Doa Salamati

آثار ارسالی

آثار ارسالی (24)

یکشنبه, 01 بهمن 1402 08:58

امام جواد عليه السلام

نوشته‌شده توسط

مولود مبارک و با کرامت (ولادت امام محمدتقی علیه السلام)

 

امام جواد عليه السلام در دهم رجب و به قولى در نوزده ماه رمضان سال ۱۹۵هجرى به دنيا آمد. نام مادرش سَبيكه نوبيه بود. امام رضا عليه السلام او را خيزران ناميد. القاب وى تقى، جواد، قانع، زكى، منتجب و مرتضى و كنيه‏اش اباجعفر ثانى است.[1]

در انتظار ولادت

از ويژگيهاى ولادت امام نهم عليه السّلام اين است كه شيعيان از مدتها قبل بى‏صبرانه منتظر ولادت آن حضرت بودند. اين انتظار، از اطلاع آنان به موارد زير ناشى مى‏شد:

الف- خلقت نور امامان‏

روايات زيادى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار عليهم السلام درباره خلقت نور آن بزرگواران قبل از آفرينش زمين و آسمان رسيده است كه به ذكر يك نمونه بسنده مى‏كنيم.

«سلمان فارسى» مى‏گويد: خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسيدم. چون نظر مبارك آن حضرت به من افتاد فرمود:

«اى سلمان، خداوند هيچ پيامبرى را نفرستاد، مگر آنكه دوازده جانشين برايش قرار داد.

گفتم: اين مطلب را از كتب آسمانى پيشين؛ (تورات و انجيل) نيز دانسته‏ام.

فرمود: آيا دوازده جانشين مرا كه خداوند آنان را براى امامت پس از من برگزيده است، شناخته‏اى؟

گفتم: خدا و رسول او داناترند.

فرمود: اى سلمان، خداى تعالى مرا از نور مختار منتخب خود آفريد. آنگاه مرا فراخواند، اطاعتش كردم، و از نورِ من «على» را آفريد. پس او را فرا خواند. او نيز خداوند را اطاعت كرد. و از نور من و على، «فاطمه» را خلق كرد و او را فرا خواند. او نيز به اطاعت خداى تعالى مشغول شد. آنگاه از من و على و فاطمه، «حسن و حسين» را آفريد و آن دو را فراخواند. آنان نيز او را اطاعت كردند. آنگاه خداوند از نور «حسين» نُه امام ديگر را آفريد و آنان را فراخواند، پس وى‏ را اطاعت كردند، و اين درحالى بود كه هنوز خداى متعال آسمان بلند، زمين پهناور، هوا، آب، فرشته و بشر را نيافريده بود. و ما او را تسبيح و تقديس مى‏كرديم، از او شنوايى داشتيم و اطاعتش مى‏كرديم.[2]

ب- بشارت ولادت امام جواد (ع)

احاديث زيادى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امامان پيشين، ولادت امام جواد (علیه السلام) را خبر داده بودند.

امام رضا (علیه السلام) از پدرش موسى بن جعفر (علیه السلام)) و او از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل مى‏كند كه فرمود:

پدرم فداى پسرِ بهترين كنيزان باد! پسرِ همان (زنى) كه اهل «نُوبه» است، دهانش خوشبو و داراى رحمى برگزيده است.[3]

امام كاظم (علیه السلام) به يكى از ياران خود به نام «يزيد بن سليط»، پس از معرفى على بن موسى الرضا (علیه السلام) به عنوان جانشين خود فرمود:

«چون‏او را ديدار كردى به‏وى مژده بده كه‏خداوند پسرى‏امين و مبارك‏به او خواهدبخشيد».[4]

بزنطى مى‏گويد: ابن نجاشى به من گفت: بعد از امام رضا (علیه السلام) چه كسى امام شما خواهد بود؟ من خدمت آن حضرت رسيدم و گفته او را نقل كردم. فرمود:«بعد از من، فرزندم امام است».

و اين سخن در زمانى بود كه آن حضرت هنوز فرزندى نداشت.[5]

از انتظار تا نگرانى

به رغم وجود اين روايات، انتظار شيعيان تا مدتها نه تنها برآورده نشد كه تبديل به‏ نگرانى گشت؛ چه آن كه آنان مى‏ديدند بيش از ۴۵ سال از زندگانى امام هشتم (علیه السلام) سپرى شده است و هنوز فرزند پسرى ندارد. بيم آنان بيشتر از آن جهت بود كه دستگاه جور و ستم عباسى بر آن حضرت يورش برده و قبل از آن كه فرزندش متولد شود او را به شهادت برساند.

اين نگرانى به حدى بود كه گاه ناچار مى‏شدند خدمت امام (علیه السلام) برسند و مسأله را به شكلهاى مختلف با آن حضرت در ميان گذارند.

گاه به امام (علیه السلام) عرض مى‏كردند: «از خدا بخواهيد كه فرزندى نصيبتان فرمايد.»[6]

گاهى از آن حضرت مى‏پرسيدند: آيا امامت در عمو، يا دايى و يا برادر تحقق پيدا مى‏كند؟

امام (علیه السلام) مى‏فرمود: خير. آنان با ناباورى مى‏گفتند: پس در چه كسى محقق مى‏شود؟ مى‏فرمود:

در فرزندم! و اين (پرسش و پاسخ) قبل از ولادتِ امام جواد (علیه السلام) بود.[7]

بعضى اوقات نيز با حالت يأس به آن حضرت مى‏گفتند:

«سنى از شما گذشته است، بدون آنكه فرزندى داشته باشيد!

امام رضا (علیه السلام) مى‏فرمود: امامى از دنيا نمى‏رود تا اينكه امام بعد از خود را ببيند![8]

اين نگرانى با تبليغات و پخش شايعات از سوى سران واقفيه مبنى بر زنده بودن امام كاظم (علیه السلام) و غيبت آن حضرت و عقيم بودن امام رضا (علیه السلام) به اوج خود رسيد. به حدى كه برخى نسبت به امامت پيشواى هشتم (علیه السلام) نيز دچار ترديد شدند.

يكى از اين افراد به نام «ابن قياما» كه جزو فرقه واقفيه بود و امامت حضرت رضا (علیه السلام) را قبول نداشت‏[9] در دو برخورد بوسيله نامه و حضورى بر اين نكته تكيه كرد.

«ابن بشار» مى‏گويد: ابن قياماى واسطى نامه‏اى به امام (علیه السلام) نگاشت و در آن گفت:

تو چگونه امام هستى در حالى كه فرزندى ندارى؟!

امام رضا (ع) در پاسخ فرمود:

تو از كجا مى‏دانى كه من فرزندى ندارم؟ به خدا قسم روزها و شبها سپرى نمى‏شود تا آن كه خداوند به من پسرى عنايت فرمايد كه حق و باطل را از هم جدا سازد.[10]

و نيز «حسين بن بشار» مى‏گويد:

همراه «حسين بن قياما» در «صِرْيا» خدمت امام رضا (علیه السلام) رسيديم.

امام (علیه السلام) به فرمودند: اگر كارى داريد بگوييد.

حسين بن قياما گفت: آيا امكان دارد زمين خالى از حجت باشد؟

- خير.

- آيا ممكن است در يك زمان دو امام باشد؟

- خير، مگر آنكه يكى از آنان صامت (و پيرو ديگرى) باشد.

- اكنون دانستم كه تو امام نيستى!

- از كجا دانستى؟

- از آنجا كه شما فرزندى نداريد و پيشواى بعد مى‏بايست از صلب پيشواى قبل باشد.

- سوگند به خدا، روزها و شبها سپرى نخواهد شد مگر آنكه از صلب من پسرى متولد شود و همچون من در جايگاه امامت تكيه زند حق را بپادارد و باطل را نابود سازد.[11]

در آن زمان حضرت فرزند پسرى نداشت و پس از گذشت يك سال خداوند ابوجعفر (علیه السلام) را به او عنايت كرد.[12]

پايان انتظار

سرانجام مولود منتظر در شب دهم ماه رجب سال ۱۹۵هجرى به دنيا آمد.[13]

مورخان و محدثان نسبت به سال ولادتِ با سعادت نهمين پيشواى شيعيان، حضرت امام محمد تقى عليه السلام، اتفاق نظر دارند و همگى تولد آن بزرگوار را به سال ۱۹۵هجرى در مدينه منوره نوشته‏اند، ولى نسبت به ماه و روز ميلاد اختلاف نظر دارند.

بسيارى از بزرگان مانند: «كلينى»، «شيخ مفيد»، «ابن شهر آشوب»، «طبرسى»، «على بن عيسى اربلى»[14] ماه ولادت را ماه رمضان نوشته و بيشترشان روز جمعه نوزدهم رمضان را روز ولادت دانسته‏اند.[15]

برخى ديگر مانند «شيخ طوسى» و «ابن عياش» زمان ولادت را دهم ماه رجب دانسته‏اند.[16]

دعايى كه توسط سوّمين نايب خاص حضرت بقيةاللَّه الاعظم، جناب «حسين بن روح» از ناحيه مقدسه آن حضرت رسيده و مرحوم «كفعمى» آن را نقل كرده، مؤيد نظريه دوم‏[17] است:

«اللَّهُمَّ إنّى‏ اسْأَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فى رَجَبٍ مُحَمَّدَ بْنِ عَلِىٍّ الثَّانى‏ وَابْنِهِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ المُنْتَجَب»[18]

كيفيت ولادت‏

هنگامى كه باردارى «خيزران» معلوم شد، «حكيمه»، دختر موسى بن جعفر (علیه السلام)، خدمت برادرش امام رضا (علیه السلام) نامه‏اى نوشت و آن حضرت را از اين امر مطلع ساخت. امام هشتم (علیه السلام) در پاسخ نوشت: «او در فلان روز، از فلان ماه، باردار شده است، هنگامى كه فرزندش متولد شد، هفت روز همراه و همدم او باش».[19]

حكيمه رويدادهاى شب ولادت آن حضرت را چنين تعريف مى‏كند:

وقتى زمان ولادت نزديك شد، برادرم مرا خواست و فرمود:

اى حكيمه امشب فرزند مبارك «خيزران» متولد مى‏شود بايد در وقت ولادت او حاضر باشى، چون شب شد دستور داد همراه قابله، وارد اتاق «خيزران» شوم. آن حضرت چراغى نزد ما افروخت و در را بر روى ما بست. چون وى را درد زايمان گرفت و او را بر بالاى تشت نشانديم، چراغ خاموش شد. از اين رو مضطرب و ناراحت شديم. ناگهان مشاهده كرديم نور الهى تمام خانه را روشن كرد و حضرت ابوجعفر، امام جواد (علیه السلام) در تشت قرار گرفت در حالى كه بر اندام مباركش پوشش نازكى چون لباس قرار داشت كه نورى از آن ساطع بود بگونه‏اى كه از چراغ بى‏نياز شديم.[20]

امام صادق (ع) درباره نداى آسمانى و پاسخ امامان عليهم السلام پس از ولادت مى‏گويد:

زمانى كه امامى به دنيا مى‏آيد چشمانش به آسمان دوخته مى‏شود، چرا كه منادى حق او را از عاليترين مكان عرش ندا مى‏دهد: اى فلان ابن فلان (محمد بن على)، تو را از ميان بندگانم برگزيدم و خالص گردانيدم. جايگاه اسرار را به تو آموختم. گنجينه علم را به تو بخشيدم و تو را امين وحى و خليفه خود در زمين قرار دادم. براى تو و آن كه تو را دوست داشته باشد و ولايت تو را بپذيرد، رحمت خود را واجب مى‏گردانم و بر او بهشت‏هايم را عطا و جوار خويش را حلال مى‏كنم. سوگند به عزّت و جلالم، هر كس با تو دشمنى كند، وى را به شديدترين عذابم گرفتار مى‏كنم، هرچند كه در دنيا از روزى فراوان برخوردارش كرده باشم.

پس از آن كه صداى منادى قطع شود، او در پاسخ، آيه ذيل را تلاوت مى‏كند:

«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إلهَ الَّا هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَ أُولُوالْعِلْمِ قَآئِماً بِالْقِسْطِ لا الَهَ الّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ»[21]

حكيمه مى‏گويد: من آن حضرت را گرفته در دامن گذاشتم و آن پرده‏اى كه بدن مباركش را پوشانده بود از خورشيد جمالش برگرفتم و لباس بر او پوشاندم. حضرت رضا (علیه السلام) وارد شد و فرزند را از من گرفت، در گهواره گذاشت و به من فرمود كه در كنار گاهواره او باشم.[22]

امام هشتم (علیه السلام) طبق سنت حضرت رسول (صلی الله علیه و اله) و پدرانش عليهم السلام امام جواد (علیه السلام) را تحنيك‏[23] كرد و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت.[24] آن حضرت آن شب را تا به صبح در كنار گهواره فرزندش بود و با او نجوا مى‏كرد و اسرار الهى و علوم غيبى را به او تعليم مى‏داد.[25]

مولود مبارك‏

حضرت رضا (علیه السلام) در همان شب ولادت، شيعيان را از تولد فرزند خود آگاه كرد و فرمود:

حق تعالى به من پسرى عنايت كرد كه چون موسى بن عمران شكافنده درياهاست و نظير عيسى بن مريم (علیه السلام) است كه حق تعالى مادر او را مقدس و مطهر گردانيد و طاهر و مطهر آفريده شده بود.[26]

با شنيدن اين خبر دل شيعيان شاد، چشم آنان روشن و نگرانى ايشان برطرف شد و خدا را بر اين نعمت سپاس گفتند.

با ولادت آن گرامى، دشمنان و بدخواهان بويژه واقفيّه مأيوس و ناكام شده از موضع خود عقب نشستند و دوستان و شيعيان شادمان شدند و شك و ترديد آنان به يقين و استوارى ايمان تبديل گشت. و شايد به همين دليل پدر بزرگوارش فرموده است:

«اين مولود، مولودى است كه در اسلام، پربركت‏تر از او براى شيعيان ما زاده نشده است!»[27]

كراماتی از امام جواد علیه السلام‏

«امامت» از ديدگاه شيعه، همانند «رسالت»، مقام و منصبى است كه خداوند به بندگان برگزيده‏اش عنايت كرده، و آن بزرگواران را به قدرتى الهى به نام «معجزه» و «كرامت» مجهز نموده، تا با انجام كارهاى خارق العاده كه از توان افراد عادى خارج است قدرتِ خدادادىِ خود را بر كسانى كه به آنان معرفت پيدا نكرده‏اند نشان دهند، و از طرفى، هر كس نتواند دعوى امامت نمايد.

در كتابهاى روايى و تاريخى معجزات و کرامات بسيارى از امام جواد (علیه السلام) نقل شده است كه در اين قسمت به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم.

۱. استجابت دعا

امامان معصوم (علیهم السلام) در پيشگاه ربوبى از ارج و قرب خاصى برخوردارند. آنان هيچگاه دست به دعا برنمى‏داشتند مگر اينكه اجابت مى‏شده است. در زندگانى امام جواد (علیه السلام) نيز به موارد زيادى از استجابت دعا برمى‏خوريم؛ از جمله:

الف) «ابوهاشم» مى‏گويد: من به خوردن گِل عادت داشتم. از حضرت جواد (علیه السلام) درخواست كردم تا از خداوند بخواهد كه مرا از اين كار ناپسند بازدارد.

امام (علیه السلام) لحظه‏اى سكوت كرد، سپس فرمود: «خداىِ تعالى خوردن گِل را از سَرِ تو انداخت».[28]

ب) پس از آنكه «ام الفضل»، امام جواد (علیه السلام) را مسموم كرد از كار خود پشيمان شد و به گريه افتاد. امام (علیه السلام) به او فرمود:

«اين چه گريه‏اى است؟ خداوند را قسم مى‏دهم كه تو را به فقرى جبران ناشدنى و مرضى‏ آشكار كه مخفى كردنى نيست مبتلا فرمايد».

راوى مى‏گويد: پس از آن «ام الفضل» به مرض «ناسور» مبتلا شد. اين بيمارى زخمى بود كه هر بار پس از بهبودى موقّت، مجدّداً عود مى‏كرد. او هر چه داشت براى درمان زخم صرف كرد بطورى كه مدتى بيش نگذشت كه در نهايت تنگدستى به كمك مردم نيازمند شد. او مرتب نزد پزشكان مختلف مى‏رفت. ولى از هيچ درمانى نتيجه نگرفت تا آن كه به آن بيمارى هلاك شد.[29]

ج) «حسين بن داود قمى» مى‏گويد: خدمت امام جواد (علیه السلام) رسيدم. در آن هنگام همسرم حامله بود. به آن حضرت عرض كردم، قربانت گردم از خدا بخواه فرزند پسرى به من عنايت فرمايد. حضرت چند لحظه سر را به زير انداخت و سكوت كرد آنگاه سر را بالا آورد و سه مرتبه فرمود: «خداوند فرزند پسرى به تو عنايت خواهد كرد.» سپس به مكه رفتم. در آنجا دوستان خبر آوردند كه خداوند به من پسرى داده است.[30]

زنده كردن مُردگان‏

قدرت اولياء خدا منحصر به موارد معين و محدودى نيست بلكه آنان به اذن الهى بر عالم وجود تسلط دارند و يكى از مظاهر قدرت آنان، چون عيسى بن مريم (علیه السلام) زنده كردن مردگان است كه به دو نمونه اشاره مى‏كنيم.

الف) «احمد بن على سرخسى» مى‏گويد:

ديدم زير گلوى «احكم بن بشار مروزى» خطى از اثر ذبح بود. از ابو زينبه درباره آن سؤال كردم. او گفت: ما هفت نفر بوديم كه در بغداد حجره داشتيم. در آن زمان امام محمد تقى (علیه السلام) نيز در بغداد بود. يك شب «احكم» به خانه بازنگشت. ما نگران شديم. در نيمه‏هاى شب نامه‏اى از حضرت جواد (علیه السلام) به ما رسيد كه فرموده بود: رفيق شما را بدين صورت ذبح كرده و در نمد پيچانده و در فلان مزبله انداخته‏اند. او را بياوريد و به اين نسخه عمل كنيد تا شفا يابد.

ما رفتيم و او را در همانجا يافتيم و به خانه آورديم و با همان داروئى كه امام (علیه السلام) دستور داده بود معالجه كرديم ولى نشانه آن زخم در گلوى او همچنان باقى ماند.[31]

ب) «احمد بن محمد حضرمى» مى‏گويد: امام جواد (علیه السلام) به حج مى‏رفت. در منزل زباله‏ زن ضعيفى را ديد كه بر گاو مرده‏اى كه در كنار جاده افتاده بود مى‏گريد. حضرت از علت گريه او پرسيد. زن گفت: اى فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، من زن ضعيفى هستم كه توان كارى را ندارم و همه دارايى من همين گاو بوده است. امام فرمود: اگر خداوند آن را براى تو زنده كند چه مى‏كنى.

زن گفت: هميشه شاكر و سپاسگزار خواهم بود. امام جواد (علیه السلام) دو ركعت نماز گزارد و دعا كرد و سپس پاى مبارك را به گاو زد در اين هنگام گاو به اذن الهى زنده شد و روى پاى خود ايستاد. زن فرياد زد تو عيسى بن مريم هستى.

امام فرمود: اين را نگو بلكه ما بندگان مكرّم خداوند هستيم.[32]

شفاى بيماران‏

يكى ديگر از جلوه‏هاى كرامتهاى امام جواد (علیه السلام) در شفاى بيماران بوده است، در اين باره روايات زيادى نقل شده است كه به ذكر چند نمونه مى‏پردازيم.

الف) «محمد بن ميمون» مى‏گويد: پيش از آنكه امام رضا (علیه السلام) به خراسان برود در مكه به خدمت ايشان رسيده عرض كردم: من قصد رفتن به مدينه را دارم، نامه‏اى مرقوم فرماييد تا خدمت امام جواد (علیه السلام) تقديم كنم.

حضرت تبسمى كرد و نامه‏اى براى فرزندش نوشت. هنگامى كه نامه را تقديم كردم آن حضرت نامه را خواند و به من فرمود: حال چشمانت چگونه است؟ گفتم: به دليل بيمارى، ديدش را از دست داده است. امام خواست تا نزديك بروم. آنگاه دست مباركش را بر چشمان من كشيد و در نتيجه نور ديدگانم بازگشت.[33]

ب) «ابو سلمه» مى‏گويد: من مبتلا به ناشنوايى شديدى شده بودم. هنگامى كه امام جواد (علیه السلام) از اين جريان اطلاع‏ يافت مرا خواست و دستى بر گوش و سر من كشيد و فرمود: بشنو و حفظ كن. او مى‏گويد: به خدا سوگند بعد از آن من صداهاى آهسته را نيز مى‏شنيدم.»[34]

ج)  «محمد فضيل» مى‏گويد: از ناحيه پا دچار بيمارى شده بودم بطورى كه چندين ماه از درد آن مى‏ناليدم. به حج رفتم و خدمت امام جواد (علیه السلام) رسيدم و عرض كردم: قربانت گردم، دعايى برپايم بخوان تا از درد رهايى يابم و پايم را به حضرت نشان دادم حضرت فرمود: ديگر اين پا مشكلى ندارد، پاى ديگر را نشان بده، من پايم را دراز كردم و حضرت بر آن دعا خواند. هنگامى كه برخاستم به خود آمدم و فهميدم كه حضرت قبل از تقاضاى من دعا كرده و خداوند مرا شفا داده بود.[35]

نتیجه گیری

روايات فراوانى كه دلالت بر خلقت نور ائمه عليهم السلام داشت و حكايت از تعداد آنان مى‏كرد و نيز روايات و بشارتهايى كه در مورد تولّد امام جواد عليه السلام از امامان قبلى رسيده بود، شيعيان را منتظر تولد پيشواى نهم (علیه السلام) گردانده بود و طولانى شدن اين انتظار در زمين وجودشان بذر شك و ترديد مى‏افشاند و واقفيّه نيز در افشاندن اين بذر نقش فراوان داشتند. آنان مى‏خواستند با ابتر معرفى كردن امام رضا (علیه السلام) مرام خود را تبليغ كرده و حق جلوه دهند.

سرانجام اراده الهى محقق شد و در دهم رجب سال ۱۹۵هجرى جهان به نور قدوم امام جواد (علیه السلام) منور گشت و با تولد اين مولود عزيز حزن و شك و ترديد از دلهاى شيعيان رخت بربست و شادمانى، اميد و يقين جاى آن را گرفت. تبليغات و شايعات دشمنان بخصوص واقفى‏ها نقش برآب شد و شايد از همين رو و به ملاحظه همين مطلب امام جواد (علیه السلام) از نگاه پدرانش پربركت ترين مولود براى شيعيان معرفى شده بود. در كتابهاى روايى و تاريخى معجزات و کرامات بسيارى از امام جواد (علیه السلام) نقل شده است که همه نشان دهنده وجود خیر و برکت و مبارک بودن این مولود عزیز برای مسلمانان و شیعیان عالم است.

فهرست منابع

۱. الارشاد، شيخ مفيد، منشورات مكتبة بصيرتى، قم.

۲. اثبات الوصيه، مسعودى، منشورات الشريف الرضى- قم.

۳. الانوار البهيه، شيخ عباس قمى، منشورات الشريف الرضى، قم.

۴. اختيار معرفة الرجال معروف‏به رجال كشى، شيخ طوسى، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ه. ش.

۵. بحارالانوار، علامه مجلسى، مكتبة الاسلامية، تهران، ۱۳۹۵ه. ق.

۶. دلائل الامامه، محمدبن جرير بن رستم طبرى، منشورات الشريف الرضى، قم.

۷. الفصول المهمه، ابن صباغ مالكى، مطبعة الاعلمى، تهران.

۸. الكافى (اصول)، محمد بن يعقوب كلينى، مكتبة الاسلامية، تهران، ۱۳۸۸ه. ق.

۹. كفاية الاثر، ابوالقاسم على بن محمد قمى، انتشارات بيدار، ۱۴۰۱ه. ق.

۱۰. كشف الغمه، على بن عيسى اربلى، دارالكتاب الاسلامى، بيروت.

۱۱. مسند الامام الجواد (ع)، عطاردى، مؤتمرالعالمى للامام الرضا (ع)، قم، ۱۴۱۰ه. ق.

۱۲. المصباح، كفعمى، دار الكتب العلمية، قم.

۱۳. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، انتشارات علامه، قم.

۱۴. نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد عليه السلام، عبدالرزاق مقرّم، آستان قدس رضوى، مشهد.

 [1] - مناقب آل ابى‏طالب، ج ۴، ص ۳۷۹

[2] - بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۶

[3] - بِابى‏ ابْنُ خِيَرَةِ الإِماءِ ابْنُ النُّوبِيَّةِ الطيِبَةِ الْفَمْ المُنْتَجِبَةِ الرَّحِمِ( كافى، ج ۱، ص ۳۲۳)

[4] - كافى، ج ۱، ص ۲۵۲، ح ۱۴.( باب النص على ابى الحسن الرضا( ع))

[5] - بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰

[6] - بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۵؛ الانوار البهيه، ص ۲۰۹

[7] - همان، ص ۳۵ و كفاية الاثر، ص ۲۷۴

[8] - همان

[9] - ارشاد، ص ۳۱۸

[10] - همان

[11] - رجال كشى، ج ۲، ص ۸۲۸، رديف ۱۰۴۴

[12] - ارشاد، ص ۳۱۸

[13] - مناقب، ج ۴، ص ۳۷۹

[14] - ر. ك- كافى، ج ۱، ص ۴۱۱؛ ارشاد، ص ۳۱۶؛ مناقب، ج ۴، ص ۳۷۹؛ اعلام الورى، ص ۳۲۹و كشف الغُمّه، ج ۳، ص ۱۳۳

[15] - كشف الغمه، ج ۳، ص ۱۳۳، تاريخ بغداد، ج ۳، ص ۵۵، الفصول المهمه، ص ۲۶۶. برخى هفدهم و بعضى نيمه آن ماه را روز ولادت حضرت ذكر كرده‏اند( ر. ك- اعلام الورى ۳۲۹، دلائل الامامه، ص ۲۰۱، التتمه فى تواريخ الائمه، ص ۱۳۱)

[16] - ر. ك- مصباح المتهجد، شيخ طوسى، اعمال ماه رجب، ص ۷۴۱و مناقب، ج ۴، ص ۳۷۹

[17] - علامه مجلسى پس از ذكر اين دعا مى‏نويسد: كفعمى در حواشى« بلدالامين» بعد از ذكر كلام شيخ طوسى فرموده است: بعضى از اصحاب در توجيه اين كه اگر بگوييم امام جواد( ع) در ماه رجب متولد نشده است پس چگونه حضرت حجت( ع) مى‏فرمايد:« بالمولودين فى رجب» گفته‏اند: مراد توسل به اين دو مولود در ماه رجب است نه آن كه آن دو بزرگوار در ماه رجب متولد شده‏اند.

كفعمى در پاسخ مى‏نويسد: اين جواب صحيح نيست؛ زيرا با روايت ابن عياش كه شيخ در مصباح نقل كرده است منافات دارد و اختصاص داشتن توسل به اين دو امام در ماه رجب اگر به جهت ولادتشان نباشد ترجيحى ندارد و نيز اگر به جهت توسل باشد بايد در دعا مى‏فرمود:« اللَّهُمَّ إنّى‏ اسْأَلُكَ بِالامامَيْنِ» نه« بِالمَوْلُودَيْنِ».( بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۴)

[18] - ر. ك- المصباح، فصل ۴۳، ص ۵۳۰

[19] - الانوار البهيه، ص ۲۰۹و دلائل الامامه، ص ۲۰۱

[20] - مناقب، ج ۴، ص ۳۹۴

[21] - آل عمران، آيه ۱۸. خداوند( با ايجاد نظام واحد جهان هستى)، گواهى مى‏دهد كه معبودى جز او نيست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش،( هر كدام به گونه‏اى بر اين مطلب،) گواهى مى‏دهند؛ در حالى كه( خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد؛ معبودى جز او نيست، كه هم توانا و هم حكيم است.( بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۷)

[22] - مناقب، ج ۴، ص ۳۹۴

[23] - تحنيك، جويدن خرما و ماليدن آن به كام نوزاد است كه رسول خدا( ص) نسبت به نوزادان انجام مى‏داد.( لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۱۶، ماده حنك)

[24] - نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد( ع)، ص ۳۰

[25] - مسند الامام الجواد، ص ۱۵و اثبات الوصيه، مسعودى، ص ۲۰۹

[26] - مسندالامام الجواد( ع)، ص ۱۴

[27] - كافى، ج ۶، ص ۳۶۱. بديهى است كه بركت وجود امام جواد( ع) براى اسلام و شيعيان به ولادت او و آنچه ذكر شده خلاصه نمى‏شود بلكه زندگانى آن حضرت مايه بركت براى آنان بود و چنانكه مرحوم مجلسى ذكر كرده است شيعيان در دوران امام جواد( ع) در رفاه كامل به سر مى‏بردند.( بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰)

[28] - مسندالامام الجواد( ع)، ص ۳۸و مناقب، ج ۴، ص ۳۹۰

[29] - دلائل الامامه، ص ۲۰۹

[30] - مسندالامام الجواد( ع)، ص ۱۱۷

[31] - مناقب، ج ۴، ص ۳۹۷

[32] - مسند الامام الجواد، ص ۱۲۵و مدينه المعاجز، ص ۵۳۴

[33] - بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۴۶

[34] - بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۵۷

[35] - همان، ص ۵۳

دوشنبه, 25 دی 1402 04:05

حضرت امام هادی علیه السلام

نوشته‌شده توسط

بسم الله الرحمن الرحیم

امام هادی علیه‌السلام

امام هادى علیه السلام در جايى به نام صريا در نزديكى شهر مدينه در نيمه ماه ذى الحجه سال دويست و دوازده به دنيا آمدند، و در ماه رجب سال دويست و پنجاه و چهار در سامراء از دنيا رفتند، و در آن روز چهل و يك سال و چند ماه از عمر شريفش گذشته بود. متوكل آن حضرت را به وسيله يحيى بن هرثمه از مدينه به سامراء آورد، و حضرت در آنجا بودند تا به شهادت رسیدند. مدت امامت آن حضرت علیه السلام سى و سه سال بود. (مفید، ۱۴۱۳، ‏۲، ۲۹۷)

آن حضرت علیه السلام حدود سيزده سال در مدينه سکونت داشتند و بعد از آن متوكّل آن حضرت را به سامراء تبعید کردند و بيست سال در سامراء و در خانه‏اى كه اكنون مدفن شريف آن حضرت اقامت داشتند. سرانجام آن حضرت در سوم ماه رجب به وسیله معتمد به علت سم به شهادت رسيدند. (مجلسی، ۱۴۰۳، ۵۰، ۱۱۴)

دوران امامت آن حضرت با خلافت چند تن از حكّام عباسی مقارن بود كه به ترتیب عبارتند از:

  • معتصم، برادر مأمون (۲۱۷- ۲۲۷)
  • واثق، پسر معتصم (۲۲۷- ۲۳۲)
  • متوكّل، برادر واثق (۲۳۲- ۲۴۸)
  • منتصر، پسر متوكّل (۶ماه)
  • مستعین، پسر عموی منتصر (۲۴۸- ۲۵۲)
  • معتزّ، پسر دیگر متوكّل (۲۵۲- ۲۵۵)

در این مقاله نمونه‌هایی از سیره آن حضرت علیه السلام بیان می‌شود:

قدرت‌های پوشالی

خلیفه عباسی حضرت امام على نقى عليه السلام را طلبيد و گفت: شما را خواستم تا لشكرهای مرا مشاهده كنى. آنگاه امر كرد لشكريان خود را كه نود هزار نفر بودند با زينت و اسلحه تمام حاضر باشند و غرضش آن بود كه شوكت و اقتدار خود را بنمايد تا مبادا آن حضرت يا يكى از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايد.

حضرت فرمود: مى‏خواهى من نيز لشكر خود را بر تو ظاهر كنم؟

گفت: بله.

پس حضرت دعا كرد و فرمود: نگاه كن. چون نظر كرد ديد ما بين آسمان و زمين از مشرق تا مغرب پر از ملائكه مسلح است.

هنگامى كه خليفه اين شكوه و عظمت را ديد، غش كرد.

وقتى كه به هوش آمد، امام هادی عليه السلام برای خنثی سازی و مقابله با توطئه‌چینی دسیسه‌گران به او چنین فرمود: ما در مورد دنيا با شما رقابت نمى‏كنيم بلكه به كار آخرت مشغول هستيم. از آنچه ديدى وحشت نكن.‏ (قطب الدين راوندى، ۱۴۰۹، ۱، ۴۱۴)

ارادت به امام علیه‌السلام

ابوالعباس احمد ابى النصر و ابو جعفر محمد بن علویه مى‏گویند: در اصفهان يك نفر شيعه به نام «عبد الرحمن» بود به او گفتند چه چيز باعث شد كه تو به امامت امام على نقى علیه السلام قائل شدى؟

گفت: چيزى را مشاهده كردم كه موجب شد به امامت او قائل شوم. من مردى فقير اما با جرأت و سخندان بودم. سالى اهل اصفهان شكايتى داشتند و مرا با عده‏اى به سوى متوكل روانه كردند. رفتيم و به آنجا رسيديم. روزى نزد درب قصر متوكل بوديم كه دستور صادر شد تا امام على نقى علیه السلام را احضار كنند. از كسانى كه آنجا بودند پرسيدم: اين شخصى كه دستور صادر شده كه آن را بياورند، كيست؟

گفته شد: مردى علوى است كه رافضى‏ها مى‏گويند: او «امام» است. بعد گفتند شايد متوكل او را احضار مى‏كند تا به قتلش برساند. با خود گفتم: از اينجا نمى‏روم تا ببينم اين شخصى را كه مى‏آورند كيست. ناگهان ديدم سوار بر اسب مى‏آيد، و مردم نيز طرف راست و چپ او ايستاده‏اند. و او را نظاره مى‏كنند. وقتى كه او را ديدم محبتش در قلبم افتاد. و پيوسته دعا مى‏كردم كه خدا شرّ متوكل را از او دفع نمايد.

همين طور از ميان مردم عبور مى‏نمود و به چپ و راست نگاه نمى‏كرد، فقط چشمش را به موهاى گردن اسب دوخته بود. و من هم پيوسته براى او دعا مى‏كردم.

هنگامى كه مقابل من رسيد، رو به من كرد و فرمود: خدا دعايت را اجابت كند و عمرت را طولانى نمايد و ثروت و فرزندت را زياد گرداند.

عبد الرحمن مى‏گويد: در اين هنگام، از هيبت و جلالت او لرزه بر اندامم افتاد و در ميان رفقايم بر زمين افتادم. به من گفتند: تو را چه شده است؟

گفتم: خير است. و به آنها چيزى از ماجرا نگفتم.

بعد از آن به اصفهان برگشتيم. و خدا به بركت دعاى آن حضرت درهاى نيكبختى را به رويم گشود. و ثروتمند شدم و خداوند ده فرزند به من عطا نموده است. اكنون هفتاد سال از عمرم مى‏گذرد.

آرى، من به امامت شخصى قائلم كه از قلبم خبر داد و خدا دعايش را در مورد من اجابت كرد. (قطب‌الدين راوندى، ۱۴۰۹، ۱، ۳۹۲)

دستگیری از نیازمندان

زید بن على روایت مى‏كند من به سختى بیمار شدم و شبانه، پزشكى براى درمان من آوردند. او نیز دارویى برایم تجویز كرد. هرچه گشتند، نتوانستند آن دارو را بیابند. پزشك چون دید دارو را به دست نیاورده‏ام، ناامیدانه از خانه‏ام بیرون رفت.

اندكى بعد فرستاده امام هادى ‌علیه ‌السلام به خانه‏ام آمد و كیسه‏اى در دست داشت كه همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت: ابوالحسن به تو سلام رساند و این دارو را به من داد تا برایت بیاورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود یابد. دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندى بعد به كلى بهبود یافتم.‌ (مفید، ۱۴۱۳، ۲، ۳۰۸)

حفاظت از محبان و شیعیان

محمد بن داود قمی و محمد طلحی نقل می‌كنند اموالی از قم و مناطق اطراف آن كه شامل وجوهات شرعی، نذورات، هدایا و جواهرات بود، برای امام هادی علیه السلام حمل می‌كردیم. در راه پیك امام رسید و به ما خبر داد كه باز گردیم؛ زیرا موقعیت برای تحویل اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه را نزدمان بود هم چنان نگه داشتیم. تا آن كه پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی كه فرستاده بود، بار كنیم و آن‌ها را بدون ساربان به سوی آن حضرت روانه كنیم. ما اموال را به همین كیفیت حمل كرده و فرستادیم. بعد از مدتی كه به حضور امام علیه السلام رسیدیم فرمود: به اموالی كه فرستاده اید بنگرید! دیدیم در خانه امام اموال به همان حال محفوظ است. (مجلسی، ۱۴۰۳، ‏۵۰، ۱۸۵)

محمد بن شرف می‌گوید همراه امام هادی علیه السلام در مدینه راه می‌رفتم. امام علیه السلام فرمود: آیا تو پسر «شرف» هستی؟ عرض كردم: آری. آن گاه خواستم از حضرت پرسشی كنم. امام علیه السلام از من پیشی گرفت و فرمود: ما در حال عبور از راه هستیم و این محل برای طرح سؤال مناسب نیست. (اربلى، ۱۳۸۱، ‏۲، ۳۸۵)

منابع

اربلى، على بن عيسى‏. كشف الغمه في معرفه الأئمه، ‏۲، ۳۸۵، ۱۳۸۱، تبریز، بنى هاشمى‏.

قطب الدين راوندى، سعيد بن هبه الله‏. الخرائج و الجرائح‏، ۱، ۳۹۲و ۴۱۴، ۱۴۰۹، قم، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف‏.

مجلسى، محمد باقر. بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، ۵۰، ۱۱۴و ۱۸۵و ۱۹۲، ۱۴۰۳، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏.

مفيد، محمد بن محمد. الإرشاد في معرفه حجج الله على العباد، ‏۲،  ۲۹۷و ۳۰۸، ۱۴۱۳، قم، كنگره شيخ مفيد.

پنج شنبه, 21 دی 1402 10:50

حضرت امام محمد باقر علیه السلام

نوشته‌شده توسط

مقدمه

ابوجعفر محمد بن علی علیهما السلام ملقب به «باقر العلوم»، امام پنجم از ائمّه اثناعشر و یکی از چهارده معصوم است. امام باقر علیه السلام در ۱ رجب سال ۵۷ قمری در مدینه به دنیا آمد.

آن حضرت چهار سال از حیات جدّ خود امام حسین علیه‌السلام و ۳۷ سال از زندگی پدر خود حضرت علی بن حسین علیه‌ السلام را درک کرد.

امام باقر علیه السلام حدود ۱۹ سال امامت شیعیان (از سال ۹۵ق تا ۱۱۴ق) را برعهده داشت.

نام و نسب

آن حضرت «محمد»، کنیه اش «ابوجعفر» و لقبش «باقر العلوم» یعنى «شکافنده‌‌ى دانشها» است.

نسب امام باقر علیه السلام از پدر و مادرشان به پیامبر اکرم و حضرت على و حضرت زهرا علیهم السلام مى‌رسد، زیرا پدر او امام زین العابدین علیه السلام فرزند امام حسین علیه السلام، و مادر او فاطمه «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبى علیه السلام است. ایشان از سوی پدر، نوه امام حسین علیه‌السلام و از سوی مادر، نوه امام حسن علیه‌السلام است.

همسر حضرت باقر علیه السلام «اُمّ‌ فَروه» است که مادر امام صادق علیه السلام می باشد.

عصر امام باقر علیه السلام

دوران زندگیش با حکومت ده تن از خلفای اموی (از معاویة بن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملک) مقارن بود. دوران امامت وی نیز همزمان با پنج تن از خلفای بنی امیه بود:

  • ولید بن عبدالملک (۸۶-۹۶ق)
  • سلیمان بن عبدالملک (۹۶-۹۹ق)
  • عمر بن عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱ق)
  • یزید بن عبدالملک (۱۰۱-۱۰۵ق)
  • هشام بن عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵ق)

در این دورانِ شکوفایی فقه و حدیث بود که دانش و معرفت امام باقر علیه السلام و نیز فرزند او امام صادق علیه السلام، بر همگان آشکار شد و اصول و مبانی کلام و فقه و سایر معارف دینی شیعه، که این دو امام بیش از همه مبیّن آن بودند، تدوین و توسّط راویان و شاگردان ایشان به عالم پراکنده شد.

نهضت علمی

«باقر العلوم» لقب مشهور آن حضرت است. در حدیث معروفی پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «إنّک ستُدرِک رجُلاً مِنّی، اسمُه اسْمِی و شَمائلُهُ شَمائلی یبْقَرُ العِلْمَ بَقْراَ». تو مردى از [ خاندان] مرا درک خواهى کرد که نامش نام من و رفتار و کردارش رفتار و کردار من است و دانش را تا ژرفایش میشکافد.[1]

سستی پایه‌های حکومت امویان، برای امام باقر علیه السلام و نیز امام صادق علیه السلام زمینه‌ای را فراهم آورد که برای سایر ائمه علیهم السلام فراهم نشد. این زمینه،و نیز درایت و برنامه ریزی آنان سبب شد تا امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بیشترین آرای فقهی، تفسیری و اخلاقی را در کتب فقهی و حدیثی از خویش بر جای گذارند.

سیره امام باقر علیه السلام

حلم و بردباری

مردى از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه‌ى امام بسیار مى‌آمد و به آن گرامى مى‌گفت: «...در روى زمین بغض و کینه کسى را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آنست که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنى با توست، اگر مى بینى به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردى سخنور و ادیب و خوش بیان هستى!»

امام علیه السلام با او مدارا مى‌فرمود و به نرمى سخن مى گفت. چندى بعد شامى بیمار شد و مرگ را رویاروى خویش دید و از زندگى ناامید شد، پس وصیت کرد که چون در گذرد امام باقر(ع) بر او نماز گذارد. شب به نیمه رسید و بستگانش دریافتند که او مرده است، بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیبات مشغول است.

عرض کرد: آن مرد شامى از دنیا رفته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید. فرمود: او نمرده است... شتاب مکنید تا من بیایم. آنگاه به خانه مرد شامى آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتى طلبید و به او داد و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت. مدتی نگذشت که شامى شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهى مى دهم که تو حجت خدا بر مردمانى».[2]

مردم‌داری

آمد و شد خویشانش او را دل‌گیر نمی‌کرد و از آنان با خوراک‌های خوب پذیرایی می‌کرد و جامه‌های نیکو و مال نقد می‌بخشید.[3]

کشاورزی

امام علیه السلام شخصاً در گرمای حجاز در مزرعه کار می‌کرد و انگیزه این کار را اطاعت خدا و بی نیاز شدن خود و خانواده‌اش از مردم می‌دانست.[4]

شهادت امام باقر علیه السلام

امام محمد باقر علیه السلام، در هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ هجرى قمری در پنجاه و هفت سالگى در زمان خلیفه اموى «هشام بن عبد الملک» مسموم و به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

منابع

محمد بن الحسن ‏طوسى، الأمالي( للطوسي)، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۴ق.

محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، ۱۴۱۳ق.

محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏، ۱۴۰۳ق.

[1]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۴۶، ص: ۲۲۵

[2]. الأمالي (للطوسي)، ص: ۴۱۰

[3]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۴۶، ص: ۲۹۰۲۹۱.

[4] الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج۲، ص: ۱۶۲.

سه شنبه, 12 دی 1402 13:36

اسامی و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها

نوشته‌شده توسط

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»

السَّلام علیکِ يا بنت رسول الله يا فاطمه الزهراء سلام‌الله‌علیک

السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک

حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها، دختر پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و خدیجه کبری سلام‌الله‌علیها و همسر امام علی علیه‌السلام است.

ایشان محبوب‌ترین فرد نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و یکی از پنج‌تن آل‌عبا (اصحاب کساء) علیهم‌السلام است که شیعیانِ دوازده امامی آنها را معصوم می‌دانند.

 این بانوی گرامی یکی از پنج بانوی قدسی جهان و برترین آنها است و علاوه بر اینکه خود از مقام عصمت کبری برخوردار است، دختر معصوم، همسر معصوم و مادر معصوم نیز می‌باشد.

۱.۱  اسامی و القاب حضرت زهراء سلام‌الله‌علیها

برای دختر گرامی پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم اسامی و القاب متعددی در روایات و ادعیه و زیارت‌نامه‌ها ذکر شده است. ابن بابویه به سند معتبر از یونس بن ظبیان از حضرت صادق علیه‌السلام نقل کرده است که فرمود: «برای فاطمه (علیهاالسلام) نزد خداوند نُه نام است: فاطمه و صدیقه و مبارکه و طاهره و زکیه و راضیه و مرضیه و محدّثه و زهراء.»

علاوه بر این موارد، در روایات و زیارت‌نامه‌ها اسامی و القاب متعدد دیگری نیز برای آن بانوی گرامی نقل شده است. در اینجا به مهم‌ترین و مشهورترین این اسامی و القاب اشاره می‌کنیم:

۱.۱.۱  فاطمه

«فاطمه» به معنای «زن قطع کننده یا زن منقطع شده و بریده شده» یا «زنی که چیزی را از چیز دیگری جدا می‌کند و رابطه و اتصال بین آنها را قطع می‌کند یا زنی که از چیز دیگری جدا شده و رابطه و اتصال بین او و آن چیز قطع شده است» می‌باشد.

در مورد این که چرا حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها فاطمه نامیده شده است، مطالب مختلفی در روایات ذکر شده که نشان‌دهنده آن است که این نام‌گذاری علل مختلفی داشته و اسرار متعددی در این نام نهفته است.

از جمع میان روایات این حقیقت به دست می‌آید که این نام‌گذاری علل مختلفی داشته و اسرار متعددی در این نام نهفته است که هر کدام از این روایات گوشه‌ای از آن را بیان می‌کنند. این بانوی گرامی فاطمه نامیده شده است، چون هم طمع طمع‌کاران را نسبت به امر ولایت و خلافت الهی قطع نموده است و هم خلائق توانایی کسب معرفت نسبت به حقیقت وجود و عظمت مقام ایشان را ندارند و هم از بدو تولد از علوم ربانی و الهی بهره‌مند و از جهالت دور بوده است و هم از هر گونه آلودگی و پلیدی مبرّا است و هم اینکه خودش و شیعیانش و شیعیان فرزندانش و محبانش[1] و محبان فرزندانش همگی از آتش جنهم بریده و جدا شده هستند.

۱.۱.۲   زهراء

یکی از مشهورترین القاب فاطمه سلام‌الله‌علیها «زهراء» است. «زهراء» به معنای «آن چه که دارای صفا و شفافیت و نورانیت و تلألؤ است» می‌باشد و چنانچه به عنوان صفت برای زن به کار برود به معنای «زنی که صورتش دارای صفا و نورانیت و درخشش و تلألؤ است» می‌باشد.[2]

در مورد وجه نامگذاری حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها به «زهراء» نیز در روایات چندین علت ذکر شده که عبارتند از :

- مشارق و مغارب عالم وجود به واسطه نور ایشان روشن شد و ظهور پیدا کرد؛

 - وقتی در محراب عبادت می‌ایستادند، نور ایشان براى اهل آسمان‌ها پرتوافکن مى‌شد؛

 -  نور ایشان در روز سه بار برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌درخشید.

۱.۱۳    سیده نساء العالمین

إنسیهٌ حوراءُ (حوراءُ إنسیهً)

یکی از القاب فاطمه سلام‌الله‌علیها «إنسیهٌ حوراءُ» یا «حوراءُ إنسیهٌ» است.

«حوراء» به معنای «زن زیبایی که چشمان آهو وَش و پوست سپید دارد» می‌باشد. کما این که این واژه و واژگان قریب به آن ـ نظیر حوریه، حور، حوروَش، حورپیکر، حورسرشت و ... ـ مکرراً در متون ادبی و اشعار فارسی برای وصف «زنان زیبارو و سیمین‌تن» به کار رفته است.

در قرآن کریم از واژه‌ی «حُور» که جمع همان «حوراء» است، برای توصیف «دوشیزگان بهشتی» استفاده کرده است[3] که  مراد از آن زنانی هستند که جامع تمامی امتیازها، زیبائی‌ها و حسن‌های ظاهری و باطنی می‌باشند و همه‌ی فضائل جسمانی و روحانی را دارا هستند.

کتاب الهی دوشیزگان بهشتی را به صورت تؤمان هم دارای کمال زیبایی و هم در نهایت حجب و حیا توصیف می‌کند که ترجمه این آیات عبارتند از :

-  آنان را همچون مرواريدى دانسته كه در صدف پنهان‌اند؛[4]

- در خيمه‌هاى بهشتى مستورند و نه چشمى بر آنها افتاده و نه دستى به آنها رسيده است![5]

- نگاه‌شان تنها منصحر به همسران‌شان است و جز به همسران‌شان عشق نمی‌ورزند؛[6]

- در سرخى و صفا و درخشندگى همچون ياقوت و در سفيدى و زيبايى همچون شاخه‌ی مرجان‌اند؛[7]

- فصیح و خوش‌زبان و دارای ناز و کرشمه هستند؛[8]  اما دلبری‌شان تنها منحصر به همسران‌شان است؛[9]

- دارای چشمانی درشت و زیبا و تنی سیمین و درخشان هستند؛[10]

- همسرانى پاك و پاكيزه‌اند که از هر عیب و مسأله‌ی ناخوشآیندی مبرا هستند؛[11]

- زیبایی ظاهری و حُسن خُلق و سیرت را تؤمان دارا هستند[12]

و خلاصه هر چه از فضائل مادی و معنوی و ظاهری و باطنی و جسمی و روحی که خوبان همه با هم دارند، هر یک از حوریان به تنهایی همه را دارا هستند.[13]

بر این اساس، وقتی در روایات تعبیر «حور» یا «حورالعین» ذکر می‌شود، اشاره به دوشیزگانی در بهشت دارد که تمامی این اوصاف را دارا هستند.

لقب «حَوراء إنسیه» یا «إنسیه حَوراء» برای صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها اشاره به این مطلب دارد که آن بانوی گرامی دارای خلقتی ویژه بوده و همچون دوشیزگان بهشتی واجد تمامی کمالات و محاسن و فضائل ظاهری و باطنی و جسمی و روحی است و در واقع حوریه‌ای است که در عالم دنیا در صورت انسانی ظهور یافته است.

در مورد این که حکمت انتساب این لقب به فاطمه سلام‌الله‌علیها چیست از مجموع روایاتی که در این مورد بیان شده‌اند چنین به دست می‌آید که خداوند قبل از خلقت آسمان و زمین و آدم علیه‌السلام، در عالم ارواح نور فاطمه سلام‌الله‌علیها را از نور خودش آفرید و آن را زیر ساق عرش قرار داد. سپس آدم علیه‌السلام را آفرید و اراده فرمود که فاطمه سلام‌الله‌علیها را از صلب پیامبر آخرالزمان که برترین فرزند آدم علیه‌السلام است، خارج سازد.[14] برای این منظور خداوند نور فاطمه سلام‌الله‌علیها را در سیبی بهشتی[15] ـ و بنا بر نقل دیگر در خرمایی بهشتی[16] یا میوه‌ای از میوه‌های درخت طوبی[17] ـ قرار داد و در شب معراج آن را توسط حضرت جبرئیل به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم عطا فرمود و پیامبر آن را نوش جان فرمودند و نطفه‌ی فاطمه سلام‌الله‌علیها از آن سیب بهشتی منعقد شد.

بنا بر نقلی دیگر خداوند به پیامبر دستور فرمود که چهل روز از خدیجه سلام‌الله‌علیها دوری گزیند و به قیام و عبادت و روضه بپردازد و سپس در شام روز چهلم جبرئیل و میکائیل و اسرافیل با طبقی از طعام‌های بهشتی بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم وارد شدند و آن حضرت را به هدیه‌ی ویژه‌ی الهی بشارت دادند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به امر الهی از آن طعام بهشتی تناول فرمودند و در همان شب نطفه فاطمه سلام‌الله‌علیها از آن طعام بهشتی منعقد شد.[18]

بر این اساس حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها دارای دو حیثیت وجودی هستند؛ از یک سو حوریه‌ای بهشتی هستند که از نور الهی آفریده شده‌اند و اوصاف دوشیزگان بهشتی را دارا هستند و از سوی دیگر انسانی زمینی هستند که ساختار فیزیکی و ظاهری ایشان مانند سایر انسان‌ها است.

به همین دلیل است که وجود مادی و زمینی ایشان خصوصیات ویژه‌ای داشته که در دیگران خبری از این خصوصیات نبوده و مثلاً در محراب عبادت نوری مشهود از ایشان ساطع می‌شده که همگان آن را می‌دیدند یا جسم ایشان از هر گونه آلودگی پاک بوده و مانند سایر زنان خون حیض نمی‌دیدند و بر همین اساس است که پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم دائما فاطمه سلام‌الله‌علیها را در آغوش می‌گرفتند و می‌بوسیدند و وقتی از ایشان درباره‌ی علت این امر سوال می‌شد، می‌فرمودند: «من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می‌کنم»[19]

۱.۱.۴    تفاحه الفردوس و الخلد

یکی از القاب حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها «تفاحه الفردوس و الخلد» به معنای «سیب بهشت فردوس و خلد» است.[20] وجه انتساب این لقب به صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها آن است که همان طور که در معنای لقب «حوراء انسیه» گفته شد، بر اساس روایات اهل بیت علیهم‌السلام نطفه فاطمه سلام‌الله‌علیها از یک سیب بهشتی بسته شده است.[21]

۱.۱.۵     کوثر

۱.۱.۶     بتول

یکی از اسامی حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها «بتول» است؛  واژه‌ی «بتول» به معنای «زنی که به دلیل یک ویژگی خاص کاملا از زنان دیگر متمایز است» می‌باشد.

در مورد وجه این نامگذاری از پیامبر اکرم نقل شده است که فاطمه سلام‌الله‌علیها به این جهت «بتول» نامیده شده‌اند که مانند حضرت مریم سلام‌الله‌علیها هیچ گاه خون حیض و سایر خون‌هایی که زنان عادتاً در ایام خاصی می‌بینند، نمی‌دیدند.[22]

همچنین برخی از محققین شیعه و اهل سنت گفته‌اند که علت این نامگذاری آن است که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها از جهت فضیلت و حسب و دین از تمام زنان کاملاً متمایز و برتر هستند یا علت آن است که ایشان کاملاً از دنیا قطع علاقه نموده و با تمام وجود متوجه خدای تعالی بودند. [23]

۱.۱.۷     حانیه

بر اساس روایات، یکی از اسامی فاطمه سلام‌الله‌علیها «حانیه» است که در آسمان به این اسم نامگذاری شده است.[24]

واژه‌ی «حانیه» به معنای «زنی که مهربانی و شفقت بسیاری به فرزندانش دارد و به این خاطر بعد از مرگ پدر فرزندانش با مرد دیگری ازدواج نمی‌کند» می‌باشد.[25]

آن گونه که اهل تحقیق گفته‌اند، وجه این نامگذاری آن است که آن بانوی گرامی نسبت به همسر و فرزندان‌شان بسیار با شفقت و مهربان بودند.[26]

۱.۱.۸    امۀ الله

یکی از القاب حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها «امة الله» به معنای «کنیز خدا» است. در روایت است که پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمودند: در شب معراج مرا به بهشت بردند. دیدم بر در آن با طلا نوشته است: «ِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ حَبِيبُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ فَاطِمَةُ أَمَةُ اللَّهِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ عَلَى مُبْغِضِيهِمْ لَعْنَةُ اللَّه‏؛ نیست معبودی جز خدای یکتا، محمد حبیب خداست، علی ولی خداست، فاطمه کنیز خداست، حسن و حسین برگزیده خدا هستند و لعنت خدا بر دشمنان ایشان است»[27]

۱.۱.۹    ام ابیها

در میان عرب معمول است که علاوه بر اسم، کنیه‌اى نیز براى افراد انتخاب مى‌کنند که اگر مرد باشد با «أَب» به معنای «پدر» شروع مى‌شود و اگر زن باشد با «أُمّ» به معنای «مادر»؛ و هنگامی که می‌خواهند کسی را با احترام صدا بزنند، او را با کنیه‌اش صدا می‌زنند.

در روایات اسلامى در میان کنیه‌هاى حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها کنیه‌ی عجیبى نقل شده است که جلوه‌ی دیگرى از عظمت فوق‌العاده آن حضرت را ترسیم مى‌کند. در «اسد الغابه» آمده است: «کانَتْ فاطِمَةُ تُکَنّى اُمُّ اَبیها؛ کنیه‌ی فاطمه سلام‌الله‌علیها «امّ ابیها» (مادر پدرش) بود!»[28] این معنا در برخی کتب اهل سنت از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل شده است[29] و ظاهرا این کنیه توسط شخص پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به ایشان عطا شده است.[30]

اکثر صاحب نظران بر این عقیده‌اند که مناسبت اختصاص این کنیه به حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها و وجه این نامگذاری، شدت شفقت و مهربانی و عطوفت این بانوی گرامی نسبت به پدرشان بوده است که با ایشان همانند مادری مهربان نسبت به فرزند دلبندش رفتار می‌کردند. دوران کودکی فاطمه سلام‌الله‌علیها همزمان با شروع نهضت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در مکه است که رنج‌های بسیاری از سوی مشرکین بر ایشان وارد می‌شد. فاطمه سلام‌الله‌علیها در این دوران با اینکه کودکی بیش نبودند، همواره چون پروانه بر گرد شمع وجود پدر می‌گردیدند و تا آنجا که در توان داشتند در رفع‌ اندوه ایشان می‌کوشیدند و در سختی‌ها از پدر دلجویی می‌کردند. در مدینه نیز این مصائب به نحو دیگری استمرار داشت؛ اگر آن بزرگوار در جنگی آسیب می‌دیدند، دختر مهربان‌شان بر زخم و رنج پدر مرهم می‌نهادند و بر آرامش و سلامت جان پدر اصرار داشتند. چون رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم دلسوزی دختر گرامی‌شان را می‌دیدند، اشک می‌ریختند و می‌فرمودند: «او مادر پدرش است.»[31] از سوی دیگر رفتار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز نسبت به دخترشان همانند رفتار فرزند نسبت به مادر بود. چنان که نقل شده است، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دست فاطمه سلام‌الله‌علیها را می‌بوسیدند؛ هنگامی که بر فاطمه سلام‌الله‌علیها بر ایشان وارد می‌شدند، در مقابل دخترشان بر می‌خاستند و ایشان را سر جای خود می‌نشاندند؛ هنگام سفر آخرین نفر از ایشان خداحافظی می‌کردند و پس از بازگشت از سفر نیز نخست به دیدار ایشان می‌رفتند.[32]

۱.۱.۱۰     أُم الحسن، أُم الحسین و أُم المحسن

امام مجتبی علیه‌السّلام نخستین فرزند حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها هستند که در پانزدهم رمضان سال سوم هجرت در مدینه به دنیا آمدند.[33] بدین مناسبت یکی از کنیه‌های آن بانوی گرامی «أُم الحسن» (مادر حسن) است.[34]

شش ماه و اندی پس از این تاریخ، فرزند دوم فاطمه سلام‌الله‌علیها، یعنی امام حسین علیه‌السلام در سوم شعبان سال چهارم هجری به دنیا آمدند[35] و بدین مناسبت یکی دیگر از کنیه‌های آن بانوی گرامی «أُم الحسین» (مادر حسین) است.[36]

همچنین فاطمه سلام‌الله‌علیها فرزندی به نام «محسن» داشتند که اگر چه ایشان پنجمین و آخرین فرزند امیرالمؤمنین علیه‌السلام و فاطمه سلام‌الله‌علیها به حساب می‌آید، اما در ماجرای هجوم طرفداران خلافت ابوبکر به خانه امیرالمؤمنین علیه‌السلام، به واسطه‌ی ضربه‌ای که مهاجمان بر صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها وارد آوردند، در رحم مادر سِقط شد و از دنیا رفت و به این ترتیب ایشان اولین شهید خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به حساب می‌آید.

بر اساس منابع روایی، پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم قبل از رحلت‌شان برای این کودک ـ در حالی که هنوز در شکم مادر بود ـ نام «محسن» را انتخاب کردند[37] و به همین مناسبت، یکی دیگر از کنیه‌های فاطمه سلام‌الله‌علیها «أُم المحسن» (مادر محسن) است.[38]

۱.۱.۱۱     سایر اسامی و القاب

مبارکه (بانوی با برکت)[39]

طاهره (بانوی پاکیزه از آلودگی‌ها و بدیها)[40]

زکیه (بانوی پاکیزه از زشتی‌های اخلاقی)[41]

راضیه (بانویی که به قضای الهی راضی و خشنود است)[42]

مرضیه (بانویی که خداوند از او راضی و خشنود است)[43]

کریمه (بانوی بزرگوار)

رحیمه (بانوی مهربان و بامحبت)

شهیده

عفیفه

قانعه

رشیده (بانوی رشد یافته، کامل)

صابره

صفیه (بانوی برگزیده‌ی خداوند)

مغصوبه الحق (بانویی که حقش غصب شده است)

مظلومه (بانوی ستمدیده)

میمونه (بانوی خوش یمن)

 

[1]- در روایات متعددی میان محبان و شیعیان فرق گذارده شده و ائمه علیهم‌السلام به کرّات به این مسأله اشاره کرده‌اند که میان محب و شیعه فاصله بسیار است و شیعه بودن مقامی بس عظیم است که کمتر کسی به آن نائل می‌شود و عموم پیروان اهل بیت علیهم‌السلام محبان هستند. همچنین اهل بیت علیهم‌السلام به شدت از این که کسی ادعای تشیع داشته باشد، نهی فرموده‌اند. (ن.ک: امام حسن عسکری علیه‌الاسلام، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص ۳۰۷– ۳۲۰)

[2]- ابن منظور، محمد بن مكرم‏، لسان العرب، ج ۴، ص ۳۳۲؛ طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرین، ج ۳، ص ۳۲۱؛ حسيني زبيدي، محمد مرتضى‏، تاج العروس، ج ۶، ص ۴۸۶.

[3]- دخان/ ۵۴؛ طور/ ۲۰؛ واقعه/ ۲۲؛ رحمن/ ۷۲.

[4]- واقعه/ ۲۲.

[5]- رحمن/ ۵۶و ۵۸و ۷۲.

[6]- رحمن/ ۵۶.

[7]- رحمن/ ۵۸.

[8]- واقعه/ ۳۷.

[9]- رحمن/ ۵۶.

[10]- دخان/ ۵۴؛ طور/ ۲۰؛ واقعه/ ۲۲؛ رحمن/ ۷۲.

[11]- نساء/ ۵۷.

[12]- رحمن/ ۷۰.

[13]- در مورد اوصاف حوران و همسران بهشتی ن.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج ۶، ص ۲۰۰– ۲۰۴و سایر تفاسیر شیعی و عامی ذیل آیات مذکور.

[14]- ابن بابویه، علی بن الحسین، الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص ۱۳۳؛ شیخ صدوق، محمد بن علی‌، معانی الاخبار، ص ۳۹۶؛ همو، علل الشرائع، ج۱، ص ۱۸۰؛ ابن شاذان قمى، أبوالفضل شاذان بن جبرئيل‏، الفضائل، ص ۱۲۹؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى‏، بحار الانوار، ج ۴۰، ص ۴۴؛ .

[15]- شیخ صدوق، محمد بن علی‌، معانی الاخبار، ص ۳۹۶؛ همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۸۳؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸.

[16]- فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص ۷۶؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج ۲، ص۴۰۹.

[17]- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ۱، ص ۳۶۵؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۶.

[18]- حلى، على بن يوسف‏، العدد القويّه لدفع المخاوف اليوميه، ص ۲۲۰– ۲۲۲؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالانوار، ج ۱، ص ۷۸– ۸۰.

[19]- شیخ صدوق، محمد بن علی‌، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۸۳– ۱۸۴؛ فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص ۷۶؛ طبرسی، احمدبن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص۴۰۹؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۴.

[20]- ابن طاووس، على بن موسى‏، اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۶۲۵؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۱۹۹.

[21]- شیخ صدوق، محمد بن علی‌، معانی الاخبار، ص ۳۹۶؛ همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۸۳؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸.

[22]- شیخ صدوق، محمد بن على‏، معانی الاخبار، ص ۶۴؛ همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۸۱؛ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج ۲، ص ۳۲۲. بر اساس روایت مذکور، این ویژگی تنها منحصر به حضرت زهرا و حضرت مریم سلام‌الله‌علیهما نبوده و دختران برخی انبیاء دیگر نیز دارای این ویژگی بوده‌اند.

[23]- ابن اثير جزري، مبارك بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج ۱، ص ۹۴؛ طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرین، ج ۵، ص ۳۱۷؛ محمدباقر بن محمدتقى‏، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۶.

[24]- ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۳، ص ۳۵۷؛ محمدباقر بن محمدتقى‏، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۶.

[25]- طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۱۱۱؛ زمخشرى، محمود بن عمر، اساس البلاغه، ص ۱۴۶؛ ابن منظور، محمد بن مكرم‏، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۲۰۳؛ حسيني زبيدي، محمد مرتضى‏، تاج العروس، ج ۱۹، ص ۳۴۹.

[26]- محمدباقر بن محمدتقى‏، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۷.

[27]- شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الخصال، ج ۱، ص ۳۲۴.

[28]- ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابه، ج ۷، ص ۲۱۶؛

[29]- ابوالفرج اصفهانی، على بن حسین‏، مقاتل الطالبیین، ص ۲۹؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستيعاب، ج ۴، ص ۱۸۹۹؛ ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن أبی‌طالب، ص ۲۶۷؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹.

[30]- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفة الائمة، ج ۱، ص ۴۶۲؛ بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله‏، عوالم العلوم، ج ۶، ص ۳۷.

[31]- بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله‏، عوالم العلوم، ج ۶، ص ۳۷.

[32]- مكارم شيرازى، ناصر، زهرا برترين بانوى جهان‏، ص ۱۰؛ آقاشریفیان، مهرداد و احمدیان، عبدالرسول، فاطمه دختری از آسمان، ص ۲۸، به نقل از آیت الله مظاهری؛ شهیدی، سید جعفر، زندگانی حضرت فاطمه سلام الله علیها، ص ۴۰؛ رحمانی همدانی، احمد، فاطمة الزهرا بهجه قلب المصطفی، ج ۱، ص ۲۰4.

[33]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۶۱؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵؛ البته برخی روایات و منابع تاریخی تولد آن حضرت را سال دوم هجرت دانسته‌اند. (ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۶۱؛ شیح طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۹)

[34]- ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص ۳۵۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۶.

[35]- ابن طاووس، على بن موسى، الإقبال بالأعمال الحسنة، ج ۳، ص ۳۰۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۰۱.

[36]- ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص ۳۵۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۶.

[37]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج ۱، ص ۳۵۵؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج ۶، ص ۱۹۱ و ۱۹۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۵. به گفته‌ی ابن‌حجر عسقلانی، این کلمه با تشدید سین (محسّن) خوانده می‌شود. (ن.ک: ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج ۶، ص ۱۹۱)

[38]- ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص ۳۵۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۶.

[39]- مجلسی، محمدباقر بن محمدتقى‏، بحار الأنوار، ج۴۳، ص۱۰.

[40]- همان.

[41]- همان.

[42]- همان.

[43]- همان.

نقش «بصیرت» در مقابله با توطئه‌های دشمنان

۱. معنا و مفهوم «بصیرت»

 

«بصیرت» به معنى بينائى دل است.

بصیرت، نوعی دیدن درونی است که با دیدن چشم ظاهری، متفاوت است و اصلا با چشم یا اندام های ظاهری بدن، قابل دریافت نیست. بصیرت، قوه و نیرویی قلبی است که به مدد نور الهی، پدید آمده، حقیقت و باطن امور را چنان که هست در می یابد.[1]

 

۲. ارتباط بصیرت با تعقل، تدبر و تفکر

معنای عقل، فهم، معرفت و درك‏ است؛ بنابراین تعقل به معنی فهمیدن و درک کردن است.

معنای تدبر، دقت و تأمل در امورات و توجه به عواقب کار است.

همچنین فکر و تفکر به معنی اعمال نظر و تدبّر براى بدست آوردن واقعيات و عبرتها است. [2]

آنچه از معناشناسی  واژه های تعقل و تدبر و تفکر نتیجه گیری می کنیم آن است  که بین این واژه ها با بصیرت ارتباط بسیار نزدیک برقرار است؛ به گونه ای که تا تعقل و تدبر و تفکر وجود نداشته باشد، بصیرت نیز ایجاد نخواهد شد. بنابراین زمینه ایجاد بصیرت، تعقل و تدبر و تفکر است.

 

۳. اهمیت و جایگاه بصیرت در قرآن و روایات

اهمیت و جایگاه بصیرت، روشن‌بینی و درک درست از شرایط و فضاها به گونه‌ای است که قرآن کریم یکی از ویژگی‌های فرستاده خدا و پیروانش را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها می‌داند و می‌فرماید: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی اَدْعُوا اِلَی اللَّهِ عَلی‌ بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»؛ بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی  خدا دعوت می‌کنیم. [3]  

علامه طباطبایی (ره) ذیل این آیه می نویسند: قُلْ هذِهِ سَبِيلِي‏؛ اعلام راه است و عبارت أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِيرَة؛ بیان راه است. [4]

در واقع پیامبران خدا شیوه و راه خود را بر مبنای بصیرت پایه ریزی می کردند و کسانی می توانند به تمام معنا تابع و پیرو ولی خدا باشد که دارای بصیرت باشد. چنانچه مرحوم علامه ذیل جمله وَ مَنِ اتَّبَعَنِی می نویسد: سبيلى كه در آيه شريفه آمده همان دعوت با بصيرت و يقين بسوى ايمان محض و توحيد خالص است و معلوم است كه در چنين سبيلى تنها كسانى شركت دارند كه در دين مخلص براى خدا باشند و عالم به مقام رب العالمين و داراى بصيرت و يقين بوده باشند. (همان)

بنابراین طبق آیه فوق؛ انبیا راه را اعلام کردند و راه آنان بر اساس بصیرت و یقین بوده است و کسانی می توانند به معنای کامل تابع آنها باشند که دارای بصیرت باشند.

کسی که بصیرت لازم داشته باشد، در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار می‌شود.

در اهمیت و جایگاه بصیرت همین بس که در آموزه‌های دینی ما، انسان بی‌بصیرت همانند فردی کور و کسی که قدرت تشخیص راه از چاه را ندارد، دانسته شده و کوری چشم ظاهر به مراتب آسان‌تر از کوری چشم باطن و عدم بصیرت شمرده شده است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره جایگاه بصیرت میفرمایند: «لَیْسَ الْاَعْمَی مَنْ یَعْمَی بَصَرُهُ اِنَّمَا الْاَعْمَی مَنْ تَعْمَی بَصِیرَتُهُ؛ کور آن نیست که چشم او کور است، کور آن است که بصیرتش کور است» [5]   

امام علی (علیه السلام) نسبت به ارزش و اهمیت بصیرت می فرمایند: فَقْدُ الْبَصَرِ اَهْوَنُ مِنْ فِقْدَانِ الْبَصِیرَةِ؛ از دست دادن بینایی ظاهری آسان تر است تا از دست دادن بصیرت. [6]  

۴. رابطه بصیرت و ولایت

بالاترین مسئله در دین اسلام بنا بر روایات، مسئله ولایت است. در روایتی زراره به نقل از  امام باقر علیه السلام می فرماید: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ فَقَالَ الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن‏؛ اسلام بر پنج چیز بنا گذاشته شده است؛ نماز، زکات،حج، روزه و ولایت. زراره می گوید: سوال کردم که کدام یک از اینها افضل و بهتر از بقیه است؟ حضرت علیه السلام فرمودند: ولایت از همه اینها بهتر است؛ زیرا ولایت کلید و آغازگر همه اینهاست و صاحب ولایت (امام و رهبر) است که راهنمایی کننده افراد بر انجام اینها است. [7]

با توجه به حدیث مذکور؛ این ولایت است که دیگر مظاهر دین مثل نماز و روزه و... را آشکار و تبیین می کنند و بدون ولایت فقط ظاهر و پوسته ای از دین می ماند.

گاهی جامعه چنان دچار تشویش و فتنه می شود و دشمنان اسلام آنگونه فتنه گری می کنند که دیگر آنجا صرف نماز خواندن و روزه گرفتن نیست که نجات دهنده است؛ چه بسا کسانی که اهل نماز و روزه نیز هستند در آن فتنه ها غرق می شوند. اگر در چنین موقعیت هایی بصیرت وجود نداشته باشد انسان در زمین دشمن بازی می کند در حالی که گمان می کند کار درست را انجام می دهد.

در فتنه هایی که مردم در زمان امام علی علیه السلام دچار شدند و جنگ میان مسلمانان رخ داد، امام علیه السلام به اصحاب خود فرمودند:

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّها خَيْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ، وَ خَيْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ. وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ، وَ لَا يَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ‏ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَق‏...؛ بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مى‏كنم، كه تقوا بهترين چيزى است كه عباد حق يكديگر را به آن سفارش مى‏كردند، و از بهترين عاقبتها نزد خداست. بين شما و اهل قبله باب جنگ گشوده شده، و اين پرچم را به دوش نمى‏كشد مگر آن كه اهل بصيرت و استقامت و داناى به موارد حق باشد... [8]

جمله «و لا يحمل هذا العلم» اشاره به اين است كه ما نخستين بار در اسلام، مجبور شده‏ايم كه با افرادى كه مدعى اسلام و اهل قبله‏اند به دليل بغى و طغيانشان پيكار كنيم و اين امر براى ظاهربينان و كوته فكران، بسيار مشقت‏بار است؛ لذا اين پرچم را جز آگاهان با استقامت و كسانى كه حق را از باطل به خوبى مى‏شناسند، كسى ديگر نمى‏تواند بر دوش كشد. [9]

بالاترین کسی که اهل بصیرت و صبر و علم به مواضع حق است، خود امیرالمومنین علیه السلام است. بهترین کسی که قابلیت دارد پرچمدار حکومت و ولایت باشد، خود امام علیه السلام است. بنابراین کسی که صاحب بصیرت است برای نجات از فتنه دست به دامن ولایت می شود و با ولایت راه نجات را پیدا می کند.

بنابراین اگر بخواهیم یک میزان و معیار برای بصیرت افزایی افراد مشخص کنیم، باید گفت به میزانی که ولایت پذیری افراد بیشتر و بهتر باشد، بصیرت افراد بیشتر خواهد بود. خوارج افرادی بودند که اهل عبادت ها و سجده ها و تلاوت های انچنانی بودند؛ ولی همین افراد وقتی در جنگ صفین بین اطاعت از حقیقت دین که ولایت بود و ظاهر دین ماندند، حقیقت دین را رها کرده و به گمان خود ظاهر دین را رعایت کردند.

اگر انسان با تعقل و تدبر و تفکر، در بصیرت افزایی خود نکوشد، و فقط از دین ظاهری را بفهمد در حساس ترین موقعیت ها که یاری ولی زمان است، ولی زمان را رها کرده و دست از ولایت برمی دارد.

۵. ۹دی تبلور بصیرت در جمهوری اسلامی ایران

یکی از مصادیق بصیرت در عرصه اجتماعی، حماسه روز ۹ دی است. این حماسه در سال ۱۳۸۸ در حمایت از جمهوری اسلامی ایران مقابل فتنه ۸۸ اتفاق افتاد. در آن سال پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸، به دنبال ادعای تقلب در انتخابات توسط برخی از کاندیدها، موجی از اعتراضات در نقاط مختلف کشور به راه انداختند . عدم بصیرت برخی از خواص آن زمان، موجب شد که دشمنان داخلی و خارجی از این فرصت استفاده کردند و با هدف گرفتن اصل نظام جمهوری اسلامی ایران و در رأس آن ولایت فقیه، آشوب ها و اغتشاشات را به مدت چند ماه در کشور دامنه دار کردند به گونه ای که جسارت ها آنقدر زیاد شد که در ماه محرم و روز عاشورا نسبت به وجود مقدس امام حسین علیه السلام هتک حرمت شد. با این هتک حرمت ها، مردم ولایتمدار و با بصیرت انقلاب اسلامی ایران نتوانستند ساکت بنشینند؛ لذا در ۹دی همان سال با راهپیمایی حماسه ای مردم در حمایت از دین، اسلام، ولایت و انقلاب اسلامی قیام کردند و آن صحنه های با شکوه و ماندنی را در آن روز به یادگار گذاشتند. در این‌باره مقام معظم رهبری (حفظه الله)  فرمودند: «اگر صدها بار هم برای نعمت هوشیاری این ملّت سجده شکر به جای آورده شود، باز هم کم است. حماسه‌ای که محاسبات دشمن  را به هم ریخت، محاسباتی که با همکاری و برنامه‌ریزی عده‌ای اقلیت در داخل از روی بغض و کینه شکل گرفته بود اما در این روز حماسی یک بار دیگر امّت اسلامی با بصیرت عمل کرد و دشمنان نظام مایوس شدند.»

علت اینکه این روز به عنوان روز «بصیرت» نامگذاری شده است در همین است که هدف دشمن در آن ایام این بود که از این آب گل آلودگی که ایجاد شده است ماهی بگیرد و با این بهانه، دین، ولایت و انقلاب اسلامی را نابود کند؛ ولی مردم با بصیرت در این فتنه گرفتار نشده و نشان دادند که با جان و دل، دین و ولایت و انقلاب اسلامی خود را می خواهند.

۶. راههای مقابله با دشمنان

شکی نیست که نظام جمهوری اسلامی ایران که با محوریت ولایت فقیه اداره می شود دارای دشمنانی است که هدفی جز نابود کردن این نظام ندارند. از این رو لازم است با راههای مقابله با دشمنان آشنا شد که در اینجا به ذکر مواردی از آن می پردازیم.

۶. ۱. بصيرت‏

اولین راه مقابله با دشمن، بصیرت است. اگر بصیرت نباشد موارد بعدی نیز که ذکر می شود ممکن است فایده نداشته باشد. از آنجا که جایگاه و موقعیت بکارگیری بصیرت، غالبا در فتنه ها و مقابل دشمنان است؛ از این رو اگر بصیرت نباشد به راحتی در برابر فتنه ها و نقشه های شوم دشمنان انسان شکست می خورد.

بصيرت مى‏تواند حاصل تجربه و به كارگيرى عقل و هوش و ذكاوت و ميزان صفا و خلوص نيت و پاكى و طهارت باشد.

قرآن كريم مى‏فرمايد: من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا؛ هر كس در راه (رسيدن به حقيقت و خير سعادت) مجاهده كند (و از روى صدق) گام بردارد او را هدايت كرده و به او بصيرت مى‏دهيم.

نكته مهم آن است كه در برابر كفار و مشركين بايد از استعدادهاى بالقوه و بالفعل خود استفاده نمود و در اين مسير هر كس با صدق و خلوص نيت گام بردارد وعده الهى (اعطاى بصيرت و هدايت) براى او محقق خواهد شد.

يكى از راههاى مقابله با نقشه‏هاى دشمنان اسلام، بينايى، هوشيارى و استفاده از تجربيات افراد و جامعه‏هاى ديگر در مبارزه با مستكبران است و اين بصيرت با تلاش خالصانه انسانهاى مؤمن، همراه با تفكر و تدبر در آيات قرآن به دست مى‏آيد.

راه ديگر رسيدن به بصيرت پناه بردن به خدا در هنگام هجوم شيطان است‏، چنانکه قرآن می فرماید: انّ الذين اتقوا اذا مَسَّهُم طائِفُ مِنَ الشيطان تَذَكَّرُوا فَاذاهُم مُبْصِرون [10] ؛ كسانى كه پرهيزكارى پيشه كردند چون با پندار شيطانى برخورد كنند (خدا را) ياد كنند و در دم به بصيرت آيند.

۶. ۲. صبر و تقوى

از جمله راه های مقابله با کید و نقشه های دشمن، تمسک به صبر و تقوی است. قرآن در این باره می فرماید: إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً [11] ؛ اگر به شما نيكى رسد ناراحت مى‏شوند و اگر بدى به شما رسد خوشحال مى‏شوند، اگر صبر كنيد و تقوا پيشه كنيد نقشه‏هاى آنان شما را ضرر نمى‏رساند.

 در اين آيه اين دو (صبر و تقوا) در كنار هم دفع كننده حيله‏هاى كافران محسوب گرديده است به گونه‏اى كه اگر صبر و تقوى در جامعه اسلامى رواج پيدا كند حيله‏هاى دشمنان ضررى بر مسلمانان وارد نخواهد نمود.

در واقع انسان پرهيزكار و شكيبا بر قدرت لايزال الهى تكيه دارد و بركات تقوى و صبر او را آبديده كرده و از امدادهاى الهى برخوردار خواهد نمود. و كافران و مشركان نخواهند توانست بر او و بر جامعه الهى آسيبى وارد نمايند.

۶. ۳. اتحاد و برادرى

وحدت کلمه و اتحاد قلوب نقش به سزایی در دفع توطئه های دشمنان خواهد داشت. بخاطر همین است که دشمن همیشه در رصد این است که ببیند چه موقع جامعه دچار تفرقه و دو دلی شده است، تا از این فرصت استفاده کند و نقشه های خود را در پیش بگیرد. در اهمیت این موضوع قرآن می فرماید:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً [12] ؛ همگى به ريسمان الهى چنگ زنيد و متفرق نشويد و نعمت الهى بر خودتان را يادآوريد چرا كه دشمنان (يكديگر) بوديد و بين دلهايتان مهربانى انداخت پس به آن نعمت برادر (يكديگر) شديد.

شأن نزول آیه

اين آيه زمانى نازل شد كه دو نفر از قبيله اوس و خزرج به نام‏هاى سعد بن زراره و ثعلبة بن غنم با يكديگر مجادله كردند و هر كدام افتخاراتى را كه بعد از اسلام نصيبشان شده بود به رُخ يكديگر مى‏كشيدند. ثعلبه مى‏گفت: حنظله (غسيل الملائكه)، حزيمه بن ثابت (ذوالشهادتين) و عاصم بن ثابت و سعد بن معاذ از ما هستند. سعد بن زراره گفت: ابن ابى كعب، معاذ بن جبل و زيد بن ثابت و ابو زيد و سعد بن عباده (خطيب مدينه) از ماست.

كم كم كار به جاهاى باريك كشيد و قبيله‏هاى دو طرف آگاه شدند و در برابر يكديگر قرار گرفتند بيم آن مى‏رفت كه بين آنها درگيرى ايجاد شود. خبر به پيامبر (ص) رسيد و ايشان با تدبير و بيان خود به آن وضع خطرناك پايان دادند. در اينجا آيه فوق نازل شد و همه را به اتحاد و همبستگى دعوت نمود. [13]

در ارتباط با معناى «حبل الله» تفسيرهاى مختلفى شده است.

برخى گفته‏اند منظور قرآن است و بعضى اسلام دانسته‏اند و بعضى ديگر مصداق كامل آن را ائمه (ع) دانسته‏اند. در سخنان ائمه (ع) نيز آن را به قرآن تعبير كرده است و در برخى از روايات معناى آن را آل محمد (ص) دانسته‏اند. اما هيچ كدام با يكديگر منافات ندارند، زيرا منظور از ريسمان الهى هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوند است؛ خواه اين وسيله اسلام يا قرآن يا اهل بيت پيامبر باشند، همه آنها در مفهوم حبل الله جمع است.

نكته جالب در تعبير قرآن به «حبل الله» آن است. معمولًا زمانى به ريسمان چنگ مى‏زنند كه در قعر چاه باشند. لذا قرآن با اين تعبير مى‏خواهد به انسان بفهماند كه بدون آموزه‏هاى قرآنى نمى‏توان از چاه تاريك غرايز سركش و يا چاه جهل و نادانى بيرون آمد. براى نجات از اين تاريكى‏ها بايستى به رشته و ريسمان محكم الهى يعنى قرآن و آورنده قرآن و جانشينان واقعى او (اهل بيت (ع)) چنگ زد تا به آسمان معنويت و تكامل انسانى رسيد. [14]  

۶. ۴. دوستى نكردن با بيگانگان

یکی از ابزارهای دشمنان خارجی برای نابودی یک نظام و جامعه، استفاده از دشمنان داخلی است. دشمنان خارجی با طرح دوستی با برخی از افراد خودباخته داخلی و وعده های کاذب به آنان، در پی توطئه ها و نقشه های خود هستند. از این رو قرآن از دوستی با بیگانگان و دشمنان نهی کرده است و فرموده است: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِيْ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ[15] ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از غير خودتان كسى را دوست و محرم اسرار خود نگيريد. آنان (بيگانگان) از نابكارى و شرّ و فساد در حق شما كوتاهى نمى‏كنند. آرزو دارند كه در رنج بيفتيد. دشمنى از سخنانشان آشكار شده است. آنچه در سينه‏هايشان پنهان مى‏دارند بزرگ‏تر است.

شأن نزول آیه

هنگامى اين آيات نازل شده كه عده‏اى از مسلمانان با يهوديان (به سبب خويشاوندى يا همسايگى يا حق رضاع و يا پيمانى كه از قبل بسته بودند) دوستى داشتند و با آنان صميمى بوده و برخى از اسرار مسلمانان را به آنان مى‏گفتند. كفار خود را دوست مسلمانان قلمداد مى‏كردند و از اسرار آنان مطلع مى‏شدند. اين آيه به مسلمانان هشدار داد كه چون آنان هم كيش شما نيستند نبايد آنان را محرم اسرار خود بدانيد چون آنان دوست دارند هميشه شما در رنج و عذاب باشيد.

«بطانه» به معناى لباس زيرين است و «خبال» به معناى چيزى است كه غالباً از بين رفتن آن در عقل انسان اثر مى‏گذارد.

(زيانهايى كه به عقل انسان آسيب مى‏رساند.) در واقع آيه مى‏خواهد به مسلمانان بگويد كه دوستى بيگانگان از روى نفاق‏است. آنها واقعاً دوست شما نيستند چون هميشه آرزو دارند كه شما در رنج و عذاب باشيد. آنها براى اينكه شما از درونشان آگاه نشويد و رازشان فاش نگردد معمولًا در رفتار و سخنان خود دقت و احتياط مى‏كنند اما با وجود اين، آثار دشمنى از سخنانشان آشكار است.

نتيجه آنكه دوستى نكردن با كفار يكى از راههاى مقابله با حيله‏هاى بيگانگان است؛ چون هدف آنان از دوستى، تنها ضربه زدن و به رنج انداختن مسلمانان و دست‏يابى به اطلاعات محرمانه مسلمانان است. [16]

۶. ۵. مبارزه فرهنگى به وسيله قرآن‏

قرآن خود وسیله ای مهم و محکم در برابر دشمنان است. خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دستور می دهد در مقابله با دشمنان دین، با سلاح قرآن وارد شود و از آن تعبیر به جهاد کبیر کرده است. فَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً كَبِيراً [17] ؛ اى پيامبر از كافران پيروى نكن و به وسيله آن (قرآن) با آنان مبارزه‏اى بزرگ بنما.

در مرحله جنگ روانى دشمن مى‏بايست از قرآن استفاده كنيم و به وسيله تعاليم بزرگ آن با كافران مبارزه فرهنگى داشته باشيم.

اين آيه ابتدا به پيامبر مى‏فرمايد هيچ گاه تسليم (هوا و هوس كفّار) مشو و در برابر آنان بايست و با قرآن با آنان جهادى بزرگ كن. منظور از جهاد بزرگ جهادى است كه ابعاد روح و فكر مردم را در بر بگيرد و بدون شك منظور از جهاد در اينجا جهاد فكرى و فرهنگى و تبليغاتى است نه جهاد مسلحانه، چرا كه‏ اين سوره مكى است و مى‏دانيم دستور جهاد مسلّحانه در مكه نازل نشده است. اين آيه دليل روشنى است بر اينكه جهاد فكرى و تبليغاتى در برابر دشمنان و گمراهان از بزرگترين جهادهاست. و اين تعبير قدرت تأثيرگذارى قرآن را بيان مى‏كند كه با استدلال‏هاى قوى و تأثير عميق و جذابيّت فوق‏العاده مى‏تواند تبليغات دشمنان اسلام را بى اثر نمايد. [18]

۶. ۶. مجهز شدن به سلاح روز

در برابر توطئه ها و نقشه های فراوان دشمنان، اگر یک جامعه مجهز به سلاح روز نباشد و از قدرت نظامی کامل برخوردار نباشد؛ حتما دشمنان برای نابود کردن آن جامعه طمع خواهند کرد. بنابراین حرف کسانی که در این انقلاب اسلامی می گفتند یا می گویند، امروز عصر تکنولوژی و پیشرفت است و عصر موشک نیست، کاملا غلط و اشتباه است. اگر این حرف درست است باید در پاسخ کسانی که اینگونه حرف ها را می زنند گفت؛ چرا خود دشمنان انقلاب اسلامی دست از تولید سلاح و موشک برنمی دارند و دائم سلاح های جدید می سازند و دشمنانی امثال اسرائیل و آمریکا همیشه این سلاح های خود را دربرابر مردم مظلومی مثل فلسطین و یمن بکار می برند و دست به کشتارهای دسته جمعی می زنند. بنابراین یصیرت در برابر چنین دشمن های قسم خورده این است که ما نیز مجهز به سلاح های روز باشیم و در این مسئله به خودکفایی برسیم. اگر امروز می بینیم دشمنان این نظام به راحتی نمی توانند دست به اقدامات نظامی بزنند در کنار لطف و فضل الهی و اهل بیت علیهم السلام، تدبیر حکیمانه رهبر انقلاب اسلامی و قوی شدن در مجهز شدن به سلاح و مسائل نظامی است. در اهمیت آمادگی و مجهز شدن به سلاح روز قرآن می فرماید:

وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَاتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ‏ [19] ؛ شما (اى مؤمنان) هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنان ديگرى كه شما آنها را نمى‏شناسيد و خدا آنها را مى‏شناسد، بترسانيد.

منشأ نزاع و مبارزه از قوايى است كه در خلقت انسان وجود دارد. اينكه مى‏بينم در انسان قوايى چون غضب و شدت وجود دارد كه جز در مواقع دفاع به كار نمى‏رود خود دليل بر آن است كه وقوع جنگ امرى اجتناب‏ناپذير است اصولًا جامعه انسانى از افراد و اقوامى تشكيل شده كه داراى طبايع و افكار مختلف هستند اگر برخى از آنها بر اساس سنّتى كه حافظ منافعشان باشد به دور يكديگر جمع شوند و اجتماعى را تشكيل دهند، لاجرم اجتماع ديگرى عليه منافع آنان تشكيل خواهد شد و ديرى نمى‏پايد كه در اثر اختلاف كارشان به نزاع و درگيرى خواهد كشيد. پس اينكه مى‏بينيم انسان به چنين قوايى در بدن و فكرش مجهّز است و اجتماعات نيز بر اثر منافع خويش ممكن است كارشان به نزاع و درگيرى منجر شود پس به حكم فطرت و عقل بر جامعه اسلامى لازم است هميشه و در هر حال تا آنجا كه مى‏تواند به همان مقدارى كه احتمال مى‏دهد دشمنش مجهّز باشد جامعه صالح خويش را مجهّز نمايد. [20]

نتیجه گیری

بصیرت نوعی بینایی دل است که با نور الهی وقتی در وجود کسی مستقر شد، از ظاهر عبور کرده و پی به واقع و باطن امور می برد و دارای قوه تشخیص حق از باطل می گردد. بصیرت سیاسی در جامعه، بصیرتی است که انسان با تدبر و تعقل و تفکر نسبت به مسائلی که در جامعه رخ می دهد، عواقب و باطن آن مسائل را با تیزبینی درک می کند و فریب ظاهر را نمی خورد. تبلور بصیرت سیاسی در نظام جمهوری اسلامی در حماسه ۹ دی سال ۸۸ بود. در آن سال دشمن با فتنه های ایجاد شده در کشور، قصد توطئه علیه دین و ولایت و نظام اسلامی داشت که مردم با بصیرت و تیزبینی خود با راهپیمایی حماسه ای در ۹ دی در حمایت از اسلام و نظام و ولایت به قیام برخواستند. با توجه به اینکه کار دشمن همیشه دشمنی کردن و برای نابودی جامعه اسلامی همیشه توطئه گری می کند؛ از این رو لازم در برابر چنین دشمنانی ایستاد. راهکارهای مهم برای مقابله با دشمنان عبارتند از: بصیرت، صبر و تقوی، اتحاد و برادری، دوستى نكردن با بيگانگان‏، مبارزه فرهنگى به وسيله قرآن‏ و مجهز شدن به سلاح روز.

منابع

۱. نهج البلاغه، سید رضی (ره)

۲. المیزان، علامه طباطبایی (ره)، ترجمه محمدباقر موسوی.

۳. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی.

۴. پيام امام امير المومنين عليه السلام، آیت الله مکارم شیرازی.

۵. نهج‌الفصاحه، ابوالقاسم پاینده.

۶. قاموس قرآن، علی اکبر قرشی.

۷. غررالحکم، عبدالواحد تمیمی آمدی.

۸. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی.

 

[1]- قاموس قرآن، ج‏۱، ص: ۱۹۵.

[2]- قاموس قرآن، ج ۵، ص ۲۸ / ج ۲، ص ۳۲۶/ ج۵، ص۱۹۹

[3]- یوسف/ ۱۰۹

[4]- ترجمه المیزان، ج ۱۱، ص ۳۷۸

[5]- نهج‌الفصاحه، ص۶۵۶، ح۲۳۷۳

[6]- غررالحکم، ۴۸۱

[7]- وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۳

[8]- نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳

[9]- پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏۶، ص: ۵۱۱

[10]- اعراف: ۲۰۱

[11]- آل عمران: ۱۲۰

[12]- آل عمران: ۱۰۳

[13]- تفسير نمونه، ج ۳، ص ۲۶

[14]- تفسير نمونه، ج ۳، ص ۲۹

[15]- آل عمران: ۱۱۸

[16]- تفسير نمونه، ج ۳، ص ۶۳

[17]- فرقان: ۵۲

[18]- تفسير نمونه، ج ۱۵، ص ۱۲۲- ۱۲۱

[19]- انفال: ۶۰

[20]- ترجمه تفسير الميزان، ج ۹، ص ۱۴۸- ۱۵۱

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم»

«السَّلام علیکِ أیتها الصدیقه الشهیده سلام‌الله‌علیک»

«السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک»

فاطمه سلام‌الله‌علیها نمونه‌ی انسان کامل

امروزه و در عصری که تمامی لشکریان شیطان از غرب و شرق بسیج شده‌اند تا با مطرح نمودن اسوه‌های پوشالی و انحرافی خود ارزش‌های جامعه اسلامی را زیر سؤال برده و راه هدایت را بر جامعه اسلامی سدّ نمایند، معرفی یک اسوه برتر برای جامعه اسلامی به ویژه جوانان یک نیاز ضروری است.

حضرت فاطمه سلام­الله­عليها دختر گرامی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یکی از برجسته­ترین شخصیت‌های تاریخ بشری است. بر اساس نصوص متعدد حضرت زهرا سلام­الله­عليها الگوي برتر خداوند براي همه ‏زنان عالم و در همه زمان­هاست؛ امّا الگوگیری از ایشان منحصر به زنان نبوده و اخلاق، عبادت، رفتار و سخنان این بانوی گرامی براي همه‌ی بشریت، اعم از زن و مرد راه­گشا و هدايتگر است. وجود مقدس صدیقه طاهره سلام­الله­عليها می‌تواند الگوی فرزانگان عالم باشد و از مطالعه و بررسی احوال و آثار وجودی آن حضرت می‌توان به راه‌های سعادت و کمال دست یافت. امید است که بتوان پس از آشنایی با ابعاد متعالی این انسان کامل، در راستای اقتباس و اقتدا به آن بزرگوار موفق بود.

مفهوم الگوگیری

واژه‌ی «الگو» به مدل، گونه، هنجار[1] و «انسان کامل و رشد یافته‌ای که لیاقت سرمشق بودن دیگران را دارد»،[2] نیز «طرح و نمونه‌ای از شکل یا اشیاء و موردی از رفتار که با آن می­تو‌ان ساخت بدنی و جسمانی، ساخت رفتار یا ساخت داده‌ها را مشخص کرد» اطلاق می­شود.[3]

این واژه در علوم تربیتی، روان‌شناسی، اقتصاد و جامعه‌شناسی رواج بسیار دارد و در فرهنگ اسلامی، «اسوه» به‌ معنی «مقتدا» و «قدوه» نامیده می­شود.[4] اسوه، حالتی است که انسان به ‌هنگام پیروی از غیر خود پیدا می‌کند و بسته به انتخاب او، می‌تواند نیک یا بد باشد.[5]

اهمیت «الگو» در فرآیند تربیت

یکی از مهم‌ترین شیوه‌های تعلیم‌ و تربیت «روش الگومداری» است که در اسلام نیز بر آن تأکید بسیار شده است. ارائه الگو یک اصل کارآمد در هدایت و تربیت اخلاقی بوده و در شکل‌گیری رفتار تربیت شونده، نقش بسزایی دارد و منجرّ به ایجاد هماهنگی و همانندسازی می‌شود. به این معنی که انسان وقتی کسی را الگوی خود قرار می‌دهد با ایجاد هماهنگی و شباهت بین خود و الگویش سعی می‌کند حالات و صفات و کمالات الگو را در خود ایجاد نماید.

علاوه بر این الگومداری انسان را به تلاشی هدف‌دار و آگاهانه برای رسیدن به شیوه‌های رفتاری و اخلاقی والا و شایسته رهنمون می­کند و به این وسیله انگیزه انسان در این مسیر را تقویت نموده و سختی تلاش در این راستا را کاهش می‌دهد. چرا که هدف ملموس و قابل دسترس را پیش روی انسان ترسیم می‌کند.

روش «الگومداری» در نظام تربیتی اسلام نیز از جایگاه ویژه‌ای برخودار بوده و یکی از مهم‌ترین روش‌های تربیتی اسلام، معرفی پیامبران الهی، پیشوایان معصوم و انسان‌های کامل و راه‌یافته به عنوان الگو و اسوه و دعوت به تبعیت از ایشان در مراحل مختلف زندگی است.

فاطمه سلام‌الله‌علیها؛ استمرار اسوه حسنه

خداوند در قرآن کریم رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را الگوی شایسته و اسوه حسنه مؤمنان معرفی کرده و می‌فرماید: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[6] وجود مقدس پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که با تربیت الهی پرورش‌یافته و نمونه‌ عینیِ انسانِ کاملِ مورد نظر اسلام و شایسته‌ترین اسوه حسنه برای مؤمنان هستند، به کرّات یگانه دخترشان را پاره وجود خویش و روح و ریحان و جان و جانان خود خوانده‌اند و با تعابیر گوناگون رضایت آن بانوی گرامی را رضایت خود و ناراحتی ایشان را ناراحتی خود  به شمار آورده‌اند.[7]

معنای این بیانات آن است که وجود فاطمه سلام­الله­عليها قسمتی از وجود رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و سیره‌ی ایشان سیره‌ی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است. وجود فاطمه سلام­الله­عليها تجلی دیگری از وجود رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است و اسوه‌گری فاطمه سلام­الله­عليها استمرار اسوه‌گری شایسته‌ترین اسوه‌ی حسنه می‌باشد و این است فلسفه‌ی تاکید فراوان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بر این جمله که «فاطمه، پاره‌ای از وجود من است.»[8]

بر این اساس فاطمه سلام­الله­عليها استمرار اسوه‌ی حسنه است و این گونه می­شود که سیره‌ی فاطمه سلام‌الله‌علیها بر همگان حجت و الگو می‌گردد؛ همان گونه که سیره‌ی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بر همگان حجت و الگو است. وجود مبارک امام باقر علیه‌السلام در عظمت و جلالت مادرشان فاطمه سلام‌الله‌علیها مي‏فرمايند: «لقد کانت عليهاالسلام مفروضه الطاعه علي جميع من خلق‏اللَّه من الجن و الانس و الطير و الوحش و الانبيا و الملائکه؛ اطاعت فاطمه عليهاالسلام بر تمام مخلوقات الهي از جن و انس و پرندگان و حيوانات و پيامبران و ملائکه واجب است.»[9]

 و از حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم روایت است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ عَلِيّاً وَ زَوْجَتَهُ وَ أَبْنَاءَهُ‏ حُجَجَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه؛ همانا خداوند علی علیه‌السلام و همسرش فاطمه سلام‌الله‌علیها و دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسالم را حجت‌های الهی بر تمام خلقش قرار داد»[10]

حتی وجود مبارک بقیه الله الاعظم ارواحنا‌فداه نیز فاطمه سلام‌الله‌علیها را اسوه‌ی نیکویی برای خویش دانسته و می‌فرمایند: «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ لِي أُسْوَةٌ حَسَنَة؛ همانا در دختر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم برای من الگویی شایسته وجود دارد»[11]

چند نکته‌ی اساسی در الگوگیری از حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها

در مورد الگوگیری از حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها و بلکه تمامی اهل بیت علیهم‌السلام چندین نکته مهم وجود دارد که عدم توجه به آنها مسأله الگوگیری را با سؤال مواجه کرده و ابهاماتی را در این زمینه ایجاد می‌کند.

اولین نکته در این زمینه آن است که الگوگیری از برخی شخصيت‏‌ها پیش‌شرط‌‌های خاصی دارد که بدون وجود این پیش‌شرط‌ها الگوگیری بی‌معنا است و عملا محقق نمی‌شود. این طور نيست كه هر كسى بتواند هر شخصيتى را الگوی خودش قرار بدهد و بایستی میان شخص الگو از یک طرف و اهداف و شخصیت الگوگیرنده از طرف دیگر یک نوع هماهنگی و سنخیت وجود داشته باشد. مثلا یک انسان تنبل که دائما از کوچک‌ترین زحمت و تلاشی فرار می‌کند و هدفش از زندگی صرفا خوردن و خوابیدن و خوشگذرانی است، نمی‌تواند یک قهرمان ورزشی یا یک دانشمند برجسته را که تمام عمرش را به تلاش و کوشش و مجاهدت گذرانده است، الگوی خود قرار بدهد.

قرآن کریم در مورد الگوگیری از پیامبر ختمی مرتبت صلوات‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِيرًا»[12] بر اساس این آیه شریفه، تأسى به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و الگوگیری از آن حضرت سه پیش‌شرط اساسی دارد و كسانى می‌توانند از زندگى آن حضرت سرمشق بگيرند، كه اول اين شرط‏‌ها را در خودشان محقق کرده باشند:

  • اول اينكه خداجو باشند؛ امیدشان به خدا و هدف‌شان قرب الهی باشد: (لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللهَ)
  • دوم این که وجهه‌ی اصلی همت‌شان خانه آخرت باشد و به حیات ابدی‌شان اهمیت بدهند: (وَالْيَوْمَ الْآخِرَ)
  • سوم آن که دل در گرو خدا داشته باشند؛ بسيار خدا را یاد کنند و هرگز از پروردگار خود غافل نشوند: (وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِيراً)

بر این اساس تأسى به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم صفت حميده‌اى است كه هر كسى كه مؤمن ناميده شود، بدان متصف نمى‏گردد؛ بلكه كسانى این صفت را دارا هستند كه به حقيقت ايمان متصف شده باشند و این سه شرط اساسی در آنها وجود داشته باشد و کسی كه در يكى از اين شروط بلنگد، از زندگى رسول خدا‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بهره‏اى نمى‏تواند ببرد.

در مورد الگوگیری از حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نیز مسأله از همین قرار است. اساساً کسی که خداجو نباشد یا آن که توجهی به جهان آخرت و حیات ابدی ندارد، الگو قرار دادن حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برایش بی‌معنی است. آن که در زندگی عموم همّ و غمّش مال و ثروت و مقام و موقعیت اجتماعی باشد، طبیعتاً سنخیتی با شخصیت متعالی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ندارد و حتی اگر به آن بانوی گرامی محبت هم داشته باشد، اما در عمل نمی‌تواند از سیره آن حضرت پیروی کند و روش زندگی آن بانوی گرامی را سرمشق خودش قرار دهد. در هر حال باید در قلب تعلقی به خدای تعالی و توجهی به حیات آخرت باشد تا انسان انگیزه‌ی لازم برای قدم گذاردن در این مسیر را پیدا کند.

دومین نکته در زمینه الگوگیری از صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها آن است که این بانوی گرامی همانند سایر اهل بیت علیهم‌السلام دارای برخی صفات و ویژگی‌ها هستند که اختصاص به خود ایشان دارد. به عنوان مثال در احوالات ایشان چنین آمده است که چون در محراب عبادت مى‌ایستادند، نور ایشان براى اهل آسمان‌ها پرتوافکن مى‌شد، همان گونه که نور ستارگان براى اهل زمین پرتو افکن است و به همین دلیل «زهراء»[13] نام نهاده شدند.[14] یا در روایت دیگری آمده است که آن بانوی گرامی به این جهت «زهراء» نامیده شدند که در روز سه بار نور ایشان برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌درخشید. یک مرتبه در اول روز که فاطمه علیها السلام به نماز صبح می‌ایستاد، نور سفیدی از آن خورشید فلک عصمت ساطع می گردید و در همه خانه‌های مدینه داخل می‌شدو دیوارهای خانه‌ها سفید می‌شد؛ دوم وسط روز و هنگام زوال شمس که فاطمه علیها السلام مهیای نماز ظهر می‌گردید و نور زردی از پیشانی مبارک ایشان می‌درخشید و بر خانه‌های مدینه می‌تابید و از آن نور در و دیوار و لباسهای مردم زرد می‌شد؛ و سوم آخر روز و هنگام غروب آفتاب که روی منور فاطمه علیها السلام از فرح و شادی و شکر نعمت الهی سرخ می‌شد و نور سرخی از روی مبارک آن حضرت می‌درخشید و داخل خانه‌های مردم می‌شد و دیوارهای آن سرخ می‌شد. آن نور پیوسته در پیشانی انور آن حضرت بود تا آن که امام حسین علیه ‌لسلام متولد شد و آن نور به جبین آن حضرت منتقل شد و پیوسته آن نور با اهل بیت علیهم‌السلام هست و تا روز قیامت از هر امامی به امامی دیگر منتقل می‌شود.[15] و در روایت دیگری آمده است که آن بانوی گرامی همچون مریم مقدس سلام‌الله‌علیها «بتول» بودند؛ به این معنا که از خون‌های سه‌گانه‌ای که زنان به صورت معمول در ایام خاصی می‌بینند، پاک بودند و هیچ گاه خون نمی‌دیدند.[16]

معرفت به این نوع ویژگی‌ها اگر چه معرفتی پسندیده است و موجب افزایش ارادت و محبت ما به این بزرگواران می‌شود، اما منشاء تأسی ما نمی‌شود و ما در زمینه‌ی الگوگیری از صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها وظیفه‌ای در رابطه با این نوع ویژگی‌ها نداریم؛ چرا که قابل الگوگیری نیستند و الگوگیری در آن عرصه‌هایی مطرح است که برای ما امکان‌پذیر است.

با توجه به توضیح بالا، روشن می‌شود که این سخن که گاهی در بحث الگوگیری از اهل بیت علیهم‌السلام گفته می‌شود که: «ما کجا و آن بزرگوران کجا؟! مثلا کدام زن و شوهری می‌توانند مانند امیرالمؤمنین علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها زندگی کنند؟!» یا امثال این بیانات ناشی از عدم درک صحیح مسأله الگوگیری از اهل بیت علیهم‌السلام و نگاه غلط نسبت به تأسی به آن بزرگواران است.

در همین راستا بايد توجه داشت که برخی از ویژگی‌‌های زندگى حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و سایر اهل بیت علیهم‌السلام تابع شرايط زمان و مكان و متناسب با اقتضائات دوران حیات ایشان بوده که در بحث الگوگیری این موارد هم مقصود نیستند. مانند این که ایشان در آن دوران با چهارپا نقل مکان می‌کردند یا با آسیاب دستی گندم آرد می‌کردند و در خانه نان می‌پختند و برای پخت و پز و گرم کردن محیط خانه هیزم می‌سوزاندند و پوشاک‌شان همه از کرباس بود و امثال این امور. روشن است که در تأسی به صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها این امور نیز منظور و مقصود نیستند. بلکه در ورای این مصادیقِ جزئی، یک روح و معنای کلی نظیر زهد و تقوا و ساده‌زیستی و امثال این امور وجود دارد که آن روح و معنای کلی منظور بوده و قابل اقتباس است.

به عنوان مثال صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها زندگی زاهدانه و ساده‌ای داشتند و در امور معاش بسیار ملاحظه شرایط اقتصادی همسر خود را می‌کردند؛ یا تعامل‌شان با امیرالمؤمنین علیه‌السلام به گونه‌ای بود که محیط خانه را برای همسر گرامی‌شان به مکانی برای کسب آرامش و رفع خستگی از روح و تن کرده بودند؛ یا عبادت حق تعالی جایگاه ویژه‌ای در زندگی ایشان داشت و بخشی از زمان خود در شبانه‌روز را به این امر اختصاص داده بودند؛ یا یکی از امور محبوب ایشان توجه به احوال فقرا بود؛ یا از ارتباطات غیرضروری با مردان ـ مگر آنجا که وظیفه شرعی و الهی ایجاب می‌کرد ـ پرهیز داشتند و امثال این امور که این قواعد کلی ـ صرف نظر از برخی مصادیق‌شان که اختصاص به همان زمان و مکان داشته ـ هم قابل اقتباس و الگوگیری هستند و هم تأسی به آن بانوی گرامی در این امور مطلوب و مورد تأکید است.

بنابراین و با توجه به این توضیح، باز هم روشن می‌شود که اگر کسی چنین بگوید که: «صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها ۱۴ قرن قبل زندگی می‌کردند و امروزه اقتضائات و شرایط حتی نسبت به ۱۰۰ سال قبل هم کاملاً تفاوت پیدا کرده؛ تا چه رسد به ۱۴۰۰ سال قبل! بنابراین صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها نمی‌توانند الگوی مناسبی برای زن امروزی باشند!» سخنی غیر قابل قبول است که ناشی از بدفهمی نسبت به مسأله‌ی الگوگیری است.

مضافاً به این که بسیاری از آداب و سنت‌ها در سیره و روش زندگی اهل بیت علیهم‌السلام ممکن است در نگاه اول تابع شرایط زمان و مکان انگاشته شوند، اما اگر با دقت مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرند، معلوم بشود که آداب و قواعدی فرازمانی و فرامکانی بوده‌اند که ناظر به متن ثابت و غیرمتغیر هستی انسان و جهان طراحی شده‌اند و بنابراین در هر دورانی معتبر و قابل تأسی هستند و این که قدیمی و ناشی از اقتضائات زمانی و مکانی انگاشته شده‌اند، به علت نقصان علم و آگاهی بشری است و البته تعیین مصادیق این امور مبحثی تخصصی است که نیاز به شناخت دقیق وجود انسان و جهان و علوم و دانش متعدد دارد و از حوصله این نوشتار خارج است.

سومین نکته در باب الگوگیری این است که تبعیت از الگو می‌تواند داراى مراتبى باشد و این مسأله در مورد الگوگیری از صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها که در بالاترین افق انسانی قرار دارند، بایستی به صورت ویژه‌تری مورد توجه قرار بگیرد. تأسی به فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها به معنای اين نيست كه همه‌ی افراد بتوانند عیناً تمام ابعاد زندگى ايشان را سرمشق خودشان قرار بدهند و در همه‌ی امور پا جای پای ایشان بگذارند. بلکه این امر مراتب مختلفی دارد و هر کس باید به قدر توان و ظرفیت وجودی خودش در این مسیر قدم بگذارد. همان گونه که قبلا هم اشاره کردیم، تأسی به اهل بیت علیهم‌السلام در گرو خداجویی و آخرت‌طلبی است و هر چه این دو طلب در قلب کسی قوی‌تر باشد، به صورت طبیعی تبعیت و الگوگیری او از اهل بیت علیهم‌السلام بیشتر و تلاشش در این مسیر عظیم‌تر خواهد بود و به افق وجودی آن بزرگواران نزدیک‌تر خواهد شد.

 اگر ما مقصد بلندى را وجهه‌ی همت خودمان قرار بدهيم و به طرف آن حركت كنيم، ممكن است به انتهاى راه نرسيم؛ ولى مى‏‌‌‌‌‌‌‌توانيم مراتبى از آن راه را بپیماییم و مراتبى از آن كمال را به دست بياوريم. اگر توان رسیدن به آخر خط و به همه‌ی كمالات را نداریم، معنايش اين نيست كه بایستی به کلی حرکت و تلاش را رها کنیم؛ به قول معروف:

                     آب دریا را اگر نتوان کشید                      هم به قدر تشنگی باید چشید

الگو ممكن است الگوى ايده‌آل باشد؛ يعنى الگویی است که بايد آن را هدف متعالی و وجهه‌ی نهایی همت خود قرار بدهیم و به طرف آن حركت کنیم و هر كس هر مقدار که مى‏‌‌‌‌‌‌‌تواند و به اندازه‏اى كه همتش اقتضا مى‏‌‌‌‌‌‌‌كند و ظرفيت وجودي‌اش گنجايش آن را دارد، از كمالات آن بهره بگيرد. اگر ما نتوانستيم همه‌ی كمالات فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را در زندگى خودمان پیاده كنيم، به این معنا نیست كه نمی‌توانیم ایشان را الگوی خودمان قرار بدهیم؛ ایشان الگوى ايده‌آل هستند و هر كسى بايد به اندازه توان خودش به این الگو نزديك بشود.

بر این اساس در تأسی به اهل بیت علیهم‌السلام و الگوگیری از ذوات مقدسه‌ی ایشان، از یک سو انسان نباید دچار تفریط و کوتاهی بشود و به واسطه‌ی این که فاصله‌ی میان خود با این ذوات مقدسه را بسیار زیاد می‌بیند، دچار یأس و ناامیدی گردد و به کلی تلاش برای تأسی به ایشان را رها کند؛ همان گونه که اميرالمؤمنين علیه‌السلام در نامه‌ای که به عثمان بن حنیف نوشته‌اند، خطاب به او می‌فرمایند: «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه‏ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَاد وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد؛ آگاه باش ای عثمان که امام شما از دنياى خود به دو جامه‌ی کهنه و فرسوده و از خوراکش به دو قرص نان (برای صبح و شام یا سحر و افطار) اکتفا کرده است. بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد؛ امّا با پرهيزكارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى، مرا يارى دهيد.»[17]

از سوی دیگر دچار افراط هم نباید بشود و بیش از توان و ظرفیتش نباید قدم بردارد. بلکه بایستی قدم‌ها را با توجه به ظرفیت و سعه‌ی وجودی خودش تنظیم کند و مسیر را بر اساس اصل «مدارای با نفس» هدف‌گذاری کند تا به تدریج بر ظرفیت و همت و طلب خویش بیفزاید و قدم به قدم به افق اعلای وجودی صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها و فرزندان و همسر و پدر اطهرش علیهم‌السلام نزدیک‌تر شود.

همان گونه که رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله خطاب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند: «يَا عَلِيُّ! إِنَّ هذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلْ فِيهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُبَغِّضْ إِلى‏ نَفْسِكَ عِبَادَةَ رَبِّكَ؛ فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ- يَعْنِي الْمُفْرِطَ- لَا ظَهْراً أَبْقى‏، وَ لَا أَرْضاً قَطَع‏؛ یا علی! همانا اين دين متين است؛ در او با نرمى وارد شو و عبادت پروردگارت را مبغوض خود مگردان (یعنی به گونه‌ای با نفست معامله نکن که از عبادت منزجر بشود؛ زيرا خسته‏كننده‌ی مركب- يعنى كسى كه در راندن مركب زياد روى می‌کند- نه پشتی برای مركب باقى می‌گذارد و نه مسافتی می‌پيماید.»[18]

و امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مورد مدارای در سلوک می‌فرمایند: «إِنَّ نَفْسَكَ مَطِيَّتُكَ إِنْ أَجْهَدْتَهَا قَتَلْتَهَا وَ إِنْ رَفَقْتَ بِهَا أَبْقَيْتَهَا؛ بدرستى كه نفس تو همانند شتر سوارى تو است؛ اگر بر آن بیش از طاقتش بار کنی، آن را مى‏كشى و اگر با آن نرمى كنى، آن را حفظ می‌کنی.» [19]

امید که با عنایت حق تعالی روز به روز بر توفیقات ما در مسیر تأسی به آن صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها افزون گردد و هر چه بیشتر بتوانیم اعمال و سبک زندگی‌مان را به سیره و شخصیت آن بانوی گرامی و اولاد طاهرینش نزدیک سازیم.

منابع

ابن حجاج، مسلم، صحیح مسلم، قاهره، دار الحدیث، ۱۴۱۲ق.

ابن مغازلی، علی، مناقب علی بن ابی‌طالب، بی‌جا، انتشارات سبط النبی، ۱۴۲۶ق.

أبو عبدالله البخاري، محمد بن إسماعيل، صحیح بخاری، دمشق، دار طوق النجاة، چاپ دوم، ۱۴۲۲ق.

بحرانی اصفهانی، عبد الله بن نور الله‏، عوالم العلوم، قم، مؤسسه الامام المهدی علیه‌السلام، ۱۴۱۳ق.

بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران، کیهان، ۱۳۷۵ش.

تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، قم، دار الكتاب الإسلامي‏، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.

حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۴۱۱ق.

حسینی­نسب، داود و اقدم، اصغرعلی، فرهنگ تعلیم و تربیت، تبریز، انتشارات احرار، ۱۳۷۵ش.

راغب اصفهانی، حسین­بن­محمد، مفردات فی غریب القرآن، بی­جا، دارالمعرفه، ۱۴۲۵ق.

سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، (محقق: صبحی صالح)، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

سیوطی، جلال‌الدین، الثغور الباسمه فی مناقب السیدة فاطمة، جمعیة الآل والاصحاب، چاپ اول، ۱۴۳۱ق.

شعاری­نژاد، علی­اکبر، فرهنگ علوم رفتاری، تهران، انتشارات امیر­کبیر، ۱۳۷۵ش.

شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الاعتقادات، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.

شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.

شیخ صدوق، محمد بن على‏، معانی الاخبار، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ق.

شیخ طوسی، محمد بن الحسن‏، الامالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ق.

شیخ مفید، محمد بن محمد، الامالی، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.

الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، بی­جا، مکتب النشر الثقافة الاسلامیة، ۱۴۰۸ق.

فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، تهران، دار الکتب العلمیة، بی‌تا.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۹ق.

مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

 

[1]. بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، ص۲۶۰-۲۶۱.

[2]. شعاری­نژاد، علی­اکبر، فرهنگ علوم رفتاری، ص۲۵۷.

.[3] حسینی­نسب، داود و اقدم، اصغرعلی، فرهنگ تعلیم و تربیت، ص۶۳۴.

[4]. الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج ۱، ص۷۶.

[5]. راغب اصفهانی، حسین­بن­محمد، مفردات فی غریب القرآن، ص۱۸.

[6]. احزاب/۲۱.

[7]- این حقیقت به تعابیر مختلف در منابع متعدد شیعه و اهل سنت آمده است. ن.ک: شیخ صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، ص ۱۰۴؛ همو، الاعتقادات، ص۱۰۵؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۲۶۰؛ شیخ طوسی، محمد بن الحسن‏، الامالی، ص۲۴؛ صحیح بخارى، ج ۵، ص ۲۱، ح ۳۷۱۴و ص ۲۹، ح ۳۷۶۷؛ ابن حجاج، مسلم، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۹۰۳؛ ابن‌مغازلی، علی، مناقب علی بن ابی‌طالب، ص ۲۸۹؛ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۱۶۰، ذیل آیه ۱۸۹سوره اعراف و ج ۲۷، ص ۲۰۰، ذیل آیه ۱۵ سوره زخرف؛ سیوطی، جلال‌الدین، الثغور الباسمه، ص ۶۷.

[8]- ن.ک: همان منابع.

[9]- بحرانی اصفهانی، عبد الله بن نور الله‏، عوالم العلوم، ج ۱۱ ، قسم ۱، ص ۱۷۲.

[10]- حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۷۲.

[11]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۸.

[12]- «يقينا براى شما در [روش و رفتار] پيامبر خدا سرمشق نيكويى است براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد و خدا را بسيار ياد مى‏كند« (احزاب/ ۲۱)

[13]- «زهراء» مؤنث ازهر به معنی «درخشان، سپیدروی، آن که چهره روشن و درخشان دارد» می‌باشد.

[14]- شیخ صدوق، محمد بن على‏، معانی الاخبار، ص ۶۴.

[15]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۱.

[16]- شیخ صدوق، محمد بن على‏، معانی الاخبار، ص ۶۴.

[17]- سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص ۴۱۷.

[18]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۳، ص ۲۲۴.

[19]- تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، ص‏ ۲۴۳.

پنج شنبه, 16 آذر 1402 04:55

نقش دانشجوی انقلابی در عرصه جهاد تبیین

نوشته‌شده توسط

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک

نقش دانشجوی انقلابی در عرصه جهاد تبیین

«در این جهادی که وجود دارد، در این جنگ بی‌امانی که وجود دارد بین اسلام و کفر، بین حق و باطل، بین روایت دروغ و حقیقت - این جنگی است بین اینها - ما در کجای این جبهه قرار داریم و حضور داریم؟»[1]

«شما روایت کنید حقایق جامعه‌ی خودتان و کشور خودتان و انقلاب‌تان را. شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت می‌کند؛ شما اگر انقلاب را روایت نکنید، دشمن روایت می‌کند؛ شما اگر حادثه‌ی دفاع مقدّس را روایت نکنید، دشمن روایت می‌کند، هر جور دلش می‌خواهد؛ توجیه می‌کند، دروغ می‌گوید آن هم ۱۸۰ درجه خلاف واقع؛ جای ظالم و مظلوم را عوض می‌کند.»[2]

«جهاد تبیین» اصطلاحی است که نخستین‌بار توسط مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در اردیبهشت‌ سال ۱۳۹۵ شمسی به‌کار رفت و سپس ایشان در آذر ماه ۱۴۰۰ به تبیین و بررسی آن پرداختند[3] و در سخنرانی‌هایی که بعد از این تاریخ ایراد فرمودند نیز ابعاد و جهات مختلف این موضوع را تشریح نمودند.

در این نوشتار در صدد هستیم تا با بررسی روایی و بایستگی جهاد تبیین، به رابطه این مقوله با جایگاه «دانشجویی» و نقشی که این قشر می‌تواند در عرصه جهاد تبیین ایفا کند، بپردازیم.

۱.     بایستگی و رَوایی «جهاد تبیین»

مقام معظم رهبری به تصریح خودشان اصطلاح «جهاد تبیین» را از این بخش از وصیت‌نامه امام علی علیه‌السلام «اللَهَ اللَهَ فِی الجِهَادِ بِاَموَالِکُم وَ اَنفُسِکُم وَ اَلسِنَتِکُم فِی سَبِیلِ اللَه»[4] به حَسَنین علیهماالسلام اخذ نموده[5] و معتقدند که «جهاد به لسان» در کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام اشاره به همان معنایی دارد که اصطلاح «جهاد تبیین» بر آن دلالت می‌کند و بخش عمده تلاش‌های اهل بیت علیهم‌السلام در مسیر هدایت افراد نیز مصداق همین مبارزات لسانی و جهاد تبیین بوده و ذیل همین عنوان قابل تعریف است.[6]

مقام معظم رهبری همچنین با استناد به بخشی از خطبه اول نهج البلاغه، انبیاء الهی را از بنیان‌گذاران «تبیین» خوانده و معتقد است که «تبیین» مهمترین وظیفه آنان بوده است.[7] ایشان معتقد است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز با استفاده از همین مدل موفق شدند در میدان‌های نبرد و دعوت، جامعه‌ی اسلامی را به جلو حرکت دهند[8] و یکی از مهم‌ترین خصوصیات حکومت امام علی علیه‌السلام نیز «تبیین حقایق اسلامی» بوده که در خطبه‌ها و نامه‌های نهج‌البلاغه تبلور یافته است.[9]

ایشان جناب عمار یاسر در آوردگاه صفیّن[10] و بازماندگان نهضت عاشورا خصوصا حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کوفه و شام را از دیگر «الگوهای تبیینی در صدر اسلام» دانسته[11] و فعالیت‌های ایشان را مصداق «جهاد تبیین» می‌داند.

نکته قابل توجه و حائز اهمیت در این زمینه آن است که دیدگاه رهبری درباره مسأله «جهاد تبیین» ـ مانند تقریبا تمامی دیدگاه‌های دیگر ایشان در عرصه‌های مختلف ـ ریشه‌ای قرآنی داشته و در بیانات خود ایشان به این ریشه‌ها اشاره و بلکه تصریح شده است. ایشان در موضعی با استناد به آیه شریفه «اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاَّ اللّهَ‌»[12] تأکید می‌کند که مهم‌ترین وظیفه هر انسان آگاهی در جامعه تبیین و تبلیغ حقیقت است[13] و در موضع دیگری با استناد به آیه شریفه «وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ»[14] استدلال می‌کند که تبلیغ و تبیین به معنای «دستگیری از دل‌ها و ذهن‌ها و انسان‌هایی که دچار عدم علم، شک و جهالت‌ند»، وظیفه‌ای است که خدا بر عهده انبیاء، عالمان، متفکّران و مصلحان گذارده است[15] و در جای دیگر با استناد به آیه شریفه «فَاِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ»[16] تبیین را اساس و بن‌مایه تفکر اسلامی و ملاک تمایز آن از تفکر غیراسلامی می‌داند و معتقد است که در حرکت‌های اصلاحی و اجتماعی ما با ذهن‌ها و دل‌ها مواجه هستیم و تا دل‌ها قانع نشود، بدن‌ها راه نمی‌افتد.[17]

بر این اساس، این ادعا که «تبیین» به عنوان یک وظیفه دینی و تکلیف قرآنی بر ذمه هر مسلمان بصیر و بیدار و دغدغه‌مند و اصلاح‌گری قرار دارد، ادعایی قرآنی و معتضد به آیات و روایات متعدد است و انبیاء و اولیاء الهی و اهل بیت علیهم‌السلام در رأس همه مصلحان اجتماعی، سردمداران نهضت تبیین در طول تاریخ بوده‌اند.

ضمناً معرفی «تبیین» به عنوان نوعی جهاد اشاره به این مطلب دارد که از دیدگاه مقام معظم رهبری عرصه تبیین عرصه مبارزه و میدان نبرد است که این نگاه نیز کاملا منطقی و مطابق با واقعیات است. چرا که از دیدگاه توحیدی، تاریخ حیات بشری تماماً میدان مبارزه حق با باطل و جنود الهی با لشکریان ابلیس است و انسان موحد و جامعه ایمانی تا لحظه مرگ خود را در میدان مبارزه می‌بینند و تمامی رفتارهای خود را مصداقی از جهاد می‌بینند. خصوصا در عرصه «تبیین» این نبرد و درگیری شدیدتر و جدی‌تر است و یکی از شیوه‌های اساسی ابلیس و لشکریانش تلبیس حق و آمیختن حق و باطل با یکدیگر به منظور ایجاد انحراف و خطای شناختی در آدمیان است.

خصوصا در دنیای امروز، گسترش روز افزون اینترنت و توسعه شتابان شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های جمعی که در بستر تلفن همراه به راحتی و به صورت گسترده در دسترس همگان قرار گرفته‌اند و بخش قابل توجهی از محتوای آنها مبتنی بر تکنیک‌ها و ترفندهای کنترل و مدیریت ذهن هستند، انسان مدرن را در احاطه و چنبره اینترنت و شبکه‌های اجتماعی قرار داده و ذهن انسانی را به میدانی وسیع برای نوع جدیدی از جنگ و مبارزه مبدل ساخته که از آن به «جنگ شناختی» تعبیر می‌شود و پیچیده‌ترین و خطرناک‌ترین نوع جنگ در طول تاریخ بشری است.

لذا اصطلاح «جهاد تبیین» اصطلاحی متقن و حکیمانه است که از پشتوانه منطقی و عقلانی و وحیانی برخوردار بوده و بایستگی پرداختن به آن معتضد به دلائل متعدد عقلی و دینی است.

خصوصا در مورد کشور عزیزمان ایران این مسأله اهمیتی دوچندان دارد. چرا که فضای رسانه‌ای ناظر به کشور و مردم ما عرصه تاخت و تاز مضاعف لشکریان جنگ شناختی است و هجم آتشی که در این میدان نبرد از طرف دشمن متوجه ملت ماست، بسیار عظیم است و چه بسا بتوان ادعا کرد که هیچ هدفی در دنیا مانند ایران و ایرانی مورد هجمه تحریف رسانه‌ای نیست.

در کل جهان ۳۰۰ ماهواره تلویزیونی فعال‌اند که از این تعداد ۱۱۶ ماهواره فضای ایران اسلامی را پوشش می‌دهند. شبکه‌های فارسی زبان که فقط برای فارسی زبانان و خصوصا ایرانیان برنامه تولید و پخش می‌کنند، رقمی بیش از ۳۰۰ کانال را تشکیل می‌دهند. به راستی این همه شبکه‌ فارسی زبان در جهان به چه کاری مشغول‌اند و هدف‌شان چیست؟! و عجیب‌تر آن که در بین این شبکه‌ها، تمامی آنهایی که به صورت مستمر و نظام‌مند برای ایرانیان برنامه تولید و پخش می‌کنند، به دولت‌هایی غیر از نظام جمهوری اسلامی و بلکه دولت‌هایی که دشمن خونی این نظام و مردمان این مرز و بوم می‌باشند، وابسته هستند. دولت‌هایی که برای تماشای تلویزیون از مردم خود پول می‌گیرند و در صورت پرداخت نکردن آنان را جریمه می‌کنند؛ اما با هزینه‌های هنگفت به زبان فارسی و برای ایرانیان برنامه تهیه و پخش می‌کنند!!!

لذا اگر بگوییم وضعیت کشور ما در عرصه جنگ شناختی و رسانه‌ای منحصر به فرد است و مشابهی در هیچ جای دیگر عالم ندارد، ادعای گزافی نیست و این مسأله ضرورت جهاد تبیین در کشور ما را دوچندان می‌سازد.

۲.     نقش دانشجویان در عرصه جهاد تبیین

قشر دانشجو در تمام جوامع و در همه حرکت‌های اجتماعی ـ چه حرکت‌های صحیح و چه حتی حرکت‌های غلط و ناصحیح ـ جزء اقشار پیشرو و پیشران جامعه است که اولاً در خط مقدم میدان مبارزات اجتماعی و مقدم بر دیگر اقشار حرکت می‌کند و ثانیاً ـ و علاوه بر این که نقش پیشرو دارد ـ پیشران هم هست؛ یعنی نقش هدایت‌گری و خط‌دهی به دیگر اقشار و گروه‌ها را نیز ایفا می‌کند. علت این که قشر دانشجو چنین نقشی را در حرکت‌های اجتماعی دارا است، ماهیت دانشجویی است. «دانشجو» یعنی انسانی که به دنبال کسب دانش و آگاهی است؛ حقیقت‌جو و حقیقت‌طلب است؛ دغدغه آگاهی و معرفت به حقیقت و واقعیت را دارد. طبیعتا چنین انسانی نگاهش فقط به خودش معطوف نمی‌شود و از جامعه و وظیفه‌ای که در قبال آن دارد، غافل نمی‌شود. چون وجود جامعه و وظیفه‌ای که هر یک از آحاد جامعه نسبت به دیگر افراد و کلیت جامعه دارند و نقشی که وضعیت جامعه در سعادت و شقاوت تک‌تک اعضایش و از جمله خود او دارد، بخشی غیرقابل انکار از همان حقیقت و واقعیتی است که انسان دغدغه‌مند به دنبال آن است.

از سوی دیگر قشر دانشجو عمدتاً در سنین جوانی به سر می‌برند. یعنی سنی که انسان بیشترین انرژی و توان و شور و نشاط و هیجان را دارا است. دانشجو از یک سو از خامی و ناپختگی کودکی و نوجوانی به در آمده و از سوی دیگر هنوز گرفتار مشغولیت‌های متعدد زندگی و دغدغه‌های بزرگ‌سالی و میان‌سالی نگردیده است. به همین دلیل نیرومندترین و فعال‌ترین قشر جامعه در حرکت و تلاش و ایجاد تغییر و تحول است.

این پتانسیل و این ماهیت باعث می‌شود تا دانشجو در تمام تحولات و حرکت‌های اجتماعی نقشی پیشرو و پیشران داشته باشد و چه بسا بتوان گفت که بعد از سیاست‌مداران و مردان دین، دانشجویان و دانشگاهیان اثرگذارترین گروه‌ها در تحولات اجتماعی هستند و عرصه «جهاد تبیین» نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست.

بر اساس همین منطق است که مقام معظم رهبری در اوج فتنه‌ی ۸۸ و انقلاب رنگی دشمنان علیه ملت ایران، دانشجویان را «افسران جبهه مقابله با جنگ نرم» خواندند و بار سنگین مسئولیت جهاد تبیین را به صورت جدی متوجه ایشان دانستند.[18]

اما در مورد «جهاد تبیین» و ارتباط آن با قشر دانشجو به طور خاص چند نکته وجود دارد که مستلزم توجه جدی است. نکته اول این که ـ همان گونه که در سطور قبل توضیح دادیم ـ جهاد تبیین یک وظیفه شرعی و الهی است که خدای تعالی آن را متوجه تک‌تک افراد و خصوصا خواص جامعه فرموده است. لذا ورود در عرصه جهاد تبیین برای دانشجو که قطعا یکی از خاص‌ترین اقشار جامعه است، وظیفه‌ای الهی است که تلاش برای اداء آن پاداش الهی و کوتاهی در برابر آن نیز عقاب و وبال به همراه خواهد داشت.

نکته دوم این که مجاهد عرصه تبیین باید اول خودش آگاه به حقائق و بصیر به واقعیات باشد تا در مرحله بعد بتواند برای دیگران روشنگری کند و ـ همان طور که در بالا اشاره کردیم ـ این دقیقا همان چیزی است که ماهیت دانشجویی اقتضاء آن را دارد؛ یعنی روحیه حقیقت‌جویی و حقیقت‌طلبی داشتن و دغدغه آگاهی و معرفت به واقعیت و حقیقت را در ذهن پروراندن و برای رسیدن به این مقصود تلاش کردن. این مسأله‌ای است که ضرورت ایفاء نقش فعال در عرصه جهاد تبیین را برای دانشجو دوچندان می‌کند. یعنی اگر دانشجو بر اساس ماهیت و اقتضائات وجودی‌اش در تمام حرکت‌های اجتماعی نقش پیشرو و پیشران دارد، در عرصه جهاد تبیین به طریق اولی باید چنین نقشی را ایفا کند.

حتی امروز که آسیب‌هایی مانند مدرک‌گرایی گریبان‌گیر نظام آموزش عالی و بلای جان دانشجو شده است و فضای دانشجویی و دانشگاه‌های ما از آن چه که بایسته است فاصله زیادی دارد، باز هم نمی‌توان پذیرفت که کسی عنوان دانشجو را بر خودش اطلاق کند، اما نسبت به واقعیتی که در جامعه‌اش می‌گذرد و وظیفه‌ای که نسبت به جامعه و حقایق جاری آن دارد بی‌تفاوت باشد.

بی‌عملی و بی‌تفاوتی در عرصه جهاد تبیین علاوه بر این که غفلت از وظیفه شرعی است، در تعارض آشکار با ماهیت دانشجویی نیز هست. نمی‌شود بر کسی نام دانشجو نهاد و او نسبت به واقعیات جامعه و ایفاء نقش بیدارگری برای سایر آحاد جامعه نسبت به این واقعیت‌ها بی‌تفاوت باشد.

این همان حقیقتی است که در کلام شریف نبوی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نسبت به عموم جامعه به آن اشاره شده است و با توجه به توضیحی که گذشت، قشر دانشجو مخاطب مؤکد و خاص این حقیقت است؛ آنجا که می‌فرماید: «کلکمْ راعٍ وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ»[19] که به تعبیر شریف آیت‌الله بهجت اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف، معنای این عبارت آن است که «هر کدام از افراد جامعه مسئول هستند و درباره افرادی که به سخن آنان گوش می‌دهند بازخواست خواهند شد» و از این کلام این گونه استفاده می‌شود که هر کدام از اهل ایمان در رابطه با آن چه می‌داند، اگر چه یک کلمه باشد، باید مُعلم دیگران باشد، یعنی به اهلش برساند و تبلیغ کند و از نااهل احتراز و کتمان نماید و نسبت به کلمه‌ای که نمی‌داند مُتَعَلم باشد.[20]

حتی اگر کسی در جایگاه دانشجویی بگوید: «من نه به لحاظ دینی و نه انسانی و نه جایگاه اجتماعی‌ام هیچ دغدغه‌ای نسبت به جامعه ندارم و نه شرعا و نه از بُعد اخلاقی و نه انسانی و نه بر اساس جایگاه اجتماعی وظیفه‌ای برای خودم نسبت به جامعه و روشنگری نسبت به حقایق و ایفا نقش پیشرو و پیشران در تحولات اجتماعی قائل نیستم!» حتی چنین کسی به حکم عقلِ خودش بایستی برای سعادت خودش به دنبال کشف حقایق و واقعیت‌های جامعه باشد.

به عنوان نمونه به یکی از مسائلی که در این عرصه مطرح است اشاره می‌کنیم. امروزه این واقعیتی غیرقابل انکار است که بخش قابل توجهی از کسانی که در عرصه آموزش عالی ـ اعم از استاد و دانشجو ـ مشغول فعالیت هستند، نگاه‌شان به مسائل این گونه است که در کشوری زندگی می‌کنند که به لحاظ علم و فن‌آوری و مؤلفه‌های سلامت اجتماعی و رفاه عمومی کشوری عقب‌افتاده است و مردمانش نسبت به بخش قابل توجهی از مردم دنیا که در کشورهای پیشرفته زندگی می‌کنند، از بهره بسیار کمتری در این زمینه‌ها برخوردار هستند. این دسته از افراد خود را انسان‌های بیچاره‌ای می‌دانند که در اقلیمی از اقلیم‌های جهنم زمینی گرفتار شده‌اند و وضعیت سرزمین خود را هم‌طراز کشورهای عقب‌مانده و فقیر و بیچاره دنیا می‌انگارند و در مقابل عده دیگری از مردم دنیا ـ عموما ساکنان اروپا و آمریکا و بخشی از آسیای میانه و شرق و جنوب شرق ـ را انسان‌های خوشبختی می‌انگارند که در بهشت‌های زمینی ساکن‌اند. نتیجه این نگاه آن است که آمال و آرزوی بخش قابل توجهی از این افراد، جلای وطن و هجرت به اقلیم‌های بهشتی زمین و دستیابی به یک زندگی مرفّه در کشورهای به اصطلاح پیشرفته دنیاست.

در مقابل عده قابل توجهی معتقدند که این تصوری واهی است که تنها در ذهنیت عده‌ای افراد جاهل و بازی خورده وجود دارد و علت وجود این تصور هم چیزی جز جنگ شناختی و تحریف رسانه‌ای نیست و واقعیت، هم در مورد کشور خودمان و هم بقیه دنیا چیز دیگری است. امروزه این حقیقت کاملا آشکار شده است که رسانه این ظرفیت و قابلیت را دارد که از هر مقوله‌ای تصویری را به مخاطب خود ارائه کند که صاحب رسانه آن را می‌پسندد. امروزه ذهن‌ها و قلب‌ها و نوع تفکر و سلیقه و خواست و بینش عموم مردم به دست کسانی است که صاحب رسانه‌اند و قدرت رسانه‌ای دارند. اگر این مطلب برای برخی از اقشار جامعه روشن نباشد، برای قشر دانشجو بایستی کاملا روشن باشد و نمی‌توان پذیرفت که کسی در جایگاه دانشجویی نسبت به این مسأله غافل یا جاهل باشد.

حال با توجه به این مسأله سوال این است که واقعیت امر در این زمینه در رابطه با کشور ما و سایر کشورهای دنیا چیست؟ آیا واقعیت همین است که گفته شد و کشور ما کشوری عقب‌مانده و فقیر و مردمان ما مردمانی محروم و بیچاره‌اند و کشورهای غربی کشورهایی آباد و پیشرفته و مردمانش انسان‌هایی خوشبخت و برخوردار از مواهب مادی هستند یا حقیقت چیز دیگری است؟!

اکنون بحث ما درباره پاسخ این سوال نیست و ما در صدد بررسی این مسأله نیستیم. اما واقعیت هر چه که باشد، نکته‌ای در این میان وجود دارد که بسیار حائز اهمیت است و آن این که تنها بخشی از گروه اول امکان مهاجرت به سایر نقاط دنیا برایشان فراهم می‌شود و بیشتر این افراد مجبورند تا آخر عمر در همین سرزمین باقی بمانند. بر اساس شواهد و قرائن متعدد و از جمله اقرار و اعتراف خود مهاجران و کلیپ‌هایی که به وفور در شبکه‌های اینترنتی از این اعترافات رد و بدل می‌شوند و تحقیقات متعددی که ناظر به پدیده مهاجرت انجام شده و فیلم‌های مستندی که مبتنی بر این تحقیقات تدوین شده‌اند[21] ـ از آن گروه قلیلی که مهاجرت می‌کنند نیز تنها عده کمی ـ که نخبگان علمی هستند ـ به موفقیت و رفاه مطلوب دست پیدا می‌کنند و مابقی این افراد به یک زندگی معمولی اکتفاء می‌کنند و بلکه شرایط برای بسیاری از ایشان به مراتب از کشور خودمان سخت‌تر می‌شود. به عبارت دیگر، عموم این افراد با یک تصور ذهنی و آرزوی دست‌یابی به یک زندگی مرفه رنج مهاجرت را با همه سختی‌هایش به جان می‌خرند و در آخر با واقعیتی متفاوت با تصور و آمال و آرزوهایشان مواجه می‌شوند و دچار سرخوردگی می‌شوند. مگر کسانی که تحت تأثیر ارزش‌ها و سبک زندگی غربی کاملا مسخ شده باشند و آن قدر توسط رسانه تخدیر شده باشند که حتی پس از لمس واقعیت، باز هم در توهم خودشان باقی بمانند و دلخوش به این باشند که به بهشت موهوم و خیالی‌شان دست پیدا کرده‌اند و از هوای بهشتی تنفس می‌کنند.

آن گروهی هم که امکان مهاجرت برایشان فراهم نمی‌شود، چون خود را در جهنم زمینی زندانی می‌دانند، هیچ احساس تعلقی به سرزمین‌شان در خود نمی‌یابند و به هر میزان از رفاه و مواهب مادی هم که در این سرزمین دست پیدا کنند، باز هم احساس بدبختی و عقب‌ماندگی داشته و با یأس و ناامیدی و روزمرگی به زندگی خود ادامه می‌دهند و دائما در صدد فرصتی برای فرار از این وضعیت هستند که ضرر این حالت ـ که از آن به «میل به مهاجرت» تعبیر می‌شود ـ برای شخص و جامعه کمتر از خود مهاجرت نیست.

 حال با توجه به این مسأله و نیز با توجه به رواج جنگ شناختی در همه دنیا و جنایتی که ابزار رسانه می‌تواند در عرصه قلب و تحریف واقعیت انجام دهد و خصوصا شرایط خاصی که کشور ما در عرصه جنگ شناختی دارد ـ و در سطور بالا به آن اشاره کردیم ـ بر هیچ انسان عاقلی پوشیده نیست که تحقیق و بررسی و واکاوی واقعیت در مورد وضعیت عمومی کشور خودمان و مابقی کشورهای دنیا از نظر اقتصادی و سیاسی و وضعیت رفاه عمومی و سلامت اجتماعی و آزادی‌های مدنی و ... از ضروری‌ترین مسائل زندگی تک‌تک ما ایرانیان است که غفلت از آن حتی با صرف نظر از اعتقادات دینی و عِرق ملی و حس وطن‌دوستی و وظیفه انسانی و اجتماعی، آثار زیانبار عظیمی را برای خود فرد و سعادت و خوشبختی آینده او در پی دارد. این واقعیتی بسیار اساسی و مهم است که قابل انکار نیست و جز کم‌خردان نسبت به آن تردید نمی‌کنند.

هر انسان خردمندی باید بررسی کند که کدام قرائت در مورد مسائلی که در این نوشته مطرح شد، درست است؟ آیا کشور ما کشوری عقب‌مانده است و وضعیت معیشتی و رفاهی در کشور ما آن گونه که رسانه‌های معاند می‌گویند، اسف‌ناک و دارای فاصله‌ای بسیار با کشورهای پیشرفته است یا این که وضعیت اگر چه مطلوب نیست، اما واقعیت آن گونه که رسانه القاء می‌کند نیست و ما از یک سو پیشرفت‌ها و جهش‌های بسیار عظیمی در برخی عرصه‌ها داریم که بعضا در دنیا منحصر به فرد یا نادر هستند و از سوی دیگر تصویری که از دنیای غرب و کشورهای پیشرفته ارائه می‌شود، تصویری غیرواقعی است و سطح رفاه و معیشت در کشور عزیزمان اگر چه مطلوب نیست، اما فاصله چندان معناداری با کشورهای غربی و پیشرفته ندارد و حتی در برخی جهات، از بسیاری از آنها بهتر و قابل قبول‌تر است. همچنین باید بررسی کند که ادعایی که در مورد مهاجرین و وضعیت معیشتی آنها در کشورهای مقصد گفته شد با واقعیت مطابقت دارد یا ادعای گزافی است؟ آیا درِ باغ سبزی که رسانه از مهاجرت به غرب به مخاطبین ایرانی خود نشان می‌دهد سرابی خیالی و توخالی است یا واقعی است و اکثر قریب به اتفاق مهاجرین از خوشبختی و سعادت بیشتری نسبت به وضعیت‌شان در کشور خودشان برخوردار هستند. اینها مسائل مهمی است که حتی خودخواه‌ترین و بی‌مسئولیت‌ترین افراد جامعه هم اگر نسبت به سعادت و خوشبختی فردی خودشان دغدغه دارند، باید به آن بپردازند.

این تنها یک مسأله از ده‌ها مسأله‌ای است که در عرصه جنگ شناختی مطرح است. مقوله فساد اداری و اقتصادی کشورمان نیز به همین منوال میدان جولان رسانه‌ای و رد و بدل شدن آتش جنگ شناختی است. امنیت جنسی در ایران و مقایسه آن با غرب و ارتباطش با مسأله حجاب، آزادی‌های مدنی، مردم‌سالاری، امنیت نظامی، پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیکی، وضعیت درمان، مؤلفه‌های سلامت اجتماعی، امنیت اقتصادی، وضعیت آموزشی، مسائل مرتبط با رهبری نظام و ... همه و همه مسائلی هستند که در عرصه جنگ شناختی مطرح‌اند و قرائت‌های متعددی در مورد آنها در فضای رسانه‌ای وجود دارد که به هر حال یک طرف دعوا دروغ می‌گوید و مهمل می‌بافد. اگر عموم جامعه در این زمینه‌ها از کم‌سوادی و غفلت و جهالت رنج ببرند، یکی از اقشاری که این جهالت از او پذیرفته نیست، قشر دانشگاهی است. اگر قرار باشد دانشگاهیان نیز در این عرصه فریب بخورند، پس چه کسی قرار است عاقلانه زندگی کرده و آگاهانه عمل کند؟! چه کسی قرار است جامعه را بیدار کند و افراد را از خواب غفلت به در آورد؟!

مضافا به این که دانشجویان جزء مؤثرترین اقشار جامعه در عرصه اقتصاد و فن‌آوری و علم و دانش و فرهنگ و تمام ابعاد حیات اجتماعی هستند. مدیران ارشد و میانی و نیروهای اجرایی و بدنه حاکمیت را عمدتا همین افراد یا تشکیل می‌دهند یا در آینده نزدیک تشکیل خواهند داد و به صورت طبیعی اینها هستند که زمام عمده امور کشور را به دست خواهند گرفت. حال تصور کنید که این افراد، خودشان گرفتار فریب شده باشند و جنگ شناختی آنها را به انحراف فکری عقیدتی کشانده باشد؛ چه بر سر کشوری که نیروی نخبه آن به چنین بلیه‌ای دچار شده است، خواهد آمد و کجا چنین جامعه‌ای می‌تواند امید به پیشرفت و تعالی و قدم برداشتن به سوی آرمان‌ها را داشته باشد.

جناب حجت الاسلام دکتر راجی در یکی از سخنرانی‌های خود جریان عجیبی را نقل می‌کردند که مایه حیرت و تأسف انسان می‌شود. ایشان نقل می‌کرد که در جریان مرگ مرحومه «مهسا امینی» و اغتشاشاتی که با اسم رمز «زن، زندگی، آزادی» در ایران شکل گرفت، برای ایراد سخنرانی به یکی از دانشگاه‌های کشور رفته بودم. بعد از اتمام سخنانم یکی از دانشجویان نزد من آمد و گفت: «من تا قبل از این به رهبری انقلاب ارادت داشتم و قلبا ایشان را دوست داشتم. اما از زمانی که فهمیده‌ام که قلب مهسا امینی را بعد از مرگش به رهبر انقلاب پیوند زده‌اند، به شدت از ایشان متنفر شده‌ام.» حجت الاسلام راجی می‌گفتند: «من مردد بودم که به این به اصطلاح دانشجو چه جوابی باید بدهم! به او گفتم: «اصلا بگذار یک مطلب مهمی را به تو بگویم. هیچ می‌دانی از دهه شصت و در جریان اعدام منافقین، هر کدام از اعدامی‌ها که عضوی از اعضاء بدنش مفید بود، آن عضو را قبل یا بعد از اعدام از بدنش خارج می‌کردند و به بدن مقام معظم رهبری پیوند می‌زدند؟! هیچ می‌دانی که بعد از آن تاریخ هم هر کدام از دشمنان نظام که اعدام می‌شوند، اگر عضو به درد بخوری داشته باشد، آن عضو را از بدنش خارج می‌کنند و به رهبری پیوند می‌زنند؟!» آخر چگونه می‌توان به جوانی که در این سطح تحلیل از قرار دارد، نام «دانشجو» نهاد و زمام کوچکترین امور مملکت را به عنوان یک متخصص به دست او سپرد؟!

بر همین اساس است که مقام معظم رهبری تا این حد به جایگاه دانشجویی و قشر دانشجو اهتمام ورزیده و بر بصیرت و دانش‌افزایی این قشر تأکید نموده و در تمامی دیدارهای خود با ایشان، بر نقش ویژه آنان در تحولات اجتماعی و وظیفه سنگین‌شان در این عرصه تأکید می‌ورزند.

امید که همه ما به مدد و فضل الهی اولاً بصیرت نسبت به وظایف شرعی و عقلانی و انسانی خود را به دست آوریم و ثانیا همت و احساس مسئولیت لازم برای اداء این وظایف را نیز واجد شویم و با اداء وظیفه قدمی در راستای تعجیل در امر فرج مولای عزیزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برداریم و در قیامت نیز سرافراز و مسرور، از مواهب این اداء وظیفه بهره‌مند گردیم.

۳.     فهرست منابع

خامنه‌ای، سیدعلی، انتخاب صالحان، تهران، انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۹۷ش.

خامنه‌ای، سیدعلی، آفتاب در مصاف، ۱۳۹۲ش،

رخشاد، محمدحسین، در محضر بهجت، قم، نشر سماء، ۱۴۰۰ش.

شريف الرضي، محمد بن حسين‏، نهج البلاغه (للصبحي صالح)، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.

مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

 

[1]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام، ۱۴۰۰/۱۱/۰۳.

[2]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار پرستاران و خانواده شهدای سلامت، ۱۴۰۰/۰۹/۲۱.

[3]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار پرستاران و خانواده شهدای سلامت، ۱۴۰۰/۰۹/۲۱.

[4]- شريف الرضي، محمد بن حسين‏، نهج البلاغه، نامه۴۷، ص۴۲۲.

[5]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۱۴۰۰/۱۲/۱۹.

[6]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام، ۱۴۰۰/۱۱/۰۳.

[7]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی، ۱۳۹۵/۰۲/۱۶.

[8]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه، ۱۳۷۰/۰۷/۰۵.

[9]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر، ۱۳۹۵/۰۶/۳۰.

[10]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزده دی، ۱۳۸۸/۱۰/۱۹.

[11]- خامنه‌ای، سیدعلی، آفتاب در مصاف، ۱۳۹۲ش، ص۲۷۲؛ همو، بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، ۱۳۶۸/۰۶/۲۹.

[12]- «کسانی که پیام‌های خدا را ابلاغ می‌کنند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند» (احزاب/ ۳۹)

[13]- خامنه‌ای، سیدعلی، انتخاب صالحان، ص ۳۷۹؛ همو، بیانات در دیدار جمعی از شعرا، ۱۳۸۸/۰۶/۱۴.

[14]- «و (به یاد آورید) هنگامی را که خدا از کسانی که کتاب (آسمانی) به آنها داده شده، پیمان گرفت که حتماً باید آن را برای مردم آشکار سازید و کتمان نکنید!» (آل‌عمران/ ۱۸۷)

[15]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار جمعی از روحانیون، ۱۳۷۷/۰۲/۰۲.

[16]- «[ای پیامبر] تنها وظیفه تو رساندن پیام است» (رعد/ ۴۰)

[17]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان، ۱۲/۰۴/ ۱۳۹۵.

[18]- خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار با دانشجویان، ۱۳۸۸/۰۶/۰۴. البته این عنوان تنها به دانشجویان منحصر نماند و در سال ۹۲ در دیدار به مناسبت ۱۳ آبان، دانش‌آموزان انقلابی کشور نیز از سوی رهبر معظم انقلاب به این نشان مفتخر شدند. (خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار دانش‌آموزی، ۱۳۹۲/۰۸/۱۳)

[19]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۸.

[20]- رخشاد، محمدحسین، در محضر بهجت، ج ۲، ص ۶۸.

[21]- از جمله این فیلم‌های مستند می‌توان به مستند «میراث آلبرتا 1 و 2و 3»، مستند «زمزمه‌های گمشده در دوردست»، مستند «آماده به خدمت»، مستند «مهاجران حرف آخر» و مستند «ناتمامی» اشاره کرد.

شنبه, 27 آبان 1402 13:59

اسوه صبر و حیاء

نوشته‌شده توسط

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم»

السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک

السلام علیک یا عقیله بنی‌هاشم یا زینب الکبری سلام‌الله‌علیکِ

حمیده جعفری[1]

زینب(سلام ­الله­ علیها) آمد تا...

«زینب (سلام­الله­علیها) آمده است، تا صبر، از ظرفیت تعریف شده خود، عدول کرده باشد. آمده است، تا پایمردی بر مدار بی­نهایت انسانیت استقرار یابد. آمده است تا کوثر، کوثری ممتد آورده باشد.

شاید هیچ­کس به روشنی رسول الله (صلّی­­الله­علیه­وآله­وسلّم)، گستره این آمدن را به یقین نرسیده! این را آغوش بی­کرانی که برای فشردنش گشوده، اثبات می­کند.»

ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

حضرت زینب سلام‌الله‌علیها اولین دختر امیرالمؤمنین علیه­السّلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در پنجم جمادی الاولی سال پنجم[2] یا سال ششم هجری در مدینه متولد شد.[3]

اسامی و القاب حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

زینب به معنای «درخت نیکو منظر و خوشبو»[4] یا «زینت پدر» است.[5] بر اساس روایات متعدد، نام­گذاری این بانوی گرامی توسط پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صورت گرفت. به این صورت که پس از تولّد وی، حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) دخترش را نزد امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) بردند و از ایشان درخواست کردند که نامی برای وی انتخاب نماید؛ امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فرمود: از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این امر پیشی نمی‌گیرم. در آن هنگام پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مسافرت بودند. بعد از گذشت سه روز، رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از سفر مراجعت نمودند و همان‌گونه که رسم و سیره ایشان بود، نخست به منزل حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) وارد شدند. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) به محضرشان شرفیاب شدند و از ایشان درخواست کردند که برای دختر تازه متولد شده‌شان نامی انتخاب کنند. رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: من هم از پروردگارم پیشی نمی‌گیرم. در این هنگام جبرئیل نازل شد و درود پروردگار را ابلاغ فرمود و گفت: «نام این مولود را «زینب» بگذار؛ چرا که در لوح محفوظ این چنین نوشته‌ایم.»[6] سپس پیامبر اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قنداقه وی را طلبیدند، او را بوسیدند و فرمودند: «به حاضران و غایبان امّتم وصیت می‌کنم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا وی مانند خدیجه کبری (سلام‌الله‌علیها) است.» [7]

سپس جبرائیل مصایب و مشکلاتی را که بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو کرد. پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گریستند و فرمودند: هر کس بر این دختر بگرید، همانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریسته باشد. «إن من بكى عليها، وعلى مصائبها يكون ثوابه كثواب من بكى على أخويها.» [8]

در برخی منابع از ایشان به «زینب کبری» (سلام‌الله‌علیها) در برابر «زینب صغری»، دختر دیگر امام‌ علی (علیه‌السّلام) یاد شده است.[9]

کنیه حضرت زینب (سلام­الله­علیها) «امّ‌الحسن» و «ام‌کلثوم» است[10] و القاب بسیاری برای ایشان نقل شده است؛ همانند عقیله بنی‌هاشم، عالِمه غیر مُعلَّمه، [11] عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی (علیه­السّلام)، معصومه صغری، امینة الله، نائبۀ الزهرا، نائبة الحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه و شریکة الحسین (علیه­السّلام).[12] همچنین ایشان را به سبب سختی‌های بسیاری که در زندگی دید، «ام المصائب» نیز لقب داده‌اند.[13]

دوران کودکی حضرت زینب (سلام ­الله­ علیها)

چنانچه زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) در سال ۵ هجری متولّد شده باشد، تنها ۵ سال محضر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را درک کرده است. عُبیدلی نسّابه از عالمان قرن سوم هجری نوشته است: «زینب (سلام‌الله‌علیها) در زمان حیات جدّش (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به دنیا آمد.» [14]

ابن‌اثیر جزری موصلی، مؤلف کتاب «اسد الغابه» اگر چه به تاریخ تولد حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) اشاره‌ای نکرده است، اما ایشان را از «صحابیات» شمرده و گفته است: «کانت امراة عاقلة لبیبة جزلة؛ بانویی عاقل، خردمند و نیکو رأی بود.»[15] روایتی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره ذرّیه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) وارد شده است که شامل این بانوی بزرگ نیز می‌شود. در روایت آمده است که شخصی از امام صادق (علیه‌السّلام) سوال کرد: آیا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین فرموده است: «اِنَّ فَاطِمَةَ اَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَهَا عَلَی النَّارِ قَالَ نَعَمْ عَنَی بِذَلِکَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ زَیْنَبَ وَ اُمَّ کُلْثُومٍ؛ همانا فاطمه پاکدامن است پس خداوند ذریه او را بر آتش جهنم حرام کرده است؟ حضرت در پاسخ می‌فرمایند: بلی مقصود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حسن و حسین (علیهم­السّلام) و زینب (سلام‌الله‌علیها) و‌ ام‌ّکلثوم (سلام‌الله‌علیها) بوده است.»

همچنین در برخی منابع آمده است که هنگام رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) هر دو خوابی دیدند که دلیل بر فوت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود؛ از این رو شروع به گریه و زاری کردند. زینب (سلام‌الله‌علیها) نزد رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمد و گفت: «ای جد بزرگوار! دیشب در خواب دیدم که بادی سیاه وزیدن گرفت و دنیا را تیره و تار ساخت؛ تاریکی همه جا را فرا گرفت و مرا از سویی به سوی دیگر می برد. درخت تنومندی را دیدم و از شدت باد به آن درخت چسبیدم. اما باد درخت را از جای کند و بر زمین انداخت. به شاخه بزرگی از شاخه های آن درخت آویختم، اما باد آن را نیز کند. به شاخه‌ای دیگر چسبیدم، آن نیز شکست. به یکی از دو شاخه فرعی آن چسبیدم، آن نیز شکست. در این حال از خواب بیدار شدم.»

رسول خدا (ص ) در حالی که می گریست، خطاب به زینب فرمود: «آن درخت جد تواست و شاخه نخستین مادرت فاطمه است، دومی پدرت علی و آن دو شاخه دیگر، برادرانت، حسنین می باشند که دنیا با فقدان آنان سیاه می گردد، تو در ماتم آنان لباس سیاه به تن خواهی کرد.»[16]

بنابراین حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) در ایام کودکی چند سالی از حیات جدّ بزرگوار خود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) را درک کرده است. این بانوی گرامی با وجود کمی سن در زمان پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه­وآله­وسلّم) در شمار راویان حدیث از آن حضرت بوده است؛[17] چنان‌که روایاتی از ایشان به نقل از پیامبر (صلّی­الله­علیه­وآله­وسلّم) درباره فضایل امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و شیعیان آن حضرت[18] و نیز روایتی درباره امامت ائمه (علیهم‌السّلام) و وجود نُه امام از ذرّیّه سیّدالشهدا (علیه‌السّلام)[19] نقل شده است.

همچنین بنا بر نقل چندین نفر از مورخان و محدثین شیعه و سنی، خطبه معروف فدک که در دوران کودکی حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) توسط مادر گرامی‌اش ایراد شده است، توسط آن بانوی گرامی نقل شده است[20] که نقل چنین خطبه‌ای از طرف دختری در سن ۵ یا ۶ سالگی و حفظ کامل آن با آن همه بلاغت و جامعیت، نشانه کمال رشد، فهم، علم و دانایی اوست.

در روایت است که روزی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در حالی که کودک خردسالی بود به امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرض کرد: «ای پدر! آیا ما را دوست داری؟ حضرت فرمود: بلی ای فرزندم. فرزندان ما جگرگوشه‌های ما هستند. عرضه داشت: ای پدر! دو محبت ـ محبت به خدا و محبت به فرزند ـ در قلب مؤمن جمع نمی‌شوند. پس شفقت و مهربانی برای فرزند است و محبت خالص برای خداست.» این کلام والا از آن بانوی گرامی نشان از عظمت و عمق معرفت توحیدی ایشان در دوران طفولیت دارد و در روایت است که این سخن از آن بانوی گرامی باعث ازدیاد محبت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ایشان گردید.[21]

بنا بر قول مشهور در مورد تولد حضرت زینب سلام‌الله‌علیها، آن بانوی گرامی پنج سال داشت که جد گرامی‌اش پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) از دنیا رفت و اندکی بعد نیز مادرش فاطمه سلام‌الله‌علیها را از دست داد.

دوران بزرگسالی

از زندگانی حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها)  پیش از واقعه کربلا اطلاعات چندانی در دست نیست. بنا بر نقل مورخان آن بانوی گرامی در سال هفدهم هجری[22] با پسر عموی خود، عبدالله‌بن‌جعفر، ازدواج کرد[23] و مهریه‌اش مانند مهریه مادرش فاطمه(سلام­الله­علیها) ۴۸۰ درهم بود.[24] ثمره این ازدواج، چهار پسر و یک دختر به نام‌های علی، عون‌، عباس، محمد و‌ امّ‌کلثوم بود.[25]

حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در طول دوران زندگی‌اش با عبدالله، هیچگاه از پدر گرامی‌اش دور نبود. زمانی که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) مرکز خلافت خود را از مدینه به کوفه منتقل کرد، زینب (سلام‌الله‌علیها) نیز با عبداللَّه بن جعفر به کوفه آمد و در آن­جا ساکن شد و در دوران حکومت پدر گرامی‌اش به ارشاد و تعلیم زنان کوفه اشتغال داشت. در خصائص زینبیه جزایری نقل شده است که زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) در کوفه مجلس درسی برای زن‌ها تشکیل داد و برای آنها قرآن را تفسیر می‌کرد.[26]

با توجه به مقام و احترامی که دختر امیرمؤمنان (علیه­السّلام) در کوفه پیدا کرده بود می‌توان دریافت که ماجرای اسارت زینب (سلام‌الله‌علیها) و بی‌احترامی‌های جنایت‌کاران بنی‌امیّه و گماشتگان آنان که نسبت به آن بانوی بزرگوار پس از ماجرای جانگداز کربلا در این شهر انجام شد، تا چه‌ اندازه برای دختر امیرمؤمنان ناگوار و دشوار بود و آن حضرت صبر و شکیبایی شگفت‌انگیزی در برابر این مصایب سخت از خود نشان داد و به خاطر رضای خدای سبحان این ناملایمات و اهانت‌ها را برخود هموار کرد، تا آنجا که وقتی عبیداللَّه­بن‌­زیاد در آن مجلس شوم از وی پرسد: «کَیْفَ رَاَیتِ صُنْعَ اللَّهِ بِاَخیکِ؟؛ رفتار خدا را نسبت به‌ برادرت حسین چگونه دیدی؟» زینب (سلام‌الله‌علیها) با کمال شهامت و قدرتی که حکایت از نیروی فوق‌العاده ایمانی او می‌کرد، در پاسخ آن جنایتکار فرمود: «ما رَاَیْتُ مِنْهُ الّا جَمیلًا؛ من [از خدای تعالی] جز جز یک صحنه بسیار زیبا ندیدم» به راستی اگر برای دختر بزرگوار علی (علیه‌السّلام) و این بانوی کم‌نظیر اسلام، در تاریخ جز همین یک فضیلت چیز دیگری به یادگار نمانده بود در معرفی عظمت و شخصیّت والای او کافی بود!

با شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و صلح امام حسن مجتبی علیه‌السلام با معاویه، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در سال 41 هجری به همراه برادر گرامی‌اش به مدینه مراجعت کرد و تا زمان خروج امام حسین علیه‌السلام از مدینه در همان شهر ساکن بود. پس از آن که امام حسین علیه‌السلام در رجب سال ۶۰ هجری در مخالفت با حکومت یزید ناگزیر مدینه را به سمت مکه ترک کرد، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها نیز امام علیه‌السلام را در این سفر همراهی کرد.[27] امام حسین علیه‌السلام در میانه مراسم حج از مکه خارج و به سمت کوفه رهسپار شد و زینب سلام‌الله‌علیها را نیز با خود همراه کرد.

حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کربلا

در واقعه کربلا، نقش برخی از زنان بسیار حسّاس و مهم بوده است و در این میان نقش حضرت زینب سلام‌الله‌علیها بی‌بدیل است.

حضرت زینب (علیهاالسّلام) از همان ابتدای ورود به کربلا حضوری فعّال و سازنده داشت. در روز عاشورا آن بانوی گرامی در تمام مصائب و صحنه‌های ناگوار در کنار امام خویش با صبر و متانت ایستادگی کرد و دو فرزند خود عون و جعفر را نیز در راه آرمان حسینی علیه‌السلام تقدیم نمود. امّا آنچه که به حضور این بانوی گرامی در جریان کربلا جلوه دیگری می‌بخشد و آن‌را به صحنه‌ای بسیار عظیم و بی‌بدیل حتی در تاریخ بشری مبدل می‌سازد، نقش ویژه آن حضرت در رهبری جریان‌های بعد از شهادت برادرش سیدالشهدا علیه‌السلام است.

حضرت زینب سلام‌الله‌علیها بعد از شهادت برادر گرامی‌اش به سبب تقیه و حفظ جان امام و برادرزاده‌اش حضرت سجاد علیه‌السلام، در ظاهر وصی امام حسین علیه‌السلام بود و رهبری کاروان اسرا را بر عهده داشت. در جریان غارت حرم و خیمه‌های اهل بیت علیهم‌السلام در عصر عاشورا، آن بانوی گرامی با تمام توان تلاش کرد تا از ورود آسیب به زنان و کودکان بکاهد و جان امام و برادرزاده‌اش را به هر شکل ممکن از گزند دشمنان حفظ نماید و تمام وجود خویش را در این راه بذل نمود. این ایثارگری تا آخر این جریان و بازگشت کاروان اسرا از شام به مدینه ادامه داشت و تاریخ سراسر ماتم این دوران گواه است که اگر آن بانوی گرامی این چنین از خود ایثار نشان نمی‌داد، به احتمال قریب به یقین امام سجاد علیه‌السلام نیز توسط دستگاه خونخوار یزیدی به شهادت می‌رسید و زنان و دختران بنی‌هاشم نیز به سرنوشتی نامعلوم دچار می‌شدند.

اما مهم‌ترین وظیفه و نقشی که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در جریان کربلا ایفا نمود، انتقال پیام این حرکت عظیم به بدنه جامعه و رسواسازی دستگاه خلافت اموی و تبدیل پیروزی ظاهری و پوشالی آنان به شکستی فضاحت‌بار بود. آن بانوی گرامی وقایع پس از کربلا و دوران اسارت را به گونه‌ای مدیریت نمود که حقانیت و مظلومیت امام حسین علیه‌السلام و یارانش برای جامعه بیمار و غفلت‌زده آن روز کاملا آشکار شود و با سخنان آتشین و کوبنده خویش در کوفه و شام پایه‌های حکومت منحرف و آلوده و خونخوار اموی و یزیدی را چنان به لرزه درآورد که یزید ملعون همان زمان از کرده خویش پشیمان شد و انتساب شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش به خودش را انکار کرد و علنا از این عمل شنیع اظهار برائت نمود و در نهایت نیز مجبور شد بازماندگان کاروان اهل بیت علیهم‌السلام را با حفظ احترام به موطن خودشان مدینه بازگرداند.[28]

به جرأت می‌توان گفت که انتقال پیام و آرمان‌های حسینی علیه‌السلام به جامعه و سریان آن در طول تاریخ و تمام ثمرات عظیمی که این جریان در طول تاریخ داشته و هنوز نیز تأثیرگذاری آن ادامه دارد، مرهون تلاش و جانفشانی آن بانوی عظیم‌القدر است و نقشی که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در این جریان ایفا کردند، یکی از مهم‌ترین عوامل ثمردهی و بقاء انقلاب و آرمان حسینی علیه‌السلام است و به تعبیر رسای شاعر: «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود»

وفات

در تاریخ وفات حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) اختلاف است. اما مشهور این است که آن حضرت در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری، حدود ۱۸ماه بعد از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) پس از تحمل مصائب کربلا و رنج‌های اسارت در ۵۷ سالگی به دیدار معبود شتافتند و در جوار حضرت حق آرام گرفتند.[29]

در کتاب بحر المصائب نوشته است: حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بعد از واقعه کربلا و رنج شام و محنت ایام، چندان گریست که قدش خمیده شده و گیسوانش سفید گردید و زندگی‌ای سراسر حزن و‌ اندوه داشت تا به سرای دیگر رخت بربست. [30]

علت اصلی وفات‌ حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) کاملا مشخص نیست و در این‌باره گمانه‌های مختلفی وجود دارد. بر اساس برخی از نوشته‌ها آن حضرت مریض شدند و به طور طبیعی وفات کردند.[31] این احتمال طبیعی به نظر می‌رسد که چون آن حضرت آن همه سختی و مصیبت دید، در اثر آن‌ها بیمار شد.

بر اساس برخی از احتمالات حضرت زینب سلام‌الله‌علیها توسط عوامل یزید مسموم شد و به شهادت رسید که این احتمال هم بعید نیست. چون حضرت زینب سلام‌الله‌علیها همه وقایع کربلا را دیده بود و وجود ایشان یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید بود و یزید نمی‌توانست آن بانوی گرامی را تحمل کند. البته دلیل قطعی تاریخی برای این احتمال دیده نشده است. بیمار شدن حضرت مهم‌ترین و قابل قبول‌ترین احتمال برای وفات ایشان است. در این احتمال حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بر اثر بیماری و یا مصائب و سختی‌هایی که از واقعه عاشورا به آن دچار شدند در سن ۵۷ سالگی در شام وفات و یا به شهادت رسیدند. [32]

البته در مورد محل دفن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها نیز در میان مورخان اختلاف است. اما مشهورترین قول که اکثر محققین و اهل علم به آن قائل هستند این است که مرقد مطهر این بانوی گرامی در سمت جنوب شرقی دمشق، پایتخت کشور سوریه و در هفت کیلومتری آن، در روستای «راویه» و در منطقه «غوطه» دمشق واقع شده و از گذشته تا به حال پیوسته کعبه پیروان، مکان حاجت‌روا شدن پیشگامان و مقصود دل‌های مؤمنانی است که از تمام سرزمین‌های اسلامی به آنجا روی می‌آورند.

قطره‌ای از دریای فضائل و مناقب زینب کبری سلام‌الله‌علیها

در میان دختران ائمه(علیه­السّلام)، حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) جایگاه ویژه‌ای دارد و پس از فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و خدیجه (سلام‌الله‌علیها) شریف‌ترین و بزرگ‌ترین زن از زنان اسلام است.[33] آن بانوی گرامی از جمله زنان نادری است که بیشترین بهره را از نور امامت برد و توانست خود را به عالی‌ترین درجه‌های کمال و صفات پسندیده برساند و شایستگی هدایت در حساس­ترین مرحله زمانی را به دست آورد.

آن حضرت در خردمندی و تدبیر به عقیله بنی‌هاشم شهرت یافت و عبدالله‌بن‌عباس از ایشان با این عنوان یاد کرده است. [34]

زینب (سلام‌الله‌علیها) باوقار، عفیف و پاکدامن و باحیا، [35] اهل عبادت و نافله شب بود؛ چنان‌که در شب عاشورا نیز در حال عبادت و مناجات بود.[36] از امام‌سجاد (علیه‌السّلام) نقل شده است زینب (سلام‌الله‌علیها) در بازگشت از سفر کربلا، همه نمازهای واجب و مستحب را اقامه می‌کرده و در بعضی منازل از شدت گرسنگی و ضعف، نشسته نماز می‌گزارده است؛[37] چنان‌که امام‌حسین (علیه‌السّلام) از او خواسته است در نافله شب ایشان را دعا کند[38]

ایشان در فصاحت و بلاغت چون پدرش علی (علیه‌السّلام)[39] و مادرش فاطمه (سلام‌الله‌علیها) [40] بود. خطبه‌های پرمغز و تأثیرگذار آن حضرت، گواه این نکته بود و شنوندگان را به یاد خطبه‌های علی (علیه‌السّلام) می‌انداخت.[41]

به گفته ابن اثیر: «آن بانوی گرامی در فصاحت و بلاغت و زهد و عبادت و فضیلت و شجاعت و سخاوت شبیه­ترین مردم به پدر و مادر خویش علیهما‌السلام بود.»[42]

زینب سلام‌الله‌علیها بانویی مدیر و مدبر بود و عملکرد شگفت آن حضرت در جریانات پس از کربلا به خاطر امتیازاتی از قبیل: وقت‌شناسی، عقل و تدبیر، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و... تاثیر بسزایی در تاریخ داشت و تحوّلات عظیمی به وجود آورد.

پرستاری با الگوگیری از حضرت زینب (سلام ‌الله علیها) مقدس‌ترین حرفه است

زن امروز الگوی کار و زندگی در این دنیا را می‌خواهد. اگر الگوی او حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) باشد، کارش عبارت است از فهم، درک و تمییز درست، هوشیاری و درک موقعیت‌ها و انتخاب بهترین‌ها و رسیدن به کامل‌ترین نتایج جوامع بشری.

زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) از همان دوران طفولیت به پرستاری از بیمار، مصدوم و مجروح پرداخت. پرستاری از مادرش حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)، در ایام بیماری، نقطه آغاز این زندگی است. پرستاری از پدر بزرگوارش هنگام مجروح شدن در جنگ­های مختلف و هنگام ضربت خوردن، از دیگر موارد خدمات حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) است . بعد از ارتحال جانگداز رسول خدا (صلّی­الله­علیه­وآله­وسلّم) حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) در اثر فراق پدر و مصیبت­های بعد از آن، در بستر بیماری افتاد. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) که شاهد ناجوانمردانه ترین حوادث تاریخ بود - از مادرش پرستاری و پذیرایی می­کرد . او در شش سالگی ضمن پرستاری از مادر، وی را برای ایراد خطبه تاریخی تا مسجد همراهی کرد، و آن­گاه تمام خطبه را حفظ نموده و به آیندگان منتقل نمود. همچنین روزهایی که امام حسن مجتبی (علیه­السّلام) در اثر خیانت همسرش در بستر بیماری افتاده بود بهترین یاور و خدمتگزار آن بزرگوار خواهر گرامی­اش حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بود. و  بالاخره در صحنه دردناک کربلا، زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) وظیفه پرستاری خود را به اوج رساند. در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه درس تحمل و بردباری را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید خواهر بزرگوارش زینب (سلام‌الله‌علیها) بود. [43] او با کوله باری از این تجربه های آموزنده و تلخ، کمر همت بسته و برای پاسداری از خونین­ترین حماسه تاریخ و رساندن پیام اسلام و حقیقت به گوش جهانیان با برادرش امام حسین (علیه­السّلام) هجرتی تاریخی و سرنوشت ساز را آغاز نمود که کمترین مصیبت­های آن، نظاره­گر بودن شهادت برادران، فرزندان و برادرزاده­های عزیز و گرامی­اش بود.

امام سجاد (علیه­السّلام) می­فرماید: شبی که فردای آن پدرم به شهادت رسید، من نشسته بودم و عمّه­ام زینب (سلام‌الله‌علیها) نزد من بود و از من به نیکوترین صورت پرستاری می­کرد [44]

«پرستاری ترکیبی از یک مجموعه‌ی ارزش­های اخلاقی و فضایل انسانی است؛ از شفقّت و دلسوزی بگیرید تا مسئولیّت‌پذیری، تا صبر و بردباری در برابر بی‌تابی‌ها و کج‌خلقی‌ها، تا اهتمام و دقّت و رعایت نسبت به آن انسانی که تحت رعایت او است، تا صبر و استقامت و دل‌زده نشدن از مشاهده‌ی سختی‌ها.[45] حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، الگوی پرستاری شناخته شده است و با نامگذاری روز پرستار بین جامعه‌ی پرستاران و بانوی باعظمت اسلام یک ارتباط ویژه‌ای برقرار شده است.»[46]

«همزمانیِ روز پرستار با ولادت حضرت زینب (سلام­الله­علیها) یک امر مهمّی است. آن کسانی که هوشمندانه این نام را، این عنوان را برای روز پرستار، این زمان را برای روز پرستار انتخاب کردند، کار مبارکی انجام دادند؛ حقیقتاً به‌جا است.» [47]

 

[1]- دانشجوی دکتری رشته قرآن و علم (گرایش روانشناسی) جامعه المصطفی العالمیه

[2]. کحّاله، عمر رضا، أعلام النساء، ج۲، ص۹۱.

[3]. عبیدلی نسابه، یحیی بن حسن، اخبار الزینبیات، ص۲۳.

[4]. ابن منظور، لسان العرب، ‌ج۱، ص۴۵۳، ‌ذیل واژه «زنب».

[5]. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۶۰.

[6]. شریف القرشی، السیده زینب، ۱۴۲۲، ص۳۹؛ قزوینی، سید محمد کاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ص۳۵.   

[7]. جزائری، نورالدین، الخصائص الزینبیة، ص۴۴؛ دیباجی، ابوالقاسم، زینب الکبری بطلة الحرّیة، ص۱۵؛ جزائری، نورالدین، خصائص الزینبیة، ص۴۲.   

[8]. قزوینی، سیدمحمدکاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ج۱، ص۵۱۰؛ رحمانی همدانی، احمد، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم)، ص۶۳۶.

[9]. مفید، محمدبن­محمد، الارشاد، ج1، ص۳۵۴.

[10]. جزائری، نورالدین، خصائص الزینبیه، ص۴۷.

[11]. (امام سجاد (علیه­­السّلام) پس از سخنرانی حضرت زینب (سلام­الله­علیها) در کوفه به او فرمود: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ خدای را سپاس که تو عالمی هستی که نزد کسی نیاموخته‌ای و فهیم و دانایی هستی که نیاز به آموزش و فراگرفتن از دیگران نداشته‌ای» (طبرسی، احمدبن علی، احتجاج، ج۲، ص۳۰۵)

[12]. جزائری، نورالدین، الخصائص الزینبیة، ص۵۲-۵۳؛ بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف و الأحوال، ج۱۱، ص۹۴۸.

[13]. امین، سیّد محسن، اعیان الشیعة، ج۷، ص۱۳۷.

[14]. عبیدلی نسابه، یحیی بن حسن، اخبار الزینبیات، ص۱۲.

[15]. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۳، ص۴۹۷؛ ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۷، ص۱۳۴. 

[16]- النقدی، الشیخ جعفر، زينب الكبري، قم، منشورات مکتبه المفید، ۱۴۰۴ق، ص ۱۹.

[17]. قزوینی، سید محمدکاظم، الزینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۳۱–۳۲.

[18]. طبری امامی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۶۸.

[19]. خزاز رازی، علی­بن­محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، ص ۱۹۳–۱۹۴.

[20]. شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشّرایع، ج۱، ص۲۴۸؛ ابن‌ابی‌الحدید، عبد الحميدبن­هبه­الله، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۱.

[21].  نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۵، ص۲۱۵؛ قرشی، با‌قر شریف‌، السیدة زینب علیها السلام رائدة الجهاد فی الاسلام، ص۴۵.

[22]. زینب کبری عقیله بنی هاشم (سلام­الله­علیها)، حسن الهی، ص۷۶.

[23]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۲۵.

[24]. رسولی محلاتی، هاشم، زینب (سلام‌الله‌علیها) عقیله بنی‌هاشم، ص۱۵.

[25].  ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۴۰؛  ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۲۰۷؛ ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۶۹، ص۱۷۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۳۹۷.  

[26]. جزايري، نورالدین، خصائص زینبیه، ص ۲۷

[27]- ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۸، قم، منشورات الشريف الرضي، ۱۳۷۳ش.

[28]- ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۰۸، بیروت، دار إحياء التراث العربي، بی‌تا؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۸، ص۴۴۵؛ بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.

[29]. قزوینی، سید محمد کاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ص۵۹۱.

[30]. تبريزي، جعفر بن سلطان احمد، بحر المصائب، ص۲۵۳.

[31]. بداونی، عبدالقادر بن ملوکشاه، منتخب التواریخ، ص۶۷.

[32]. عبیدلی نسابه، یحیی بن حسن، اخبار الزینبیات، ص۱۹–۲۲؛  شرف‌الدین، عبدالحسین، جنة التحقیق و التالیف، السید زینب فی تاریخ الاسلام، ص۴۸-۴۹. 

[33]. رسولی محلاتی، هاشم، زینب علیها السلام عقیله بنی‌هاشم، ص۹.

[34]. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۹۵.

[35]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴۵، ص۱۱۵؛ جزائری، نورالدین، خصائص الزینبیه، ص۴۴–۴۵.

[36]. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف و الأحوال،ج۱۱، ص۹۵۴.

[37]. محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۲.

[38]. مفید، محمدبن­محمد، الامالی، ۳۲۱؛ محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج۳، ص۳۹.

[39]. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف و الأحوال ج۱۱، ص۹۵۴؛ محلاتی، ذبیح­الله، ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۲؛ رسولی محلاتی، زینب علیها السلام عقیله بنی‌هاشم، ۲۹.

.[40] رسولی محلاتی، هاشم، زینب علیها السلام عقیله بنی‌هاشم، ۲۹.

[41]. امین، سیّد محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱۳.

[42]. ابن اثیر،علی بن محمد، أسدالغابة، ج۶، ص۱۳۲.

[43]. امین، سیّد محسن، اعیان الشیعة، ج۷، ص۱۳۷. 

[44]. مفید، محمد بن محمد، ارشاد مفید، ج۲، ص ۹۳.

[45]. بیانات رهبری مورخ: ۱۱/۱۰/۱۳۹۸ Khamenei.ir

[46]. بیانات رهبری مورخ: ۱۱/۱۰/۱۳۹۸ Khamenei.ir

[47].  بیانات رهبری مورخ: ۱۱/۱۰/۱۳۹۸ Khamenei.ir

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـنِ الرَّ‌حِيمِ

استکبار  و استکبار ستیزی

روز ۱۳آبان، یادآور حوادث مهمی است که در شکل گیری انقلاب اسلامی و بیرون راندن مظهر استکبار یعنی آمریکا از ایران نقش اساسی داشتند. در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، لانه‌ی جاسوسی آمریکا را در تهران تسخیر کردند و جاسوسان آمریکایی  را به گروگان گرفتند. بدین ترتیب، مبارزه ی ضد آمریکایی  مردم  ایران، ابعاد جدیدتری پیدا کرد. بنابراین، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، این روز را  به  روز «ملّی مبارزه با استکبار» نام گذاری کردند.

 استکبار چیست؟ ویژگیهای او چگونه است؟ ومصادیق استکبار در دنیای امروزی چه کسانی هستند؟.

معناومفهوم استکبار

استکبار از ریشه «ک‌ ـ ‌ب ‌ـ ‌ر» و به معناى برتری خواهی[1]، امتناع از پذیرش حق از روى عناد و تکبّر[2]، و خود بزرگ‌بینی دروغین[3]

 و حالتی که ناشی از خودبرتربینی در انسان ظاهر میشود را استکبار می نامند. [4]

بر اساس تعاریف ارائه شده مستکبرین کسانی هستند که به ناحق به دنبال برتری بر دیگران هستند.

مستکبرین و ویژگیهای آن‌ها در قرآن کریم

واژة استکبار و مشتقات آن ۴۸ مرتبه در قرآن کریم آمده است. استکبار یکی از مهمترین  مفاهیم قرآنی و روایی  است. در همة مواردی که لفظ استکبار در این منابع به کار رفته در معنای مذموم و برای نکوهش مستکبرین بوده است.اهمیت تبیین مفهوم استکبار و فرهنگ مستکبرین به منظور مبارزه با آن در ً حدی است که خالق متعال در قرآن کریم صرفا بر بیان معنای استکبار بسنده نکرده است و برای روشنگری بیشتر به بیان ویژگیهای فرهنگ استکباری که عبارتند از: خودبرتربینی یا تعبیری خود بهتر بینی، فخر بر امتیازات مادی، انکار رسالت انبیاء، فسق و تحقیر تودههای مستضعف. شیوهه ای عملیاتی استکبار که عبارتند از: به بردگی گرفتن انسانها، جنگ روانی، تهمت و فریب، سرکوب و ایجاد جامعه طبقاتی همچنین شیوههای مبارزه با مستکبران در ابعاد سیاسی - نظامی شامل حمایت از مستضعفان، تحقیر مستکبران و استفاده از شعار لعن و نفرین بر مستکبرین در ابعاد فرهنگی- اجتماعی شامل ارائه فرهنگ توحیدی و ابطال فرهنگ استکباری و در بعد اقتصادی شامل دمیدن روح قناعت و بیاعتنایی نسبت به ثروتمندان و دستیابی به استقالل اقتصادی و همچنین استکبارستیزی پیامبران پرداخته است.

در روایات اسلامی و سیره معصومین هم تبیین ویژگیهای جبهة استکبار قویا  مورد  توجه  بوده  است و آنها  علاوه بر آنکه  خود  به  مبارزه با مستکبرین  پرداخته‌اند  این  مهم  را برای  پیروان خود  نیز تجویز کرده‌ا‌ند.

شیطان که برای نخستین بار به مخالفت با امر پروردگار پرداخت، به عنوان سردمدار مستکبرین در قرآن معرفی شده است. علاوه بر شیطان افراد بسیاری ازجمله فرعون، نمرود، قارون ( که خداوند او و اموالش را به زمین فروبرد و هیچکس نتوانست به او کمک کند.)وو همة حاكمان ستمگر در طول تاريخ... به عنوان مستکبر در قرآن معرفی شده اند؛ بنابراین بهترين راه شناخت ویژگیهای فرهنگ استكبارى از ديدگاه قرآن، در گام نخست شناخت چهره هاى شاخص مستكبر و سپس تعمق در روش و منش آنها از طريق خود آیات قرآن كريم است. آيات قرآن كريم مهمترین ویژگیهای مستكبران را چنین عنوان نموده است: خودبرتربینی یابه تعبیری خودبهتر بینی[5] (توجه به خويش و خود را محور پنداشتن)، تحقیر توده های مستضعف[6]، تعبید به معنای بنده گرفتن و مردم را به زور به اطاعت خود واداشتن در عین محروم کردن از حقوق[7] چنان که دراین آیة فرعون و قومش بنی اسرائیل را بندگان خود میداند. (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ)[8]، تهمت، فريب و خدعه(تهمت و تبليغات شيطنت آميز همراه با مكر و حيله برای فریب مردم از ديگر روشهای مستكبران است.)  و نقض عهد‌ میداند.

که به سه صورت ونوع در انسان نمایان می شود استکبار عبادی که استکبار در برابر پروردگارمتعال میباشد و درآیات متعددی از قرآن کریم به این نوع از استکبار اشاره شده است، از جمله سوره نساء آیة ۱۷۳-۱۷۲،استکبار سیاسی (مستكبران سياسى، كسانى‏اند كه حاكميت و ادارة جامعه را به ناحق دست مى‏گيرند و بندگان خدا را كوچك، پست، نادان و صغير و خود را قيّم و بزرگ آنان مى‏شمرند و بر گردن آنان سوار مى‏شوند و آنان را به بردگى مى‏گيرند و به ناحق و برخلاف اصول فطرى، عقلى و دينى بر مردم حكم مى‏رانند. استكبار فرعون، نمرود و همة حاكمان  ستمگر در طول تاريخ از اين نوع بوده است)، استکبار اقتصادی (برترى‏جويى اقتصادى به واسطه داشتن امكانات مالى )

مفهوم استكبار و استكبارستیزی در کلام مقام معظم رهبری

- آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب درباره معنی استكبار فرمودند: «...استكبار یعني چه؟ استكبار یك تعبیر قرآني است؛ در قرآن كلمه‌ي استكبار به كار رفته است؛ آدم مستكبر، دولت مستكبر، گروه مستكبر، یعني آن كساني و آن دولتي كه قصد دخالت در امور انسان ها و ملّت هاي دیگر را دارد، در همه‌ي كارهاي آنها مداخله می كند براي حفظ منافع خود؛ خود را آزاد می داند، حقّ تحمیل بر ملّت ها را براي خود قائل است، حقّ دخالت در امور كشورها را براي خود قائل است، پاسخگو هم به هیچ‌كس نیست؛ این معناي مستكبر است. نقطه‌ي مقابل این جبهه‌ي ظالم و ستمگر، گروهي هستند كه با استكبار مبارزه می كنند؛ مبارزه‌ي با استكبار یعني چه؟ یعني در درجه‌ي اوّل زیر بار این زورگویي نرفتن؛ معناي استكبارستیزي یك چیز پیچ‌وخم‌دارِ پیچیده‌اي نیست؛ استكبارستیزي یعني یك ملّتي زیر بار مداخله‌جویي و تحمیل قدرت استكبارگر یا انسان مستكبر یا دولت مستكبر نرود؛ این معناي استكبارستیزي است. من البتّه ان‌شاءالله در آینده در یك فرصتي با شما جوان ها، دانشجوها، دانش‌آموزان درباره‌ي استكبار و استكبارستیزي یك صحبت مفصّلي باید بكنم كه الان مجال آن نیست؛ اجمالاً این معناي استكبار و این معناي استكبارستیزي است...»[9]«...استكبارستیزي عدم تسلیم در مقابل فشارها است. در این زمینه هم ایستادیم. این كار، سخت بود؛ اما جمهوري اسلامي توانست این كار سخت را با موفقیت انجام دهد...»[10]

استکبار، یعنى روح تکبر و بى اعتنایى به ارزش هاى ملت هاى دیگر و دخالت در امور ملت ها و به خود حق دادن؛ همین چیزى که الان در کلمات رؤساى امریکایى ملاحظه مى کنید. راجع به دخالت خودشان در عراق یا هرجاى دیگر طورى حرف مى زنند، مثل این که این ها صاحبان دنیایند! واقعاً انسان کمتر دولتى را مى تواند پیدا کند که با لحنى حرف بزند که این ها راجع به کشورهاى خاورمیانه حرف مى زنند! این کشورها را مال خودشان مى دانند. استکبار یعنى این.[11]

مبارزه با استکبار جزء مهم‌ترین مبانی و  شعارها

یکی از مهم‌ترین شعارهای انقلاب اسلامی ایران، علاوه بر استقلال و آزادی، که در نهایت به استقرار جمهوری اسلامی منجر شد، مبارزه با استکبار است. در واقع استکبارستیزی، چه در دوران مبارزه با رژیم پهلوی و چه در دوران استقرار انقلاب، از جایگاه خاصی در گفتمان حکومت اسلامی برخوردار بوده است و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران و همچنین رهبر معظم انقلاب، علاوه بر اینکه در مقام نظر به تئوریزه کردن استکبار و بیان شاخصه‌های آن پرداخته‌اند، الگویی عملی از مبارزه با استکبار را نیز به نمایش گذاشته‌اند

- رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به اصل استكبار ستیزی و كوتاه نیامدن در مقابل دشمن در سخنانی یادآور شدند: «...در مقابل دشمن مستكبر نباید كوتاه آمد بلكه باید نظام اسلامی به حدی از اقتدار، استحكام و مصونیت برسد كه دشمنان احساس كنند كاری از دست آنها برنمی آید...» [12]«...بحمدالله امروز عزّت مردم در كشور ما، بر اثر همین روح استكبار ستیزی است و استكبارستیزی موجب انزوای هیچ ملتی نمی شود...»[13]

 

[1] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج‌۱۰، ص۱۷-‌۱۸

[2] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج‌۱۲، ص‌۱۳

[3] طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج‌۴، ص‌۹

[4] (راغب اصفهانی ۱۴۱۲ :۶۹۷ .)

[5] اعراف،۱۲

[6] هود، ۲۷

[7] طبرسی ۱۳۸۰ ج۱ ص۱ ۱۴

[8] مومتون،۴۷

[9] دیدار با دانش‌آموزان و دانشجویان دوازدهم آبان ۱۳۹۳

[10] خطبه‌های نماز جمعه تهران پانزدهم بهمن ۱۳۸۹

[11] بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت گرامیداشت سالروز ۱۳ آبان، ۱۳/۸/۱۳۸۱.

[12] (دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان هفتم شهریور ۱۳۸۷)

[13] صحن مطهّر حضرت ثامن الحُجج، امام رضا (ع) اول فروردین ۱۳۷۷

یکشنبه, 07 آبان 1402 16:31

روز نوجوان و بسیج دانش آموزی

نوشته‌شده توسط

بسم الله الرحمن الرحیم

هشتم آبان، سالروز شهادت نوجوان بسیجی، شهید محمدحسین فهمیده است. نوجوانی که در بهار زندگانی، ره صد سالی‌ها عشق را با گام‌های کوچکش، یک شبه پیمود. او در نوجواتی به چنان معرفت و باور و ادبی دست یافته بود که راه و رسم چگونه زندگی کردن و بندگی کردن را یافته بود. نوجوان پرشوری که امام و انقلابش را به خوبی درک کرد و شهادت را نردبان عروج خود به قلی‌ها عشق و ایمان قرار داد و ستاره‌ای در آسمان انقلاب اسلامی گردید.

او که با بستن نارنجک به خود و رفتن به زیر تانک دشمن و منفجر کردن آن‌‌، به تمامی نوجوانان پیام داد که برای دفاع از دین حق و پاسداری از ارزش‌های مقدس باید از جان گذشت ‌تا آر‌‌مان‌ها و ارزش‌ها همواره باقی بماند.

چنین روزی به پاس گرامیداشت آن شهید والامقام و برای الگوگیری نوجوانان از او، روز نوجوان نامیده شده است. همچنین به منظور ایجاد آمادگی دفاعی همه جانبه از انقلاب اسلامی و گسترش فرهنگ تفکر بسیجی در میان جوانان دانش‌آموز این روز به عنوان «روز بسیج دانش‌آموزی» نیز تعیین شده است.

مقام معظم رهبری در این مورد می‌فرماید: امروز «روز جوان و نوجوان» است و مناسبت آن هم شهادت یک نوجوان بسیجی ـ شهید حسین فهمیده ـ است. این از آن مواردی است که شخصیت‌های حقیقی، به نماد و به حقایق اسطوره گون تبدیل می شوند. ما در تاریخ خود از این موارد بسیار داریم. ای بسا حوادثی که امروز وقتی گفته شود، از بس عجیب است؛ همه تصوّر می‌کنند که اسطوره و افسانه است، اما حقیقت است. نمونه‌های آن را ما در زمان خودمان بارها و بارها دیده‌ایم و شنیده‌ایم و از جمله زیباترین آن ها، شهادت این نوجوان بسیجی است. او سیزده ساله بود؛ اما با رشد، با شعور، با اراده و مصمّم، که کشور خود را می‌شناخت، امام خود را می‌شناخت، دشمن خود را می شناخت، اهمیت وجود و فعّالیت خود را هم می‌شناخت، رفت و این سرمایه را تقدیم عزّت کشور و آینده انقلاب و منافع و مصالح مردم کرد. جسم او رفت؛ اما روحش زنده ماند، یادش ابدی شد و خاطره‌‌‌‌اش به صورت اسطوره درآمد. این الگوست.[1]

داستان وصال

در جبهه، شهید فهمیده به اتفاق دوست شهیدش "محمدرضا شمس"، در سنگری واحد قرار داشت که در هجوم عراقی‌ها به خرمشهر محاصره شد. محمدرضا شمس دوست و همسنگر حسین زخمی شد و حسین با سختی و مرارت  فراوان او را به پشت خط رساند. و به جایگاه قبلی خود بازگشت. او با مشاهده تانک‌های عراقی (ظاهراً 5 دستگاه تانک) که به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل‌عام آنها بودند، تاب نیاوردند و در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در دستش گرفته بود، به طرف تانک ها حرکت کرد. در این هنگام تیری به پایش اصابت کرد و او از ناحیه پا مجروح شد؛ اما نتوانست در اراده‌ی محکم و عزم پولادین او خللی ایجاد کند، از این رو بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی ساخت و از لابلای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو رساند و با استفاده از نارنجک، موفق شد که تانک را منفجر کند و خود نیز تکه تکه شد. به مجرد انفجار تانک مهاجمان گمان کردند که حمله‌ای صورت گرفته است، لذا روحیه خود را باختند و با سرعت هرچه تمامتر تانک ها را رها کردند و پا به فرار گذاشتند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته شد و پس از مدتی نیروهای کمکی هم سر رسیدند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاکسازی کردند.

ویژگی‌های دوران نوجوانی

مقام معظم رهبری در کلامی می‌فرماید: جوانی، یک پدیده درخشان و یک فصل بی بدیل و بی نظیر از زندگی هر انسانی است که اگرچه چندان طولانی نیست، امّا آثارش یک آثار ماندگار و طولانی بر همه‌ی زندگی انسان است.[2]

نوجوانی، دوره پیچیده‌ای از رشد انسان است که محدوده سنی سیزده تا هیجده سالگی را دربرمی گیرد. در واقع صرف نظر از دوره نوزادی، در هیچ دوره‌ای از زندگی، به اندازه دوره نوجوانی در فرد، تغییرات روی نمی دهد. در طی این دوره، نوجوانان بلوغ را تجربه می کنند که بر رشد جسمانی، و روان شناختی آنها تأثیر می گذارد.

نوجوانی، مرحله انتقال از کودکی به جوانی است. به تدریج که نوجوانان بالغ می شوند، همانندی کمتری با کودک، و شباهت بیشتری به بزرگسال از آنها دیده می شود.[3]

مشورت با نوجوانان

یکی از اصولی که درباره نوجوانان باید رعایت شود، مشورت کردن با آنان است. هنگامی که با نوجوانی در مورد مسئله‌ای مشورت شود، او احساس می کند شخصیت با ارزشی دارد و مورد اعتماد والدین قرار گرفته است. بنابراین، احساس شادی و خرسندی می کند. مشورت با نوجوانان، موجب می شود آنان در مورد مسائل بیندیشند، احساس مسئولیت کنند، با واقعیت های زندگی آشنا شوند و خود را برای حل مسائل روزمره‌ی خانواده آماده سازند. مشورت با نوجوانان، به آنها جرئت می دهد تا طرح هایی به والدین ارائه دهند و پیشنهادهایی کنند که در صورت برخورد مناسب والدین، شکوفایی و خلاقیت را در آنان در پی خواهد داشت. مشورت با نوجوانان، همراهی، هم فکری و همکاری والدین و نوجوان را فراهم می کند و موجب می شود او به تدریج شیوه درست اندیشیدن و تصمیم گیری را بیاموزد.[4]

عشق و اقتدار

محیط خانواده، هر چند باید سرشار از محبت، مهر، صفا و گذشت باشد، درعین حال باید قاطعیت و جدیّت نیز در آن دیده شود. اگر والدین از قاطعیت لازم در منزل برخوردار نباشند،

ممکن است فرزندان، افرادی گستاخ، خودسر و بی ادب گردند. والدین باید در برابر کارهای خلاف فرزندانشان، به ویژه در دوران نوجوانی، ایستادگی کنند و با قاطعیت، آنان را از خلاف کاری باز دارند. والدین در حالی که از راه مشورت، نوجوان را محترم می شمارند، نباید او را خیره سر بار آورند. نوجوان، باید احساس کند فردی رها شده نیست و اصولی را در خانواده محترم بشمارد و در هماهنگ کردن خود با دیگر افراد خانواده، کوشا باشد.[5]

نوجوان و دین

نوجوانِ بدون مذهب، مانند کشتی بدون سکّان است. در سال های پس از بلوغ، نوجوانان داشتن نوعی فلسفه زندگی را برای خود ضروری می دانند. آنان ضمن تفکر و نگریستن به دنیای اطراف خود، احساس می کنند درباره جهان هستی، طبیعت و حتی وجود خود، پرسش های فراوانی دارند و کسی را هم نمی یابند که پاسخ درستی به پرسش هایشان بدهد. از همه بدتر این است که به هنگام طرح بعضی از پرسش ها، تکفیر یا توبیخ هم می شوند. بعضی از نوجوانان، با اینکه مذهب را مانند استخوان بندی شخصیت خود احساس می کنند، ولی بسیاری از پرسش هایشان درباره دین، بی جواب می ماند و از این جهت، رنج می برند. در دوران نوجوانی، باید با هدایت والدین و کمک مؤسسات مذهبی، روحانیان بزرگوار و آموزش و پرورش، به تربیت مذهبی و تکامل معنوی نوجوانان پرداخت تا آنها با ذهنی باز، عقاید خود را در مورد مذهب شکل دهند.[6]

تأثیرپذیری از همسالان

همسالان بر تصمیم‌گیری نوجوانان تأثیر می‌گذارند. در خانواده‌هایی که والدین رابطه چندان خوبی با نوجوان ندارند، گروه همسال اهمیت بیشتری می‌یابد. در این حال، اتّکای بیش از حد به راهنمایی‌های گروه همسال ممکن است آثار سویی در برداشته باشد. از سوی دیگر، بی‌توجهی و طرد از سوی همسالان نیز موجب می‌شود نوجوان احساس بسیار بدی پیدا کند و از فرصت‌های لازم برای فراگیری مهارت‌های اجتماعی بزرگسالانه، محروم شود. کمبود و نقص در مهارت‌های اجتماعی هنگام نوجوانی ممکن است موجب اختلال روانی شود و در بزرگسالی نیز پی‌آمدهای منفی‌ای همچون به دست نیاوردن شغل یا از دست دادن آن، ناتوانی در دوست‌یابی یا حفظ دوست و سرانجام ناتوانی در تشکیل زندگی یا اداره آن را در پی داشته باشد.[7]

 

[1]- دیدار جوانان با معظم له در مصلاّی بزرگ تهران، ۱/۲/۱۳۷۹

[2] دیدار جوانان با معظم له در مصلاّی بزرگ تهران، ۱/۲/۱۳۷۹

[3] نک: اسماعیل بیابانگرد، روان شناسی نوجوانان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۷، چ ۲، صص ۱۱-۱۶.

[4] نک: یدالله جهانگرد، نحوه رفتار والدین با فرزندان ،انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، تابستان ۱۳۷۲، چ ۱، صص ۹۱-۹۳.

[5] نک: یدالله جهانگرد، نحوه رفتار والدین با فرزندان ،انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، تابستان ۱۳۷۲، چ ۱، صص ۹۳-۹۵

6.نک: یدالله جهانگرد، نحوه رفتار والدین با فرزندان ،انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، تابستان ۱۳۷۲، چ ۱، صص ۱۱۴-۱۱۶

7.نک: اسماعیل بیابانگرد، روان شناسی نوجوانان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲، چ۲، صص ۱۹۰-۱۹۶.

صفحه2 از2
موسسه قرآن و عترت فدک سبز طوس