.
مانند مرده ای متحرک شدم ، بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
.
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
.
دنیا که هیچ ، جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من ، مثل سم گذشت
.
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن ، حتی قلم گذشت
.
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده ، که این جمعه هم گذشت
.
مولا ! شمارِ درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
.
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
.
.
.
سید حمیدرضا برقعی