رو از من شکسته مگردان که سال هاست
رو کرده ام به سمت شما ، ایّها العزیز !
.
جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم
از کوره راه های بلا ، ایّها العزیز !
.
وادی به وادی آمده ام ، از درت مران
وا کن دری به روی گدا ، ایّها العزیز !
.
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را … فَاَوفِ لنا ، ایّها العزیز !
.
ما ، جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ، ایّها العزیز !
.
خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه شما ، ایّها العزیز !
.
.
.
مریم سقلاطونی