Doa Salamati

آثار ارسالی

آثار ارسالی (36)

پنج شنبه, 16 فروردين 1403 07:37

روز جهانی قدس

نوشته‌شده توسط

روز جهانی قدس


روز قدس یا روز جهانی قدس آخرین روز جمعه در ماه رمضان است که امام خمینی در سال ۱۳۵۸ش (رمضان ۱۳۹۹ق) آن را روزی رسمی برای حمایت از مردم فلسطین دانست و از مسلمانان جهان خواست که برای کوتاه کردن دست رژیم صهیونیستی و پشتیبانان آن به هم بپیوندند. نامگذاری آخرین جمعه ماه رمضان به عنوان روز قدس، با حمایت بسیاری از روشنفکران و هنرمندان مواجه شد و امروزه علاوه بر ایران، در کشورهای مختلفی از جهان، راهپیمایی روز قدس برگزار می‌شود که بنابر گزارش منابع خبری، این تعداد به ۸۰ کشور در قاره‌های مختلف جهان می‌رسد.

جشنواره بین‌المللی کاریکاتور روز جهانی قدس در سال‌های ۱۳۹۳ و سال ۱۳۹۷ش وسال ۱۴۰۱ش در ایران برگزار شده است.

تاریخچه و جایگاه

روز قدس یا روز جهانی قدس، توسط امام خمینی به عنوان یک روز رسمی برای حمایت از مردم فلسطین نامگذاری شد؛ امام خمینی، ۱۳ رمضان ۱۳۹۹ق (۱۶ مرداد ۱۳۵۸ش) در پیامی خطاب به مسلمانان ایران و جهان، آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس نامید و از مسلمانان جهان و دولت‌های اسلامی خواست برای کوتاه کردن دست دولت اسرائیل و پشتیبانان آن به هم بپیوندند.[۱] پیام مذکور در واکنش به حمله نیروهای اسرائیلی به مسجدالاقصی و همچنین بمباران جنوب لبنان صادر شد.[۲]

پس از اولین راهپیمایی روز قدس در سال ۱۳۵۸ش در تهران، سفیر فلسطین در ایران، پیام یاسر عرفات را قرائت کرد. همچنین مهدی بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت ایران، عبدالحلیم خدام، وزیر خارجه سوریه، سید علی خامنه‌ای، و محمد مجتهد شبستری سخنرانی کردند.[۳] پیش از برگزاری مراسم روز قدس، ۲۵ تن از نویسندگان و روشنفکران، از جمله داریوش آشوری، داریوش شایگان، سیمین دانشور، داریوش مهرجویی و احمد شاملو، در بیانیه‌ای اعلام کردند که در کنار همه مبارزان راه آزادی و دموکراسی در راهپیمایی روز قدس شرکت خواهند کرد.[۴]

روز جهانی قدس، در سخنان رهبران جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی و سید علی خامنه‌ای، مراجع تقلید شیعه و سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان، جایگاه ویژه‌ای دارد. امام خمینی، روز قدس را نه‌تنها روز فلسطین، بلکه روز اسلام و روز حکومت اسلامی دانسته[۵] و آن را مقدمه‌ای برای بسیج عمومی اسلامی و تشکیل حزب مستضعفین در تمام دنیا معرفی کرده است.[۶] سید علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بر این باور است که گرامیداشت روز جهانی قدس، موجب می‌شود فلسطینیانِ مورد تهاجم دولت اسرائیل، احساس تنهایی نکنند و بتوانند مقاومت کنند.[۷]

ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید شیعه، شرکت در راهپیمایی روز قدس را واجب شرعی می‌داند. به فتوای وی اگر شوهر اجازه حضور همسرش در راهپیمایی روز قدس را ندهد، زن می‌تواند بدون اجازه وی در راهپیمایی روز قدس شرکت نماید.[۸] وی معتقد است روز قدس باید به یک اعتراض قوی، همگانی و یکپارچه علیه غاصبان و اشغالگران تبدیل شود.[۹] به باور سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان، اسرائیل نه‌تنها خطری برای فلسطین، بلکه خطری برای امنیت، صلح و استقلال همه کشورهای منطقه است.[۱۰]

پیام امام خمینی

بسم الله الرحمن الرحیم من طی سالیان دراز، خطر اسرائیل غاصب را گوشزد نمودم که این روزها به حملات وحشیانه خود به برادران و خواهران فلسطینی شدت بخشیده است و به‌ویژه در جنوب لبنان به قصد نابودی مبارزان فلسطینی پیاپی خانه و کاشانه ایشان را بمباران می‌کند. من از عموم مسلمانان جهان و دولت‌های اسلامی می‌خواهم که برای کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن ‌به هم بپیوندند و جمیع مسلمانان جهان را دعوت می‌کنم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و می‌تواند تعیین‌کننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان «روز قدس» انتخاب و طی مراسمی همبستگی بین‌المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان فلسطین اعلام نمایند. از خداوند متعال پیروزی مسلمانان را بر اهل کفر خواستارم.[۱۱]

مراسم روز قدس

مقالهٔ اصلی: راهپیمایی روز قدس (آیین)

راهپیمایی روز قدس در نقاط مختلف جهان از جمله مالزی، هند، سنگاپور، اندونزی، ترکیه، آمریکا، کانادا، نروژ، آذربایجان، سودان، انگلیس، بحرین، بوسنی و هرزگوین، تونس، پاکستان، استرالیا، آلمان، رومانی، کویت، اسپانیا، آفریقای جنوبی، سوئد، ونزوئلا، آلبانی، یمن و یونان برگزار می‌شود؛[۱۲] بنابر گزارش منابع خبری، مراسم روز قدس در بیش از ۸۰ کشور اسلامی و غیراسلامی برگزار می‌شود.[۱۳]

مراسم روز قدس در آخرین جمعه ماه رمضان برگزار می‌شود[۱۴] و رسانه‌های جهان، آن را پوشش رسانه‌ای می‌دهند.[۱۵] در کشورهای غربی، به دلیل اینکه جمعه روز کاری است، مراسم روز قدس در تعطیلات آخر هفته، شنبه یا یکشنبه برگزار می‌شود.[۱۶] البته برگزاری مراسم روز قدس در برخی از کشورها، با محدودیت‌هایی مواجه می‌شود.[۱۷]

رویدادهای هنری

اولین دوره جشنواره بین‌المللی کاریکاتور روز جهانی قدس، در سال ۱۳۹۳ش، در دو بخش اصلی: روز جهانی قدس و ویژه: تحرکات تکفیری برای فراموشی فلسطین برگزار شد و حدود ۲۰۰ نفر از ۳۳ کشور جهان با بیش از ۵۰۰ اثر در آن شرکت کردند.[۱۸] در این جشنواره، نهادها و مراکزی از جمله خبرگزاری ابنا، دبیرخانه حمایت از انتفاضه فلسطین و فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران مشارکت داشته‌اند.[۱۹]

دومین دوره جشنواره بین‌المللی کاریکاتور روز جهانی قدس، در سال ۱۳۹۷ش، با شرکت بیش از ۱۲۰ هنرمند از ۲۷ کشور جهان برگزار شد و ۳۱۶ اثر درباره روز جهانی قدس و محکومیت اقدام دولت امریکا در اعلام شهر بیت المقدس به عنوان پایتخت دولت اسرائیل، در این جشنواره شرکت داده شدند.[۲۰]

پانویس

  1. امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳۸۹ش، ج۹، ص۲۶۷.
  2. آدمی، «تأثیر تهدیدهای گروه‌های سلفی-تکفیری بر امنیت هستی‌شناختی ج.ا.ا»، ص۱۳.
  3. «سخنرانان روز قدس در سال ۵۸ چه کسانی بودند؟»، سایت تاریخ ایرانی.
  4. «سخنرانان روز قدس در سال ۵۸ چه کسانی بودند؟»، سایت تاریخ ایرانی.
  5. امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳۸۹ش، ج۹، ص۲۷۸.
  6. امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳۸۹ش، ج۹، ص۲۸.
  7. «بیانات در خطبه‌های نماز جمعه»، سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه‌ای.
  8. آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی: شرکت در راهپیمایی روز قدس وجوب شرعی دارد
  9. «شرکت در راهپیمایی روز قدس واجب است»، سایت تابناک.
  10. «سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در روز جهانی قدس»، سایت مقاومت اسلامی لبنان.
  11. امام خمینی، صحیفه امام، ۱۳۸۹ش، ج۹، ص۲۶۷.
  12. «جهان و روز جهانی قدس»، خبرگزاری تسنیم.
  13. «روز قدس از نگاه رسانه‌های دنیا»، سایت شبکه خبر.
  14. «مراسم روز قدس در لندن»، سایت بی‌بی‌سی.
  15. «حضور ۵۰۰۰ رسانه خارجی برای پوشش راهپیمایی روز قدس در ایران...»، سایت خبرگزاری العالم.
  16. «مراسم روز قدس در لندن»، سایت بی‌بی‌سی.
  17. «محدودیت‎ها و موانع برگزاری روز جهانی قدس در خارج از کشور»، سایت قدسنا؛ «علل مخالفت برخی دولت‌های اسلامی...»، سایت قدسنا.
  18. «بیانیه هیأت داوران اولین جشنواره...»، خبرگزاری ابنا.
  19. «بیانیه هیأت داوران اولین جشنواره...»، خبرگزاری ابنا.
  20. «برگزیدگان دومین جشنواره بین‌المللی کاریکاتور روز جهانی قدس معرفی شدند»، سایت هنرآنلاین.

 

منابع

  • آدمی، علی، و رضا نیک‌نام، «تأثیر تهدیدهای گروه‌های سلفی-تکفیری بر امنیت هستی‌شناختی ج.ا.ا»، در مجله مطالعات سیاسی جهان اسلام، ش۱۹، پاییز ۱۳۹۵ش.
  • «برگزیدگان دومین جشنواره بین‌المللی کاریکاتور روز جهانی قدس معرفی شدند»، سایت هنرآنلاین، تاریخ درج مطلب: ۷ شهریور ۱۳۹۷ش، تاریخ بازدید: ۲ خرداد ۱۳۹۸ش.
  • «بیانات در خطبه‌های نمازجمعه»، در سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه‌ای، تاریخ درج مطلب: ۱۶ فروردین ۱۳۷۰ش، تاریخ بازدید: ۲ خرداد ۱۳۹۸ش.
  • «بیانیه هیأت داوران اولین جشنواره بین المللی کاریکاتور روز جهانی قدس + اسامی برندگان»، خبرگزاری ابنا، تاریخ درج مطلب: ۱۵ مهر ۱۳۹۳ش، تاریخ بازدید: ۲ خرداد ۱۳۹۸ش.
  • «بیش از ۵۰۰۰ رسانه خارجی تظاهرات روز جهانی قدس را در شهرهای مختلف ایران پوشش می‌دهند.»، سایت العالم، تاریخ درج مطلب: ۱۸ خرداد ۱۳۹۷ش، تاریخ بازدید: ۲ خرداد ۱۳۹۸ش.

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیرالمؤمنین علیک السلام

السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک

رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرمایند:

لَوْ أَنَّ الرِّيَاضَ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرَ مِدَادٌ وَ الْجِنَّ حُسَّابٌ وَ الْإِنْسَ كُتَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؛ اگر همه باغ‌ها قلم شوند و دریا مرکب شود و جنّیان حساب‌گری کنند و آدمیان بنویسند، نمی‌توانند فضایل علی بن ابی طالب علیه‌السلام را جمع‌آوری کرده و برشمارند.[1]

و می‌فرمایند:

«النَّظَرُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عِبَادَة؛ نگاه به علی بن ابی طالب علیه‌السلام عبادت است»[2]

و می‌فرمایند:

«ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ؛ یاد علی علیه‌السلام عبادت است»[3]

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در هیچ جنگ و جهادی شرکت نکردند، مگر این که پیروز بازگشتند.[4] آن حضرت حریف را تنها با یک ضربه می‌کشتند و در حدیث آمده است: «كَانَتْ ضَرَبَاتُهُ وَتْراً: ضربات شمشیر او همیشه تک ضرب بود.»[5]

رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند:

«یا عَلِی إِنَّکَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ؛ ‌ای علی! تو تقسیم‌کننده بهشت و جهنم هستی»[6]

و نیز فرمودند:

«لَا تُضَادُّوا عَلِيّاً فَتَكْفُرُوا وَ لَا تُفَضِّلُوا عَلَيْهِ فَتَرْتَدُّوا؛ با علی دشمنی نکنید که کافر می‌‌شوید و بر او برتری نجویید که از دین خارج می‌شوید»[7]

از عمر به خطاب روایت شده است که می‌گفت: «هيچ گاه به علي بد نگوئيد چه از رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دربارة او فضائلي شنيديم كه اگر يكي از آن فضائل را داشتم، برايم باارزش‌تر از تمامي چيزهايي بود كه آفتاب بر آنها مي‌تابد؛ همانا نزد رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بودم كه دست به شانة علي گذاشتند و فرمودند: «تو اولين كسي هستي كه اسلام آوردي و اولين كسي هستي كه ايمان آوردي و تو نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسي هستي»»[8]

۵. حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام بیشتر پیاده می‌جنگیدند و اگر هم سوار اسبی می‌شدند، چندان برای ایشان مهم نبود.

به ایشان گفته شد که چرا سوار اسب نمی‌شوید؟ پاسخ دادند: اسب یا برای تعقیب حریفی است که از میدان می‌گریزد یا برای این است که کسی بخواهد خود بگریزد. من نه کسی هستم که پشت به دشمن کنم و بگریزم و نه کسی هستم که اگر کسی گریخت، او را تعقیب کنم. پس اسب را برای چه می‌خواهم؟[9]

۶. زره حضرت، تنها سینه ایشان را می‌پوشاند و هرگز پشت نداشت. از ایشان پرسیدند که چرا زره‌شان پشت ندارد؟! آیا نمی‌ترسند که کسی از پشت به ایشان ضربتی بزند؟! حضرت در پاسخ فرمودند: «من هرگز به دشمن پشت نمی‌کنم و از میدان نمی‌گریزم و خدا هرگز آن روز را نخواهد آورد.»[10]

۱.۱ امیرالمؤمنین علیه‌السلام در قرآن

آیا می‌دانید که بنا بر گفته عالمان اهل سنت بیش از ۳۰۰ آیه قرآن در فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نازل شده است؟ از ابن‌عباس نقل شده که آن مقدار از قرآن که درباره علی علیه‌السلام نازل شده، درباره هیچ‌کس نازل نشده است؛[11] همو در روایتی دیگر می‌گوید: «خدا آیه‌ای را نازل نکرد که در آن «یا أیها الذین آمنوا» باشد، مگر آن که علی علیه‌السلام سید و شریف و امیر (و مصداق اتم و اکمل) آن است و احدی از اصحاب رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نبود، مگر اینکه خداوند در قرآن به او عتاب کرده است، جز علی بن ابی طالب که خداوند هرگز در هیچ آیه‌ای به او عتاب نکرد.[12]

«خطیب بغدادی» که از دانشمندان و مورخان مشهور اهل سنت است، از «ابن عباس» روایت می‌کند که ۳۰۰ آیه قرآن در مورد امیر‌المؤمنین علی علیه‌السلام نازل شده است.[13]

«حاکم حسکانی» که یکی از مفسرین معروف اهل سنت است، تفسیری دارد به نام «شواهد التنزیل» که در این تفسیر در مورد قریب به ۲۰۰ آیه از قرآن کریم، از خود اهل سنت روایاتی را نقل می کند که این آیه در فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نازل شده است.

از پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله روایت است که فرمود: «هیچ آیه‌ای از قرآن که در آن خداوند از کسی یا قومی ابراز خشنودی کرده باشد نیست، مگر این که درباره‌ی علی علیه‌السلام نازل شده است. هیچ آیه‌ای از قرآن که در آن خداوند مؤمنین را با تعبیر «یا أیها الذین آمنوا» مورد خطاب قرار داده باشد نیست، مگر اینکه قبل از همه علی را به آن خطاب اراده فرموده است. هیچ آیه‌ای از قرآن که در آن قومی ستایش شده باشند نیست، مگر اینکه درباره‌ی علی علیه‌السلام نازل شده است.»[14]

👈 از جمله آیاتی که در مورد امیرالمؤمنین علیه‌السلام نازل شده است، بخشی از آیه‌ی سوم سوره‌ی مائده است که به «آیه‌ی اکمال» معروف است.

🔸 الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا؛ امروز كسانى كه كفر ورزيدند، از (زوال و نابودی) دين شما نااميد شدند؛ پس، از آنها نهراسيد و (از مخالفت من) بهراسيد! امروز، دينتان را برايتان كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را براى شما (به عنوان‏) دين پذيرفتم. (مائده/ ۳)‏ 🔸

ده‌ها حدیث از شیعه و اهل سنت نقل شده که این آیه در روز غدیر خم و بعد از ابلاغ امامت و ولایت امیر‌المؤمنین علیه‌السلام توسط پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شده است ‼️

در این آیه‌ی شریفه خداوند چنین بیان می‌فرماید که امروز و به واسطه‌ی ابلاغ امامت علی علیه‌السلام دین اسلام کامل شد و نعمت ویژه‌ای که به واسطه‌ی این دین شریف به امت اسلام عطا شده بود، تمام گردید و کافران و دشمنان دین خدا از اینکه بتوانند لطمه‌ای به اسلام بزنند و این دین شریف را از بین ببرند، ناامید شدند و این امور همگی از آثار و نتایج ولایت و امامت علی علیه‌السلام و فرزندان طاهرین آن حضرت است.

👈 یکی دیگر از آیاتی که در مورد امیرالمؤمنین علیه‌السلام نازل شده است، آیه‌ی ۵۶ سوره‌ی زمر است.

🔸 «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ في‏ جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرينَ؛ (اين توصیه‌ها و دستورها براى این است كه) مبادا كسى روز قيامت بگويد: «افسوس بر من از كه در مورد جنب الله کوتاهی کردم و از مسخره‏كنندگان بودم!»» (زمر/ ۵۶) 🔸

از امام کاظم علیه‌السلام روایت است که فرمودند: «جنب الله در این آیه امیرالمومنین علیه‌السلام است و اوصیای بعد از ایشان نیز تا آخرین‌شان دارای همین مقام و منزلت والا هستند»[15]  

و پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله در این باره به ابوذر فرمودند: ای ابوذر! روز قیامت کسی که حقِّ علی و ولایتش را انکار کرده است در حالی وارد محشر می‌شود که کر و لال و کور است و در تاریکی‌های قیامت با صورت به زمین می‌خورد و منادی (از جانب او) می‌گوید: «افسوس بر من از كه در مورد جنب الله کوتاهی کردم» و در این حال طوقی از آتش به گردنش انداخته می‌شود.[16]

👈 یکی دیگر از آیاتی در مورد امیرالمؤمنین علیه‌السلام نازل شده است، آیه‌ی ۱۲ سوره‌ی یس است.

🔅 إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ؛ به يقين ما مردگان را زنده مى‏كنيم و آنچه را از پيش فرستاده‏اند و تمام آثار آنها را مى نويسيم؛ و همه چيز را در كتاب آشكار كننده‏اى برشمرده‏ايم! (یس/ ۱۲) 🔅

ابوجارود از امام باقر علیه‌السلام نقل می‌کنند که آن حضرت به نقل از اجداد طاهرینشان علیهم‌السلام فرمودند: «هنگامى كه آيه‌ی «وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» نازل شد، ابو بكر و عمر برخاستند و عرض كردند: یا رسول الله! آيا منظور از امام مبین تورات است؟ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: خیر

عرض كردند انجيل است؟ فرمود: خیر

عرض كردند: منظور قرآن است؟ فرمود: خیر

در اين حال اميرالمومنین علیه‌السلام به سوى پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمد؛ هنگامى كه چشم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر او افتاد فرمود: این همان امام مبینی است كه خداوند متعال علم همه چيز را در او برشمرده است.»[17]

👈 بنابر روایات متعددی که از طریق شیعه و سنی به ما رسیده است، آیات بسیار دیگری از قرآن هستند که در شأن آن بزرگوار نازل شده اند که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

۱- آیه تبلیغ : مائده/ ۶۷: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک . ..........

۲- آیه اکمال دین : مائده/ ۳: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ......

۳- آیه ولایت : مائده/ ۵۵: انما ولیکم الله و رسوله .....

۴- آیه اولو الامر : نساء/ ۵۹: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول .....

۵- آیه صادقین : توبه/ ۱۱۹: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین

۶- آیه لیله المبیت : بقره/ ۲۰۷: و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله .....

۷- آیه سقایت حج : توبه/ ۱۹- ۲۲: ا جعلتم سقایه الحاج و عماره المسجد الحرام ......

۸- آیه علم الکتاب : رعد/ ۴۳: و یقول الذین کفروا لست مرسلا قل کفی بالله شهیدا بینی و بینک و من عنده علم الکتاب

۹- آیه اذان : توبه/ 3 : و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر .....

۱۰- آیه محسنین : زمر/ ۳۲- ۳۴: فمن اظلم ممن کذب علی الله و کذب بالصدق .....

۱۱- آیه پیشگامان نخستین : توبه/ ۱۰۰: و السابقون الاولون من المهاجرون و الانصار .....

۱۲- آیه محبت : مریم/ ۹۶: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمان ودا

۱۳- آیه سابقون : واقعه/ ۱۰- ۱۲: والسابقون السابقون اولئک المقربون .....

۱۴- آیه اذن واعیه : حاقه/ ۱۱و ۱۲: انا لما طغی الماء حمکناکم فی الجاریه .......

۱۵-آیه صالح المومنین : تحریم/ ۴: ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما .........

۱۶- آیه انذار و هدایت : رعد/ ۷: و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیه من ربه .....

۱۷- آیه خیر البریه : بینه/ ۷و۸ : ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه .....

۱۸- آیه حکمت : بقره/ ۲۶۹: یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا ....

۱.   منابع

ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق (ج ۴۲)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق

خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.

متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمال، بیروت، موسسه الرساله، چاپ پنجم، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.

حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱ق.

طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الاوسط، ریاض، مکتبه المعارف، ۱۴۰۵ق.

ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي، ۱۴۰۴ق.

ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، تهران، نشر جهان، ۱۳۷۸ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.

العروسى الحويزى، عبد على بن جمعة، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.

كوفى، فرات بن ابراهيم‏، تفسیر فرات کوفی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۰ق.

 [1]- بحارالأنوار، ج ۴۰، ص ۴۹.

[2]- مناقب آل ابی طالب علیهم‌السلام، ج ۳، ص ۲۰۲؛ المستدرک علی الصحیحین(نیشابوری)، ج۳، ص۱۵۲.

[3]- الاختصاص (للمفید)؛ ص ۲۲۴؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۳۵۶.

[4]- معجم الاوسط طبرانی ج ۳، ص ۸۷– ۸۸، ۲۱۷۶.

[5]- شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏۱، ص ۲۱.

[6]- عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۷.

[7]- مناقب آل ابی طالب علیهم‌السلام، ج ۳، ص ۲۰۳.

[8]- کنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۴.

[9]- مناقب آل ابی طالب علیهم‌السلام، ج ۳، ص ۲۹۸.

[10]- شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏۲۰، ص ۲۸۰.

[11]- تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۳۶۳.

[12]- همان.

[13]- تاریخ بغداد، ج ۶، ص ۲۲۱؛ ضمن ترجمه اسماعیل بن محمد بن عبدالرحمن (۳۲۷۵)؛ تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ص ۳۶۴.

[14]- بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۲۱۰؛ تفسیر صافی، ج ۲، ص ۶۱.

[15]- الکافی، ج ۱، ص ۱۴۵.

[16]- تفسیر فرات کوفی، ص ۳۶۶.

[17]- تفسیر نورالثقلین، ج ۴، ص ۳۷۹.

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 11:21

برتر از هزار ماه

نوشته‌شده توسط
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا امیرالمؤمنین علیه‌السلام
السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک

 

شب قدر شب نزول قرآن!

از آيات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه قرآن مجيد در ماه مبارك رمضان نازل شده است؛ خداوند تعالی در آیه ۱۸۵سوره مبارکه بقره می‌فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآن؛ ماه رمضان (ماهی است) که قرآن در آن نازل شده است‏» که ظاهر اين تعبير آن است كه تمام قرآن در اين ماه نازل شده است.

و در نخستين آيه سوره قدر مى‏فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْر؛ همانا ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم»

گر چه در اين آيه صريحا نام قرآن ذكر نشده، ولى مسلم است كه ضمير «هُ» در «أَنْزَلْناهُ» به قرآن باز مى‏گردد و این که به صورت مبهم ذکر شده و صراحتا لفظ قرآن در آیه نیامده است، براى اشاره به عظمت و اهميت این کتاب آسمانی است.

تعبير به «إِنَّا أَنْزَلْناهُ؛ ما آن را نازل كرديم» نيز اشاره ديگرى به عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى است كه خداوند نزول آن را به خودش نسبت داده است؛ مخصوصا با صيغه متكلم مع الغير (اول شخص جمع) كه مفهوم جمعى دارد و دليل بر عظمت است.

چرا این شب «شب قدر» نامیده شده است؟

ظاهرا مراد از قدر، «تقدير و اندازه‏گيرى» است. پس شب قدر شب اندازه‏گيرى است؛ یعنی شبی که خداى تعالى در آن حوادث يك سال ـ از آن شب تا شب قدر سال آينده ـ را تقدير مى‏كند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چيزهايى ديگر از اين قبيل را در مورد بندگانش مقدر مى‏سازد.

آيه چهارم سوره دخان هم كه در وصف شب قدر است بر اين معنا دلالت دارد؛ آنجا که خداوند می‌فرماید: «فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ؛ در آن (شب) هر چیز استواری جدا می‌شود» چون «فرق» به معناى «جدا سازى و مشخص كردن دو چيز از يكديگر» است و «فرق هر امر حكيم» معنایی جز اين نمی‌تواد داشته باشد که «آن امر و آن واقعه‏اى كه بايد رخ دهد را با تقدير و اندازه‏گيرى مشخص سازند»

اين بيان همچنین هماهنگ با روايات متعددى است كه مى‏گويد: در آن شب، مقدرات يك سال انسان‌ها تعيين مى‏گردد و ارزاق و سرآمد عمرها و امور ديگر در آن ليله مباركه تفريق و تبيين مى‏شود.

با این وصف، نزول قرآن در «شب قدر» که شبی است که مقدرات و سرنوشت انسان‌ها در آن تعيين مى‏شود، دليل ديگرى بر عظمت اين كتاب آسمانى و سرنوشت‏ساز بودن آن است. همان طور که در نقطه مقابل نیز نزول چنین کتاب با عظمتی ـ که بالاترین معارف توحیدی و همه آن چه همه افراد بشر تا قیامت برای وصول به سعادت دنیا و آخرت‌شان به آن نیاز دارند، در آن بیان شده است ـ در این شب، یکی از وجوه عظمت این شب است که بر برتری‌اش نسبت به سایر ایام سال بیش از پیش می‌افزاید.

همچنین از این که این شب به «شب قدر» نامگذاری شده است، استفاده مى‏شود كه شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و آن سالى كه قرآن در شب قدرش نازل شده، نيست؛ بلكه با تكرار سال‌ها شب قدر هم تکرار مى‏شود و در هر ماه رمضان از هر سال قمرى شب قدرى هست كه در آن شب امور سال آينده تا شب قدر بعدی اندازه‌گيرى و مقدر مى‏شود. همچنین این که در ادامه در همین سوره نزول ملائکه در شب قدر با فعل مضارع بیان شده است و در سوره دخان نیز تفریق و جداسازی و تقدیر با فعل مضارع «یفرق» آمده است، شاهد دیگری است بر این که شب قدر در هر سال تکرار می‌شود. زیرا فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد و بر این اساس معنای این نوع بیان این است که این اتفاقات ـ نزول ملائکه و تقدیر امور ـ هر ساله تکرار می‌شوند و منحصر به یک بار نیستند.

شب قدر کدام شب است؟

در کلام خدای تعالی آیه‌ای که اشاره به این داشته باشد که شب قدر چه شبی است وجود ندارد. مگر آیه ۱۸۵سوره بقره که می‌فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ؛ ماه رمضان (ماهى است) كه قرآن در آن فرو فرستاده شده» که دلالت بر آن دارد که تمام قرآن به صورت یک‌پارچه در ماه رمضان نازل شده است و از ضميمه كردن آن با آيه اول سوره قدر این طور نتيجه‏گيرى مى‏شود كه شب قدر یکی از شب‌های ماه مبارك رمضان است. اما این که كدام یک از شب‌های رمضان است؟! در این مورد گفتگو بسیار است و شب اول، شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بيست و يكم، شب بيست و سوم، شب بيست و هفتم و شب بيست و نهم همه گفته شده است.

البته‏ از آیات قرآن چيزى در این زمینه استفاده نمى‏شود. ولى روايات در اين باره بحث فراوان كرده‏اند. مشهور و معروف در روايات شیعه اين است كه در دهه آخر ماه رمضان و شب بيست و يكم يا بيست و سوم است. لذا در روايتى مى‏خوانيم كه در دهه آخر ماه مبارك پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم تمام شبها را احيا مى‏داشتند و مشغول عبادت بودند.

و در روايتى از امام صادق علیه‌السلام آمده است كه «شب قدر شب بيست و يكم يا بيست و سوم است» حتى هنگامى كه راوى اصرار كرد كدام يك از اين دو شب است و گفت: «اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت كنم كدام يك را انتخاب نمايم؟!» امام علیه‌السلام تعيين نکردند و فرمودند: «ما ايسر ليلتين فيما تطلب؛ چه آسان است دو شب براى آنچه مى‏خواهى!».

ولى در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت علیهم‌السلام رسيده است بيشتر روى «شب بيست و سوم» تكيه شده؛ در حالى كه روايات اهل سنت بيشتر روى «شب بيست و هفتم» دور مى‏زند. در روايتى از امام صادق علیه‌السلام نيز نقل شده كه فرمودند: «التقدير فى ليلة القدر تسعة عشر و الإبرام فى ليلة احدى و عشرين و الامضاء فى ليلة ثلاث و عشرين؛ تقدير مقدرات در شب نوزدهم، تحكيم آن در شب بيست و يكم و امضاء در شب بيست و سوم است» و به اين ترتيب بين روايات جمع مى‏شود.[1]

منظور از نزول قرآن در شب قدر چیست؟

ابهام یا سوال دیگری که در این زمینه به ذهن خطور می‌کند آن است که هم از نظر تاريخى و هم از نظر ارتباط محتواى قرآن با حوادث صدر اسلام، این مسأله قطعی است كه قرآن کریم به صورت تدريجى و در طول ۲۳سال نازل شده است؛ بلکه آیات متعددی از خود قرآن کریم، به گونه‌ای بر نزول تدریجی این کتاب آسمانی دلالت می‌کنند[2] و حتی در برخی آیات به خود نزول تدریجی به نحوی تصریح شده است؛ از جمله آنجا که خدای تعالی می‌فرماید: «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً؛ و كسانی که كافر شدند، گفتند: «چرا قرآن يکجا بر او نازل نشده است؟» اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم، و آن را به آرامى [بر تو] خوانديم» (فرقان/ ۳۲) با این وصف چگونه آيات مورد بحث مى‏گويد که قرآن در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده است؟

برخی این مسأله را این گونه پاسخ گفته‌اند که منظور از نزول قرآن در شب قدر، آغاز نزول قرآن بوده است؛ به این معنا که شروع نزول قرآن در ماه رمضان و شب قدر بوده است.

برخی دیگر این گونه پاسخ گفته‌اند که معنای نزول قرآن در شب قدر این است که در شب قدر هر سال، آن مقدار از آیات که تا شب قدر سال دیگر قرار بوده نازل شود، یکجا بر پیامبر نازل می‌شده و سپس همین آیات به تدریج در طول سال نیز نازل می‌شده‌اند.

اما این توجیهات اگر چه بخشی از ابهام را برطرف می‌کنند، اما با ظاهر برخی دیگر از آیات و برخی شواهد و قرائن تاریخی دیگر سازگاری ندارند. زیرا اولا این مسأله اتفاقی است که شروع نزول قرآن کریم مصادف با شب مبعث بوده که آیات اولیه سوره مبارکه علق بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل شده است و ثانیاً بخشی از آیات ظهور در نزول دفعی و یکباره تمام قرآن کریم در شبی خاص دارند و توجیهات فوق موجب حمل این آیات بر خلاف ظاهرشان می‌شود. مانند آیات شریفه «وَ الْكِتابِ الْمُبينِ؛ إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةٍ مُبارَكَة؛ سوگند به [اين‏] كتاب روشنگر؛ به راستى ما آن را در شبى پربركت نازل كرديم‏» (دخان/ ۲-۳) که ظاهرش اين است كه نخست سوگند به همه كتاب خورده و بعد فرموده اين كتاب را كه به حرمتش سوگند خورديم، در يك شب و يكپارچه نازل كرديم. یا همان آیه شریفه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْر؛ همانا ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم» (قدر/ ۱) که همان طور که در ابتدای بحث گفتیم، همگان بر این مسأله اتفاق دارند که ضمير «هُ» در «أَنْزَلْناهُ» به قرآن باز مى‏گردد و ظاهرش هم این است که تمام قرآن در شب قدر نازل شده است و دلیلی وجود ندارد که منظور از آن نزول بخشی از قرآن یا شروع نزول آن یا چیز دیگری باشد.

ظاهرا پاسخ صحیح اين سؤال - آن گونه كه بسيارى از محققان گفته‏اند - اين است كه قرآن داراى دو نزول بوده است. یکی نزول دفعى كه تمام قرآن در يك شب معین به صورت یکپارچه نازل گرديده است؛ و دیگری نزول تدريجى كه در طول بيست و سه سال دوران نبوت صورت گرفته است‏.

شاهد بر این مطلب هم این است که درباره نازل شدن قرآن در بعضى از آيات تعبير به «انزال» و در بعضى دیگر تعبير به «تنزيل» شده است و این در حالی است که از پاره‏اى از متون لغت استفاده مى‏شود كه «تنزيل» معمولا در جايى گفته مى‏شود كه چيزى تدريجا نازل بشود؛ ولى«انزال» مفهوم وسيع‌ترى دارد كه هم نزول تدریجی را شامل می‌شود و هم نزول دفعى را[3] و اين تفاوت تعبير كه در آيات آمده مى‏تواند اشاره به دو نزول فوق باشد. خصوصا آن که در تمام آیاتی که سخن از نزول قرآن در شب قدر و ماه مبارک رمضان است، تعبیر به «انزال» شده که با نزول دفعی هماهنگ است.

همچنین در چندین روایت به این مسأله تصریح شده است که قرآن کریم علاوه بر نزول تدریجی یک نزول دفعی نیز داشته است؛[4] هر چند این روایات در این که قرآن در نزول دفعی به چه جایگاهی نازل شده است اختلاف دارند. برخی این گونه بیان می‌کنند که قرآن در نزول دفعی بر قلب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل شده است؛ برخی دیگر نزول دفعی را به مقامی به نام بيت‌المعمور می‌دانند؛ برخی به مقامی در آسمان دنيا و برخی دیگر به مقامی به نام بیت العزه می‌دانند که این اختلاف می‌تواند اشاره به مراتب و مراحل مختلف نزول دفعی داشته باشد.

وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْر (۲)

در آيه بعد براى بيان عظمت شب قدر مى‏فرمايد: «تو چه مى‏دانى شب قدر چيست؟»

این جمله کنایه از عظمت شب قدر است. گویا عظمت آن به قدرى است كه حتى پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز با آن علم وسيع و گسترده‏اش قبل از نزول اين آيات به آن واقف نبوده است. همچنین این که در این جمله به جای این که ضمیر بیاورد و بگوید «وَ ما أَدْراكَ ما هِیَ» خود لیله القدر را تکرار کرد برای این است که بر عظمت و جلالت مقام این شب تأکید کند. کما این که همین نوع بیان در آیه بعد نیز تکرار می‌شود.

 لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (۳)

در این آیه خداوند باز هم اشاره به عظمت شب قدر نموده و مى‏فرمايد: «شب قدر شبى است كه از هزار ماه بهتر است» و باز هم برای تأکید بیشتر به جای آوردن ضمیر، خود لیله القدر را برای بار سوم تکرار می‌کند. هزار ماه بيش از هشتاد سال است! به راستى چه شب با عظمتى است كه به اندازه يك عمر طولانى و بلکه بیش از آن ارزش دارد؟!

اما سوالی که در اینجا به ذهن خطور می‌کند این است که بهتر بودن این شب از هزار ماه از چه جهت است؟ آن گونه كه مفسرين بیان کرده‌اند، منظور از بهتر بودنش از هزار شب، بهتر بودنش از جهت فضيلت عبادت است؛ یعنی عبادت در این شب از هزار ماه عبادت برتر است و روايات فضيلت ليلة القدر و فضيلت عبادت آن كه در كتب شيعه و اهل سنت فراوان است، اين معنى را كاملا تاييد مى‏كند.

در حديثی آمده است که روزی پیامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از چهار نفر از بنى‌اسرائيل سخن به ميان آورد كه هشتاد سال عبادت خدا را بدون عصيان انجام داده بودند! اصحاب آرزو كردند كه اى كاش آنها هم چنين توفيقى پيدا مى‏كردند! آيه فوق در اين زمينه نازل شد و خداوند خبر داد که به امت اسلام شب قدر را عطا فرموده که عبادت در آن از از عبادت هزار ماه برتر است.[5]

تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (۴)

همان گونه که قبلاً اشاره شد، این که خداوند برای بیان اتفاقات این شب از فعل مضارع[6] ـ که دلالت بر استمرار دارد ـ استفاده کرده روشن می‌شود که این اتفاقات ـ نزول ملائکه و تقدیر امور ـ هر ساله تکرار می‌شوند و منحصر به یک بار نیستند. بنابراین شب قدر هم صرفا مخصوص به زمان پیامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و نزول قرآن مجيد نمی‌باشد؛ بلكه امرى است مستمر و شبى است مداوم كه هر ساله تكرار مى‏شود.

مراد از روح چیست؟

در اينكه منظور از روح كيست؟ بعضى گفته‏اند: «جبرئيل امين» است كه در آیه ۱۹۳سوره شعراء «روح الامين» ناميده شده است.

برخی دیگر معتقدند که «روح» مخلوق عظيمى است ما فوق فرشتگان؛ چنان كه در حديثى از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است كه شخصى از آن حضرت سؤال كرد: «آيا روح همان جبرئيل است؟» امام علیه‌السلام در پاسخ فرمودند: «جبرئيل من الملائكة و الروح اعظم من الملائكة؛ أليس ان الله عز و جل يقول: تنزل الملائكة و الروح؟؛ جبرئيل از ملائكه است و روح اعظم از ملائكه است. مگر خداوند متعال نمى‏فرمايد: «ملائكه و روح نازل مى‏شوند؟!»[7] یعنی به قرینه این که این دو را جدا ذکر کرده و یکی را بر دیگری عطف کرده، معلوم می‌شود که روح باید چیزی غیر از ملائکه باشد. و الا معنا نداشت روح را جدا ذکر کرده و به ملائکه عطف کند.

منظور از «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» چیست؟

اگر «مِن» در «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» به معنای «لام غایت» باشد، منظور از این عبارت اين است كه فرشتگان براى تقدير و تعيين هر امری از حوادث و پدیده‌های سال در آن شب نازل مى‏شوند و هدف از نزول آنها تقدیر اين امور است؛ و اگر «مِن» به معنای «باء مصاحبت» باشد، منظور اين است كه فرشتگان در این شب به همراه تقدیر هر امری نازل می‌شوند و با خود تقدیرات سال پیش رو را پائین می‌آورند. البته اقوال دیگری نیز در این زمینه مطرح شده است که از بیان مابقی آنها صرف‌نظر می‌کنیم.

سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (۵)

آن گونه که لغت‌دانان گفته‌اند، واژه «سلام» و «سلامت» به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى و هر گونه عیب و نقصی است‏.[8]

بر این اساس معنای آیه این است که شب قدر از ابتدا تا انتهایش که همان طلوع فجر باشد، شبی است عاری از هر گونه عیب و نقص و آفت و هر امر ناخوشآیند ظاهری و باطنی که در مورد زمان قابل تصور باشد. به عبارت دیگر، این شب شبی است که سراسر نور است و رحمت است و خیر و برکت؛ شبی است که در آن از سوی خداوند تنها عفو و غفران و بخشش و عنایات ویژه شامل حال بندگان می‌شود و باب عذاب و نقمت الهی بسته است و همان گونه که در برخی روایات نقل شده، کید شیاطین هم در این شب سازگار نیست.

بنابراین، این شب نسبت به هر گونه نقص و آفت و امر ناخوشآیندی در سلامت کامل است و هر خیر و برکتی که برای زمان قابل تصور باشد در این شب جمع شده است.

بعضى نيز گفته‏اند كه اطلاق «سلام» بر آن شب به خاطر اين است كه فرشتگان پيوسته به يكديگر يا به مؤمنان سلام مى‏كنند يا به حضور پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و جانشين معصومش علیهم‌السلام مى‏رسند و به محضر ایشان سلام عرضه مى‏دارند که این تفسیر نیز با آن چه که گفته شد منافاتی ندارد و مصداقی از همان می‌تواند باشد.[9]

بار الها! توفیق درک عظمت شب قدر و درک عنایات و الطاف ویژه خودت در این شب را به ما عطا بفرما!

بار الها! بهترین آن چه که برای بهترین بندگانت در این شب مقدر می‌فرمایی، از باب فضل و کرمت برای ما نیز مقدر بفرما!

بار الها! در راس همه امور، امر مبارک فرج مولای غریب‌مان حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه را مقدر فرموده و امسال را سال ظهور آن حضرت تعیین بفرما!

 

[1]- برای مشاهده روایات ر.ک: الکافی، ج ۴، ص ۱۵۶– ۱۶۰؛ ترجمه تفسير الميزان، ج ‏۲۰، ص ۵۶۶.

[2]- در این آیات اشاره‌ای به نزول تدریجی قرآن نشده است. اما محتوای آنها به گونه‌ای است که جز با نزول تدریجی قرآن قابل جمع نیستند و به دلالت التزامی بر نزول تدریجی دلالت می‌کنند. مانند آیه شریفه «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ ...؛ و خداوند شما را در «بدر» يارى كرد (و بر دشمنان پيروز ساخت) در حالى كه شما (نسبت به آنها) ناتوان بوديد ...» (آل‌عمران/ ۱۲۳) یا آیه «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ؛ خداوند تو را بخشيد چرا به آنها اجازه دادى؟» (توبه/ ۴۳) و امثال این آیات که اشاره به وقایع خارجی‌ای دارند که قبل از نزول آیه یا هم‌زمان با آن اتفاق افتاده‌اند و روشن است که آیه با این لحن بیان هم‌زمان یا بعد از وقوع این حوادث نازل شده است و بیان آنها با نزول یکباره همه قرآن در یک شب سازگار نیست.

[3]- مفردات راغب، ج ۱، ص ۴۸۹.

[4]- برای مطالعه این روایات ر.ک: ناصحیان، علی اصغر، «نزول دفعی قرآن، شبهات و پاسخها«، نشریه الهیات و حقوق، شماره ۱۷، ۱۳۸۹ش؛ همو، «كاوشى نو در چگونگى نزول قرآن»، علوم و معارف قرآن، شماره ۵ ، ۱۳۷۶ش.

[5]- در المنثور، ج ۶، ص ۳۷۱.

[6]- «تَنَزَّلُ» در اصل «تَتَنَزَّلُ» بوده است که صیغه هفتم مضارع از ماده «نزل» در باب تفعل است.

[7]- البرهان في تفسير القرآن، ج ‏۵، ص ۷۰۱.

[8]- مفردات الفاظ القرآن، ص ۴۲۱؛ النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏ ۲، ص ۳۹۲.

[9]- مقاله فوق با اندکی تغییرات و تلخیص برگرفته از تفاسیر المیزان و نمونه می‌باشد.

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا اَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا الْمُجْتَبى يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ

السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک

۱-  زندگینامه امام حسن مجتبی علیه‌السلام

۱.۱-  ولادت امام علیه‌السلام

حسن بن علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام، امام دوم شیعیان در تاریخ 15 رمضان سال سوم هجری در مدینه به دنیا آمدند.[1] پدر ایشان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و مادرشان فاطمه سلام‌الله‌علیها است و آن حضرت نخستین فرزند ایشان و نخستین نوه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هستند.

پس از تولد، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در گوش راست آن حضرت اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند[2] و در هفتمین روز ولادتش گوسفندی عقیقه کردند.[3]

۱.۲-  اسامی، کنیه‌ها و القاب امام علیه‌السلام

انتخاب نام آن بزرگوار هم چون برادرشان به امر الهی و توسط رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم صورت گرفت و به دستور آن حضرت، برای این دو برادر نام‌های «حسن» و «حسین» برگزیده شد.[4] بنا بر روایات شیعه و اهل سنت این دو نام از نام‌های بهشتی‌اند که قبل از اسلام نزد مردم عرب سابقه‌ای نداشته‌اند و از جانب خداوند بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وحی شدند.[5]

محبّ الدین طبری از اسماء بنت عمیس نقل کرده که گفت: «هنگامی که فاطمه علیهاالسّلام فرزندش حسن علیه‌السلام را به دنیا آورد، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وارد شدند و فرمودند: «‌ای اسماء! فرزندم را نزد من بیاور.» من کودک را در پارچه‌ای زرد پیچیده و به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دادم. پیامر آن پارچه را از فرزندشان جدا کردند و فرمودند: «آیا به شما سفارش نکردم که هیچ مولودی را در پارچه زرد نپیچید؟!» اسماء می‌گوید: کودک را در پارچه‌ای سفید پیچیدم. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم او را گرفتنئد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواندند. آن گاه به علی علیه‌السّلام فرمودند: «او را چه نام گذاردی؟» حضرت عرض کردند: «من هرگز در این امر بر شما سبقت نمی‌گیرم.» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: «من نیز بر پروردگارم در این امر سبقت نمی‌گیرم.» در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «‌ای محمّد! پروردگارت تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: «علی نزد تو به منزله هارون نزد موسی است و لیکن پیامبری بعد از تو نیست. فرزندت را به اسم فرزند [اول] ‌هارون نام‌گذاری کن.»» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمودند: «‌ای جبرئیل! اسم فرزند‌ هارون چه بوده است؟» جبرئیل عرض کرد: «شَبَّر» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمودند: «زبان من عربی است؟» جبرئیل عرض کرد: «نام او را حسن بگذار (که معادل شَبَّر در عربی است)» لذا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم او را حسن نامیدند.

هنگام تولد امام حسین علیه‌السلام نیز همین جریان تکرار شد و جبرئیل نازل شد و بعد از ابلاغ سلام الهی عرض کرد: «علی نزد تو به منزله هارون نزد موسی است، و لیکن پیامبری بعد از تو نیست. فرزندت را به اسم فرزند [دوم] ‌هارون نام‌گذاری کن. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم‌ فرمودند: ‌ای «جبرئیل! اسم فرزند‌ هارون چه بوده است؟» جبرئیل عرض کرد: «شَبِیر» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم‌ فرمودند: «زبان من عربی است؟» جبرئیل عرض کرد: «نام او را حسین بگذار (که معادل شَبِیر در عربی است)» لذا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم‌ او را حسین نامیدند.»[6]

تنها کنیه امام حسن علیه‌السلام «ابومحمد» می‌باشد.[7] اما القاب بسیاری برای ایشان در کتب حدیثی و تاریخی آمده است. برخی از این القاب میان ایشان و برادرشان امام حسین علیه‌السلام مشترک است. مانند: سبط رسول الله، ریحانه نبی الله، سید شباب اهل الجنه، قرة عین البتول، عالم، مُلهَم الحق، و قائد الخلق.[8] القاب اختصاصی ایشان نیز بسیار است که از جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: امیر، حجة، کفِی، سبط، ولی، سبط اول، امام ثانی، مقتدی ثالث، ذکر رابع، و مباهل خامس، تقی، سید و ...[9]

به جز اینها، نام‌ها و القاب بسیاری در منابع شیعی می‌توان جست. مجتبی، و کریم اهل بیت از معروف‌ترین القاب ایشان نزد شیعیان است.

۱.۳-   دوران قبل از امامت

۱.۳.۱-  در دوران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

امام حسن علیه‌السلام کمتر از هشت سال از عمر شریف‌شان را در دوران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم سپری کردند. آن حضرت علاوه بر درک محضر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در بسیاری از حوادث دوران هجرت همراه آن حضرت بودند و از این جهت نام ایشان در زمره آخرین طبقه صحابه ذکر شده است.[10] گزارش‌های مربوط به محبت بسیار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به ایشان و برادرشان حسین علیهماالسلام در بیشتر منابع شیعه و اهل سنت آمده است و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به مناسبت‌های گوناگون جایگاه عظیم آن دو بزرگوار را برای امت بیان می‌فرمودند. [11]

از مهم‌ترین حوادث این دوره از حیات امام مجتبی علیه‌السلام، حضور آن حضرت به همراه پدر و مادر و برادرشان علیهم‌السلام در ماجرای بسیار مهم مباهله پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم با مسیحیان نجران است که نشان از جایگاه ویژه آن حضرت در درگاه الهی دارد. امام مجتبی علیه‌السلام در بیعت رضوان نیز حضور داشتند و با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بیعت کردند.[12] ایشان در هفت سالگی در مجلس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حضور می‌یافتند و آن چه بر پیامبر وحی می‌شد را برای مادرشان بازگو می‌کردند.[13] آن حضرت به همراه برادرشان امام حسین علیهماالسلام هنگام رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در کنار بستر ایشان حاضر بودند.

۱.۳.۲-  دوران خلیفه اول

امام حسن علیه‌السلام در دوران کودکی و هنگامی‌که حدود ۷ سال بیشتر نداشتند، شاهد مصیبت از دست دادن جد بزرگوارشان، ماجرای سقیفه و غضب خلافت از امام علی علیه‌السّلام و هجوم به خانه وحی و شهادت جانگداز مادر ارجمندشان بودند. به همین علت با اینکه ایشان در زمان خلافت ابوبکر در سنین کودکی بودند، اما در منابع تاریخی و روایی گزارش‌هایی درباره اعتراض آن حضرت به ابوبکر وجود دارد.

از سُلَیم بن قَیس نقل شده است پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که ابوبکر خلافت را به دست گرفت، حسن بن علی علیهما‌السلام به همراه پدر، مادر و برادرش شبانه به درِ خانه انصار می‌رفتند و آنان را به یاری امام علی علیه‌السّلام فرا می‌خواندند.[14]

یکی از وقایع تاریخی ثابت شده و قطعی که با سند معتبر در کتب علمای اهل سنت وارد شده است، مساله پایین کشیدن خلیفه اول از منبر به وسیله امام حسن علیه‌السّلام می‌باشد. به طرق متعددی این قضیه روایت شده است که: «روزی امام حسن علیه‌السلام در سنین کودکی بر ابوبکر وارد شدند؛ در حالی که وی بر فراز منبر سخن می‌گفت. حضرت بر او بانگ زدند و با اعتراض به او گفتند: از منبر پدرم پایین بیا. خلیفه در پاسخ گفت: به خدا راست گفتی! این منبر پدر توست؛ نه پدر من!» در این هنگام علی علیه‌السّلام که در گوشه‌ای در میان مردم نشسته بود فرمود: این کار او به دستور من نبوده است»[15]

۱.۳.۳-   دوران خلیفه دوم

با مرگ ابوبکر در سال 13 قمری، عمر خلافت مسلمانان را به دست گرفت و به مدت ۱۰سال بر مسند خلافت تکیه زد. هنگام آغاز خلافت عمر امام مجتبی علیه‌السلام حدودا ۱۰سال داشتند و پایان دوران خلافت عمر مصادف با ۲۰سالگی امام علیه‌السلام بود. به عبارت دیگر دوران خلافت عمر مصادف با نوجوانی و آغاز جوانی امام مجتبی علیه‌السلام بوده است. متأسفانه گزارشات مربوط به این دوران از حیات امام مجتبی علیه‌السلام محدود است و ما اطلاع چندانی از فعالیت‌های سیاسی اجتماعی امام در این دوران نداریم.

البته در برخی از منابع اهل سنت گزارش‌هایی مبنی بر شرکت امام مجتبی و برادرشان اباعبدالله الحسین علیهماالسلام در برخی جنگ‌ها و فتوحات این دوران وجود دارد. اما این مطلب در منابع معتبر شیعی نقل نشده است و با توجه به اقتران این جنگ‌ها با دوران نوجوانی این دو بزرگوار، حضور ایشان در این جنگ‌ها بعید می‌نماید.

تنها واقعه مهمی که در این دوران در مورد حیات سیاسی و اجتماعی امام مجتبی علیه‌السلام نقل شده است، حضور ایشان در شورای شش نفره تعیین خلیفه سوم می‌باشد. در انتقال خلافت از عمر به خلیفه بعدی و تشکیل شورایی که در نهایت به انتخاب عثمان انجامید، امام مجتبی علیه‌السلام به دستور خلیفه دوم به عنوان شاهد، در شورای تعیین خلیفه حاضر بود[16] که این امر نشان‌دهنده نقش سیاسی و اجتماعی برجسته آن حضرت در جامعه آن روز و موقعیت و شأن والای ایشان در میان انصار و مهاجران است.

۱.۳.۴-  خلیفه سوم

خلیفه سوم در سال ۲۳ هجری با دسیسه شورای ۶ نفره به خلافت رسید و تا سال ۳۵ هجری که به دست شورشیان کشته شد در مسند خلافت بود. امام حسن علیه‌السّلام در آغاز خلافت عثمان، در آستانه ۲۹سالگی قرار داشتند و به همین علت در مناسبات و وقایع سیاسی این دوره، نسبت به دوران دو خلیفه قبل نقش پررنگ‌تری داشتند.

از جمله نقش‌های امام حسن علیه‌السّلام در این دوران رساندن شکایات مردمی به خلیفه عثمانی بود. دوران حکومت عثمان مملو از غارت اموال و چپاول دسترنج مردم و انتصاب بنی‌امیه و مروانیان و نزدیکان در مناصب حکومتی بود. به همین جهت مکرراً فرد یا افرادی از نقاط مختلف سرزمین‌های اسلامی به حضور امیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌آمدند و از کارهای عثمان شکایت می‌کردند و هر بار امیرالمؤمنین علیه‌السّلام فرزند گرامی‌شان امام حسن علیه‌السّلام را نزد عثمان می‌فرستادند تا شکایت مردم را به او گوشزد کند. این موضوع آن قدر تکرار شد تا روزی عثمان به امام حسن علیه‌السّلام گفت: «پدرت تصور می‌کند که احدی آگاهی ندارد! ولی ما به آن چه انجام می‌دهیم آگاه هستیم. بنابراین از ما دست بردار!» پس از این گفتگو دیگر امیرالمؤمنین علیه‌السّلام امام حسن علیه‌السّلام را نزد عثمان نفرستادند.[17]

واقعه مهم دیگری که در این دوران اتفاق افتاد، تبعید صحابی جلیل‌القدر پیامبر، جناب ابوذر غفاری به ربذه و بدرقه وی توسط امام مجتبی علیه‌السلام است. عثمان که از اعتراضات و روشنگری‌های ابوذر نسبت به روش حکومت‌داری خویش به تنگ آمده بود، او را به ربذه تبعید کرد و برای این که ابوذر را تحقیر کند، دستور داد که هیچ کس حقّ بدرقه ابوذر و تکلّم با وی را ندارد و مروان را مامور اجرای این دستور نمود. به همین دلیل، هنگامی که ابوذر از مدینه بیرون می‌شد، کسی جرئت همراهی او را نداشت. اما امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بدون اعتناء به دستور عثمان همراه با فرزندان‌شان امام حسن و امام حسین علیهما‌السّلام و برادرشان عقیل و دامادشان عبداللّه بن جعفر و عمّار برای بدرقه ابوذر بیرون آمدند و امام حسن علیه‌السلام بدون توجه به تندی و تهدید مروان موضع‌گیری‌های ابوذر را در مجلس وداع تایید کردند و رفتار او را مورد خشنودی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دانستند.[18]

همچنین برخی از سیره نویسان از حضور امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام در جنگ‌های منتهی به فتح ایران خبر داده‌اند. البته در میان عالمان شیعی در این زمینه اختلاف است و برخی همچون سید جعفر مرتضی عاملی قائلند که امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام در این جنگ‌ها حضور نداشته‌اند و گزارش‌هایی که دال بر حضور این دو بزرگوار علیهماالسلام در جنگ با ایرانیان هستند، مبنای تاریخی استواری ندارند.[19] اما عمده مخالفت عالمان شیعی با حضور این دو امام همام در این نبردها از این جهت است که این نبردها را با روح تعالیم اسلامی ناسازگار دانسته و امیرالمؤمنین علیه‌السلام را مخالف با این فتوحات می‌دانند. در حالی که دلیلی برای تعارض این فتوحات با تعالیم اسلامی وجود ندارد و شواهد کلی گویای آن است که خلفا در تصمیمات مهمی همچون این امور با امیرالمؤمنین علیه‌السلام مشورت می‌کردند و برخی از مشاوره‌هایی که از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این زمینه در تاریخ ثبت شده است، مؤید آن است که اصل این فتوحات مورد تأیید آن حضرت بوده است؛[20] هر چند ممکن است در مواردی برخی عملکردها را قبول نداشته‌اند. زیرا در عین آن که اذعان می‌کنیم که برخی رفتارهای افراطی و خارج از چارچوب شریعت و برخی ظلم‌ها در این جنگ‌ها و فتوحات از سوی سپاهیان اسلام رخ داده و نمی‌شود این موارد را انکار کرد، اما این موارد جزئی بوده‌اند و هدف اصلی در این نبردها از میان بردن موانع تبلیغ اسلام و دعوت مردم به توحید بوده است و مسلمانان به این دلیل در این فتوحات دست به شمشیر برده‌اند که حاکمان وقت در سرزمین‌های دیگر با توجه به این که آموزه‌های توحیدی اسلام را در تعارض با منافع شخصی خویش و خطرآفرین برای سلطه و حاکمیت‌شان می‌دیدند، به طور طبیعی اجازه رسیدن صدای اسلام به گوش افراد تحت حاکمیت خود را نمی‌دادند و زیردستان‌شان را از شنیدن ندای نجات‌بخش و سعادت‌بخش توحید محروم می‌کردند؛ همان گونه که سران کفر در خود سرزمین حجاز این گونه عمل کردند و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز به حسب وظیفه الهی خویش مجبور به مبارزه مسلحانه با ایشان شد و اساسا همین مبارزات پیامبر الهام‌بخش اصلی فتوحات مسلمانان پس از وفات ایشان شد. لذا مسلمانان نیز به حسب وظیفه شرعی و الهی خویش و برای این که ندای روح‌بخش اسلام را به گوش جهانیان برسانند، به منظور رفع موانع و از میان بردن طواغیت مجبور به مبارزه مسلحانه و استفاده از زور و شمشیر بودند و در هیچ گزارشی نقل نشده که مسلمانان پس از فتح منطقه‌ای مردمان آن دیار را به زور سرنیزه و شمشیر مجبور به قبول اسلام کرده باشند. بلکه پس از تسلط و رفع موانع، ترویج و تبلیغ معارف و دعوت آزادانه همگان به اسلام صورت می‌گرفت و هر کس به اسلام روی می‌آورد، از سر اختیار و با طیب خاطر بود و به همین دلیل است که هر کجا که در دوران خلفا توسط سپاهیان اسلام فتح شده است، هنوز که هنوز است ـ پس از گذشت قرن‌ها و دسیسه‌ها و نقشه‌های متعدد و پیچیده‌ای که دشمنان اسلام برای محو هر آن چه که کمترین نشانی از اسلام داشته باشد در طول این سالیان دراز طراحی و پیاده‌سازی کرده‌اند ـ اسلام و مظاهر مسلمانی کماکان باقی و پا برجا ست و کید دشمنان نیز راه به جایی نبرده است؛ در حالی که اگر کسی نفس انسان و قواعد حاکم بر حیات اجتماعی او را بشناسد، خوب می‌داند که آن چه که با زور و از سر اجبار پذیرفته شده باشد، قابلیت چنین بقاء و استمرار و دوامی را ندارد. فلذا این هدف عظیم و پسندیده مورد تأیید اهل بیت علیهم‌السلام نیز بوده است و منعی ندارد که ایشان حتی برای پیشبرد این هدف و تحقق هر چه بهتر آن با خلفا همکاری‌هایی هم داشته باشند و اساسا هر زمان که حکومت به دست ائمه علیهم‌السلام می‌افتاد، قطعا و یقینا برنامه اصلی ایشان نیز در عرصه اجتماعی تبلیغ و ترویج مکتب اسلام در سطح جهانی می‌بود که به طور طبیعی این امر منجر به درگیری و اصطکاک با طواغیت و زیاده‌خواهان در جای جای عالم می‌گردید و این واقعیتی است که چاره‌ای از آن نیست. کما این که امام عصر ارواحنا فداه نیز هر زمان ظهور بفرمایند، هدف اصلی ایشان از ظهور و قیام، بسط کلمه توحید در همه عالم خواهد بود و شروع حرکت ایشان به صورت طبیعی همراه با درگیری با طواغیت و زیاده‌خواهان عالم و جنگ با ایشان خواهد بود و چاره‌ای از این امر نیست.

ممکن است کسی بگوید: اساسا ما خلفا را افرادی دارای صلاحیت و نیت الهی نمی‌دانیم و هدف از این لشکرکشی‌ها مسائل نفسانی و کشورگشایی و خواسته‌های شیطانی بوده است. در پاسخ می‌گوئیم: بر فرض قبول این مسأله، اما نیت قاطبه سپاهیان اسلام همان بسط کلمه توحید و رساندن صدای حیات‌بخش اسلام به گوش مردمان جهان بوده است و شواهد و قرائن این امر به وفور در کتب تاریخی آمده است و خلفا نیز هر نیتی در دل داشتند، ظاهر را حفظ کرده و رفتارهای خود را مستند به آموزه‌های اسلامی می‌کردند. به همین جهت اصل این حرکت مبارک و میمون و در راستای اهداف کلی ائمه علیهم‌السلام و مورد تأیید ایشان بوده است.

اما آن چه از ظلم‌ها و رفتارهای خشن و افراطی که در طول این جنگ‌ها از سپاهیان اسلام گزارش شده است، در عین آن که مردود و غیر قابل قبول است، اما ناچیز بوده و در برابر این حرکت عظیم و آثار و برکات آن به چشم نمی‌آید. بلکه حتی اگر زمام امر به دست خود ائمه علیهم‌السلام هم بود، باز هم چه بسا چنین اتفاقاتی به صورت جزئی و طبیعی در گوشه و کنار می‌افتاد. کما این که این قبیل امور در دوران حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و از سوی منصوبین و عمال آن حضرت نیز گزارش شده است؛ اما این گزارشات موجب بطلان کلی حکومت آن حضرت و زیر سوال رفتن کل حاکمیت ایشان نیست. بلکه بر اساس گزارشات تاریخی یکی از دلائل گسترش سریع اسلام در سرزمین‌های تازه فتح شده و اقبال عمومی مردمان آن سرزمین‌ها به این دین مبین، عملکرد عادلانه و مردم‌پسندانه عمال اسلامی در این سرزمین‌ها بوده است که بعضا با زهد و ساده‌زیستی ایشان نیز توأم می‌شد و این شیوه حاکمیت زاهدانه و عادلانه تا قبل از خلافت عثمان ادامه داشت و پس از او نیز در زمان حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام کماکان استمرار داشت و بعدها به مرور زمان به انحراف کشیده شد. بنابراین حضور امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در این نبردها منعی ندارد و بلکه چه بسا برای مدیریت بهتر امور و جلوگیری از تعدی و ظلم و رفتارهای خارج از چارچوب شرع از سوی مسلمانان و تبلیغ و نشر هر چه بهتر و بیشتر معارف در سرزمین‌های فتح شده بوده باشد.

همچنین در برخی منابع تاریخی نقل‌هایی مبنی بر یاری امیرالمؤمنین علیه‌السّلام نسبت به عثمان و فرستادن امام حسن و امام حسین علیه‌السلام به درب خانه عثمان در جریان شورش مردم و قتل عثمان نقل شده است. هنگامی که مسلمانان از سیاست‌های عثمان و عمالش به ستوه آمدند و بر او شوریدند و دار الاماره و خانه او را محاصره کردند، بنا بر برخی نقل‌ها امیرالمؤمنین علیه‌السّلام فرزندانش حسن و حسین علیهما‌السّلام را برای دفاع از عثمان به درب خانه او فرستادند و امام حسن علیه‌السلام در این جریان مجروح شدند. در هر حال در صحت این نقل‌ها مانند مورد قبل اختلاف است و در صورتی که اصل این جریان را بپذیریم، باید گفت: حضور امام حسن و امام حسین علیهما‌السّلام در جبهه دفاع از عثمان به معنای تأیید خلافت و شیوه حکومت‌داری او و به منظور جلوگیری از خلع وی توسط انقلابیون نبوده است. بلکه این حضور صرفاً به دو منظور بوده است؛ یکی این که مانع رفتارهای افراطی از سوی انقلابیون نظیر منع خانواده و اهل و عیال عثمان از آب و غذا و احیاناً قتل عثمان و فتح باب تعرض به جایگاه خلافت و رواج خلیفه‌کشی شوند؛[21] چرا که از یک سو خانواده و اهل بیت عثمان در این واقعه گناهی مرتکب نشده بودند و تعرض به آنها خروج از دایره عدالت و شرع بود و از سوی دیگر جایگاه حقوقی خلافت با صرف نظر از شخص حقیقی که در آن جایگاه قرار گرفته است، جایگاهی بس خطیر و یکی از ارکان اصلی و چه بسا اصلی‌ترین رکن نظام دین در عرصه اجتماع است و هر گونه لطمه به آن نظام دین را متزلزل می‌کند و لذا بایستی تا آنجایی که امکان دارد حریم این جایگاه حفظ شود؛ و دیگر این که کسی بعدا نتواند امام و فرزندانش را به شرکت در انقلاب علیه عثمان متّهم نماید و آنان را شریک قتل او بداند.[22]

۱.۳.۵-  امام حسن علیه‌السلام در عصر علوی

امام حسن مجتبی علیه‌السلام در طول ۳۷ سالی که در کنار امیرالمؤمنین علیه‌السلام زندگی کردند، فرزندی مطیع، امام شناس، بازوی نیرومند، یار صدیق و امین و سربازی عاشق و فداکار برای پدر به حساب می‌آمدند. حوزه فعالیت‌های آن حضرت در عصر علوی شامل عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، نظامی‌ و... می‌گردید.

در جریان فتنه جمل و جنگ صفین، امام حسن علیه‌السلام مسئولیت بسیج مردمی برای جهاد را بر عهده داشتند. در واقعه جمل آن حضرت با سخنان شیوا و شورانگیز خود توانستند حدود دوازده هزار نفر از جنگجویان کوفه را جهت پیوستن به سپاه علی علیه‌السلام به سوی بصره گسیل دارند.[23] در جریان فتنه معاویه و واقعه صفین نیز امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرزندشان امام حسن علیه‌السلام را برای بسیج مردم به سخنرانی امر کردند و آن حضرت نیز با سخنان گرم و آتشین خود شوری در دل‌ها می‌افکندند و مردم را برای نبرد آماده می‌ساختند.[24]

امام حسن علیه‌السلام همراه پدرشان در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان شرکت داشتند. در جریان جمل وقتی عبدالله بن زبیر امام علی علیه‌السلام را به کشتن عثمان متهم کرد، امام حسن علیه‌السلام خطبه‌ای خواندند و در مورد نقش زبیر و طلحه در کشتن عثمان روشنگری کردند.[25] همچنین ایشان در این جنگ فرماندهی جناح راست سپاه را بر عهده داشتند[26] و ضربه نهایی را ایشان با نحر کردن شتر عایشه بر سپاه دشمن وارد ساختند و به این ترتیب جنگ را به سود امیرالمؤمنین علیه‌السلام پایان دادند.[27]

در جنگ صفین نیز بر اساس پاره‌ای اخبار، امام حسن علیه‌السلام به همراه برادرشان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام فرماندهی جناح راست لشکر علوی را بر عهده داشتند.[28] پس از پایان جنگ نیز هنگامی که مردم نسبت به جریان حکمیت و وقایع بعد از آن لب به اعتراض گشودند، امیرالمؤمنین علیه‌السلام به منظور جلوگیری از وقوع فتنه و اختلاف، به امام حسن علیه‌السلام دستور دادند تا در مورد شخصیت ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص و خیانت آشکار آنها به اسلام و مسلمانان در جریان حکمیت روشنگری کنند و امام حسن علیه‌السلام نیز با سخنان مستدل و شیوای خویش حقیقت را برای همگان تبیین فرمودند.[29]

علاوه بر این امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مواردی قضاوت در دعاوی[30] و امامت جمعه[31] را نیز به فرزندشان امام مجتبی علیه‌السلام محول می‌فرمودند و آن حضرت هم با توجه به اقتضاء زمان و درخواست امام زمانش، در هر جایگاه و مسئولیتی که نیاز بود به کمک و یاری پدر می‌شتابید.

۱.۴-  دوران امامت امام حسن علیه‌السلام

بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در ۲۱ رمضان سال ۴۰ قمری امام حسن علیه‌السلام هدایت و امامت مسلمانان را به فرمان الهی و با وصیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام عهده‌دار شدند. امر امامت همانند نبوت مسأله‌ای الهی و به انتصاب مستقیم خدای تعالی است. اما در آن دوره مردم ساده‌لوح با امام حسن علیه‌السلام به گونه‌ای رفتار می‌کردند که گویی امامت آن حضرت را در امتداد خط سقیفه و شأن آن را در حد خلافت شیخین می‌دانستند و این گونه بود که جایگاه رفیع امامت را آن چنان که باید قدر ندانستند و ارج ننهادند.[32]

۱.۴.۱-   تثبیث خلافت

پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام مردم برای بیعت به سوی امام حسن علیه‌السلام شتافتند و آن حضرت به درخواست کوفیان خلافت را پذیرفندت. امام حسن علیه‌السلام بیعت کوفیان را با این شرط قبول کردند که مردم با هرکسی که ایشان قصد جنگ با او را داشتند، بجنگند و با هرکسی که صلح کردند، صلح کنند.[33] پس از کوفه مسلمانان در نقاط دیگر عراق و سایر سرزمین‌های اسلامی همچون حجاز و یمن و ایران نیز خلافت امام حسن علیه‌السلام را به رسمیت شناختند. در این میان منطقه شام که به شدت تحت نفوذ معاویه و یارانش بود در شمار بیعت‌کنندگان قرار نداشت. [34]  

۱.۴.۲-  جنگ با معاویه

جنگ با معاویه مهم‌ترین رویداد سیاسی در زندگی امام حسن علیه‌السلام است. همزمان با بیعت مردم عراق با امام حسن علیه‌السلام، اهالی شام با معاویه بیعت کردند.[35] امام علیه‌السلام نامه‌ای به معاویه نوشتند و از او خواستند که تسلیم شود. اما معاویه در جواب با تأکید بر به رسمیت نشناختن خلافت امام حسن علیه‌السلام با لشکری به سوی عراق حرکت کرد.[36] امام علیه‌السلام نیز وقتی از حرکت سپاه شام باخبر شد، با لشکریان‌شان از کوفه خارج شدند و سپاهی به فرماندهی عبیدالله بن عباس به سمت معاویه فرستادند.[37]

۱.۴.۳-  صلح با معاویه

لشکر اسلام دو رویارویی با سپاهیان شام داشتند که هر دوی این رویارویی‌ها به شکست شامیان انجامید. اما با وجود این دو پیروزی، خیانت و دنیاطلبی سرداران سپاه امام حسن علیه‌السلام که یکی پس از دیگری توسط معاویه تطمیع می‌شدند و به جبهه نفاق می‌پیوستند، آرام آرام زمینه را برای تضعیف روحیه لشکریان و سستی و بی‌رغبتی آنان فراهم کرد و باعث شد تا امام مجتبی علیه‌السلام در برابر لشکر انبوه شام، خود را تنها و بی‌یاور بیابند و شرایط به گونه‌ای رقم بخورد که نبرد با معاویه ثمره‌ای جز نابودی کامل شیعه و هلاکت شمار اندک یاران حقیقی امام را در پی نداشته باشد. [38]

 از سوی دیگر معاویه نیز پس از دو بار تحمل شکست از سپاه مسلمانان، به شدت تلاش می‌کرد تا به هر شکلی که ممکن است جنگ را به صلح بشکاند و در این مسیر از هیچ حیله و نیرنگ ناجوانمردانه‌ای دریغ نمی‌ورزید. از جمله ترفندهای معاویه برای این منظور ـ علاوه بر تطمیع و خریدن فرماندهان سپاه امام حسن علیه‌السلام به وسیله طلا و وعده مال و حکم‌رانی بر سرزمین‌های اسلامی و ... ـ آن بود که به طرق مختلف کسانی را بین سپاهیان امام حسن علیه‌السلام می‌فرستاد تا شایع کنند که حسن بن علی علیهماالسلام صلح را پذیرفته است یا لااقل به چنین امری تمایل دارد تا بدین وسیله روحیه لشکریان اسلام را بیش از پیش تضعیف کند.[39] این امر باعث گردید تا بسیاری از عوام بی‌بصیرت و برخی از خواص کوته‌بین به آن امام غریب و مظلوم سوءظن پیدا کنند و حتی عده‌ای از کسانی که ادعای شیعه‌گری داشتند، برای قتل امام تلاش بکنند و معاویه نیز با وعده‌های مختلف به این مسأله ـ تلاش برای ترور امام علیه‌السلام ـ دامن می‌زد که البته تلاش‌های صورت گرفته در این زمینه ناکام ماند و نهایتا به جراحت و بستری شدن امام علیه‌السلام منجر شد.[40]

سرانجام معاویه دو نماینده برای پیشنهاد صلح نزد امام حسن علیه‌السلام فرستاد. این نماینده‌ها با بیان اینکه باید از خون‌ریزی جلوگیری کرد، امام را به صلح دعوت کردند و از سوی معاویه وعده دادند که خلافت پس از معاویه به امام می‌رسد. معاویه همچنین همراه آنان کاغذی سفید با مهر خود نزد امام علیه‌السلام فرستاد و از آن حضرت خواست که خودش هر آن چه می‌خواهد به عنوان شروط صلح بنویسد و هر آن چه را که امام علیه‌السلام بنویسد معاویه خواهد پذیرفت.[41] در چنین وضعیتی امام علیه‌السلام با در نظر گرفتن شرایط و علی رغم این که می‌دانستند که معاویه بر عهد خود پایبند نخواهد ماند، در سال 41 قمری به اکراه صلح را پذیرفتند؛[42] صلحی که با توجه به شرایط، به تعبیر امام باقر علیه‌السلام: «برای امت، از آنچه خورشید بر آن می‌تابد، بهتر بود»[43]

۱.۴.۳.۱-  مفاد صلح امام حسن علیه‌السلام با معاویه

شروط و مواد صلح در منابع تاریخی و حدیثی از حیث نوع و تعداد متفاوت ذکر شده است. اما می‌توان گفت مواردی که در همه منابع ذکر شده و مهم‌ترین مفاد این صلح نامه هستند عبارت‌اند از اینکه: معاویه به کتاب خدا و سنت رسول الله عمل کند و کسی را ولیعهد خود قرار ندهد و سبّ امیرالمومنین علی علیه‌السلام در منابر ممنوع شود و شیعیان بر جان و مال و فرزندان خود ایمن باشند.[44]

۱.۴.۳.۲-  پیامدها و واکنش‌ها

هنوز مرکّب صلح نامه خشک نشده بود، که معاویه پیمانش را زیر پا گذاشت. او پس از صلح وارد کوفه شد و برای مردم خطبه خواند و گفت: «کل شرط شرطته فتحت قدمی؛ تمام شروطی که با امام حسن علیه‌السلام گذاشتم اکنون زیر پای من است و هیچ ارزشی ندارد.»[45] و به تدریج تمامی بندها را یکی پس از دیگری نقض کرد. همچنین در همان سخنرانی تصریح کرد که: من با شما نجنگیدم تا نماز و روزه و حج انجام دهید؛ بلکه جنگیدم تا بر شما حکمرانی کنم.[46]

پس از صلح، گروهی از شیعیان ـ که عملکرد غلط خودشان یکی از عوامل تحمیل صلح بر امام حسن علیه‌السلام بود ـ از شرایط به وجود آمده ابراز تأسف و ناخوشنودی می‌کردند و حتی برخی از خواص کوته‌بین آن امام همام را سرزنش می‌کردند و به آن حضرت نسبت‌های ناروایی همچون «خوارکننده مؤمنین» و «کسی که موجب ذلت و بردگی مؤمنان شده است» می‌دادند.[47]

امام در پاسخ به این پرسش‌ها و اعتراض‌ها، در چندین موضع به تبیین علت و حکمت پذیرش صلح پرداختند[48] و بر ضرورت التزام امت به تصمیم «امام و حجت الهی» تاکید کردند و علت صلح خود را همان علت صلح حدیبیه خواندند و حکمت این کار را از سنخ حکمت کارهای خضر علیه‌السلام در ماجرای هم‌سفر شدن با موسی علیه‌السلام دانستند.[49]

۱.۴.۴-  از صلح تا شهادت

پس از صلح با معاویه، امام حسن علیه‌السلام علی رغم درخواست عده‌ای از شیعیان برای ماندن در کوفه، به مدینه بازگشتند و تا پایان عمر همان‌جا ماندند و تنها سفرهایی به مکه و شام داشتند.[50] آن حضرت علی‌رغم کناره‌گیری از خلافت همچنان امام شیعیان به شمار می‌رفتند و حتی شیعیانی که به صلح امام اعتراض داشتند، هرگز امامت آن حضرت را انکار نکردند و ایشان تا پایان عمر، رئیس و بزرگ خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بودند.[51]

دوران پس از صلح سخت‌ترین دوره در حیات سیاسی اجتماعی امام مجتبی علیهالسلام به حساب می‌آید. زیرا از یک سو همان گونه که اشاره شد امام علیه‌السلام به واسطه پذیرش صلح با معاویه و تسلیم خلافت به او از دید بسیاری از افراد جامعه و حتی خواص شیعیانش مورد سرزنش و در موضع اتهام بودند. از سوی دیگر دوران حاکمیت بنی‌امیه یکی از تاریک‌ترین دوران‌ها در تاریخ تمدن اسلامی است که جامعه اسلامی در این دوران در اوج انحراف و جهالت به سر می‌بُرد و حاکمان بنی‌امیه تعمداً سعی در ایجاد تحریف و انحراف در دین و دین‌زدائی از امت اسلامی بودند. از جهت سوم دوران بنی‌امیه دوران اختناق شدید نسبت به شیعیان و محبان اهل بیت علیهم‌السلام بود و هم خود اهل بیت علیهم‌السلام و هم پیروان ایشان در اکثر این دوران در اوج خفقان و عدم امنیت از هر جهتی به سر می‌بردند و حکومت از هیچ جنایتی در حق ایشان دریغ نداشت و محبت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و فرزندان آن حضرت و اعتقاد به کوچک‌ترین فضیلتی برای ایشان بزرگ‌ترین گناه به شمار می‌آمد که فرد را با شدید‌ترین مجازات‌ها روبرو می‌ساخت. علاوه بر اینها معاویه نیز امام حسن علیه‌السلام را به عنوان جدی‌ترین دشمن خویش و بزرگ‌ترین مانع در مسیر تثبیت حاکمیت بنی‌امیه بر جامعه اسلامی می‌دانست و دائما به منظور تخریب شخصیت امام علیه‌السلام و از بین بردن جایگاه و نفوذ اجتماعی آن حضرت دسیسه‌چینی می‌کرد. این عوامل باعث شده بود تا امام علیه‌السلام در این دوران با نوعی انزوای ناخواسته و همچنین بی‌اقبالی مردم رو به رو باشند[52] و انجام وظایف امامت و رسیدگی به امور شیعیان برای ایشان مشقت زیادی را به همراه داشته باشد. با این وجود امام علیه‌السلام از هیچ کوششی برای هدایت جامعه و شناساندن اسلام حقیقی و سیره واقعی پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و اهل بیت ایشان علیهم‌السلام به امت و مبارزه با حاکمیت بنی‌امیه و روشنگری نسبت به انحراف و کفر و پلیدی ایشان و تلاش برای نجات مسلمانان از سلطه ستم‌شاهی آنان دریغ نورزیدند.

از جمله روش‌های امام علیه‌السلام برای روشن‌گری و مبارزه با بنی‌امیه مناظرات و احتجاجات متعددی است که ایشان با شخص معاویه و بقیه بنی‌امیه و مروانیان داشتند و در این مناظرات به شدت امویان را منکوب و رسوا و بی‌آبرو می‌ساختند که مشروح این احتجاجات در منابع روایی شیعه و اهل سنت آمده است.

البته امام حسن علیه‌السلام در عین مبارزه با بنی‌امیه و افشاگری علیه آنان، تا زمان شهادت خود بر این معنا تأکید داشتند که شرایط برای مبارزه نظامی با بنی‌امیه فراهم نیست و تا از میان رفتن معاویه مصلحت بر حرکت مقابله‌جویانه نیست و هر بار که عده‌ای از پیروان از ایشان درخواست قیام می‌کردند، بر فراهم نبودن شرایط و لزوم صبر و خویشتن‌داری تأکید می‌فرمودند و توصیه می‌نمودند که مترصد فرصت مناسب باشند.

حتی پس از شهادت امام حسن علیه‌السلام، امام حسین علیه‌السلام نیز اگر چه با معاویه بیعت نکردند، اما تا زمانی که معاویه زنده بود، به پیمان برادرشان با او وفادار ماندند و در پاسخ به نامه برخی از شیعیان کوفه که برای پذیرش رهبری آن حضرت و قیام در برابر بنی‌امیه اعلام آمادگی کردند، آنان را به صبر تا زمان مرگ معاویه فرا خواندند.[53]

۱.۵-  شهادت امام حسن علیه‌السلام

امام مجتبی علیه‌السلام تا آخرین لحظه به مبارزه با معاویه و دستگاه بنی‌امیه ادامه دادند. معاویه نیز در مقابل، یک جبهه نبرد چند جانبه را جهت مبارزه با شخصیت اجتماعی و سیاسی امام مجتبی علیه‌السلام طراحی کرد و از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به موقعیت والا و پر نفوذ آن حضرت در عالم اسلام فروگذار نکرد. اما به هر جنایتی که دست می‌زد نتیجه عکس می‌گرفت و هر روز بر تعداد علاقه‌مندان به حضرت و شیفتگان حقیقت افزوده می‌شد. در نهایت معاویه که در صدد فراهم ساختن زمینه برای ولیعهدی فرزند پلیدش یزید بود و امام علیه‌السلام را مانعی جدی در این مسیر می‌دید، چاره‌ای جز حذف فیزیکی آن حضرت برای خود ندید و در نهایت تصمیم گرفت تا آن حضرت را ترور نماید.[54]

او برای این منظور تصمیم به مسموم کردن امام مجتبی علیه‌السلام گرفت و به واسطه‌های پنهان زیادی متوسل شد. بر اساس نقل‌های تاریخی امام پیش از شهادت چندین بار مسموم شدند؛ ولی هر بار جان سالم به در بردند.[55] اما در نهایت معاویه توانست به واسطه مروان بن حکم، جعده دختر اشعث بن قیس کندی را که از همسران امام مجتبی علیه‌السلام بود، با وعده مالِ بسیار و ازدواج‌ با یزید فریب بدهد و او را راضی کند تا شوهرش‌ امام‌ حسن علیه‌السلام را زهر دهد و او نیز چنین‌ کرد و با زهری که خود معاویه برای او فرستاده بود، امام را مسموم کرد[56] و آن حضرت در ۲۸صفر سال ۵۰هجری و در سن ۴۸سالگی بر اثر زهر به‌ شهادت‌ رسیدند.[57]

۱.۵.۱.۱-  شادی معاویه

بعد از شنیدن خبر شهادت امام علیه‌السلام، معاویه با وجود آن که تلاش می‌کرد تا نقش خود را در ماجرای شهادت آن حضرت پنهان بدارد، اما آن چنان خوشحال شد که نتوانست جلوی شادمانی خودش را بگیرد و سجده شکر به جا آورد و تکبیر گفت که این حرکت او برای همسرش نیز تعجب‌آور بود.[58] این در حالی است که به تصریح روایات متعددی که در منابع خود اهل سنت آمده است، دوستی و دشمنی با امام حسن علیه‌السلام دوستی و دشمنی با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم است[59] و پیامبر اسلام مکرراً تصریح فرموده بودند که: «من با هر کسی که با علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‌السلام دشمنی کند، دشمنی می‌کنم و با هر کسی که با ایشان سازش کند، سازش می‌کنم»[60]

۱.۵.۱.۲-   تشییع و خاکسپاری

پس از شهادت امام مجتبی علیه‌السلام شهر مدینه یکپارچه شیون و زاری شد[61] و تا هفت روز بازارها تعطیل بود.[62] نیز گفته‌اند هنگام خاکسپاری، قبرستان بقیع از جمعیت پر شد[63] و هنگام آوردن جنازه مطهر آن حضرت در کنار قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم‌وسلّم جمعیت به قدری زیاد بود که جای سوزن انداختن نبود.[64]

امام حسن علیه‌السلام قبل از شهادت به برادرشان امام حسین علیه‌السلام، وصیت کرده بودند که ایشان را در کنار مدفن پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به خاک بسپارند و اگر کسانی مانع این اقدام شدند، هرگز پافشاری نکنند تا مبادا خونی ریخته شود.[65] بنا بر نقلی دیگر آن حضرت وصیت کرده بودند جسدشان را پس از غسل و کفن، صرفا برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم‌وسلّم) ببرند و سپس در کنار مادربزرگ‌شان فاطمه بنت اسد دفن کنند.[66]

هنگامی که جنازه مطهر آن حضرت را به کنار قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم منتقل کردند، عایشه برای این که از دفن پیکر آن حضرت در کنار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ممانعت کند، بر قاطری سیاه و سفید سوار شد و مروان و بنی امیه را به یاری طلبید.[67] این حرکت عائشه موجب شد تا بنی‌امیه و مروانیان در پس نقاب حمایت از عائشه، بغض و کینه خود را نسبت به امام علیه‌السلام علنی کرده و دست به اسلحه ببرند و تابوت آن حضرت را تیرباران کنند؛ تا جایی که هفتاد چوبه‌ تیر به تابوت آویخته شد.[68]

عائشه وقتی دید نزاع رخ داده و نزدیک است به خونریزی بینجامد، به میان جمعیت آمد و گفت: «خانه خانه من است و اجازه نمی‌دهم کسی در آن دفن شود»[69] در این میان ابن عباس و قاسم برادرزاده عایشه نیز در مقام سرزنش کنایه‌ای به وی زدند که یک روز بر شتری سرخ مو سوار می‌شود و فتنه می‌کند و روز دیگر بر قاطری سیاه و سفید.[70] در نهایت هم جنازه امام حسن مظلوم علیه‌السلام را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده‌اش فاطمه بنت اسد سلام‌الله‌علیهم به خاک سپردند.[71]

۲-   منابع

ابن ابی الثلج، محمد بن احمد، تاریخ اهل البیت، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بی‌تا.

ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.

ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۱۱ق.

ابن حِبّان‌ بستی، محمد بن حبان، صحیح ابن حبان، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵ق.

ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۰م.

ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، بیروت، دار الكتب العلمیة، دوم، ۱۴۱۸ق

ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.

ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، نجف، مطبعه الحیدریه، ۱۳۷۵ق.

ابن طلحه شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، بیروت، موسسه البلاغ، ۱۴۱۹ق.

ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق.

ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفريد، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۰۴ق.

ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق

ابن قتيبة الدينوري، عبدالله بن مسلم، الإمامة و السياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۱۰ق.

ابن كثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفكر، ۱۴۰۷ق.

ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵ق.

ابوالفرج اصفهانی، على بن حسین‏، مقاتل الطالبیین، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

أبوالفرج الجوزي، عبد الرحمن بن علي بن محمد، المنتظم في تاريخ الأمم والملوك، بیروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۲ق.

ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي، ۱۴۰۴ق.

امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب‌، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۴ق.

بخاری، محمد بن اسماعیل، الادب المفرد، دار البشائر الإسلامية، چاپ سوم، ۱۴۰۹ق.

بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.

پیشوایی، مهدی، تاریخ اسلام از سقیفه تا کربلا، قم، دفتر نشر معارف، ۱۳۹۳ش.

جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه: محمدتقى آیت‌اللهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏، چاپ یازدهم، ۱۳۸۲ش.

جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى ائمه، قم، انصاریان‏، ششم، ۱۳۸۱ش.

جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن علیه‌السلام، بی‌جا، پایگاه تخصصی عاشورا، بی‌تا.

حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱ق.

حسینی طهرانی، سید محمد حسین، لمعات الحسین، انتشارات باقرالعلوم۱۴۰۲ق.

خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، بیروت، مؤسسه البلاغ، ۱۴۱۹ق.

دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.

ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام‏، بیروت‏، دار الکتاب العربى‏، دوم‏، ۱۴۰۹ق.

زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار ونصوص الاخیار، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۲ق.

سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، قم، مجمع جهانی اهل بیت علیهم‌السلام، ۱۴۲۹ق.

سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، (محقق: صبحی صالح)، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

سیوطی، جلال‌الدین، تاریخ الخلفاء، مكتبة نزار مصطفى الباز، ۱۴۲۵ق.

شیح طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دار الكتب الإسلاميه‏، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

شیخ صدوق، محمد بن علی‌، علل الشرائع، كتاب فروشى داورى‏، ۱۳۸۵ش

شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دار الثقافة، ۱۴۱۴ق.

شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.

شیخ مفید، محمد بن‌ محمد، الجمل، قم، مکتب الاعلام الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۱۶ق.

طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، قم، موسسه آل البیت علیهم‌السلام، ۱۴۱۷ق.

طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ق.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، (تحقیق ابراهیم محمد أبو الفضل)، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.

عاملی، جعفر مرتضی، الحياة السياسية للامام الحسن عليه السلام، بیروت، دارالسیره، بی‌تا.

عاملی، جعفرمرتضی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۶ق.

العذاري، السيد سعيد كاظم، الإمام الحسن السّبط عليه السلام سيرة وتاريخ، قم، مرکز الرساله، ۱۴۳۰ق.

قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن علیه‌السلام، بیروت، دارالبلاغه، ۱۴۱۳ق.

قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، القاب الرسول و عترته،  

قمی، شیخ عباس، انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، ۱۴۱۷ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۹ق.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحارالانوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، قاهره، موسسه دارالکتب و النشر، ۱۳۵۶ق

مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، بیروت، مکتبه العصریه، ۱۴۲۵ق.

میرجدیدی، علی محمد، علی علیه‌السّلام و زمامداران، قم، وثوق، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.

یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، بیروت ، دار صادر، بى تا.

[1]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۴۹۹؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۱۹۱؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵؛ البته برخی روایات و منابع تاریخی تولد آن حضرت را سال دوم هجرت دانسته‌اند. (ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۴۹۹؛ شیح طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۹)

[2]- قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۵۱؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۴۱؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۷

[3]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱۱، ص ۴۰۴؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۲۶۵؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۰؛

[4]- شیخ صدوق، محمد بن علی‌، علل الشرائع، ج۱، ص۱۳۷؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۳۶۷.

[5]- طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۱۱؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، الادب المفرد، ص۲۸۶؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 11۱۱ص ۴۰۶؛ محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۱۱۹؛ قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۰.

[6]- محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۱۲۰؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۳۸.

[7]- برای نمونه ن.ک: شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، بیروت ۱۴۱۴، ج۲، ص۵؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة الدمشق، ج۱۳، ص ۱۷۲؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۹؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۲؛ ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص ۱۳. تنها خصیبی به جز ابومحمد، ابوالقاسم را هم به عنوان کنیه برای امام حسن آورده است. (خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۱۸۳)

[8]- قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، القاب الرسول و عترته، ص۵۲.

[9]- ابن ابی الثلج، محمد بن احمد، تاریخ اهل البیت، ج ۱، ص ۱۳۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۱۷۲ـ۱۷۳؛ ابن طلحه شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ج۲، ص۹.

[10]- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج ۱۰، ص ۳۹۶.

[11]- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰، ج۱، ص۲۴۵؛ ابن عبدالبر قرطبی، الاستیعاب، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵، ج۱، ص۳۸۴؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۴۳، ص۲۶۱-۳۱۷؛ ترمذی، سنن ترمذی، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۳۲۳-۳۲۲؛ احمد بن حنبل، المسند، دار صادر، ج۵، ص۳۵۴؛ ابن حبان، صحیح ابن حبان، ۱۹۹۳م، ج۱۳، ص۴۰۲؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۲۸۷.

[12]- عاملی، ‌ سید جعفر مرتضی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج۲۱، ص۱۱۶.

[13]- ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۷ – ۸.

[14]- سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی‏، ۱۴۰۵ق، ص۶۶۵ و ۹۱۸.

[15]- سیوطی، جلال‌الدین، تاریخ الخلفا، ص ۶۵؛ همو، جامع الاحادیث، ج۲۴، ص۳۷۷؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶؛ ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۶۵؛ ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، ج۴، ص۷۰؛ ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقه، ج۲، ص۵۱۵؛ متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۵، ص۶۱۶؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۲۰۱.

[16]- ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۴۲؛ العذاري، السيد سعيد كاظم، الإمام الحسن السّبط عليه السلام سيرة وتاريخ، ص۴۰.

[17]- ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۵، ص۵۸ – ۵۹؛ میرجدیدی، علی محمد، علی (علیه‌السّلام) و زمامداران، ص۲۳۱.

[18]- ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱۵، ص ۴۷۷- ۴۷۸؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب‌، ج۸، ص۳۰۱؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۶۹۸.

[19]- عاملی، جعفر مرتضی، الحياة السياسية للامام الحسن عليه السلام، ص۱۳۳.

[20]- ن. ک: شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۲۰۹؛ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ص ۲۰۳؛ ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ۷، ص ۱۰۷؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج ۴، ص ۱۲۴؛ یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۳-۱۳۲و ۱۵۱؛ میرجلیلی، علی محمد، امام علی (ع) و زمامداران، ص ۱۶۸و ۱۷۰؛ سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، ص ۲۹۹- ۳۰۱.

[21]- ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۲۸-۳۳۳ و ج ۳، ص ۸؛ عذاری، سعید کاظم، الامام الحسن (علیه‌السّلام) سیرة و تاریخ، ص۴۵.

[22]- عاملی، جعفر مرتضی، الحياة السياسية للامام الحسن عليه السلام، ص۱۶۴.

[23]- شیخ مفید، محمد بن‌ محمد، الجمل، ص ۲۴۴ و ۲۶۱ و ۲۶۳؛ ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۴؛ جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۲۷۱ – ۲۷۸.

[24]- قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج ۱، ص۳۹۸؛ العذاري، السيد سعيد كاظم، الإمام الحسن السّبط عليه السلام سيرة وتاريخ، ص۴۶؛ جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۲۷۹

[25]- ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، ج‏۲، ص۴۶۶-۴۶۷؛ شیخ مفید، محمد بن‌ محمد، الجمل، ص۳۲۷.

[26]- شیخ مفید، محمد بن‌ محمد، الجمل، ص۳۴۸؛ ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام‏، ج۳، ص۴۸۵.

[27]- ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۱۸۵؛ قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۴۷.

[28]- ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، ج۳، ص۲۴؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۱۶۸.

[29]- قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۴۷۹؛ ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۵۸؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۱۹۳.

[30]- ن.ک: ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۱۷۷؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱۴، ص ۳۲۴.

[31]- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج ۱، ص ۳۴۵و ج۳، ص۹؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۸۲.

[32]- طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۴.

[33]- ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۴؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۶۰

[34]- ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹۹؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۷ به بعد؛ جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ۱۳۸۰ش، ص۱۵۸-۱۶1؛

[35]- ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۸، ص۲۱

[36]- شیخ مفید، محمد بن‌ محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱؛ ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، ج۴، ص۲۸۶.

[37]- ابوالفرج اصفهانی، على بن حسین‏، مقاتل الطالبیین، ص ۶۹ – ۷۲.

[38]- جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى ائمه، ص۱۴۸-۱۵۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۳

[39]- یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۷ – ۳۸.

[40]- ن.ک: علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۳؛ شیخ صدوق، محمد بن علی‌، علل الشرائع، ج۱، ص۲۲۱؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۲؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۶۲ – ۲۶۴؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۰.

[41]- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص ۴۰– ۴۲؛ ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۹۰.

[42]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۸؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۲؛

[43]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱۵، ص ۷۳۲.

[44]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۲.

[45]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص ۱۳۸.

[46]- ابن كثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۳۱.

[47]- طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۱۲؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص ۲۹و ۱۴۷؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۱۹۳؛ ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۸۵؛ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۱۶۶

[48]- ن.ک: طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص ۲۸۸- ۲۹۲؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۴۷؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۱۹۳؛ ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۸۵؛ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۱۶۶.

[49]- شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۱.

[50]- ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱۶، ص۱۶؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۳.

[51]- جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ۱۳۸۰ش، ص۱۸۵.

[52]- حسینی طهرانی، سید محمد حسین، لمعات الحسین،ص۲ و ۳؛ پیشوایی، مهدی، تاریخ اسلام از سقیفه تا کربلا، ج۲، ص۴۴۰.

[53]- دینورى، احمد بن داوود، الأخبار الطوال، ص۲۲۰ – ۲۲۲؛ بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف‏، ج۳، ص۱۵۰.

[54]- ابن قتیبه الدینوری، عبد الله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۴؛ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ج۱، ص۶۰؛ ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۹؛ ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۳۱۸.

[55]- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۹؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵؛ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۸۱؛ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۶؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۶.

[56]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ‌ج۲، ص۱۵؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص ۲۰۲؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص ۲۰۷؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۳؛ همو، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ‌ج۲، ص 292؛ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ج۱، ص۸۰؛ ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۹؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵.

[57]- ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۱۹۲؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۵۰۰- ۵۰۱؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۴۹؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۸؛ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۸؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۳. البته اقوال دیگری هم در مورد تاریخ شهادت امام علیه‌السلام وجود دارد. اما قول مذکور مشهورترین قول است و ادله آن از اقوال دیگر قوی‌تر است

[58]- ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰؛ ابن قتیبه الدینوری، عبد الله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹۶؛ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار و نصوص الاخیار، ج۵، ص۱۵۷.

[59]- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۷؛

[60]- حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله، مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۱؛ ابن حِبّان‌ بستی، محمد بن حبان، صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۳۳؛ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۰.

[61]- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، ج۱۰، ص۳۴۲؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۹۱.

[62]- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، ج۱۰، ص۳۵۱-۳۵۲.

[63]- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، ج۱۰، ص۳۵۱-۳۵۲؛ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۸.

[64]- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۹.

[65]- شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۱۶۰؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۰-۶۲؛ دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۱.

[66]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۷؛ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۱۴؛ ابن شهرآشوب‏، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۴۴.

[67]- ابوالفرج اصفهانی، على بن حسین‏، مقاتل الطالبیین، ص۸۲.

[68]- ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۴۴

[69]- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳ ص۶۱؛ ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۴؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵.

[70]- ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، بهجة المجالس و انس المجالس، ص۱۶؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۲۰۹.

[71]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۸؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۲۰۴؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۲۰۹.

چهارشنبه, 01 فروردين 1403 07:16

حضرت خدیجه سلام الله علیها؛ بانوی مجاهد اسلام

نوشته‌شده توسط

حضرت خدیجه سلام الله علیها؛ بانوی مجاهد اسلام

(به مناسبت وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها)

خديجه بانويى خردمند، دورانديش و شرافتمند بود و از نظر نسب از زنان قريش برتر بود.[1] او در اثر امتيازات اخلاقى و اجتماعى متعددى كه داشت، در زمان جاهليت، «طاهره»[2] و «سيدةقريش»[3] ناميده مى‏شد. بنابر مشهور، او قبلًا دو بار ازدواج كرده و همسرانش در گذشته بودند[4] بزرگان قريش، همه علاقه‏مند به ازدواج با او بودند؛[5] مردان نامدارى همچون‏ عقبة بن ابى‏معيط، ابوجهل و ابوسفيان‏ از او خواستگارى كرده بودند و او موافقت نكرده بود.[6]

از سوى ديگر، خديجه با محمد صلى الله عليه و آله خويشاوند بود و نسب هر دو در قُصىّ‏ به هم مى‏رسيد.

او اطلاعاتى از آينده درخشان محمد صلى الله عليه و آله داشت‏[7] و علاقه‏مند به ازدواج با او بود.[8] خديجه به محمد صلى الله عليه و آله پيشنهاد ازدواج كرد و محمد صلى الله عليه و آله با موافقت عموهايش، اين پيشنهاد را پذيرفت و در يك جمع خانوادگى ازدواج صورت گرفت.[9] بنابر قول مشهور در اين هنگام خديجه چهل سال و محمد صلى الله عليه و آله بيست و پنج سال داشت.[10] خديجه نخستين زنى بود كه‏ محمد صلى الله عليه و آله با او ازدواج كرد.[11]

سال عام الحزن

حضرت أبو طالب عليه السّلام در سال دهم از بعثت در اواخر ماه رجب از دنيا رفت، و پس از سه روز يا سى و پنج روز حضرت خديجه رحلت كرد؛ پيامبر اكرم در آن سال غصّه دار بودند و از منزل بيرون نمى‏آمدند و آن سال را عامُ الحُزن گويند، كه حقّاً بر رسول خدا گران گذشت.[12]

نخستين زن و مرد مسلمان‏

به اتفاق مورّخان، خديجه‏ نخستين زنى بود كه مسلمان شد. از ميان مردان نيز على صلى الله عليه و آله‏ نخستين فردى بود كه به پيامبر گرويد؛[13][14] زيرا طبيعى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از بازگشت از حراء، آيين خود را نخست با خديجه كه همسرش بود و على كه عضو آن خانه و پرورش‏يافته آن حضرت بود در ميان بگذارد و آن دو كه صدق، پاكى و نشانه‏هاى نبوت محمد صلى الله عليه و آله را بهتر از هركس ديگر مى‏دانستند و مى‏شناختند، او را تصديق كنند.

صدقات رسول الله براى حضرت خديجه‏ سلام لله علیها

رسول الله براى خديجه بعد از اينكه از دار دنيا رفت صدقات ميدادند و گوسفند ذبح نموده و به فقرا اطعام مينمودند، با آنكه سنّ رسول خدا از خديجه پانزده سال كمتر بود. و عائشه به رسول خدا ايراد ميكرد كه چرا براى زنى از قريش كه از دنيا رفته و سالها گذشته ذَبيحه ميدهى و آن‏قدر ياد او ميكنى؟ پيامبر ميفرمود: آيا ميدانى چه زنى بود؟ من كجا مى‏توانم او را فراموش كنم؛ يارى كرد مرا در وقتى‏كه تمام مردم از من روى گردانيدند، و ايمان آورد به من در وقتى‏كه همه مردم مشرك بودند و دعوت مرا نپذيرفتند، و در مشكلات قدم به قدم با من همراه بود.[15]

ویژگی های شخصیتی حضرت خدیجه سلام الله علیها

قرآن می فرماید: « لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ‏ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏» ؛ ولى پيامبر و كسانى كه با او ايمان آوردند با اموال و جان هايشان جهاد كردند، اينانند كه همه خيرات [دنيا و آخرت‏] براى آنان است و اينانند كه رستگارند. (توبه/ 88)

اگر بخواهیم یکی از مصادیق این آیه را ذکر کنیم؛ به یقین حضرت خدیجه سلام الله علیها از جمله مصادیق این آیه است. ویژگی هایی که در این  آیه ذکر شده مثل ایمان به رسول الله، جهاد با اموال و انفس، همه در ابعاد وجودی حضرت خدیجه ظهور پیدا کرده است؛ چرا که حضرت خدیجه از نخسین ایمان آورندگان به رسول الله و از جمله نخستین کسانی بوده است که با مال و جان خود دین اسلام را یاری کرده است.

پژوهشگران درباره ویژگی های شخصیتی حضرت خدیجه سلام الله علیها با تحقیق و جستجو مطالبی را در این باره ذکر کرده اند که در اینجا به برخی اشاره می شود.( فاطمه احمدی بیغش،  «ابعاد وجودی حضرت ‌خدیجه کبری (سلام الله علیها) در همراهی با پیامبراسلام صلی الله علیه وآله وسلم(

1. منزلت خانوادگی

خانواده در شکل گرفتن شخصیت فرزند نقش بسزایی ایفا می‌کند. در مورد حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز این امر صدق می‏کرد. پدر و مادر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هر دو از قبیله‌قریش بودند. در کتب تاریخی درباره نسب او آورده‌اند: «وَهِیَ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزَّی بْنِ قُصَیِّ بْنِ کِلَابِ بْنِ مُرَّةَ بْنِ کَعْبِ بْنِ لُؤَیِّ بْنِ غَالِبِ بْنِ فِهْرٍ. وَأُمُّهَا: فَاطِمَةُ بِنْتُ زَائِدَةَ بْنِ الْأَصَمِّ بْنِ رَوَاحَةَ بْنِ حَجَرِ بْنِ عَبْدِ بْنِ مَعِیصِ بْنِ عَامِرِ بْنِ لُؤَیِّ بْنِ غَالِبِ بْنِ فَهِرٍّ» بنابراین نَسب او با نسب پیامبراسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) از ناحیه پدر به «قصی» و از ناحیه مادر به «لوی» می‌رسند.[16]

خویلد پدر حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) از بزرگان و شخصیت‏های برجسته‏ی قریش و پیرو آیین ابراهیم (علیه السلام) بودند، وی وضعیت مالی بسیار خوبی داشت و در بین مردم نام‌آور، و دارای احترام بسیاری بودند. او در دوره‏ی جاهلیت، بزرگ طایفه‏ی خویش بود، و در جنگ فجار دوم، که قبیله‌قریش آماده جنگ با کنانه بود، ریاست طائفه اسد را بر عهده داشت.[17]

پدربزرگ حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها)، یکی از اعضای برجستة «حلف الفضول» بود؛پیمانی که پیامبراسلام نیز قبل از بعثت به آن پیوست و همیشه به عضویت در آن افتخار می‌کرد، چون هدف از آن پیمان، حمایت همه‌جانبه از مظلومان و دفاع از حق بود.[18]

«فاطمه» مادر حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) در یکی از اصیل‏ترین خانه‏ها و خاندان‏های عرب از نظر حسب و نسب، دیده به جهان گشود، و با بهره‏وری از ثروت و امکانات زندگی، در کنار پدر و مادری نیک اندیش و آبرومند، پرورش یافت. از ویژگی‏های مادر ارجمند حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) این بود که، در آن شرایط که زنان و دختران در خاندان‏های ثروتمند و صاحب قدرت غرق در دنیاپرستی، هوا و هوس و در اسارت پرستش‏های ذلت‏بار و خرافه زندگی می‌کردند، از سویی از ارزش‏های منفی و ناپسند اعلام بیزاری می‏نمود و از سوی دیگر دنیای وجود خود را به ارزش‏ها آراسته می‏ساخت و به دین و آیین پدران یکتاپرست و عدالت‏خواه خود، حضرت ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) ایمان داشت.[19]

۲. بصیرت و اندیشه‏ ژرف

از ویژگی‌های حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) آن است که ایشان از هوش، عقل و بصیرت سرشاری برخوردار بودند، آن‌چنان که درباره ایشان گفته شده‌: «کانت خدیجة امرأة حازمة لبیبة؛ خدیجه بانویی خردمند و خرد‏ورز بود».[20] در فضایی که جهل و بی‏‌تدبیری همه جا را گرفته بود، به ویژه زنان که از بیشتر مزایای زندگی محروم و طرد شده بودند، خدیجه (سلام الله علیها) دارای کمال، ادب، ایمان و بصیرت در بالاترین سطح بود. همچنین روایت کـردن حدیث نیـاز به هوش و حـافظه‏ای قوی دارد. لذا نـام مبارک حضرت خدیجه (سلام الله علیها) به جهت داشتن این ویژگی در زمره بانوان راوی حدیث ذکر شده است.[21]

در «صحیح بخاری» آمده است: «از زن‌های زمان خود زیباتر و عقل و درایتش کامل تر و رأی و دیدگاهش تمام‌تر بود.»[22]  زنی که بتواند کاروان‌های بزرگ تجاری را مدیریت کند، قطعاً صاحب چنین صفاتی است. ایشان حداقل با چهار کشور (همچون شام، حبشه، مصر، یمن و...) ارتباط اقتصادی پاک وبدون ربا برقرار کرده بود و حدود چهارصد نفر کارگزار و نیرو زیر دست ایشان بود و هشتاد هزار شتر داشت. این‌ها نشانه عقل و درایت این بانوی بزرگوار می‌باشد.

ایشان در زمینه شعر و ادب دارای هوش بالایی سرشاری بودند. نمونه‌ای از اشعار ایشان «اگر من روز را در میان همه‏ی نعمت‏ها به شب رسانم، و دنیا و سلطنت شاهان بزرگ ایران، همیشه برای من باشد، اگر دیدگانم به تماشای چشمان تو نپردازند، همه‏ی این‏ها برای من به اندازه‌ی بال پشه‏ای ارزش ندارند» می‌باشد.[23]

حضرت‌خدیجه (علیهاالسلام) نه مانند زن عادی و معمولی آن روز جامعه عرب، به گوشه‏گیری و انزواگزینی ظالمانه و تحمیلی تن سپرده بود و نه هم‌چون زنان اشراف، شب‏نشینی‏ها و اسارت‏ها و حقارت‌ها و بردگی جنسی را به رسمیت می‏شناخت. او به آیین بت‏پرستی رایج بها نمی‏داد و سخت منتقد و مخالف آن بود.[24]

3. پاکدامنی و حیا

خدیجه (سلام الله علیها) طبق سنت قبیله‏ اش، خود را با اخلاق حمیده آراست و با درایت و پاکدامنی پرورش یافت. فضائل اخلاقی وی در آن محیط آلوده، زبانزد عام و خاص بود. به واسطه‏ اینکه کارهای زنان دوره‏ی جاهلی را انجام نمی‏داد و از همه‏ آلودگی‏ها مبرا بود، یعنی این بانوی گرامی حتی پیش از بعثت و نزول قرآن نیز پاک‏روش و پاک‏منش می‏زیست. از این رو به «طاهره» معروف بود. «کانَت تُدعی قَبلَ البِعثَۀ، الطاهرة»[25]؛ خدیجه قبل از بعثت معروف به طاهره بود.

وی همچنین دارای ویژگی بسیار ارزشمند «عفاف» بود، از این‏رو آن حضرت ملقب به «عفیفه» شد، و برخوردار از زیبایی‌ها و جمال باطنی گردید. «... و کانت تدعی فی الجاهلیه بطاهره لشدة عفافها»[26] ؛ خدیجه در زمان جاهلیت بخاطر شدت عفیف بودنش معروف به طاهره بود.

4. بخشش اموال در ابتدای ازدواج

اولین اقدام خدیجه (سلام الله علیها) بعد از خواندن خطبه عقد در اختیار گذاشتن اموال، حتی خانه خود، به پیامبراسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و به ایشان عرض کردند: «الی بیتک فبیتی و أنا جاریتک؛ به سوی خانه خود بیایید که خانه من خانه شما و من خدمتکار شمایم.»[27] این تصمیم بزرگ زبان طعن و استهزاء را برید و جامعه را به نفع حضرت‌محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و پیامی که از طرف خداوند متعال خواهد داشت، آماده کرد، و بدین صورت خداوند پیامبر خود را با اموال خدیجه (سلام الله علیها) غنی ساخت.[28]

بخشش مال از روی هوا و هوس نبود، بلکه او در چهره و رفتار امین عرب آینده‏ای درخشان و ممتاز می‏دید به همین جهت به محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) عرض کرد: «یا ابن عم إنی قد رغبت فیک لقرابتک وسطتک فی قومک وأمانتک وحسن خلقک وصدق حدیثک ثم عرضت علیه نفسها؛ ای پسر عمو! من به خاطر خویشاوندیت با من، شرف و امانتداریت در میان قوم خود و به جهت اخلاق نیک و راستگویت به تو تمایل پیدا کردم.»[29]

5. همسری مهربان و مادری دلسوز

حضرت خدیجه (علیها السلام) به همسر خویش مهر و محبتی وافر داشت؛ چنان‌که وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را ملاقات می‌کردند، عرضه می‏داشت: «یا سیدی یا حبیبی، ای سرور و نور چشم من، به خدا سوگند که تو محبوب منی، همه مال و قوم و خویشان من به فدای تو، تو از همه آنان پیش من عزیزتری»[30]

در ایام بیماری حضرت‌خدیجه (علیها السلام)، که به رحلت او انجامید، روزی اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد، او خدیجه را گریان و ناراحت دید، به او دلداری داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب می‌شوی، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدی، تو همسر رسول گرامی اسلام هستی، و آن حضرت بارها و بارها تو را به بهشت بشارت داده است. با این همه چرا گریان و نگران می‌باشی؟ حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) فرمودند: اسماء! من در فکر این هستم که دخترم هنگام زفاف، نیاز به مادر دارد، تا نگرانی‌ها و اسرارش را به مادرش بگوید، خواسته‌هایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید، کوچک است، می‏ترسم کسی نباشد که متکفّل کارهای وی در هنگام عروسی شود، و برای او مادری کند. اسماء بنت عمیس گفت: ای بانوی من ! نگران نباش من با تو عهد می‏بندم اگر تا آن موقع زنده ماندم به جای تو برای فاطمه (سلام الله علیها) مادری کنم، و نیازهای روحی و عاطفیش را برطرف نمایم.[31] 

 6. غمخوار، دلدار و یاری دهنده ولیّ زمان خود

وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مبعوث شد، نگران برخورد مردم و عدم پذیرش از جانب آن‌ها بود. حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) همواره او را دلداری ‏می‌داد و با نگاهی احترام‏آمیز می‏گفت: «شاد باش و پایدار، به خدایی که جان خدیجه در دست او است، من امیدوارم که تو پیغمبر این امت باشی،[32]  خداوند متعال تو را خوار نخواهد کرد تو با خویشان نیکی می‏کنی، راست می‏گویی، رنج می‏بری، از مهمان نوازی می‏کنی، و از زحمت در راه حق باک نداری.»[33] و این گونه با برطرف کردن غم و اندوه و تبدیل آن به نشاط، مقوم قلب مبارک رسول الله بود. تا جایی که رسول خدا فرمود: «سپاس خدا را که اطعام کرد و لباس پوشاند و خدیجه را همسرم قرار داد و من عاشق او بودم.[34] پیامبراسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد همسر گرامی‌ خویش می‌فرمایند: خدیجه زنی بود که چون همه از من روی گردانیدند، او به من روی‌کرد و چون همه از من ‌گریختند، به من محبت و مهربانی کرد و چون همه دعوت مرا تکذیب کردند، به من ایمان ‌آورد و مرا تصدیق می‌کرد. در مشکلات زندگی مرا یاری می‌داد.[35]

7. انفاق مال برای بقای اسلام

خدیجه همسری مهربان و دل‌سوز برای پیامبر و در همه روی دادها با وی همراه و هم‌قدم بود. هنگامی که آن حضرت برای عبادت به کوه حرا راهی می‌شد تا به راز و نیاز با خداوند بپردازد، حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) هرگز با رفتنش مخالفت نمی‌کرد و پیوسته یاور وپشتیبان او بود. حتی هنگامی که آن حضرت در غار حرا به سر می‌برد، بدون آن‌که با مخالفت حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) روبه‌رو شود با برداشتن توشه غذای خود، به غار بازمی‌گشت.[36] هنگامی که خداوند حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) را در غار حرا به رسالت برگزید، حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) نخستین نفر از زنان بود که به وی ایمان آورد وحتی پذیرفت که همه دارایی خود را در راه پیشبرد اسلام به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بدهد.

هنگامی که مشرکان مکه هم‌پیمان شدند تا بر بنی‌هاشم؛ یعنی حامیان و مدافعان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فشار آورند و بر این شدند تا بنی‌هاشم را در شعب ابی‌طالب محصور کنند، «ابوجهل» از رساندن خوراک و آذوقه به شِعب جلوگیری می‌کرد. حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، «زمعة بن اسود» را نزد ابوجهل فرستاد تا با او سخن بگوید و او را از این کار باز دارد، اما ابوجهل به سخنان او اعتنا نمی‌کرد تا اینکه «حکیم بن‌حزام» یک بارِ شتر از آرد برای حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) به شِعب فرستاد.[37] بر پایه گزارشی؛ ابوجهل، حکیم بن‌حزام را با غلامش دید که چندی گندم همراه خود دارد و به شعب می‌برد. ابوجهل گفت: «آیا برای بنی‌هاشم آذوقه می‌بری؟ به خدا سوگند نمی‌گذارم از اینجا بروی تا اینکه رسوایت کنم». «ابوالبختری» (برادر ابوجهل) گفت: «این آذوقه از مال خدیجه است و حکیم اکنون می‌خواهد آن را نزد خدیجه ببرد. آیا از رساندن مال به صاحبش جلوگیری می‌کنی؟ راه را باز کن! » اما ابوجهل همچنان سرسختی نشان می‌داد تا اینکه برادرش با او درگیر شد.[38]

حضرت‌ خدیجه (سلام‌الله علیها) به ویژه در دوران محصورشدن بنی‌هاشم در شعب ابی‌طالب (سه سال)، اموالش را انفاق کرد[39] و در همه مشکلات و رنج‌ها با پیامبر همراهی می‌کرد. همین همراهی حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها)، مایه آرامش پیامبر در برابر آزارهای مشرکان بود.[40]

ثروت این بانوی بهشتی حتی بعد از رحلت او نیز یاری‌رسان اسلام بود و آخرین بخش از دارایی حضرت‌خدیجه (سلام الله علیها) توسط علی‌ابن ابی‎‏طالب صرف سفر هجرت به مدینه گشت.[41]

این همسر باوفای حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بعد از ۲۵سال زندگی در کنار آن حضرت در دهمین سال بعثت در ۶۵ سالگی و در دهم ماه مبارک رمضان چشم از جهان فروبست و قلب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان را داغدار کرد. پیامبراسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) پیکر پاک او را در حجون با دست‌های مبارک خود به قبر گذاشت و از شدت حزن و اندوه سال وفات او را که با فاصله اندکی از رحلت ابوطالب (علیه السلام) رخ داده بود، عام الحزن (سال اندوه) نامید و فرمود: «به سوی خوبی و پاکی بشتاب! تو بهترین و برترین زنان عالمینی.»[42]

نتیجه گیری

با توجه به آنچه در این گفتار درباره زندگانی حضرت خدیجه گذشت، نتیجه گرفته می شود که دین اسلام در بقا و پیشرفت خود غیر از شمشیر رسول الله و امیرالمومنین (علیهما السلام) به انفاق و مال حضرت خدیجه سلام الله علیها نیز نیاز داشت. اگر ثروت حضرت خدیجه نبود معلوم نبود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در تبلیغ دین اسلام با چه مشکلاتی روبرو بود. حضرت خدیجه با مجاهده با مال و جان خود زندگی خود را وقف امام و ولیّ زمان خود می کند و با تمام وجود در این راه ایستادگی می کند و ثابت قدم می ماند. نه ثروت و نه شهرت و منزلت اجتماعی او باعث نمی شود که از حق روی گردان شود؛ بلکه بالعکس با تمام وجود ثروت و شهرت و منزلت اجتماعی خود را در راه امام زمان خود هزینه می کند و در این مسیر هیچ چیزی را برای خود نمی خواهد؛ بلکه فقط و فقط نبی خدا و دین خدا را می بیند. امروز شیوه سلوک حضرت خدیجه برای همه ما می تواند درس باشد. درسی برای وقف کردن خود با تمام وجود برای امام زمانمان عجل الله تعالی فرجه و گذشتن از تعلقات و هزینه کردن آن تعلقات در راه احیای امر امام خود.

منابع فارسی

  1. ابن بابویه، محمد بن علی،‏(۱۳۷۷)، الخصال، ج۱، مترجم: محمد باقر، کمره ای، چاپ: اول، تهران‏: کتابچی، و ترجمه: احمد، فهری زنجانی، (بی‌تا)، چاپ اول، تهران‏: علمیه اسلامیه‏.
  2. پژوهشگران حوزه علمیه قم، مجله حوزه،(بی‌تا)، زندگینامه حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، ناشر دیجیتالی: مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان.
  3. حکیمی، محمدرضاوحکیمی، محمدوحکیمی، علی‏،(۱۳۸۰)، الحیاة، ج۵، مترجم: احمد، آرام، چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی‏.
  4. سبحانی،جعفر،(۱۳۸۵)، فروغ ابدیت(تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم)، ج۱، بی چا، قم: بوستان کتاب.
  5. کرمی فریدنی، علی،(۱۳۸۳)، فروغ آسمان حجاز خدیجه علیهاالسلام، چاپ دوم، قم: نسیم انتظار.
  6. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی‏،(۱۳۹۷ق)، شیعه در پیشگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام ( ترجمه جلد ۶۵ بحارالأنوار)، مترجم: علی، تهرانی، چاپ اول‏، تهران‏: کتابخانه مسجد حضرت ولی‌عصر.
  7. ـــــــــــــــــــ ‏،(۱۴۰۳ق)، زندگانی‌حضرت‌زهراعلیهاالسلام( ترجمه جلد۴۳ بحارالأنوار)، مترجم: محمدجواد، نجفی، چاپ اول، تهران‏: اسلامیه.

منابع عربی

  1. ابن کثیردمشقی، اسماعیل،(بی‌تا)، البدایة والنهایة، ج۳و۲، بی چا، ادار إحیاء التراث العربی.
  2. أبو نصر البخاری الکلاباذی، أحمد بن محمد بن الحسین بن الحسن،(۱۴۰۷ق)، الهدایة والإرشاد فی معرفة أهل الثقة والسداد (رجال صحیح بخاری)، ج۲،المحقق: عبد الله اللیثی، الطبعة الأولی، بیروت: دارالمعرفة.
  3. ابی یعقوب، احمد،(۱۳۵۸ق)، تاریخ یعقوبی، ج۲، تحقیق: عبدالامیر مهنا، بی چا، بیروت: دارصادر.
  4. اخطب‌خوارزم، موفق بن احمد، سماوی، محمد،(۱۴۲۳ق)، مقتل الحسین علیه السلام، ج۱، چاپ دوم، قم: انوار الهدی.
  5. الاربلی، أبی الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح،(۱۴۰۱ق)، کشف الغمة فی معرفة الأئمه علیهم السّلام، ج۲، بی چا، بیروت: الائمة دار الاضواء، بی تا؛ الطبعه الأولی، بیروت: دار الکتاب الإسلامی.
  6. الأمین الحسینی العاملی الشقرائی، السید محسن بن عبد الکریم،(۱۴۰۳ق)، أعیان الشیعه، ج۱، إعداد: السیدحسن، الأمین، الطبعه الخامسه، بیروت: دارالتعارف.
  7. بحرانی، سید هاشم،(بی‌تا)، حلیة الأبرارفی أحوال محمدوآله الأطهار(علیهم السلام)،ج۱،بی‌چا، قم: مؤسسة المعارف الإسلامیه.
  8. بخاری، محمدبن اسماعیل،(۱۴۰۳ق)، الجامع الصحیح، ج۲، بی چا، بیروت: دارالکتاب العربی.
  9. بکری، أحمد بن عبد الله،(۱۴۱۵ق)، الأنوار و مفتاح السرور و الأفکار فی مولد النبی المختار، ج۱، چاپ اول، قم: نشر شریف الرضی.
  10. بلاذری، احمدبن یحیی،(۱۹۵۹م)، أنساب الأشراف، ج۱، تحقیق: محمد حمیدالله، مصر: دار المعارف.
  11. طبرسی، فضل بن حسن‏،(۱۳۷۲)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏، ج۱۰و۸ ، چاپ سوم‏، تهران‏: انتشارات ناصرخسرو.
  12. الطبری، ابن جریر،(بی‌تا)، تاریخ الامم الملوک، ج۲، بی چا، بیروت: الناشر دارالتراث.
  13. عبدالملک، ابن هشام،(۱۳۷۵ق)، السیرة النبویة معروف به سیره ابن‌هشام، ج۱، تصحیح: مصطفی السقا، ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: دارالوفاق.
  14. العسقلانی، أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد ابن حجر،(۱۴۱۵ق)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۸، تحقیق: عادل، عبدالموجود، علی‌محمد، أحمد معوض، الطبعه الأولی، بیروت: دار الکتب العلمیه.
  15. قمی، عباس،(۱۳۴۴ق)، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار مع تطبیق النصوص الواردة فیها علی بحار الأنوار، ج۲، بی چا، قم: اسوه.
  16. مجلسی، محمدباقر‏،(۱۴۰۴ق)، بحارالأنوار، ج۱۸و۱۶، مصحح: محمدباقر محمودی, عبدالزهراء علوی، چاپ اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
  17. نمازی شاهرودی، علی،(۱۴۱۹ق)،مستدرک سفینه‌البحار،ج۵، بی‌چا، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
  18. النیسابوری المعروف بابن البیع، أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی(۱۴۱۱ق)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، الطبعة: الأولی، بیروت: دار الکتب العلمیه.
  1.  

 

[1] . ابن‏هشام، پيشين، ج 1، ص 200- 201؛ ابن‏سعد، پيشين، ج 1، ص 131؛ بيهقى، پيشين، ج 1، ص 215؛ رازى دولابى، پيشين، ص 46؛ ابن اثير، الكامل فى‏التاريخ، ج 2، ص 39.

[2] . ابن‏اثير، اسدالغابة، ج 5، ص 434؛ حلبى، پيشين، ج 1، ص 224؛ عسقلانى، الأصابة فى تمييز الصحابة( بيروت، دار احياء التراث العربى)، ج 4، ص 281؛ ابن‏عبدالبر، الأستيعاب فى معرفةالأصحاب( در حاشيه الاصابة) ج 4، ص 279.

[3] . حلبى، پيشين، ج 1، ص 224.

[4] ( 1). همسران قبلى او عُتيّق‏بن عائذ[ عابد خ ل‏] و ابوهاله هندبن نباش بود.( ابن‏اثير، اسدالغابة، ج 5، ص 434؛ ابن‏حجر، پيشين، ص 281؛ ابن‏عبدالبر، پيشين، ص 280؛ حلبى، پيشين، ج 1، ص 229؛ ابوسعيد خرگوشى، شرف‏النبى، ترجمه نجم‏الدين محمود راوندى( تهران: انتشارات بابك، 1361)، ص 201؛ شيخ عبدالقادر بدران، تهذيب تاريخ دمشق( بيروت: داراحياء التراث‏العربى، ط 3، 1407 ه. ق)، ج 1، ص 302). برخى از اسناد و شواهد تاريخى حاكى از آن است كه خديجه قبلًا ازدواج نكرده بود و محمد صلى الله عليه و آله نخستين همسر او بود. بعضى از محققان معاصر نيز روى اين موضوع تأكيد دارند.( مرتضى العاملى، جعفر، الصحيح من سيرة النبى الأعظم، ج 1، ص 121.)

[5] ( 2). ابن‏سعد، پيشين؛ بيهقى، پيشين، ص 215؛ طبرى، پيشين، ج 2، ص 197؛ حلبى، پيشين؛ ابن‏اثير، الكامل فى‏التاريخ، ج 2، ص 40.

[6] ( 3). مجلسى، بحارالانوار( تهران: دارالكتب الاسلامية)، ج 16، ص 22.

[7] ( 4). مجلسى، پيشين، ص 20- 21؛ ابن‏هشام، پيشين، ج 1، ص 203؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب( قم: المطبعة العلمية)، ج 1، ص 41.

[8] ( 5). مجلسى، پيشين، ص 21- 23.

[9] ( 6). ابن‏اسحاق، پيشين، ص 82؛ بلاذرى، انساب‏الاشراف، محمد حميدالله( قاهره: دارالمعارف)، ج 1، ص 98؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 16؛ ابن‏اثير، الكامل فى‏التاريخ، ج 2، ص 40؛ رازى دولابى، پيشين، ص 46؛ حلبى، پيشين، ص 227؛ ابن‏شهرآشوب، پيشين، ج 1، ص 42؛ مجلسى، پيشين، ج 16، ص 19.

[10] ( 7). بلاذرى، پيشين، ص 98؛ ابن‏سعد، پيشين، ج 1، ص 132؛ طبرى، پيشين، ج 2، ص 196؛ حلبى، پيشين، ص 228؛ ابن‏عبدالبر، الأستيعاب، ج 4، ص 280؛ ابن‏اثير، اسدالغابة، ج 5، ص 435؛ الكامل فى‏التاريخ، ج 2، ص 39. درباره سنّ خديجه هنگام ازدواج، اقوال ديگرى نيز هست. ر. ك: امير مهيا الخيامى، زوجات النبى واولاده( بيروت: مؤسسة عزالدين، ط 1، 1411 ه. ق)، ص 53- 54.

[11] ( 1). ابن‏هشام، پيشين، ج 1، ص 201؛ رازى دولابى، پيشين، ص 49؛ بيهقى، پيشين، ج 1، ص 216؛ ابوسعيد خرگوشى، پيشين، ص 201؛ شيخ عبدالقادر بدران، تهذيب تاريخ دمشق، ج 1، ص 302؛ ابن اثير، اسدالغابة، ج 5، ص 434.

[12] . معادشناسی، علامه طهرانی، ج 2، ص272

[13] . ابن‏هشام مسلمانان اوليّه را تا نفر هشتم، بدين ترتيب نقل مى‏كند:« على، زيدبن‏حارثه، ابوبكر، عثمان بن عفّان، زُبير بن عوّام، عبد الرحمن بن عوف، سعد بن وقّاص و طلحة بن عبيدالله.»( السيرةالنبوية، ج 1، ص 262- 369.)

[14]. چنان‏كه گفتيم چون على عليه السلام از كوچكى يكتاپرست بود و هرگز به بت‏پرستى آلوده نبود، مسلمان‏شدن او به معناى دست كشيدن از بت‏پرستى نبود،( در حالى كه در مورد ساير ياران پيامبر چنين بود) بلكه او در واقع آيين اسلام را كه براساس همان يكتاپرستى استوار بود، به‏عنوان آيين آسمانى پذيرفت. زينى دحلان مى‏نويسد:« على هرگز سابقه شرك نداشت؛ زيرا او همچون يكى از فرزندان رسول خدا، همراه آن حضرت و تحت كفالت او بود و در همه امور از او پيروى مى‏كرد. در حديث آمده است كه سه نفر هرگز كفر نورزيدند: مؤمن آل يس، على‏بن‏ابى‏طالب، و آسيه- همسر فرعون-»( السيرةالنبوية، ج 1، ص 92.) ابن‏سعد درباره على عليه السلام روايت مى‏كند كه لم يعبد الأوثان قطّ لصغره( الطبقات الكبرى، ج 3، ص 21.) و ابن‏حجر هيتمى‏مكى( م 974 ه. ق)، پس از نقل اين جمله از ابن‏سعد، مى‏گويد: ومِنْ ثَمَّ يقال فيه كرّم‏الله وجهه.( الصواعق المحرقة، الباب التاسع، ص 120.) در مورد سنّ على عليه السلام هنگام پذيرش اسلام، ر. ك: شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابى‏الحديد( ط مصر)، ج 13، ص 234، 235.

[15] . معادشناسی، علامه طهرانی، ج 2، ص272

[16] . الحمیری، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۱۹۰؛ کاتب واقدی، ۱۹۶۸م، ج۸، ص۱۴

[17] . سبحانی، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۱۹۳

[18] . الحمیری، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۱۳۳

[19] . کرمی فریدنی، ۱۳۸۳ش، ص۹

[20] . اربلی، ۱۴۰۱ق، ج۲، ص۱۳۲

[21] . الکلاباذی، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص۸۳۵

[22] . بخاری، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۴۹۲، ح۳۸۱۸

[23] . .مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۱۶، ص۵۲؛ نمازی، ۱۴۱۹ق، ج۵، ص۴۴۰

[24] . خصائص، ۱۳۹۳ش، صص۴۵۸ـ۴۵۶

[25] . العسقلانی، ۱۴۱۵ق، ج۸، ص۹۹

[26] . الحمیری، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۱۸۷؛ زرقانی، ۱۴۱۷ق، ج۱، صص۳۷۳و۱۹۹

[27] . قمی، ۱۳۴۴ق، ج۲، ص۵۶۷

[28] . طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج‏۱۰، ص۷۶۷

[29] . طبری، بی تا، ج۲، ص۳۵

[30] . بکری، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۲۹۴

[31] . امین، ۱۴۰۳ق، ج ۱، ص۳۰۶

[32] . ابن کثیر، بی تا، ج۳، ص۱۲

[33] . ابن هشام، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۲۳۸

[34] . حاکم نیشابوری، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۲۰۱

[35] . مجلسی،۱۴۰۳ق، ج۴۳، ص۱۳۱

[36] . بلاذری، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۱۷

[37] . بلاذری، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۲۷۲

[38] . ابن هشام، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۳۷۹ ؛ طبری، بی تا، ج۲، ص۳۳۷

[39] . ابی یعقوب، ۱۳۵۸ق، ج۲، ص۳۱

[40] . بحرانی، بی تا، ج۱، صص۱۴۸و۸۳ ؛ حکیمی، ۱۳۸۰ش، ج‏۵، ص۳۷۹

[41] . پژوهشگران قم، بی تا، ص۸

[42] . اخطب خوارزم و سماوی، ج۱، ۱۳۸۱ش، ص۲۸

چهارشنبه, 23 اسفند 1402 10:35

ماه مهمانی خدا

نوشته‌شده توسط

ماه مهمانی خدا

          این ماه در روایات اسلامى ماه خدا و میهمانى امت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) خوانده شده و خداوند متعال از بندگان خود در این ماه در نهایت کرامت و مهربانى پذیرایى مى‏کند؛ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) مى‏فرماید: «ماه رجب ماه خدا و ماه شعبان ماه من و ماه رمضان، ماه امت من است،(۱) هر کس همه این ماه را روزه بگیرد بر خدا واجب است که همه گناهانش را ببخشد، بقیه عمرش را تضمین کند و او را از تشنگى و عطش دردناک روز قیامت امان دهد.»(۲)
این ماه، در میان مسلمانان از احترام، اهمیت و جایگاه ویژه‏اى برخوردار و ماه سلوک روحى آنان است و مؤمنان با مقدمه‏سازى و فراهم کردن زمینه‏هاى معنوى در ماه‏هاى رجب و شعبان هر سال خود را براى ورود به این ماه شریف و پربرکت آماده مى‏کنند، و با حلول این ماه با شور و اشتیاق و دادن اطعام و افطارى به نیازمندان، شب‏زنده‏دارى و عبادت، تلاوت قرآن، دعا، استغفار، دادن صدقه، روزه‏دارى و... روح و جان خود را از سرچشمه فیض الهى سیراب مى‏کنند. فضائل ماه رمضان‏
گرچه ذکر تمام فضائل ماه مبارک رمضان از حوصله این مقال خارج است؛ ولى پرداختن و ذکر برخى از فضائل آن از نظر قرآن و روایات اسلامى خالى از لطف نیست.

۱. برترین ماه سال‏
ماه مبارک رمضان به جهت نزول قرآن کریم در آن و ویژگى‏هاى منحصرى که دارد در میان ماه‏هاى سال‏قمرى برترین است؛ قرآن کریم مى‏فرماید: «ماه رمضان ماهى است که قرآن براى هدایت انسان‏ها در آن نازل شده است.»(۳)
پیامبر گرامى(صلی الله علیه و اله) درباره ماه رمضان مى‏فرماید: «اى مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و مغفرت به شما روى آورد، ماهى که نزد خدا از همه ماه‏ها برتر و روزهایش بر همه روزها و شب‏هایش بر همه شب‏ها و ساعاتش بر همه ساعات برتر است، ماهى است که شما در آن به میهمانى خدا دعوت شده و مورد لطف او قرار گرفته‏اید، نفس‏هاى شما در آن تسبیح و خوابتان در آن عبادت، عملتان در آن مقبول و دعایتان در آن مستجاب است.... بهترین ساعاتى است که خداوند به بندگانش نظر رحمت مى‏کند... .»(۴)


۲. نزول کتب آسمانى در این ماه‏
تمام کتب بزرگ آسمانى مانند: قرآن کریم، تورات، انجیل، زبور، صحف در این ماه نازل شده است. حضرت امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید: «کل قرآن کریم در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد، سپس در مدت بیست سال بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) و صحف ابراهیم در شب اول ماه رمضان و تورات در روز ششم ماه رمضان، انجیل در روز سیزدهم ماه رمضان و زبور در روز هیجدهم ماه رمضان نازل شد.»(۵)


۳. توفیق روزه‏
در ماه رمضان خداوند متعال توفیق روزه‏دارى را به بندگانش داده است؛ «پس هر که ماه [رمضان‏] را درک کرد، باید روزه بگیرد.»(۶)
انسان افزون بر جنبه مادى و جسمى، داراى بُعد معنوى و روحى هم هست و هر کدام در رسیدن به کمال مطلوب خود، برنامه‏هاى ویژه را نیاز دارند، یکى از برنامه‏ها براى تقویت و رشد بُعد معنوى، تقوا و پرهیزگارى است؛ یعنى اگر انسان بخواهد خودش را از جنبه معنوى رشد و پرورش دهد و به طهارت و کمال مطلوب برسد، باید هواى نفس خود را مهار کند و موانع رشد را یکى پس از دیگرى بر دارد و خود را سرگرم لذت‏ها و شهوات جسمى نکند. یکى از اعمالى که در این راستا مؤثر و مفید است روزه‏دارى است، قرآن کریم مى‏فرماید: «... اى افرادى که ایمان آورده‏اید! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه که بر پیشینیان از شما نوشته شده، تا پرهیزگار شوید.»(۷)

 

برخى از فواید و فضائل روزه:

الف. تقویت تقوا، پرهیزگارى و اخلاص؛(۸)
امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید: خداوند متعال فرموده: «روزه از من است و پاداش آن را من مى‏دهم.»(۹)
حضرت فاطمه(س) مى‏فرماید: «خداوند روزه را براى استوارى اخلاص، واجب فرمود.»(۱۰)


ب. مانع عذاب‏هاى دنیوى و اخروى:
امام على(علیه السلام) مى‏فرماید: «روزه روده را باریک مى‏کند گوشت را مى‏ریزد و از گرماى سوزان دوزخ دور مى‏گرداند.»(۱۴)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) مى‏فرماید: «روزه سپرى در برابر آتش است.»(۱۱)

ج. آرامش روان و جسم:
روزه‏دارى روح و روان و قلب و دل و نیز جسم را آرامش داده و باعث سلامتى روح و تندرستى جسم مى‏شود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) مى‏فرماید: «روزه بگیرید تا سالم بمانید
باز مى‏فرماید: «معده خانه تمام دردها و امساک [روزه ]بالاترین داروهاست.»(۱۲)
حضرت امام باقر(علیه السلام) مى‏فرماید: «روزه و حج آرام‏بخش دلهاست.»(۱۳)
حضرت على(علیه السلام) مى‏فرماید: «خداوند بندگان مؤمن خود را به وسیله نمازها و زکات و حدیث در روزه‏دارى روزه‏هاى واجب [رمضان ]براى آرام کردن اعضا و جوارح آنان، خشوع دیدگانش و فروتنى جان‏هایشان و خضوع دلهایشان حفظ مى‏کنند.»(۱۴)
امروزه در علم پزشکى و از نظر بهداشت و تندرستى نیز در جاى خود ثابت شده که روزه‏دارى تأثیرهاى فراوانى بر آرامش روح و روان و سلامتى جسم و بدن دارد، دفع چربى‏هاى مزاحم، تنظیم فشار، قند خون، و... نمونه آن است.(۱۵)

د. مانع نفوذ شیطان:
امام على(علیه السلام) به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) عرض کرد: یا رسول الله! چه چیزى شیطان را از ما دور مى‏کند؟ پیامبرگرامى(صلی الله علیه و اله) فرمود: روزه چهره او را سیاه مى‏کند و صدقه پشت او را مى‏شکند.»(۱۶)
بنابراین، روزه مانع نفوذ شیطان‏هاى جنى و انسى شده و وسوسه‏هاى آنان را خنثى مى‏کند.

ه . مساوات بین غنى و فقیر:
انسان روزه‏دار در هنگام گرسنگى و تشنگى، فقرا و بینوایان را یاد مى‏کند و در نتیجه به کمک آن‏ها مى‏شتابد. حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) درباره علت وجوب روزه مى‏فرماید: «تا توانگر درد گرسنگى را بچشد و در نتیجه به نیازمند کمک کند.»(۱۷)

و. احیاء فضائل اخلاقى‏
حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره علت وجوب روزه مى‏فرماید: «تا مردم رنج گرسنگى و تشنگى را بچشند و به نیازمندى خود در آخرت پى‏ببرند و روزه‏دار بر اثر گرسنگى و تشنگى خاشع، متواضع و فروتن، مأجور، طالب رضا و ثواب خدا و عارف و صابر باشد و بدین سبب مستحق ثواب شود،... روزه موجب خوددارى از شهوات است، نیز تا روزه در دنیا نصیحت‏گر آنان باشد و ایشان را در راه انجام تکالیفشان رام و ورزیده کند و راهنماى آنان در رسیدن به اجر باشد و به اندازه سختى، تشنگى و گرسنگى که نیازمندان و مستمندان در دنیا مى‏چشند پى ببرند و در نتیجه، حقوقى که خداوند در دارایى‏هایشان واجب فرموده است، به ایشان بپردازند... .»(۱۸)
و... .

 ۴. وجود شب قدر در این ماه‏
شب قدر از شب‏هایى که برتر از هزار ماه است و فرشتگان در این شب به اذن خدا فرود مى‏آیند و جمیع مقدرات بندگان را در طول سال تعیین مى‏کنند(۱۹) و وجود این شب در این ماه مبارک نعمت و موهبتى الهى بر امت پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و اله) است و مقدرات یک سال انسان‏ها (حیات، مرگ، رزق و...) براساس لیاقت‏ها و زمینه‏هایى که خود آنها به وجود آورده‏اند تعیین مى‏شود و انسان در چنین شبى با تفکر و تدبر مى‏تواند به خود آید و اعمال یک سال خود را ارزیابى کند و با فراهم آوردن زمینه مناسب بهترین سرنوشت را براى خود رقم زند.(۲۰)
حضرت امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید: «تقدیر مقدرات در شب نوزدهم و تحکیم آن در شب بیست و یکم و امضاء آن در شب بیست و سوم است.»(۲۱)

 ۵. بهار قرآن‏
نظر به این‏که قرآن کریم در ماه مبارک رمضان نازل شده و تلاوت آیات آن در این ماه فضیلت بسیارى دارد، در روایات اسلامى، از ماه رمضان به عنوان بهار قرآن یاد شده است؛ چنان‏که حضرت امام باقر(علیه السلام) مى‏فرماید: «هر چیزى بهارى دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.»(۲۲)

یک نکته!
بدیهى است فضائل و ثواب‏هایى که براى ماه مبارک رمضان و روزه‏دارى ذکر شده و به برخى از آن‏ها اشاره شد، از آنِ کسانى است که حقیقت آن را درک کنند و به محتواى آن عمل و در گفتار و کردار به کار گیرند و به آن‏ها جامه عمل بپوشانند. چنان در روایات اسلامى براى روزه‏دارى آدابى ذکر شده و کسانى که صرفاً تلاوت قرآن مى‏کنند، ولى به آیات و احکام آن عمل نمى‏کنند و یا آن که از روزه‏دارى تنها رنج گرسنگى و تشنگى را مى‏کشند و بوسیله گناه، تأثیر روزه را از بین مى‏برند و ماه مبارک رمضان و فضاى معنوى آن تأثیرى بر اشخاصى بر جاى نمى‏گذارد، مورد نکوهش قرار گرفته‏اند.
چنان‏که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) به زنى که با زبان روزه کنیز خود را دشنام مى‏داد فرمود: چگونه روزه‏دارى و حال آن‏که کنیزت را دشنام مى‏دهى؟! روزه فقط خوددارى از خوردن و آشامیدن نیست، بلکه خداوند آن را علاوه بر این دو، مانع کارها و سخنان زشت که روزه را بى‏اثر مى‏کنند قرار داده است، چه اندکند روزه‏داران و چه بسیارند کسانى که گرسنگى مى‏کشند.»(۲۳)
حضرت امام سجاد(علیه السلام) در دعاى حلول ماه رمضان به درگاه خداوند عرض مى‏کند: به وسیله روزه این ماه یاریمان ده تا اندام‏هاى خود را از معاصى تو نگه داریم و آن‏ها را به کارهایى گیریم که خشنودى تو را فراهم آورد، تا با گوش‏هایمان سخنان بیهوده نشنویم و با چشمانمان به لهو و لعب نشتابیم و تا دستمانمان را به سوى حرام نگشاییم و با پاهایمان به سوى آن‏چه منع شده ره نسپاریم و تا شکمهایمان جز آن‏چه را تو حلال کرده‏اى در خود جاى ندهد و زبان‏هایمان جز به آن‏چه تو خبر داده‏اى و بیان فرموده‏اى گویا نشود... .»(۲۴)
بنابراین، در ماه مبارک باید تمام اعضا و جوارح را از حرام دور نگه داشت و با اخلاص، توکل و توسل از اهل‏بیت(علیهم السلام) و عمل به دستورها و احکام قرآن کریم و دورى از گناهان، انجام توبه نصوح و واقعى، عبادت، شب‏زنده‏دارى، درک فضیلت شب قدر و... فضیلت ماه مبارک رمضان را درک کرد و از آن در راستاى رسیدن به کمال حرکت کرد و باید در این ماه به گونه‏اى خودسازى کرد که با اتمام ماه مبارک تأثیر و فواید آن در روح و جان افراد باقى باشد و اثر آن تا ماه رمضان سال بعد ماندگار باشد.

 

پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها:

۱) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج ۲، ص ۶۲۸، دارالکتب الاسلامیة، تهران

 ۲) . ...

 ۳) سوره بقره، آیه ۱۸۵.

 ۴) ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج ۱۰، ص ۳۱۳.

 ۵) ر.ک: الکافى، همان، ج ۲،ص ۶۲۸.

 ۶) سوره بقره، آیه ۱۸۵.

 ۷) سوره بقره، آیه ۱۸۳.

 ۸) همان.

 ۹) میزان الحکمة، محمد محمدى‏رى‏شهرى، ترجمه: حمیدرضا شیخى، ج ۷، ص ۳۲۰۷، مؤسسه دارالحدیث، قم.

 ۱۰) همان، ص ۳۲۰۹.

 ۱۱) همان.

 ۱۲) همان.

 ۱۳) همان.

 ۱۴) همان.

 ۱۵) همان.

 ۱۶) تفسیر نمونه، آیت‏الله مکارم شیرازى و دیگران، ج ۱،ص ۶۳۱، دارالکتب الاسلامیة، تهران.

 ۱۷) مستدرک الوسائل، محدث نورى، ج ۷، ص ۱۵۴، مؤسسه آل‏البیت، قم.

 ۱۸) میزان الحکمة، همان.

 ۱۹) همان، ص ۳۲۰۹.

 ۲۰) سوره قدر، آیه ۱- ۵.

 ۲۱) تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، ج ۱۸، ص ۱۳۲؛ ج ۱۹، ص ۹۰، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم.

 ۲۲) وسائل الشیعه، همان، ج ۱۰، ص ۳۵۴.

 ۲۳) وسائل الشیعه، همان، ج ۶، ص ۲۰۳.

 ۲۴) الکافى، همان، ج ۴، ص ۸۷. ۲۸) الصحیفة السجادیة، امام سجاد(ع) ص ۱۸۶، دفتر نشر الهادى، قم.

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان اروحنا فداک

۱- زندگی‌نامه امام زمان علیه‌السلام

محمد بن حسن عسکری علیهماالسلام مشهور به «حُجَّتِ بنِ الْحَسَن علیه‌السلام»، دوازدهمین و آخرین امام شیعیان اثناعشری است. همان مهدی موعود و منجی بشریت که با ظهور و قیام خود جهان بشری را پر از عدل و داد می‌کند، پس از آن که از ظلم و جود پر شده بود و حاکمیت کفر و نفاق و زر و زور و تزویر را از عالم بر می‌چیند و حکومت جهانی توحید و عدل را برقرار می‌سازد. بنا بر قول مشهور، آن حضرت در نیمه شعبان سال ۲۵۵ قمری در سحرگاه روز جمعه دیده به جهان گشود.[1] مورخان اتفاق نظر دارند که امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف در خانه پدرش امام عسکری علیه‌السلام در سامرا به دنیا آمده است. مکانی که در حال حاضر بخشی از حرم امام هادی علیه‌السلام و امام عسکری علیه‌السلام است.[2]

پدر امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف امام حسن عسکری علیه‌السلام یازدهمین امام شیعیان هستند و ایشان یگانه فرزند امام عسکری علیه‌السلام است. مادر گرامی ایشان شاهزاده‌ای رومی به نام «نرجس خاتون» سلام‌الله‌علیها است كه از طرف پدر نوه قیصر روم شرقی و از طرف مادر از نوادگان شمعون الصفا وصی حضرت عیسی علیه‌السلام بوده است و به ایشان «صیقل» و «ریحانه» و «سوسن» نیز می‌گفته‌اند.[3]

مادر امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف سرگذشتی بس عجیب دارد. نام اصلی این بانوی گرامی «ملیکه» است که پس از ازدواج با امام حسن عسکری علیه‌السلام از سوی خاندان عصمت علیهم‌السلام نام‌های دیگری برای ایشان تعیین شد که مشهورترین آنها «نرجس» است. این بانوی گرامی سیزده ساله بود که جدش قیصر روم مراسم بسیار مجلل و باشکوهی ترتیب داد تا او را به عقد برادرزاده‌اش در آورد؛ ولی بر اثر حادثه‌ای شگفت‌آور تخت برادرزاده‌اش سرنگون شد و او در دم جان سپرد. پس از او بار دیگر مراسم مشابهی ترتیب یافت تا ملیکه به عقد ازدواج برادرزاده دیگر قیصر در آید؛ ولی او نیز به سرنوشت برادر خود دچار شد.

 در همان شب، ملیکه در عالم رؤیا توسط رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله به عقد امام حسن عسکری علیه‌السلام درآمد. از آن پس عشق و علاقه به امام حسن عسکری علیه‌السلام آن‌چنان در قلب ملیکه جای گرفت که او را از غذا و خوراک بازداشت. روز به روز حالش به ضعف و وخامت گرایید؛ به طوری که پزشکان از بهبودی‌اش قطع امید کردند و او نمی‌توانست رازش را با کسی در میان بگذارد.

 سرانجام بر اساس دستوری که امام حسن عسکری علیه‌السلام در عالم رؤیا به او فرمودند، به صورت ناشناس به جمع اسرای روم پیوست و به عراق و شهر بغداد منتقل شد و در آنجا از سوی امام هادی علیه‌السلام توسط یکی از شیعیان به نام بشر بن سلیمان خریداری شد و به سامرا منتقل گردید. امام هادی علیه‌السلام، نرجس خاتون را به خواهرشان حکیمه خاتون واگذار کردند تا احکام دینی را به او آموزش دهد. در اواخر عمر شریف امام هادی علیه‌السلام، امام حسن عسکری علیه‌السلام با نرجس خاتون ازدواج کردند و مدتی بعد در تاریخی که در بالا گفته شد، امام عصر ارواحنا فداه از آن بانوی گرامی متولد گردیدند.[4]

البته این جریان را به اختصار بیان کردیم؛ و الا جزئیات بسیار بیشتری دارد که در بردارنده اسرار و نکات بسیار مهمی از عظمت خاندان عصمت علیهم‌السلام و قدر و منزلت والای ایشان می‌باشد و هر که خواهان است، برای مطالعه کل ماجرا به منابعی که ذکر شده مراجعه نماید. در هر حال این بانوی گرامی از چنان عظمتی برخوردار بوده است که جناب «حكيمه خاتون» خواهر امام هادى علیه‌السلام كه خود از بانوان با عظمت و شخصیت خاندان عصمت علیهم‌السلام بود، او را بانو و سرور خويش و خود را خدمتگزار او مى‌‏ناميد.[5]

۲- ولادت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف

امام زمان علیه‌السلام در دورانی دیده به جهان گشودند که عباسیان امام حسن عسكری علیه‌السلام را به سامرا احضار کرده و زندگی ایشان را به منظور یافتن آخرین حجت الهی و نابودی او به شدت تحت كنترل قرار داده بودند؛ چرا که روایات متعددی وجود داشت که دلالت بر آن می‌کردند که مهدی موعود - که کاخ ظلم و جور را ویران خواهد کرد و تخت سلطنت طاغوت را واژگون خواهد ساخت و طاغیان و گردن‌کشان را ریشه‌کن خواهد فرمود - فرزند امام عسکری علیه‌السلام است.[6] بنا بر نقل مورخان، «معتمد عباسی»[7] جاسوسان و مراقبانی را برای نظارت شبانه‌روزی بر خانه امام حسن عسکری علیه‌السلام و فعالیت‌ها و رفت‌وآمدهای آن حضرت گمارده بود و قابله‌هایی را به صورت مخفیانه مأمور کرده بود که تا وقت و بی‌وقت، سرزده وارد خانه سادات و به ویژه خانه امام حسن عسکری علیه‌السلام بشوند و درون خانه‌ها را بگردند و از حال آن حضرت باخبر شوند و گزارش دهند.[8]

 از این رو تولد آن حضرت مخفیانه و معجزه‌آسا صورت گرفت و در روایات آمده است که ایشان از جهت تولد به حضرت ابراهیم علیه‌السلام و حضرت موسی علیه‌السلام شباهت دارند.[9] یعنی همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان، به اراده الهی به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف نیز در حالی که مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه‌السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان متوجه بشوند، در امنیتی‌ترین نقطه سرزمین اسلامی و در همسایگی کاخ خلیفه جور متولّد شدند.

در تمام دوران بارداری هیچ نشانه‌‌ای در مادر امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف هویدا نبود؛ همان گونه که مادر حضرت ابراهیم علیه‌السلام و حضرت موسی علیه‌السلام نیز چنین بودند. جناب حکیمه خاتون ظاهرا تنها شاهد مستقیم ولادت حضرت حجت ارواحنا فداه بوده است که داستان ولادت آن حضرت را این چنین نقل می‌کند:

شب نیمه شعبان مولایم امام حسن عسکری علیه‌السلام کسی را نزد من فرستادند و پیغام دادند که عمه جان! امشب را ـ که شب نیمه شعبان است ـ در خانه ما افطار کن که حجت موعود خدا در این شب به دنیا خواهد آمد. به خدمت امام حسن عسکری علیه‌السلام رفتم و عرض کردم: «مادر این مولود مبارک کیست؟» فرمود: «نرجس» عرض کردم: «فدایت شوم! هیچ اثر و نشانه‌ای از بارداری در او نمی‌بینم» فرمود: «حقیقت همان است که گفتم»

در حالى که نشسته بودم، نرجس خاتون جلو آمد تا کفش‌هایم را از پایم بیرون آورد و فرمود: «بانوى من حالتان چطور است؟» گفتم: «[از این پس] تو بانوى من و خانواده‌ام هستى!» از سخن من متعجب شد و فرمود: «این چه سخنى است که می‌فرمایی؟!» گفتم: «خداوند در این شب به تو فرزندى عطا مى‌کند که سرور و آقاى دنیا و آخرت خواهد شد» نرجس خاتون از این سخن من خجالت کشید و حیا کرد.

بعد از نماز عشاء افطار کردم و خوابیدم. اندکی بعد از خواب برخاستم و مشغول نماز شب شدم. نمازم را به اتمام رساندم؛ اما هنوز نشانه‌ای از وضع حمل در نرجس به چشم نمی‌خورد. دوباره اندکی خوابیدم و بیدار شدم. نرجس نیز بیدار شد و نماز شبش را به جا آورد و دوباره خوابید.

من از اتاق بیرون رفتم تا از طلوع فجر با خبر شوم. دیدم فجر اول طلوع کرده و نرجس در خواب است. در آن حال شکی در دلم ایجاد شد. ناگهان امام حسن عسکری علیه‌السلام از اتاق مجاور صدا زد: «عمه جان! شتاب مکن که موعد نزدیک است». به اتاق برگشتم و مشغول خواندن سوره «الم سجده و یاسین» شدم. هنگامی که مشغول قرائت قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با اضطراب از خواب بیدار شد. به سرعت به سمتش رفتم و او را به سینه چسباندم و نام خدای تعالی را بر او خواندم. ناگهان امام حسن عسکری علیه‌السلام از اتاق مجاور فرمودند: «عمه جان! سوره قدر را بر او تلاوت کن» شروع به خواندن سوره قدر کردم و به نرجس گفتم: «حالت چطور است» پاسخ داد: «آنچه مولایم به شما خبر داده بود در حال وقوع است» دوباره شروع به خواندن سوره قدر کردم و دیدم که جنین در درون شکم مادر با من هم‌نوا شد و سوره قدر را تلاوت کرد و ناگهان بر من از درون شکم مادر سلام کرد. از آنچه شنیده بودم وحشت کردم. بلافاصله امام حسن عسکری علیه‌السلام از اتاق مجاور با صدای بلند فرمودند: «عمه جان! تعجب نکن؛ خداوند تعالی ما را در کودکی به حکمت ناطق می‌کند و در بزرگی ما را حجت در زمین قرار می‌دهد»

هنوز کلام مولایم امام عسکری علیه‌السلام تمام نشده بود که نرجس از نظرم غیب شد و دیگر او را نمی‌دیدم؛ گویا پرده‌ای میان من و او ایجاد شده باشد. فریادکنان به سمت اتاق امام عسکری علیه‌السلام دویدم. حضرت فرمود: «عمه جان برگرد که او را در جای خود خواهی یافت» به اتاق برگشتم و چیزی نگذشت که حجاب میان من و نرجس از میان رفت و دوباره او را دیدم؛ در حالی که چنان غرق نور بود که چشمانم را خیره می‌کرد. در آن حال نوزادی را در مقابل نرجس دیدم که به سجده رفته بود. سپس بر دو زانوی مبارکش نشست و در حالی که دو انگشت اشاره‌اش را به سوی آسمان بلند کرده بود، فرمود: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّه وَ انَّ جَدّى رَسُولُ اللَّه و انّ ابى‏ اميرُ الْمُؤْمِنين؛ شهادت می‌دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست و جدم رسول خداست و پدرم امیرالمؤمنین است»‏

آنگاه تک‌تک امامان را نام برد تا به خودش رسيد و سپس فرمود: »اللَّهُمَّ انْجِزْ لى‏ وَعْدى‏ وَ اتْمِمْ لى‏ امْرى‏ وَ ثَبّتْ وَطْأَتى‏ وَ امْلَاء الارْضَ بى‏ قِسْطاً وَ عَدْلًا؛ خداوندا! آن چه به من وعده فرموده‏اى را محقق كن و امر من را به انجام رسان! قدم‌هايم را ثابت بدار و به وسيله من زمين را پر از عدل و داد كن!!«

در اين هنگام امام حسن عسكرى عليه‌السّلام با صداى بلند فرمود: «عمه! او را بگير و نزد من بياور» نوزاد را در آغوش گرفتم؛ در حالی که مانند سایر کودکان آلوده به خون و ... نبود و در نهایت طهارت و پاکیزگی بود. تا بر امام حسن عسکری علیه‌السلام وارد شدم، نوزاد به پدرش سلام کرد. حضرت او را در برگرفتند.[10] ناگهان ديدم چند مرغ زیبا دور سر کودک در پروازند. امام‏ عليه‌السّلام يكى از آن مرغان را صدا زد و فرمود: «اين طفل را ببر نگهدارى كن و در هر چهل روز به ما برگردان!» مرغ او را برداشت و پرواز نمود و ساير مرغان نيز به دنبال او به پرواز در آمدند و مي‌شنيدم كه امام حسن عسكرى عليه‌السّلام مي‌فرمود: «تو را به خدائى مي‌سپارم كه مادر موسى فرزند خود را به او سپرد.» نرجس خاتون شروع به گریه کرد. امام علیه‌السلام فرمود: «آرام باش كه جز از سینه تو شير نمى‏خورد. به زودی او را نزد تو مى‏آورند، همان طور كه موسى را به مادرش برگردانيدند و این همان سخن خدای تعالی است که می‌فرماید: «فَرَدَدْناهُ إِلى‏ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ؛ او را به مادرش بازگردانديم تا ديده‏اش روشن شود و محزون نگردد» (قصص/ ۱۳)»

از امام علیه‌السلام پرسيدم: «آن مرغ چه بود؟!» فرمود: «روح القدس بود كه مراقب ائمه است و به امر خداوند آنها را در كارها موفق و محفوظ مي‌دارد و با علم و معرفت پرورش مي‌دهد»

سپس حکیمه خاتون به توضیح دفعات دیگری می‌پردازد که به زیارت مولایش حضرت حجت علیه‌السلام نائل گردیده و عجایبی از قدرت الهی و عظمت خاندان عصمت علیهم‌السلام که در این زیارت‌ها دیده را نقل می‌کند که از بیان ادامه روایت خودداری می‌کنیم و خواننده را به آدرس‌هایی که ذکر شده است ارجاع می‌دهیم.[11]

۳- از ولادت تا امامت

پس از ولادت نیز حضرت حجت ارواحنا فداه زندگی پنهانی داشتند و از دیده‌ها مخفی بودند. امام حسن عسکری علیه‌السلام اگر چه در مجالس مختلف درباره حجت پس از خود سخن می‌گفتند و بر تولد جانشین خویش تأکید می‌ورزیدند، اما فرزند گرامی‌شان را تنها در برخی از موقعیت‌های مناسب، آن هم فقط به عده‌ای از خواص شیعیان نشان می‌دادند تا به این وسیله حجت در امر امامت تمام شود و آیندگان در این مسأله دچار اختلاف و انحراف نشوند.[12]

میان ولادت امام زمان ارواحنا فداه و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام پنج سال فاصله است که در این مدت عده‌ای از شیعیان به دیدار آخرین حجت الهی نائل آمده‌اند و نام برخی از آنان و جریان تشرف‌شان در کتب روایی ذکر شده است. اولین شخصیت جناب حکیمه خاتون سلام‌الله‌علیها عمه امام حسن عسکری علیه‌السلام است که همان طور که در جریان ولادت اشاره شد، ایشان ظاهرا تنها شاهد مستقیم ولادت امام عصر ارواحنا فداه بوده‌اند و پس از ولادت نیز به صورت مکرر به محضر آن امام همام نائل شده‌اند و حتی پس از شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام نیز با وجود غیبت امام زمان ارواحنا فداه ایشان هر صبح و شام مستقیما و بی‌واسطه به محضر آن حضرت مشرف می‌شده‌اند و هر زمان که مسأله‌ای برای ایشان پیش می‌آمده، بلافاصله جواب و هدایتی از ناحیه امام زمان ارواحنا فداه به ایشان می‌رسیده است.[13]

شخصیت دیگری که امام زمان ارواحنا فداه را پس از ولادت و قبل از آغاز امامت آن حضرت دیده است، «عثمان بن سعید عمری» وکیل امام حسن عسکری علیه‌السلام است که در دوران غیبت صغری نیز اولین نائب امام عصر علیه‌السلام بوده است. در مجلسی «عبدالله بن جعفر حمیری» که از راویان برجسته شیعه است از او سوال می‌کند که «آیا تو خودت جانشین امام حسن عسکری علیه‌السلام را دیده‌ای؟» و عثمان پاسخ می‌دهد: آری به خدا! موقعی که او را دیدم تا این حد رشد کرده بود» و با دست خود اندازه قد و بالای امام علیه‌السلام را به حمیری نشان می‌دهد.[14]

شخصیت دیگر «محمد بن عثمان عمری» فرزند «عثمان بن سعید» است که در دوران غیبت صغری بعد از پدرش دومین نائب امام عصر علیه‌السلام بوده است. او به همراه چهل نفر دیگر از شیعیان در مجلسی در محضر امام حسن عسکری علیه‌السلام بودند و امام عسکری علیه‌السلام فرزند گرامی خودشان را به ایشان نشان دادند و آن حضرت را به عنوان جانشین بعد از خود به جمعیت معرفی فرمودند.[15]

شخصیت دیگر احمد بن اسحق قمی است که زمانی به خدمت امام عسکری علیه‌السلام مشرف می‌شود، به این قصد که از آن حضرت در مورد جانشین بعد از ایشان سوال کند و حضرت فی‌البداهه و قبل از آن که احمد بن اسحق سوال خود را بپرسد، به مسأله جانشینی بعد از خودشان اشاره فرموده و سپس فرزند گرامی‌شان را به او نشان می‌دهند.[16]

شخصیت دیگر ابو‌غانم یکی از خادمان امام حسن عسکری علیه‌السلام است که روایت نموده که چون امام زمان ارواحنا فداه متولد شدند، پدر بزرگوارشان نام ایشان را «محمد» گذاردند و در روز سوم ایشان را به اصحاب خود نشان دادند.[17]

«ابراهیم بن محمد فارس نیشابوری»[18] و «ابوهارون»[19] و «یعقوب بن منقوش»[20] و «ابوعمرو اهوازی»[21] و «ابونصر طریف» خادم امام حسن عسکری (ع[22] و ... بسیاری افراد دیگر از جمله کسانی هستند که امام زمان ارواحنا فداه را قبل از شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام دیده‌اند و نام‌شان در تاریخ ثبت شده است و چه بسا افرادی بیشتری هم در همین دوران به زیارت آن حضرت نائل شده‌اند و نام ایشان در منابع ذکر نشده است.

در هر حال امام زمان ارواحنا فداه قبل از شهادت پدر گرامی‌شان و آغاز دوران امامت‌شان نیز در خفاء و به دور از انظار زندگی می‌کردند و تنها در مواقع خاص توسط افراد خاص رؤیت شده‌اند و به جز همین دیدارها که در منابع روایی نقل شده‌اند، اطلاعی از وضعیت زندگی آن حضرت در این دوران در دست نیست.

۴- دوران امامت امام زمان ارواحنا فداه

امام زمان ارواحنا فداه در سال ۲۶۰ ق و به دنبال شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام،  ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه‌السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده‌دار شدند. آن حضرت اکنون زنده هستند و از آن زمان تاکنون حجت حیّ خداوند بر زمین و در میان بندگانش هستند و به خواست خداى متعال تا زمانى که قیام کنند و حکومت عدل جهانی را برقرار سازند نیز زنده‏ خواهند بود.

۴.۱- شهادت امام عسکری علیه‌السلام و وقایع پس از آن

بنا بر مشهور امام حسن عسکری علیه‌السلام در تاریخ هشتم ربیع الاول ۲۶۰ قمری به دستور معتمد عباسی لعنت‌الله‌علیه مسموم گردیده و به شهادت رسیدند.[23] با شهادت امام علیه‌السلام هاله‌اى از غم و بهت‌زدگى فضاى سامرا را فرا گرفت. بازار تعطیل شد و صدای شیون و فریاد تمام شهر را فرا گرفت و تمام مردم و شخصیت‌های نظامی و قضایی و درباریان در تشییع جنازه آن امام همام شرکت کردند.[24]

۴.۱.۱- تلاش حکومت برای یافتن مهدی موعود علیه‌السلام

پس از شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام معتمد عباسی اگر چه به خیال باطل خویش خطری عظیم را از حکومت طاغوتی و خودکامه‌اش دفع کرده بود، اما باز هم از جهت فرزند وعده داده شده امام علیه‌السلام احساس خطر می‌کرد. لذا عده‌ای را مأمور کرد تا خانه امام حسن عسکری علیه‌السلام را به طور کامل بازرسی کنند و تمامی وسائل خانه را مهر و موم نمایند. همچنین دستور داد تا عده‌‏اى قابله،‏ زنان و كنيزان امام حسن عسکری علیه‌السلام را معاينه کنند و اگر آثار بارداری در آنان مشاهده شد، گزارش كنند.

نقل شده است كه يكى از قابله‌ها به كنيزى ظنين شد و از طرف خليفه دستور داده شد كه آن كنيز را در محلي تحت نظر قرار بدهند و «نحرير» - که پيشكار مخصوص خليفه بود - همراه با عده‌اى از زنان مراقب حال او باشند تا صدق و كذب گزارش معلوم گردد و مدّت دو سال آن كنيز را تحت نظر گرفتند تا اطمینان حاصل کنند که باردار نیست!! حتی به این مقدار نیز اکتفا نکرد و پس از دفن بدن مبارک امام حسن عسکری علیه‌السلام دستور داد منازل تمامی کسانی که مظنون بودند، بازرسی شود.

در نهایت براى آن كه وانمود كند كه از امام عسكرى علیه‌السلام فرزندى باقى نمانده و شيعيان از وجود امام بعدى نوميد گردند، دستور داد ميراث آن حضرت ميان مادرشان و برادرشان جعفر تقسيم شود.[25]

۴.۱.۲- اقدامات جعفر بن علی

«جعفر» فرزند ناخلف امام هادی علیه‌السلام و برادر امام عسکري علیه‌السلام و عموی امام زمان علیه‌السلام است که بر خلاف سيره پدر و برادر گرامي‌اش رفتار مي‌کرد. او پس از شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام ادعای امامت کرد و برای تثبیت امامت خود، تولد امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را انکار کرد و مدعی میراث امام عسکری علیه‌السلام شد. از این رو شیعیان دوازده امامی به او لقب «کذّاب»[26] داده‌اند. بلکه بنا بر روایتی از امام سجاد (ع، کسی که این لقب را به جعفر داد، پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله  بودند که سال‌ها قبل، از به دنیا آمدن او و اعمالی‌ که‌ از او سر خواهد زد، خبر دادند و به جهت ادعای دروغینش در امامت، او را به «کذّاب»‌ ملقب کردند و امام ششم را که جعفر نام داشتند، «صادق» لقب دادند تا از او متمایز شود.[27]

جعفر برای به دست آوردن منصب امامت بسیار تلاش کرد و پول‌ها خرج کرد و اقدامات شنیعی انجام داد که البته به خواست خداوند هیچ یک از آنها به نتیجه نرسید.[28] اولین اقدام جعفر تلاش برای اقامه نماز بر پیکر مبارک امام حسن عسکری علیه‌السلام بود. چرا که به اعتقاد شیعه امام معصوم را کسی جز امام غسل نمی‌دهد و کفن نمی‌کند و بر او نماز نمی‌خواند. بنابراین اگر جعفر موفق می‌شدکه بر جنازه مبارک امام حسن عسکری علیه‌السلام نماز بخواند، به نحوی این عمل شاهدی بر امامت او بود.

«ابوالأدیان بصری» که از اصحاب امام حسن عسکری علیه‌السلام است و خودش در مراسم تشییع و خاکسپاری امام یازدهم علیه‌السلام حضور داشته در این مورد می‌گوید: «من از خادمان امام حسن عسکری علیه‌السلام بودم و نامه‌های آن حضرت را به شهرها می‌بردم. هنگامی که معتمد آن حضرت را مسموم کرد و حضرت بیمار شدند، به حضور ایشان شرف‌یاب شدم. نامه‌هایی نوشتند و فرمودند: «اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول می‌کشد و روز پانزدهم وارد «سرّ من رأی» (سامرا) می‌شوی و از خانه من صدای شیون و فغان می‌شنوی و مرا روی تخته غسل می‌بینی!»؛ عرض کردم: «آقای من! وقتی این پیشامد روی دهد، به جای شما کیست؟!»؛ فرمودند: «هر کس جواب نامه‌های مرا از تو خواست، او بعد من قائم [به امر امامت] است»؛ عرض کردم: «نشانه‌ دیگری هم بفرمایید»؛ فرمودند: «هر کس بر من نماز خواند، او قائم بعد از من است»؛ «نشانه‌ دیگری هم بفرمایید»؛ فرمودند: «هر کس به آنچه در کیسه است، خبر داد، او قائم بعد از من است.» هیبت حضرت مانع شد که بپرسم کدام کسیه و در کیسه چیست؟! نامه‌ها را به مدائن رساندم و جواب آنها را گرفتم و چنان‌که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرا برگشتم و از خانه حضرت شیوه و فعان به گوش می‌رسید و پیکر مبارک امام حسن عسکری علیه‌السلام روی تخته غسل بود. ناگهان دیدم جعفر بن علی، برادر امام حسن عسکری علیه‌السلام بر در خانه ایستاده است و شیعیان گرد او جمع شده‌اند و به سبب شهادت برادرش به او تسلیت می‌گویند و بر امامتش به او تبریک و تهنیت می‌گویند. با خودم گفتم: «اگر این امام است، پس امامت باطل است!» زیرا می‌دانستم که جعفر شراب می‌نوشد و قمار می‌کند و اهل لهو و لعب و موسیقی است. نزدیکش رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید. سپس عقید (خادم حضرت عسکری علیه‌السلام بیرون آمد و گفت: «سرورم! برادرت کفن شده است؛ برخیز و بر او نماز بگزار!» جعفر بن علی همراه با شیعیان وارد حیاط شد در حالی که پیشاپیش شیعیان، «سمّان» (عثمان بن سعید عَمری) بود و «حسن بن علی» که «معتصم» او را به شهادت رساند و به «سلمه» معروف بود. وقتی وارد صحن خانه شدیم، جنازه مبارک امام حسن عسکری علیه‌السلام کفن شده بر روی تابوت بود. جعفر جلو ایستاد که بر امام عسکری علیه‌السلام نماز بخواند. تا خواست «اللّه اکبر» بگوید؛ کودکی با صورتی گندم‌گون، موهایی مجعد و دندان‌هایی که در بین آنها فاصله بود، از اتاق بیرون آمد و عبای جعفر را عقب کشید و گفت: «ای عمو! عقب بایست که من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز گزارم!»؛ جعفر با چهره‏اى رنگ‌پريده و زرد عقب رفت و آن کودک جلو آمد و بر پیکر نماز خواند و سپس حضرت حسن عسکری علیه‌السلام در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد.[29] سپس آن کودک رو به من کرد و فرمود: «ای بصری! جواب نامه‌ها را که با توست، بیاور!»؛ آنها را به حضرتش دادم و با خودم گفتم: «این دو نشانه؛ فقط باقی می‌ماند کیسه!»؛ سپس نزد جعفر بن علی رفتم در حالی که داشت ناله و فریاد می‌کرد و از دست آن کودک می‌نالید. «حاجز وشّا» به او گفت: «سرورم! آن کودک کیست تا بر او اقامه حجت کنیم و [با حجت و دلیل او را سر جایش بنشانیم] ؟!»؛ جعفر گفت: «به خدا من تاکنون نه او را دیده‌ام و نه می‌شناسم!»

هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از امام حسن عسکری علیه‌السلام پرسش کردند و دانستند که آن حضرت فوت شده است. گفتند: «به چه کسی باید تسلیت بگوییم؟» مردم به جعفر اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و او را تسلیت دادند و به امامت تهنیت گفتند و اظهار داشتند: «همراه ما نامه‌ها و اموالی است؛ بگو نامه‌ها از کیست و اموال چه‌قدر است؟!» جعفر از جا پرید و در حالی که لباس‌هایش را می‌تکاند و گفت: «از ما علم غیب می‌خواهید؟!»؛ ناگهان خادمی از میان خانه بیرون آمد و به آن جماعت گفت: «نامه‌هایی که با شماست، از فلانی و فلانی است و در کیسه هزار اشرفی است که نقش ده تا از آنها از بین رفته است!»؛ آنها نامه‌ها و اموال را به خادم دادند و گفتند: «آن‌که تو را به خاطر اینها فرستاده است، همو امام است!»[30]

«جعفر» در اقدامي ديگر کوشيد تا اموال امام زمان علیه‌السلام را تصاحب نمايد. او برای این که منکر جانشینی غیر از خودش برای امام حسن عسکری علیه‌السلام بشود، ادعا کرد که برادرش حسن عسکری علیه‌السلام فرزندي ندارد و او تنها وارث برادرش است. حکومت هم اجازه داد تا بر اموال برادر مسلط بشود.[31] در حالی که حتی اگر ادعای او درست بود، باز هم وارث امام حسن عسکری علیه‌السلام مادر گرامی‌شان بودند که در آن زمان زنده بودند و بر اساس فقه شیعه با وجود ایشان جعفر سهمی در ارث برادرش نداشت.

یکی دیگر از اقدامات شنیع جعفر آن بود که حکومت را برای دستگیری حضرت حجت ارواحنا فداه تحریک کرد. او پس از آن که از نماز بر پیکر مبارک امام حسن عسکری علیه‌السلام منع شد و از پاسخ به هیئت قمی‌ها نیز عاجز ماند و در برابر تمام جمعیت مفتضح شد، طبق نقلی به سراغ خلیفه رفت و از آن هیئت مذکور به نزد خلیفه سعایت کرد. خلیفه نیز قمی‌ها را فرا خواند و به آنها گفت: «اموالی که براي «ابو محمد حسن عسکری علیه‌السلام آورده‌ايد به جعفر بدهيد، آنان گفتند: «ما تنها با شرايطي که گفتیم اين اموال را تحويل مي‌دهيم؛ زيرا مردمي که اين پول‌ها را به ما داده‌اند، چنين شرطي را قرار داده‌اند و ما قبل از این هم پول‌ها را با همین شرط به ابومحمد عسکری علیه‌السلام تحویل می‌دادیم»؛ جعفر آنان را تکذیب کرد و گفت که: «اینها دروغ می‌گویند و برادرم علم غیب نداشت» و از خلیفه خواست که آنان را زنداني کند. اما خليفه به خواسته جعفر پاسخ منفي داد و آنان را آزاد نمود. بر اساس این نقل خادم امام زمان ارواحنا فداه در خارج از سامرا به سراغ هیئت قمی‌ها رفت و ایشان را به نزد آن حضرت برد و ایشان هم اموال را با گرفتن نشانی‌ها به آن حضرت تحویل دادند.[32]

اما بر اساس نقلی که قبل از این آوردیم، پس از آن که هیئت قمی اموال را به خادم امام زمان ارواحنا فداه تحویل دادند، جعفر نزد خلیفه عباسی رفت و به او خبر داد که هیئت قمی‌ها جانشین امام حسن عسکری علیه‌السلام یا خادم او را ملاقات کرده‌اند و اموال را به او تحویل داده‌اند و با این کار امام علیه‌السلام را در معرض خطر جدی قرار داد. خلیفه نیز مأموران خود را به خانه امام حسن عسکری فرستاد و ایشان متعرض خانه امام شدند و یکی از کنیزان امام به نام «صیقل» را ـ که ظاهرا همان جناب «نرجس خاتون» مادر امام زمان ارواحنا فداه است ـ دستگیر کردند و از او درباره فرزند و جانشین امام حسن عسکری علیه‌السلام بازجویی کردند. کنیز منکر وجود چنین فرزندی برای امام حسن عسکری علیه‌السلام شد و برای این که خطر را از ناحیه امام زمان علیه‌السلام دفع کند، ادعا کرد که خودش از امام حسن عسکری علیه‌السلام باردار است و مأموران به گمان این که موعودی که در جستجوی او هستند، همین کودک در شکم کنیز است، او را دستگیر کرده و با خود به کاخ خلیفه بردند و از جستجوی بیشتر برای یافتن امام زمان ارواحنا فداه منصرف شدند و به این ترتیب خطر از ناحیه امام علیه‌السلام رفع شد. پس از آن هم مرگ ناگهانى «عبيد اللَّه بن خاقان» وزیر متوکل و شورش «علی بن محمد» ملقب به «صاحب زنج» در بصره پيش آمد و دستگاه خلافت را مدتی به خود مشغول کرد؛ از اين رو از آن كنيز غافل شدند و او توانست از دست آنها بگریزد.‏[33]

جعفر همچنین حاضر شد سالیانه مبلغی به‌ حکومت وقت بدهد تا امامت او را تأیید کند. او نزد «عبیدالله بن خاقان» که یکی از بارزترین شخصیت‌های سیاسی دستگاه ستم‌پیشه بنی عبّاس و وزیر معتمد عبّاسی بود رفت و به او پیشنهاد داد که سالانه بیست هزار درهم به او رشوه بدهد و عبیدالله در عوض جایگاه پدر و برادرش را ـ که همان منصب امامت شیعیان بود ـ برایش تضمین کند. عبیدالله او را دشنام داد و به او گفت: «اى احمق! سلطان (معتمد عباسی) شمشير و تازيانه‏اش را كشيده بود تا بر سر كسانى كه معتقد به امامت پدر و برادرت بودند، فرود آورد تا ايشان دست از اعتقادشان بردارند و موفّق نشد و آنان از اعتقادشان دست برنداشتند و كوشش كرد كه پدر و برادرت را از آن مرتبه ساقط كند و موفّق نشد. پس اگر تو نزد شيعيانِ پدر و برادرت دارای منصب امامت هستی، به سلطان و غير سلطان نيازى ندارى كه رتبه آنها را به تو بدهند و اگر نزد ايشان آن مقام و منزلت را ندارى، به واسطه ما نمى‏توانى به آن مقام دست پيدا كنى» سپس جعفر را با خواری و خفت از بارگاه خودش بیرون انداخت و به دربانان و حاجبانش دستور داد که از این به بعد از ورود او جلوگيرى كنند و تا پايان عمر اجازه ورود به درگاهش را به او نداد.[34]

در هر حال جعفر برای به دست آوردن منصب امامت بسیار تلاش کرد؛ اما به خواست خداوند هیچ یک از اقداماتش به نتیجه نرسید.

۴.۲- غیبت امام زمان ارواحنا فداه

همان گونه که در بحث ولادت امام زمان علیه‌السلام بیان شد، شرایط در آن دوران به گونه‌ای بود که ولادت آن حضرت و حتی بارداری مادر ایشان تماماً مخفیانه بود و زندگی امام زمان علیه‌السلام از همان ابتدا در خفا و پنهانی بود و البته امام حسن عسکری علیه‌السلام در برخی موقعیت‌های ویژه، فرزند گرامی‌شان را به برخی از خواص نشان می‌دادند. این زندگی پنهانی با آغاز امامت آن حضرت نیز ادامه پیدا کرد و بلکه مخفی بودن امام علیه‌السلام و عدم دسترسی به ایشان با شهادت پدر گرامی‌شان و آغاز دوران امامت ایشان شدیدتر شد؛ به گونه‌ای که از این دوران به «دوران غیبت» تعبیر می‌شود.

مسأله غیبت امام زمان علیه‌السلام از همان ابتدای اسلام مطرح بوده و پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و ائمه معصومین علیهم‌السلام در روایات متعددی این مسأله را پیشگویی کرده و درباره آن سخن گفته‌اند و اسرار و حقایقی را درباره اصل غیبت، فلسفه آن، ویژگی‌های روزگار غیبت و وظایف شیعیان در این روزگار بیان فرموده‌اند؛ به گونه‌ای که اصل این مسأله از قطعی‌ترین و بلکه ضروریات اعتقادات شیعیان دوازده امامی است.

نکته مهمی که شایسته است در این زمینه به آن توجه شود، معنای غیبت است. این که امام زمان ارواحنا فداه در غیبت به سر می‌برند به چه معناست؟ آیا به معنای این است که ایشان در جایی غیر از کره زمین زندگی می‌کنند؟! آیا به معنای این است که ایشان اگر چه در زمین زندگی می‌کنند، اما مانند فرشتگان و ارواح فاقد جسم مادی هستند یا مثلا مانند جنیان جسمی ویژه دارند که قابل دیدن نیست؟! یا به معنای این است که ایشان اگر چه در زمین زندگی می‌کنند و مانند سایر افراد بشر دارای جسم مادی هستند، اما به اذن و اراده الهی در دیدگاه مردم تصرف می‌کنند تا مردم ایشان را نبینند؟! یا به معنای این است مردم حتی ایشان را به صورت طبیعی می‌بینند؛ اما حضرت‌شان به صورت ناشناس در میان مردم رفت‌وآمد می‌کنند و مردم ایشان را نمی‌شناسند؟!

بر اساس آن چه در روایات بیان شده است، این که امام زمان علیه‌السلام در جایی غیر از زمین زندگی کنند یا جسمی نامرئی داشته باشند، مردود است و غیبت ایشان به معنای این است که اولاً ایشان در یک مکان ثابت و مشخص زندگی نمی‌کنند و مکان‌های متعددی را برای اقامت بر می‌گزینند.[35] ثانیاً عموم این مکان‌ها دور از انظار عموم مردم است و آن حضرت در بیشتر اوقات در مکان‌هایی غیر از شهرها و اجتماعات و مناطق مسکونی به سر می‌برند؛[36] ثالثا در زمان‌هایی که در مکان‌های عمومی هستند و در شهرها و اجتماعات و در میان مردم حاضر می‌شوند، گاهی چنین است که به اذن خداوند در دیدگان مردم تصرف می‌کنند تا کسی ایشان را نبیند[37] و گاهی هم مردم ایشان را می‌بینند؛ اما حضرت‌شان را نمی‌شناسند و ایشان به صورت ناشناس در میان مردم رفت‌وآمد می‌کنند.[38]

«دوران غیبت» امام زمان علیه‌السلام به دو دوره تقسیم می‌شود که در ادامه به این دو دوره می‌پردازیم:

۴.۲.۱- غیبت صغری

مرحله اول غیبت امام زمان علیه‌السلام کوتاه مدت است و از آن به «غیبت صغری» تعبیر می‌شود. این مرحله که ۶۹سال به طول انجامید، همزمان با شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام و آغاز امامت امام زمان علیه‌السلام در سال ۲۶۰ ق آغاز شد و تا سال ۳۲۹ادامه پیدا کرد.[39]

در این دوران امام زمان علیه‌السلام از دید همگان غایب نبودند؛ بلکه نمایندگانی داشتند که به واسطه ایشان به اداره امور مردم می‌پرداختند و شیعیان از طریق آنها می‌توانستند با آن حضرت در ارتباط باشند و مسائل مورد نیاز خود را از حضرت‌شان سوال کنند و پاسخ‌ها را دریافت نمایند. تعداد این نمایندگان چهار نفر بود که از آنها به «نواب خاص» یا «نواب اربعه» تعبیر می‌شود. در هر دوره‌ای یکی از این چهار تن نائب خاص امام زمان علیه‌السلام بودند و یکى پس از دیگرى مسئولیت مذکور را بر عهده داشتند.[40] علاوه بر این در این دوران بسیاری از مردم به گونه‌های مختلف به دیدار آن امام نائل شدند که منابع نام آنها را ذکر کرده‌اند.[41]

این دوره را می‌توان دوران آماده سازی شیعیان برای دوره بعدی دانست که در آن ارتباط شیعیان با امام از دوره غیبت صغری هم محدودتر شد. اگر غیبت کبری یک‌باره و بدون مقدمه رخ می‌داد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهن‌ها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه‌سازی‌های مدبرانه امامان پیشین علیهم‌السلام، در طول غیبت صغری به تدریج ذهن‌ها آماده شد و زمینه برای مرحله غیبت کامل فراهم گردید.

۴.۲.۲- غیبت کبری

با درگذشت چهارمین نائب امام علیه‌السلام در سال ۳۲۹ ق، غیبت صغری پایان یافت و دوران غیبت کامل آغاز شد که از آن به «غیبت کبری» تعبیر می‌شود و تاکنون هم ادامه دارد. به گزارش منابع شیعه، یک هفته پیش از درگذشت نائب چهارم، امام زمان علیه‌السلام در توقیعی به او از وفاتش و آغاز غیبتی طولانی خبر دادند و به او امر فرمودند که جانشینی برای خود انتخاب نکند. در این توقیع زمان پایان این غیبت مشخص نشده و تنها آمده است که غیبت هنگامی پایان می‌یابد که بی‌عدالتی جهان را فراگرفته باشد. در این توقیع امام زمان علیه‌السلام از غیبت کبری به عنوان «الغیبة التامه» یاد فرموده‌اند که دیگر تا صدور اذن الهی ظهوری نخواهد بود.[42]

با پایان یافتن غیبت صغری نیابت خصوصی نیز خاتمه یافت و در این دوره امام زمان علیه‌السلام ارتباط ظاهری با شیعیان ندارند و فرد خاصی را به عنوان نماینده خود تعیین نفرموده‌اند. بر اساس توقیعی که آن حضرت خطاب به «اسحاق بن یعقوب» صادر فرموده‌اند، در این دوران اداره امور شیعیان و بیان حلال و حرام و رسیدگى به خصومات و اختلافات و کلّیّه شؤون زندگى مردم به فقهاى شیعه که نمایندگان عامّ آن حضرت هستند واگذار گردیده و شیعیان در امور دینی و دنیوی خود در این دوران بایستی به فقهای شیعه مراجعه کنند.

۴.۳- ظهور

پس از ظهور، امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

آن حضرت پس از مبارزه با دشمنان و معاندان و پاکسازی عالم از لوث گردن‌کشان و برقراری حکومت واحد توحیدی جهانی، چند سال حاکم على‏ الاطلاق روى زمین خواهد شد که مدت آن در روایات به طور مختلف بیان شده است.

۵- منابع اصلی

ابن‌صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرِفة الأئمَّه، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۲ق.

اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تبریز، بنی هاشمی، ۱۳۸۱ق.

پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، موسسه امام صادق، چاپ بیست و چهارم، ۱۳۹۰ش.

خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر، تهران، انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ق.

دوانی، علی، نواب اربعه یا سفرای امام زمان (علیه السلام)، تهران، دبیرخانه دائمی اجلاس حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ۱۳۸۵ش.

شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم،۱۳۹۵ق.

شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، قم، دار المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق.

شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.

الصافی الگلپایگانی، لطف‌ الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه‌السلام، قم، موسسه السیده المعصومه، ۱۴۱۹ق.

صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۹۹۲م.

طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بإعلام الهدی، قم، موسسه آل البیت، ۱۴۱۷ق.

طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، قم، آل البیت، ۱۴۱۷ق.

طبری امامی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، بعثت، ۱۴۱۳ق.

غفارزاده، علی، زندگانی نواب خاص امام زمان، قم، انتشارات نبوغ، ۱۳۷۹ش.

کاتب نعمانی، محمد بن ابراهيم‏، کتاب الغیبه، تهران، نشر صدوق، ۱۳۹۷ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۴۰۷ق.

مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

نوری، حسین، خاتمه المستدرک، قم، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام) لاحیاء التراث، ۱۴۱۵ق.

[1]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۵۱۴؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۳۰؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص ۳۳۹؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، ص۲۳۱.

[2]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۴۲۴، ح۱؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، ص۲۳۸.

[3]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص ۴۳۲؛

[4]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص ۴۱۷ – ۴۳۰؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲ – ۱۴.

[5]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص ۴۲۷؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۲.

[6]- مانند این روایت شریف نبوی صلی‌الله‌علیه‌وآله  که می‌فرماید: «الأئمه بعدی اثنا عشر تسعه من صلب الحسین و التاسع مهدیهم؛ پیشوایان پس از من دوازده نفرند. نه نفر آنان از نسل حسین می‌باشند و نهمین آنان مهدی است.» (خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر، ص ۲۳) در تعدادی از این روایات، نام تمام دوازده امام معصوم علیهم‌السلام، یک به یک ذکر شده است. همچنین در روایات متعددی آمده است که مهدی علیه‌السلام از اولاد امام علی علیه‌السلام است (۲۱۴ حدیث) و مهدی علیه‌السلام از اولاد فاطمه (س است (۱۹۲ حدیث) و امام مهدی علیه‌السلام نهمین از اولاد امام حسین علیه‌السلام است (۱۴۸ حدیث) و مهدی علیه‌السلام از اولاد امام باقر علیه‌السلام است (۱۰۳ حدیث) و مهدی علیه‌السلام ششمین اولاد امام جعفر صادق علیه‌السلام است (۹۹ حدیث) و نام پدر مهدی علیه‌السلام حسن است (۱۴۸ حدیث). برای اطلاع تفصیلی از این روایات مراجعه کنید به کتاب منتخب ‌الاثر، نوشته آیت ‌الله صافی گلپایگانی که این احادیث را به تفصیل و با ذکر منابع و مصادر شیعی و سنی آن را نقل کرده است.

[7]- خلیفه عباسی که امام حسن عسکری علیه‌السلام را مسموم کرد و به شهادت رساند.

[8]- الصافی الگلپایگانی، لطف‌ الله، منتخب الاثر، ج ۲، پاورقی ص ۲۸۹– ۲۹۰.

[9]- طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى، ج ۲، ص ۲۳۱.بحارالانوار، همان، ج ۵۱، ص ۲۱۷.

[10]- در نقل دیگری از حکیمه خاتون این چنین نقل شده است که وقتی نوزاد را نزد پدرش بردم، امام حسن عسکری علیه‌السلام نوزاد را از من گرفتند و زبان مبارک‌شان را در دهان نوزاد قرار دادند و سپس دست مبارک‌شان را بر گوش‌ها و چشم‌ها و مفاصل نوزاد کشیدند و فرمودند: «سخن بگو پسرم!» و نوزاد این چنین فرمود: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّه وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه؛ شهادت می‌دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست؛ یکتاست و شریکی ندارد و شهادت می‌دهم که محمد رسول خداست» سپس به امیرالمؤمنین علیه‌السلام و تک‌تک ائمه علیهم‌السلام درود فرستاد تا به نام پدر بزرگوارش رسید و ساکت شد.

سپس امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمود: «عمه جان! او را نزد مادرش ببر تا بر مادرش سلام کند و سپس او را نزد من بازگردان» نوزاد را نزد مادر گرامی‌اش بردم و بر مادر سلام کرد و او را نزد امام علیه‌السلام بازگرداندم. امام فرمود: «عمه جان! هنگامی که روز هفتم شد نزد ما بیا»

هنگامی که صبح شد آمدم تا بر امام حسن عسکری علیه‌السلام سلام کنم و پرده را کنار زدم تا مولایم حضرت حجت علیه‌السلام را زیارت کنم؛ اما ایشان را ندیدم. عرض کردم: «فدای شما! مولایم چه می‌کند و کجاست؟!» فرمود: «اى عمّه! او را به آن كسى سپردم كه مادر موسى علیه‌السلام موسى را به وى سپرد» چون روز هفتم فرا رسید ...» (شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۲۵)

[11]- آن چه در بیان کیفیت ولادت حضرت حجت ارواحنا فداه گفته شد، تلفیقی از محتوای دو روایت است که در برخی مطالب اندکی با یکدیگر تفاوت دارند و هر دو از جناب حکیمه خاتون نقل شده‌اند. یک روایت نقلی است که «موسی بن محمد بن قاسم» از نوادگان امام کاظم علیه‌السلام از جناب حکیمه خاتون نقل می‌کند (شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۲۴– ۴۲۶) و دیگری نقلی است که شخصی به نام «محمد بن عبدالله الطهوی» (نام راوی در نسخه‌های مختلف متفاوت ثبت شده است: طهوی، طهری، زهری، ظهری، مطهری) از جناب حکیمه خاتون نقل می‌کند. (همان، ص ۴۲۶– ۴۳۰)

[12]- ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۳۲؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص ۲۳۳؛ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۰.

[13]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۲۹ – ۴۳۰.

[14]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۹– ۳۳۰.

[15]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۳۵؛ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵.

[16]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۸۴ – ۳۸۵.

[17]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۳۱؛ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۱ص ۵.

[18]- نوری، حسین، خاتمه المستدرک، ج ۱۲، ص ۲۸۱.

[19]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۳۱؛ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵.

[20]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۰۷.

[21]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۳۲؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص ۳۵۴.

[22]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۴۱؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، ص ۲۴۶.

[23]- كلينى، محمد بن يعقوب‏، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۳؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج‌۲، ص۳۱۳؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، ج ۲، ص ۱۳۱؛ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص ۴۲۳– ۴۲۴؛ ابن‌صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرِفة الأئمَّه، ج ۲، ص ۱۰۹۳.

[24]- كلينى، محمد بن يعقوب‏، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۴- ۵۰۵؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج‌۲، ص ۳۲۳- ۳۲۴

[25]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۵؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۳۲۹.

[26]- بسیار دروغگو.

[27]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۱۹.

[28]- شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج ۲، ص ۳۳۷.

[29]- بنا بر برخی نقل‌های تاریخی، خلیفه عباسی برادر خود «عیسی بن متوکل» را فرستاد تا بر جنازه امام حسن عسکری علیه‌السلام نماز بگزارد. او نیز بر پیکر مطهر امام علیه‌السلام حاضر شد و ابتدا حاضران را گواه گرفت که آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفته‌اند و سپس بر پیکر مبارک ایشان نماز گزارد و دستور داد پیکر تشییع شود. (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۵؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص ۳۲۴) اما حق آن است که بر فرض صحت این نقل‌ها، نماز اصلی توسط حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه و در خانه امام حسن عسکری علیه‌السلام و به طور خصوصی برای شیعیان اقامه شد و سپس پیکر مبارک امام برای تشییع جنازه به بیرون از خانه انتقال داده شد و در آنجا عیسی بن متوکل به طور رسمی بر پیکر آن حضرت نماز گزارد و در واقع نماز عیسی بن متوکل جنبه تشریفاتی داشت و طرحی بود که رژیم حاکم برای لوث کردن ماجرای شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام ریخته بود. (پیشوایی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، ص ۶۷۶؛ صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۲۹۸)

[30]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۷۵- ۴۷۶.

[31]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۵؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۴۳.

[32]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۷۶– ۴۷۹.

[33]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۷۶.

[34]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۵- ۵۰۶؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۴۳- ۴۴.

[35]- شیخ طوسى، کتاب الغیبه، ص ۱۶۲؛ کاتب نعمانی، محمد بن ابراهيم‏، کتاب الغیبه، ص ۱۸۲.

[36]- شیخ طوسى، کتاب الغیبه، ص ۲۶۶.

[37]- کاتب نعمانی، محمد بن ابراهيم‏، کتاب الغیبه، ص ۱۴۴؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۱۶۱؛ شیخ کلینی، الکافی، ج ۱ ص ۳۳۷ – ۳۳۸.

[38]- کاتب نعمانی، محمد بن ابراهيم‏، کتاب الغیبه، ص ۱۶۴.

[39]- صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصّغری، ص۳۴۵. البته برخی از عالمان شیعه همچون شیخ مفید (شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج ۲، ص ۳۴۰) و طبرسی (طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری، ج ۲، ص ۲۵۹ - ۲۶۰) مدّت غیبت صغری را ۷۴ سال و زمان آغاز آن را سال ۲۵۵ق (سال تولد امام زمان علیه‌السلام) دانسته‌اند. علت این دیدگاه آن است که حضرت مهدی علیه‌السلام در زمان حیات پدر گرامی‌شان نیز حضور و معاشرت چندانی با دیگران نداشتند و به نحوی از همان بدو تولد در غیبت به سر می‌بردند.

[40]- در مورد نواب اربعه و فعالیت‌های آنان ن.ک: غفارزاده، علی، زندگانی نواب خاص امام زمان؛ دوانی، علی، نواب اربعه یا سفرای امام زمان (ع).

[41]- ن.ک: طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری، ج ۲، ص ۲۱۸– ۲۲۲.

[42]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۱۶؛ شیخ طوسى، کتاب الغیبه، ص ۳۹۵؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص ۵۳۰.

دوشنبه, 23 بهمن 1402 05:49

تجلی عشق، عبودیت و نصرت الهی

نوشته‌شده توسط

تجلی عشق، عبودیت و نصرت الهی

به مناسبت ولادت امام حسین علیه السلام و امام سجاد علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام

امام حسین علیه السلام تجلی عشق الهی

سوّمين پيشواى شيعه در سوّم شعبان سال چهارم هجرى به دنيا آمد.[1]پيامبر بزرگ اسلام از تولد او بسيار شادمان گشت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و ساير آداب وسنن اسلامى را درباره اين مولود مبارك، معمول داشت.[2] كنيه امام حسين (علیه السلام) اباعبداللّه است و القابش عبارت است از: رشيد، وفىّ، طيّب، سيّد، زكىّ، مبارك، التابع لمرضاةاللّه، الدليل على ذات اللّه، سبط و مشهورترين آنها «سيّدالشّهداء» است.[3]

امام حسين (علیه السلام) در هفت سال نخست زندگى خود، علاوه بر برخوردارى از تعليم و تربيت پدر و مادر از نعمت وجود مربّى انسانيّت، رسول گرامى اسلام نيز برخوردار بود.

مسعودى مى‏نويسد:

«رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در دوران كودكى امام حسين (علیه السلام)، شخصاً متصدّى تغذيه، تعليم و تأديب او بود.»[4]

رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) نسبت به امام حسين و برادر بزرگش امام حسن (علیه السلام) علاقه و توجّه خاصّى داشت وآنان را باتمام وجود دوست مى‏داشت. «يَعلَى بن مُرَّه» مى‏گويد:

«در خدمت پيامبر (ص) به مجلس مهمانى مى‏رفتيم؛ در ميان راه به حسين (علیه السلام) كه مشغول بازى بود برخورديم. رسول گرامى (صلی الله علیه و آله) به محض ديدن حسين (علیه السلام) جلو رفت و دستهاى خود را گشود. كودك از اين سو به آن سو مى‏گريخت و پيغمبر (صلی الله علیه و آله) او را مى‏خندانيد تا آنكه او را گرفت؛ دستى را زير چانه و دست ديگرش را پشت سر حسين (علیه السلام) گذارد و او را بوسيد و فرمود:

«حسين از من است و من از حسينم؛ خداوند دوست بدارد كسى را كه حسين را دوست مى‏دارد؛ حسين سبطى از اسباط است.»[5]

«خَيْثَمَةِ بْنِ سُلَيْمان» از «ابُو هُرَيْرَه» نقل مى‏كند كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

«خداوندا! من حسين را دوست مى‏دارم پس تو هم او و دوستانش را دوست بدار.»[6]

روزى رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) از كنار خانه فاطمه (سلام الله علیها) عبور مى‏كرد، صداى گريه حسين (علیه السلام) را شنيد خطاب به دخترش فرمود:

«مگر نمى‏دانى گريه او مرا مى‏آزارد؟»[7]

از همه این روایات می توان فهمید که وجود مقدس امام حسین (علیه السلام) از همان ابتدا نشانه ای برای اظهار عشق الهی بوده است؛ به گونه ای که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشانه دوستی خدا را، دوستی و عشق به حسین (علیه السلام) می داند. حسین (علیه السلام) مظهر و تجلی عشق خالصانه به خداوند است و خود نشانه هر عشق و محبت واقعی است. اگر کسی واقعا و خالصانه به خداوند عشق می ورزد، نمی تواند که حسین (علیه السلام) را دوست نداشته باشد و به او عشق نورزد. چنانکه امام صادق (علیه السلام)  فرمود: مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَيْرَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْنِ ع وَ حُبَّ زِيَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَيْنِ وَ بُغْضَ زِيَارَتِهِ[8] «هر کس که خدا خیر خواه او باشد، محبت امام حسین علیه السلام و شوق زیارتش را در دل او می اندازد، و هر کس که خدا بدخواه او باشد، کینه و بغض زیارت امام حسین علیه السلام را در دل او می نهد.»

امام سجاد علیه السلام تجلی عبودیت الهی

 امام چهارم فرزند برومند حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری- دو سال قبل از شهادت امام على عليه السلام- ديده به جهان گشود.[9] نام آن بزرگوار على، و كنيه مشهورش «ابوالحسن»[10] و لقبهاى معروفش‏ «زين‏العابدين»، «سيّد الساجدين»، «ذوالثفنات» و «سجاد» است.[11]

نويسنده محقق، دكتر سيد جعفر شهيدى مى‏نويسد:

«هريك از اين لقبها نشان دهنده مرتبه‏اى از كمال نفس و درجتى از ايمان و مرحله‏اى از تقوا و پايه‏اى از اخلاص است و بيان دارنده اعتماد مردم به دارنده اين لقبها: سيد عابدان، پيشواى زاهدان (قدوة الزاهدين)، مهتر پرهيزكاران (سيد المتقين)، امام مؤمنان، زيور صالحان (زين الصالحين)، چراغ شب زنده داران (منار القانتين)، داراى پيشانى پينه بسته (ذوالثَفَنات) و چنانچه خواهيد خواند او به حقيقت مظهر نمايان اين صفتها بوده است و اين گفته‏اى است كه همگى برآنند.»[12]

امام سجاد (علیه السلام) در ميدان عبودیت و بندگى گوى سبقت را از تمام همگنان ربود به طورى كه همه معترفند او آقا و زينت عبادت كنندگان بود. آن قدر به پيشگاه خداوند پيشانى بر خاك ساييد كه همه مواضع سجده‏اش پينه بست و هر سال دو بار پينه‏ها را قيچى مى‏كرد و به همين خاطر آن بزرگوار را «ذولاثَفَنات، پيشانى پينه بسته» ناميدند.[13]

از رسول خدا نقل شده:

«چون روز قيامت شود، منادى ندا مى‏دهد، زينت عبادت كنندگان كجاست؟ گويا فرزندم على بن الحسين (علیه السلام) را مى‏بينم (كه در اجابت آن دعوت) بين صفها راه مى رود.»[14]

به هنگام عبادت، آن چنان محو مناجات مى‏شد كه از حوادث اطرافش به طور كامل غافل بود. زمانى آن بزرگوار در محراب عبادت مشغول مناجات بود، فرزندش به درون چاه افتاد، مردم با صداىِ زارى اهل‏خانه براى نجات فرزند امام اقدام كردند و امام همچنان مشغول عبادت بود. بعد از عبادت از او پرسيدند:

«چرا نمازت را براى نجات فرزندت قطع نكردى؟»امام جواب داد:

«من با پروردگار عظيم مناجات مى‏كردم و متوجه نشدم.»[15]

هرگاه نعمتى از خدا را ياد مى‏آورد، سجده مى‏كرد. هرگاه آيات سجده (واجب و مستحب) رامى‏خواند سجده‏مى‏كرد. هرگاه خداوندبدى وناگوارى را ازاو دورمى‏كرد، سجده مى‏نمود، از هر نمازى كه فارغ مى‏شد، سجده مى‏كرد. هرگاه به كار خيرى موفق مى‏شد، سجده مى‏كرد تا اثر سجده بر همه اعضاى سجده‏اش ظاهر شد و او را سجّاد ناميدند.[16]

امام سجاد (علیه السلام) در دعای مکارم اخلاق، صحیفه سجادیه، یکی از آفات عبادت را تنبلی و کسالت معرفی می کند و اینگونه می فرماید: (اللّهمّ صلّ على محمدٍ و آله ... و لاتبتلينّى بالكسل عن عبادتك‏...) اين جمله معارف بسيارى دارد:

اولًا: عبادت، خود يك هدف تربيتى است و هدف آنست كه انسان به مقام عبوديت خدا و عبد خدا شدن برسد كه راه رسيدن به اين مقام هم همانا عبادت است. بنابراين، هدف: عبد خدا شدن، روش: عبادت و آفت تربيت: كسالت است. مشابه اين عبارت را امام سجاد (علیه السلام) در دعاى ابوحمزه دارند كه مى‏فرمايند: خدايا چرا به محض تصميم و اقدام به مناجات با تو، كسالت و خواب را بر من مستولى مى‏كنى؟! «نُعاس» و چُرت را بر من چيره مى‏سازى؟ بنابراين، از آفتهاى نيل به هدف در نظام تعليم و تربيت اسلامى همين كسالت و بى‏حالى است.

ثانياً: عبادت يكى از ابزار تغذيه روح انسان است و لذا اگر اين ابزار به واسطه كسالت، مخدوش شده و يا به كار گرفته نشود مسلماً انسان مريض مى‏شود چون تغذيه كافى نشده است.

ثالثاً: از علل كسالت مى‏تواند اين باشد كه انسان در تغذيه‏هاى جسمى و روحى خويش رعايت تعادل و اعتدال را نمى‏كند و لذا در اسلام تأكيد زيادى بر داشتن نظم و تقسيم ساعات شبانه روز جهت تغذيه روح و جسم شده است. به طور مثال، تفريح و اوقات فراغت در عين حال كه امور مادى‏اند اما مؤثر در سلامت روح نيز مى‏باشند.

رابعاً: شايد اينكه امام كسالت در عبادت را بعد از طلب قدرت و قوت در پيرى و ناتوانى ذكر كردند حاكى از رابطه تنگاتنگ اين دو باشد. يعنى اگر انسان سالم و پرنشاط باشد امكان و فرصت عبادت، بهتر و بيشتر پيدا مى‏كند تا كسى كه كسل باشد. (چنان‏كه افراد در حال طهارت و پاكيزگى بيشتر رغبت به دعا و نماز پيدا مى‏كنند تا زمانيكه بدن و محيط اطراف آنها غيرمطهر است.) و بالعكس توجه به خدا و معنويات و عبادت مى‏تواند قدرتى فوق العاده به انسان عنايت كند و باصطلاح فرد نوعى «دوپينگ الهى» را استعمال مى‏كند و بى‏نياز از مصرف داروهاى مضر براى ازدياد قدرت جسمانى مى‏شود.[17]

حضرت اباالفضل علیه السلام تجلی نصرت الهی

عباس بن علی بن ابی‌طالب که با کنیه بسیار مشهور ابوالفضل شناخته می‌شود، پنجمین پسر امام علی (علیه السلام) و حاصل ازدواج علی بن ابی‌طالب با فاطمه بنت حزام معروف به ام‌البنین است. عباس نخستین فرزند ام‌البنین است.[18] قول مشهور این است که عباس (علیه السلام) در ۲۶ق در مدینه به دنیا آمد.[19] به گفته‌ اردوبادی، درباره روز و ماه تولد او نیز در منابع قدیمی چیزی یافت نمی‌شود و فقط کتابی به نام انیس الشیعه که در قرن ۱۳ق نوشته شده، روز تولد او را ۴ شعبان دانسته است.[20]

در تاریخ برای حضرت عباس (علیه السلام) کنیه های نقل شده است که برخی از آنها عبارتند از:

۱. ابوالفضل: مشهورترین کنیه عباس است.[21] برخی عنوان کرده‌اند که چون در خاندان بنی‌هاشم هر کس عباس نام داشت، ابوالفضل خوانده می‌شد، به عباس(علیه السلام) نیز حتی در کودکی ابوالفضل گفته می‌شد.[22] سید عبدالرزاق موسوی مقرم به نقل از کتاب «الجريدة في أصول أنساب العلويين» نقل کرده که عباس(علیه السلام) فرزندی به نام فضل داشت. ازاین‌رو، او را ابوالفضل می‌خوانند.[23]

  • ابوالقاسم: به دلیل اینکه عباس(ع) فرزندی به نام قاسم داشت، به او ابوالقاسم نیز گفته می‌شد. این کنیه درزیارت اربعین نیز آمده است.[24]
  • ابوالقِربَة: برخی معتقدند که این کنیه به این دلیل به او داده شده است که درواقعه کربلاچندین بار مشک آب به خیمه‌ها برد. این کنیه در چند منبع ذکر شده است.[25]
  • ابوالفَرجَة: دلیل این کنیه این است که عباس(علیه السلام) در کار کسانی که به او متوسل می‌شوند گشایش ایجاد می‌کند.[26]

اگر تمام دوران زندگی حضرت عباس (علیه السلام) را بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم باید گفت: حضرت عباس (علیه السلام) تجلی و مظهر نصرت و وفای به امام زمانش است. چنانکه امام صادق علیه السلام به ابوحمزه ثمالی می فرماید: وقتی خواستی قبر عباس بن علی علیهما السلام را در کنار شط فرات زیارت  کنی چنین بگو: سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الزَّاكِيَاتِ الطَّيِّبَاتِ فِيمَا تَغْتَدِي وَ تَرُوحُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَب‏ ِ وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ص أَفْضَلَ الْجَزَاء[27]

« درود خدا و درود فرشتگان مقرب و انبياء مرسلش و درود بندگان صالح و نيكوكارش و درود تمام شهداء و صديقين و پاكان و پاكيزگان در صبح و شام بر تو اى فرزند امير المؤمنين، شهادت مى‏دهم كه تو تسليم فرزند نبى مرسل و سبط برگزيده پيامبر و راهنما و عالم و جانشين مبلّغ و مظلوم ستم ديده بوده و او را تصديق داشته و در مقام وفاء و خير خواهى او بودى پس خدا از طرف رسولش و امير المؤمنين و حسن و حسين صلوات اللَّه عليهم اجمعين بالاترين پاداش‏ها را به تو داده‏»

آنچه در این متن به عنوان ویژگی ها و خصلت های مهم در وجود حضرت عباس علیه السلام تصریح می کند عبارت است از: تسلیم، تصدیق، وفاداری و خیرخواهی. در واقع با این متن و زیارت این معرفت به ما داده می شود که اگر کسی می خواهد در معیت با امام زمانش باشد و او را یاری کند باید تسلیم امام باشد و در تمام امورات امام را تصدیق کند و با تمام وجود تا جایی که جان خود را فدای امام کند، نسبت به امام وفادار باشد. بالاترین نصح و خیرخواهی برای امام این است که انسان در رکاب امام، جان خود را فدای امام کند.

در ادامه امام صادق علیه السلام می فرماید: به قبر حضرت عباس علیه السلام تکیه بده و بگو: السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكِ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ الْبَدْرِيُّونَ- الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ- وَ أَكْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَى جَزَاء أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بِبَيْعَتِه‏[28]

« درود بر تو اى بنده نيكوكار، بنده‏اى كه فرمان بردار خدا و رسولش و امير المؤمنين و حسن و حسين عليهم السّلام بودى، درود و رحمت و بركات و بهشت خدا براى تو باد، و بر جان و جسد تو باشد، و خدا را شاهد مى‏گيرم كه تو همان راهى را رفتى كه اصحاب بدر رفتند همان كسانى كه در راه خدا جهاد كرده، و در جهاد با دشمنان خدا زبان به پند و نصيحت گشوده و خالص آن را بجا آوردند، در نصرت دوستان خدا سعى بليغ نموده، و از دوستان و محبّين حق تعالى دشمنان را دفع كردند، پس خدا برترين و با فضيلت‏ترين و بيشترين جزاءها و پاداش‏ها را به تو عطاء فرمايد، و نيز وافر و وافرترين پاداش كسى كه به بيعتش وفاء نموده‏»

چنانکه در این متن زیارت مشاهده می شود حضرت عباس علیه السلام به عنوان عبد صالح و کسی که با تمام وجود مطیع امام زمان خودش بوده معرفی شده  است. حاصل این مطیع بودن نصرت و وفاداری به امام زمانش بوده است که نتیجه آن شهادت و جان دادن در راه امام و ولی زمان است به گونه ای که این شهادت موجب غبطه تمام شهدای عالم خواهد بود.

زیارت نامه حضرت عباس علیه السلام برای ما در این زمان درس معرفت است که برای نصرت و یاری امام زمان باید مطیع و تسلیم امام بود؛ اطاعت و تسلیمی که همراه با تصدیق و خیرخواهی برای امام باشد؛ تصدیق و خیرخواهی‌ای که در راه وفاداری و نصرت برای امام هزینه شود؛ نصرتی که با تمام وجود آماده جان دادن در راه او باشد. البته باید بدانیم که این مسیر بدون شور حسینی و عبودیت سجادی ممکن نخواهد بود.

 

 

[1] - اعيان الشيعه، ج ۴، ص ۴۷؛ اعلام الورى( چاپ بيروت)، ص ۲۱۲؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۰۰؛ ارشاد شيخ مفيد، ص ۱۸۱؛ تذكرة الخواص، ص ۲۱۰

[2] - ارشاد شيخ مفيد، ص ۱۹۸؛ اعلام الورى، ص ۲۱۲؛ مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۴۴

[3] - حياةالامام الحسين( ع)، ج ۱، ص ۳۸.

[4] - اثبات الوصيّه، نشر رضى، قم، ص ۱۴۰

[5] - حُسَيْنٌ مِنى وَ انَا مِنْ حُسَيْنٍ، احَبَّ اللّهُ مَنْ احَبَّ حُسَيْناً، حُسَيْنٌ سِبْط مِنَ الْأَسْباطِ« سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۱؛ حديث ۱۴۴و مقتل الحسين، خوارزمى، ج ۱، ص ۱۴۶.»

[6] ( ۳)- نور الابصار، ص ۱۳۹

[7] ( ۴)- همان

[8] - کامل الزیارات، ص ۱۴۲

[9] ( ۱)- اعلام الورى باعلام الهدى، طبرسى، ص ۲۵۱. تاريخهاى ديگرى هم گفته شده است مانند: ۱۵جمادى الاولى سال ۳۶، ۲۱شعبان سال ۳۸، سال ۳۷و نیمه جمادی الاخر سال ۳۸.( ر. ك عوالم، ج ۱۸، ص ۱۲- ۱۴) سيد جعفر شهيدى در تاريخ مشهور خدشه كرده و آن را صحيح ندانسته و تاريخ صحيح ولادت را سال ۴۸هجرى دانسته است، ر. ك زندگانى على بن الحسين، شهيدى، ص ۳۰- ۳۷

[10] ( ۲)- كنيه‏هاى ديگر آن حضرت ابو محمد، ابوالقاسم و ابوبكر ذكر شده است( ر. ك عوالم، ج ۱۸، ص ۱۹- ۲۰)

[11] ( ۱)- عوالم، ج ۱۸، ص ۱۶به نقل از فصول المهمه، ص ۱۸۳

[12] ( ۲)- زندگانى على بن الحسين، دكتر سيد جعفر شهيدى، ص ۸

[13] ( ۱)- عوالم، ج ۱۸، ص ۱۹به نقل از علل الشرايع

[14] ( ۲)- همان مدرك

[15] ( ۳)- ائمتنا، على‏محمد على‏دخيل، ج ۱، ص ۲۶۴مشابه اين روايت در بحار ج ۴۶ص ۸۰نقل شده كه فرزند او به زمين خود و دستش شكست واهل‏خانه فرياد برآوردند وهمسايگان به‏كمك آمدند وشكسته بند دست او را بست و امام همچنان در مناجات بود. صبح بعد وقتى دست فرزند را بسته ديد احوال پرسيد و از جريان مطلع شد

[16] ( ۴)- عوالم، ج ۱۸، ص ۱۹

[17] - تعليم و تربيت از ديدگاه امام سجاد(ع) بررسى اجمالى نكات تربيتى دعاى مكارم الاخلاق، ص: ۱۸۶

[18] - امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۷، ص۴۲۹؛ قمی، نفس المهموم، ۱۳۷۶ش، ص۲۸۵.

[19] - امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۶ق، ج۷، ص۴۲۹.

[20] - اردوبادی، حیاة ابی‌الفضل العباس، ۱۴۳۶ق، ص۶۴.

[21] - ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۰۸ق، ص۸۹. ابن‌نمای حلی، مثیر الاحزان، ۱۳۸۰ش، ص۲۵۴.

[22] - مظفر، موسوعة بطل العلقمی، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۱۲.

[23] - موسوی مقرم، العبّاس(ع)، ۱۴۲۷ق، ج۱، ص۱۳۸.

[24] - مظفر، موسوعة بطل العلقمی، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۱۲.

[25] - بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۹۲؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ۱۳۹۰ق، ص۲۰۳

[26] - مظفر، موسوعة بطل العلقمی، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۱۲.

[27] - کامل الزیارات، ص۲۵۶

[28] - همان

چهارشنبه, 18 بهمن 1402 04:38

محمد صلی الله علیه و آله، پیشوای حمدکنندگان خدا

نوشته‌شده توسط

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله، پيشواى حمدكنندگان خدا

مقدمه

اولین قدمی که برای ورود به مجموعه دین و حتی اعتقادات دینی لازم است، شناخت شخص حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.[1]

رسول خدا صلی الله علیه و آله، قبل از معرفی دین و پیامبریِ خود، شخصیت خود را به مردم یادآوری می‌نماید و بعد دینش را معرفی می‌کند.[2] در نامۀ سی و یک نهج‌البلاغه، امیرالمؤمنین علیه السلام ابتدا دربارۀ شخص پیامبر صلی الله علیه و آله صحبت می‌کند.[3]

عالی‌ترین و بارزترین خصوصیت پیامبر صلی الله علیه و آله، بُعد اخلاقی ایشان بوده است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَ إِنَّكَ لَعَلىَ‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ (قلم: ۴).

و يقيناً تو بر ملكات و سجاياى اخلاقى عظيمى قرار دارى.

اين آيه شريفه هر چند به خودى خود حُسن خُلق رسول خدا صلی الله علیه و آله را مى‏ستايد، و آن را بزرگ مى‏شمارد، ليكن با در نظر گرفتن خصوص سياق، به خصوص اخلاق پسنديده اجتماعي ایشان نظر دارد. اخلاقى كه مربوط به معاشرت است، از قبيل استوارى بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاكاري‌هاى اراذل و عفو و اغماض از آنان، سخاوت، مدارا، تواضع و ... .[4]

رسول اللَّه صلی الله علیه و آله در توصیف آخرین امام امت خود می‌فرماید:

خُلُقُهُ خُلُقِي‏.[5]

ملكات و سجاياى اخلاقی او، ملكات و سجاياى اخلاقی من است.

خداوند متعال در بیان ویژگی آخرین پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرماید:

ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ (انبیاء: ۱۰۷).

و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاده‏ايم.

آن جناب صلی الله علیه و آله رحمت براى اهل دنيا است از جهت آثار حسنه‏اى كه از قيام او به دعوت حقه‏اش در مجتمعات بشرى به راه افتاد.[6]                       

در حدیث قدسی، خداوند در بشارتی به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ویژگی آخرین امام از عترت پیامبر صلی الله علیه و آله را چنین بیان می‌فرماید:                        

سپس دينم را توسّط پسر او(امام حسن عسکری علیه السلام)، «محمّد» كه مايه رحمت همه جهانيان است، كامل كنم.[7]

همچنانکه در زیارت آل‌یاسین، خطاب به آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف مي‌خوانیم:

السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ... الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ.

امیرمؤمنان علیه السلام در توصیف پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرماید:                        

هر كس او را زيارت مى‏كرد در برخورد اول هيبتى بزرگ از وى احساس مى‏كرد و چون با وى معاشرت مى‏نمود و اخلاق‏ او را مى‏شناخت به او محبت پيدا مى‏كرد.[8]

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره چگونگی ارتباط مردم آخرالزمان با امام خود می‌فرماید:

مردم به او رجوع مي‌كنند و گرداگرد او خواهند بود، همان گونه كه پرنده سراغ لانه‌اش مي‌رود و زنبور عسل با رجوع به ملكه‌اش مأوا و آرامش مي‌يابد.[9]

منظور از اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله

خداوند متعال می‌فرماید:

يَا أَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا اطيعُوا اللهَ وَ اطيعُوا الرَّسُولَ وَ اولِى الْأمْر مِنْكُمْ (نساء: ۵۹).

اى اهل ايمان! از خدا اطاعت كنيد و [نيز] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [كه امامان از اهل بيت‏اند و چون پيامبر داراى مقام عصمت مى‏باشند] اطاعت كنيد.

منظور از اطاعت از خدا، پيروى از احكامى است كه به عنوان وحى بر قلب آن حضرت صلی الله علیه و آله نازل شده و مورد حكم و خطاب تمام مؤمنين هستند. قرآن كريم، كلام خدا و وحى حضرت احديّت براى جميع مردم است. بنابر اين اطاعت از خدا يعنى اطاعت از كلام خدا كه همان قرآن كريم است.

امّا اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله به دو قسمت تقسيم مى‏شود:

اوّل: اطاعت در آنچه كه خداوند براى تشريع احكام و تفصيل آنها از غير كتاب به آن حضرت وحى نموده است. چون معلوم است كه احكامى را كه كتاب خدا بيان مى‏كند همانا اصول احكام و موضوعات شرعيّه است مثلًا درباره نماز و روزه و حجّ و جهاد و زكات و نكاح و قوانين معاملات و ساير عبادات و احكام، كلام خدا از اجمال تجاوز نمى‏كند و اما كيفيت نماز و روزه و حج و ساير موضوعات را بايد از رسول الله آموخت، همان طور كه فرمود: صَلُّوا كَما رَأيْتُمُونى اصَلِّى، نماز را خدا واجب كرده ولى ببينيد چگونه من نماز مى‏خوانم، از نقطه نظر شرائط و مقدمات و افعال و اقوالى كه در نماز لازم است طبق نماز من شما هم نماز بخوانيد. خصوصيّات اين موضوعات بطور تمام و كمال در قرآن كريم بيان نشده و فقط اصول عبادات و معاملات و احكام بيان شده است. تفصيلات آنها را بايد از رسول الله آموخت.

نفس رسول خدا مانند يك ذرّه بين بسيار قوى آن مجملاتى را كه خدا در كتاب وحى نموده است بزرگ و روشن و واضح نموده، شرائط و اجزاء هر عبادت را با كيفيّت مخصوص آشكار مى‏نمايد. آيات قرآن به صورت اجمال بر پيغمبر نازل شده و در نفس آن حضرت منعكس گرديده ليكن آن نفس قدسيّه حدود و ثغور و تاويل و تفسير و شان نزول و ساير خصوصيات كتاب خدا را روشن و آشكارا نموده، به طور تفصيل به خارج منعكس مى‏كند:

وَ انْزَلْنَا الَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ للِنَّاس مَا نُزِّلَ الَيْهِمْ (نحل: ۴۴).

ما كتاب را به صورت وحى بر تو فرستاديم براى آن كه آنچه را به سوى مردم فرستاده شده و احكامى را كه براى آنان نازل شده است براى آنان روشن و واضح كنى،‏ احكام را تفصيل دهى، مراد از آيات را بيان كنى.

به عبارت ديگر مى‏توان گفت كه بيان خصوصيّات مسائل و احكام نيز وحيى است كه توسّط جبرائيل به غير عنوان قرآن و كتاب خدا بر آن حضرت نازل شده است و معلوم است كه بيان رسول خدا در اين خصوصيّات و تفصيلات جنبه تشريع را دارد.

دوم: اطاعت رسول خدا در آراء شخصيّه و اوامر نفسيّه راجع به اجتماع مردم مسلمان از آن اوامرى كه وظيفه والى و حاكم براى برقرارى نظم و اجتماع امّت است و در آنها عنوان تشريع حكم نيست مانند حكومت و بيان وظائف شخصيّه مسلمين و نصب وُلات و حكام به ولايات و فرستادن جيوش براى جهاد و نصب قضات و ائمّة جماعت براى رسيدگى به امور اجتماعى و رفع مرافعات و امور دينى مؤمنين.

قالَ اللهُ تَعالى:

انّا انْزَلْنَا الَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَّحْكُمَ بَيْنَ النّاس بِما اريكَ الله (نساء: ۱۰۵).

ما قرآن را بر تو فرستاديم براى آنكه در بين مردم به آنچه خدا به تو نشان داده حكم دهى.

و البته اين حكم در امور شخصيّه طبق قوانين قضاء مى‏باشد. و نيز در تصميمات رسول خدا در مهمّات از امور مانند تجهيز جيوش و نصب امراى لشكر و ارسال آنها براى جهاد به نقاط دور دست و معاهده با اقوام خارج از اسلام طبق مصالحى كه خود آن حضرت تشخيص مى‏داده‏اند، تمام مسلمين بايد بدون قيد و شرط مطيع و منقاد آن حضرت باشند گرچه خداوند در مهمّات امور آن حضرت را امر به مشورت با مؤمنين نموده است:

وَ شاوِرْهُمْ فِى الْامرِ (آل عمران: ۱۵۹).

لكن با جمله متصل فرموده است:

فَإذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى الله (همان).

پيغمبر با مسلمين در عزائم امور مشورت مى‏نمايد ولى در نتيجه، طبق اراده و تصميمى كه خود آن حضرت مى‏گيرد بايد رفتار كند و تمام‏ مسلمين بايد اطاعت بنمايند.

از آنچه ذكر شد به دست آمد كه با وجود آن كه اطاعت رسول خدا در حقيقت اطاعت خدا است چون خدا اطاعت رسول الله را لازم شمرده است:

وَ ما ارْسَلْنا مِن رَسُولٍ الّا لِيُطاعَ بِاذْنِ الله (نساء: ۶۴).

و ما هيچ رسولى نفرستاديم، مگر براى اين كه مردم او را به خاطر اينكه از طرف ما است اطاعت كنند.

در عين حال اطاعت از خدا يك معنایى دارد و اطاعت از رسول خدا معناى ديگرى. بر مردم لازم است از خدا اطاعت كنند راجع به دستورات قرآن مجيد، و از رسول خدا راجع به آنچه كه در خصوصيّات احكام آن حضرت بيان مى‏كند و عنوان تشريع دارد و راجع به مصالح مسلمين در آراء شخصيّه و فرامين آن حضرت آنچه را كه جنبه تشريع ندارد، و شايد همين جهت سرّ آن باشد كه خداوند با دو لفظ «اطيعُوا» مؤمنين را امر به پيروى كرده است و اطاعت خدا را از اطاعت رسول خدا جدا شمرده است.

امّا أُولوا الامر، مسلّماً منصب تشريع را ندارند و مانند رسول خدا مفصّل و مشرع احكام اجماليّة قرآن نيستند بلكه ميان مسلمين مبيّن احكام و مبلّغ آيات، طبق تشريع رسول خدا خواهند بود؛ و نيز در امور مسلمين داراى راى و نظر بوده و در قضاء و مرافعات و ساير جهات اجتماع كه احتياج به راى رئيس براى تنظيم امور و دفع مشكلات و خطرات وارده و جلب منافع عامّه دارد مردم بايد از آنها پيروى كنند و اطاعت آنها از اين جنبه در رديف اطاعت رسول خدا از اين جنبه مى‏باشد و لذا اين دو اطاعت را با يك لفظ «اطيعُوا» بيان فرموده: وَ اطيعُوا الرَّسُولَ وَ اولِى الْامْرِ مِنْكُم. بنابر اين‏ فقط اطاعت آنها در اين ناحيه مى‏باشد به خلاف اطاعت از رسول خدا كه هم در اين ناحيه و هم در ناحية تشريع احكام جزئَيّه و مفصّلات مسائل است.[10]

أميرالمؤمنين علیه السلام، وارث جميع كمالات پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله جز نبوّت‏

جابر از امام محمد باقرعلیه السلام روايت می‌کند:

خداوند، تمام چيزهایى را كه به آدم ابو البشر و تمام اوصياى او تا خاتم النبيين عنايت كرده است، به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عنايت فرموده است. اى جابر، آيا مردم اين حقيقت را درك مى‏كنند؟[11]

ابوحمزه ثمالی می‌گويد به امام سجاد علیه السلام عرض كردم: آيا ائمه اهل بيت: مى‏توانند مردگان را زنده كنند؟ آيا مى‏توانند كور مادرزاد را بينا نموده و مريض پيس را شفا دهند؟ آيا مى‏توانند بر روى آب راه بروند؟ حضرت فرمود:

خداوند هيچ موهبتى به پيغمبرى از پيغمبران خود نداده است مگر آنكه آن را به محمد صلی الله علیه و آله عنايت فرموده است و علاوه بر آنها چيزهایى به محمد صلی الله علیه و آله عطا فرموده است كه به هيچ يك از آنها نداده است‏.[12]

تمام معجزات و كراماتى كه به اذن خدا از آنها سرمى‏زد، همه و همه در وجود مبارك پيغمبر اسلام منطوى و موجود است. چون معجزات انبياء در اثر قدرت روحى و صفاى قلب آنهاست كه امر خدا در آنها تجلى نموده و از دريچه نفوس طاهره آنها اين معجزات به اذن خدا پيدا مى‏شود، و چون نفوس آنها متفاوت بوده لذا اين تجليات نيز مختلف و از هر پيغمبرى يك نوع معجزه خاصى به وجود آمده است.

وجود مقدس خاتم الانبياء و المرسلين صلی الله علیه و آله كه جامع جميع ظهورات اسماء الهيه هستند داراى نفسى وسيع و قلبى فسيح و داراى اسم اعظم و مقام فناء در اسم احد و ذات مقدس بارى تعالى مى‏باشند. لقب خاتم النبيين بر آن حضرت اعتبار و تشريف نيست ‏بلكه سعه روح و استعداد سير در همه اسماء و صفات و تجلى اسم اعظم و تلقى آخرين مراتب توحيد و فناى در ذات احديت و اندكاك و انطواى جميع عوالم در نفس مبارك آن حضرت بلكه انطواء و اندكاك جميع علوم و مواهب انبياى گذشته با كمالات روحى و علمى در آن حضرت حكايت از عنوان خاتم النبيين مى‏كند.

همه انبياء مقدمه الجيش آن حضرت صلی الله علیه و آله بوده و هر يك از زاويه‏اى و دريچه‏اى خاص و راهى مخصوص به خدا راه يافته و صاحب كمال مخصوص شده‏اند، ليكن نفس بزرگ پيغمبر اسلام صلی الله علیه و آله از همه زوايا و همه دريچه‏ها و از همه راه‌ها به آن مقام منيع بار يافته و همه اسماى الهيه در او تجلى نموده است. بنابراین آن حضرت وارث همه پيغمبرانند و همه زير نگين آن حضرت واقع و به شرف خدمت و تمسك و استشفاع متمسك‏اند.

بنابراين وجود مبارك آن سرور كاينات، داراى علوم همه انبياء و اوصياء و داراى همه معجزات آنان و بيش از آنها هستند و لواى حمد در روز بازپسين فقط به دست آن حضرت داده خواهد شد، يعنى پيشواى حمدكنندگان خدا، به همان طريقى كه سزاوار مقام حمد اوست.

امام باقر علیه السلام می‌فرماید:

على بن ابي طالب علیه السلام هبه خداست ‏به رسول بزرگوارش محمد صلی الله علیه و آله، حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام تمام علوم اوصياء و علوم پيغمبران سابق را ارث برد چون وارث پيغمبر صلی الله علیه و آله بود، و پيغمبر صلی الله علیه و آله، وارث جميع انبياء و مرسلين بودند.[13]

تمام اين مراتب و درجات و كمالات و فضايل و مزايا و علوم و معجزات و اسماء الهيه كليه و اسم اعظم از آن حضرت صلی الله علیه و آله به خليفه و وصى آن حضرت و آئينه‏ تمام نماى آن، وجود مبارك اميرالمؤمنين على بن أبى طالب علیه السلام منتقل شد و لواى حمد در روز قيامت از دست آن حضرت صلی الله علیه و آله به اميرالمؤمنين علیه السلام مى‏رسد.[14]

 

[1]. ر.ک. سخنرانی حجت الاسلام پناهیان، اولین قدم برای معرفی دین، تهران: همایش معنوی جوان امروز-جوان فردا، ۱۳۸۵.

[2]. قَالَ أَ رَأَیْتُکُمْ إِنْ‏ أَخْبَرْتُکُمْ‏ أَنَ‏ الْعَدُوَّ مُصْبِحُکُمْ أَوْ مُمْسِیکُمْ مَا کُنْتُمْ‏ تُصَدِّقُونَنِی‏ قَالُوا بَلَى قَالَ فَإِنِّی‏ نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى، ‏قم، علامه، ۱۳۷۹ق، ج‏۱، ص: ۴۶.

[3]. وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ یُنْبِئْ عَنِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ کَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ ص فَارْضَ بِهِ رَائِداً وَ إِلَى النَّجَاةِ قَائِدا. نهج‌البلاغه، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق، نامه ۳۱.

[4]. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايى، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، قم، انتشارات اسلامى، ۱۳۷۴، ج‏۱۹، ص: ۶۱۹.

[5]. حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار عليهم السلام، سيد هاشم بن سليمان بحرانى‏، قم، مؤسسة المعارف الإسلامية، ۱۴۱۱ق، ج‏۶، ص: ۴۸۰.

[6]. الميزان فى تفسير القرآن، همان، ج‏۱۴، ص: ۴۶۷.

[7]. ثُمَّ أُكْمِلُ دِينِي بِابْنِهِ مُحَمَّدٍ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، احمد بن على طبرسى، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳ق، ج‏۱، ص: ۶۸.

[8]. مَنْ رَآهُ بَدِيهَةً هَابَهُ وَ مَنْ خَالَطَهُ مَعْرِفَةً أَحَبَّهُ. مكارم الأخلاق، حسن بن فضل طبرسى، ‏قم، شریف رضی، ۱۴۱۲ق، ص: ۱۸.

[9]. يَئُوبُ النَّاسُ إِلَيْهِ كَمَا تَئُوبُ الطَّيْرُ إِلَى أَوْكَارِهَا وَ كَمَا يَئُوبُ النَّحْلُ إِلَى يَعْسُوبِهَا. العدد القويّة لدفع المخاوف اليومية، على بن يوسف بن مطهر حلى‏، قم،  كتابخانه آية الله مرعشى نجفى‏،  ص: ۹۱.

[10]. ر.ک. امام شناسى، سید محمدحسین حسینی طهرانی، مشهد، علامه طباطبایی، ۱۴۱۹ق، ج‏۲، ص: ۱۲-۱۵.

[11]. أَعْطَى اللَّهُ مُحَمَّداً ص مِثْلَ مَا أَعْطَى آدَمَ ع فَمَنْ دُونَهُ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ كُلِّهِمْ يَا جَابِرُ هَلْ يَعْرِفُونَ ذَلِكَ. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص: ۱۱۷.

[12]. َّ قُلْتُ: الْأَئِمَّةُ يُحْيُونَ الْمَوْتَى وَ يُبْرِءُونَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ يَمْشُونَ عَلَى الْمَاءِ قَالَ: مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً شَيْئاً قَطُّ إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَاهُ مُحَمَّداً ص وَ أَعْطَاهُ مَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، محمد بن حسن صفار، ‏قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، ۱۴۰۴ق، ج‏۱، ص: ۲۷۰.

[13]. إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع هِبَةُ اللَّهِ لِمُحَمَّدٍ ص وَرِثَ عِلْمَ الْأَوْصِيَاءِ وَ عِلْمَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ أَمَا إِنَّ مُحَمَّداً ص وَرِثَ عِلْمَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، همان، ج‏۱، ص: ۱۲۱.

[14]. ر.ک. امام شناسى، همان، ج‏4، ص: ۲۴-۲۶.

دوشنبه, 16 بهمن 1402 04:13

حضرت امام موسی کاظم علیه السلام

نوشته‌شده توسط

بسم الله الزحمن الرحیم

امام موسی کاظم علیه‌السّلام

امام موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب علیهم‌السّلام، ملقب به کاظم و باب‌الحوائج، هفتمین امام از اهل بیت علیهم‌السّلام، در بیستم ذی‌الحجه و به نقلی هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ هجری هم‌زمان با شروع قیام ابومسلم خراسانی و در دوران انتقال قدرت از امویان به عباسیان، در قریه ابواء (میان مکه و مدینه) به دنیا آمد.

مادرشان حمیده از زنان پاک، دانشمند و پرهیزکار عصر خویش، کنیزی از اهل بربر (مغرب) یا از اهل اندلس (اسپانیا) بوده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق علیه‌السّلام زنان را در یادگیری مسائل و احکام دینی به ایشان ارجاع می‌داد.

امام رضا علیه‌السّلام، حضرت فاطمه معصومه علیها‌السّلام و حضرت احمد بن موسی شاهچراغ، از معروف‍‌ترین فرزندان امام کاظم علیه‌السّلام هستند.

حضرت نجمه، مادر امام رضا علیه‌السّلام، کنیزی از اهالی مغرب و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود.

آغاز امامت

حضرت موسی بن جعفر علیهما‌السّلام بیست سال و به روایتی نوزده‌سال از عمر مبارک خود را با پدر به سر برد و پس از شهادت پدرشان امام جعفر صادق علیه‌السّلام به امامت رسید و از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ قمری به مدت ۳۵ سال رهبری شیعه را بر عهده گرفت.

بنا به دلایل سیاسى، از جمله به دلیل وحشتى که از حاکمیت عباسیان وجود داشت، امام براى بسیارى از شیعیان خود ناشناخته ماند؛ زیرا امکان آن بود که اگر به صورت صریح و در ملاء عام، امامت امام کاظم علیه‌السّلام معین گردد، از ناحیه خلفا تحت فشار قرار گیرد.

از جمله دلایل سردرگمی شیعیان پس از امام صادق علیه‌السّلام می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • شدّت اختناق در عصر منصور درباره علویان، به ویژه امام صادق علیه‌السّلام که عظمت فراوانى در جامعه داشت،
  • دعوت و جذب شیعیان آن حضرت از طرف بعضى از فرزندان امام صادق علیه‌السّلام که به ناحق داعیه امامت داشتند،
  • پراکندگى شیعیان زیرا آنها در شهرهاى دور و نزدیک زندگى مى‌ کردند،
  • امام صادق علیه‌السّلام در وصیت خویش براى این که جان امام بعد از خویش را حفظ کند، افزون بر دو فرزند خود، امام کاظم علیه‌السّلام، عبدالله و منصور عباسى را نیز وصىّ خود قرار داد،
  • مسأله اسماعیل بن جعفر، از آنجا که او فرزند بزرگتر امام صادق علیه‌السّلام بود، شیعیان گمان مى‌کردند که رهبرى آینده شیعه از آن او خواهد بود. وى در حیات پدر وفات کرد.

خلفای معاصر

امام کاظم علیه‌السّلام معاصر با چهار تن از خلفای عباسی بودند، که همگی در ضدیت با شیعه قرار گرفته و فشار بسیاری را متوجه امام و اصحابشان نمودند:

  • ۱۰ سال در خلافت منصور (حکومت۱۳۶-۱۵۸ق)،
  • ۱۱ سال در خلافت مهدی عباسی (حکومت۱۵۸-۱۶۹ق)،
  • یک سال در خلافت هادی عباسی (حکومت۱۶۹-۱۷۰ق)
  • ۱۳ سال در خلافت هارون (حکومت۱۷۰-۱۹۳ق)

عصر امام کاظم علیه‌السّلام دوران بسیار سختى براى شیعیان بود و در این دوران حرکتهاى اعتراض‌آمیز متعددى از ناحیه شیعیان و علویان نسبت به خلفاى عباسى صورت گرفت که از مهم‌ترین آنها قیام فخ -در زمان حکومت هادى عباسى- و نیز جنبش یحیى و ادریس فرزندان عبدالله بود که در زمان هارون رخ داد.

این وضعیت موجب می شد که امام کاظم علیه‌السّلام غالبا راه تقیه را در پیش گیرد تا تشکل شیعه و رهبرى آنها را به طور پنهانى اداره نمایند.

امام کاظم علیه‌السّلام برای ارتباط با شیعیان، سازمان وکالت را گسترش داد و در مناطق مختلف، افرادی را به عنوان وکیل تعیین کرد.

نقش‌ها و فعاليت‌ها

فعالیت‌های امام کاظم علیه‌السّلام را می‌توان بر دو دسته کلی دانست:

  • حرکت در زمینه فرهنگی، فکری و علمی: در این زمینه امام روش پدرش امام صادق علیه‌السّلام را ادامه داد. با آنکه شروع امامت حضرت با آن وضع تاریک و خفقان‌بار حاکم بر جامعه همراه بود که حتْی یاران نزدیک امام صادق علیه‌السّلام نیز جانشین او را نمی‌شناختند و امکان شرف‌یابی به محضرش را نداشتند، امّا طولی نکشید که شهرت علمی امام کاظم علیه‌السّلام در سرتاسر جهان اسلام منتشر شد. گروه‌های بسیاری از دانشمندان بزرگ که در مکتب امام صادق علیه‌السّلام تحصیل می‌کردند، هنگام اقامت موسی بن جعفر علیه‌السّلام در مدینه به سوی حضرت سرازیر شدند.
  • مبارزه با حکومت غاصب و موضع‌گیری صریح در قبال هیئت حاکمۀ منحرف و خود را زعیم حقیقی مسلمانان دانستن: علیه‌السّلام در این محور از سویی یارانش را از همکاری با حکومت شدیداً نهی می‌فرمود و به آنان دستور مبارزه منفی می‌داد (جریان صفوان جمال که حضرت او را از کرایه دادن شترانش به هارون نهی فرمود، معروف است).

رویدادهای مهم عصر امام کاظم علیه‌السّلام

  • احضار امام موسی کاظم علیه‌السّلام به بغداد و زندانی نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدی عباسی.
  • زندانی شدن امام موسی کاظم علیه‌السّلام در بغداد، در دوران حکومت‌ هادی عباسی،
  • دستگیری امام کاظم علیه‌السّلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسی بن جعفر در بصره، به دستور‌ هارون‌ الرشید،
  • انتقال امام علیه‌السّلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد،
  • انتقال امام علیه‌السّلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیی برمکی،
  • انتقال امام علیه‌السّلام از زندان فضل بن یحیی به زندان سندی بن شاهک،
  • مسموم کردن امام علیه‌السّلام با خرمای زهرآلود، توسط سندی بن شاهک در زندان،
  • شهادت امام کاظم علیه‌السّلام به خاطر مسمومیت در زندان سندی بن شاهک،
  • انتقال پیکر مطهر امام موسی کاظم علیه‌السّلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانیِ مردم برای دیدن آن توسط ماموران‌ هارون‌ الرشید،
  • انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقی از تحقیر پیکر امام موسی کاظم علیه‌السّلام، توسط ماموران حکومتی، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شأن پیکر آن حضرت و به خاک‌سپاری در مقابر قریش بغداد.

امام کاظم علیه‌السّلام در زندان هارون

امام کاظم علیه‌السّلام دو بار به دست هارون به زندان افتاده اند که مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳ یعنى به مدت چهار سال به طول انجامید و به شهادت آن حضرت منجر شده است. مدّت زندان مرتبه اوّل، ذکر نشده است.

برخی از دلایل زندانى شدن امام به دست هارون عبارت است از:

  • سختگیری‌های هارون نسبت به علویان به خصوص امام موسی کاظم علیه‌السّلام،
  • نفوذ بسیار امام و علویان در میان مردم به دلیل اینکه فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند،
  • مفترض‌الطاعه بودن‌ امامان شیعه و ترس دستگاه حکومت از شیعیان به دلیلی این صفت ائمه اطهار علیهم‌السّلام،
  • سعایت برخی از بستگان امام در نزد هارون.

شهادت امام کاظم علیه‌السّلام

امام علیه‌السّلام در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجری در سن ۵۵ سالگی در زندان "سندی بن شاهک" به شهادت رسید. سندی، به دستور هارون الرشید امام را مسموم کرد و امام علیه‌السّلام سه روز پس از آن به شهادت رسید.

پیکر مطهر امام موسی بن جعفر علیهما‌السّلام را در منطقه شونیزیه در مقبره خانوادگی منصور که به مقابر قریش شهرت داشت، دفن کردند. مدفن ایشان به حرم کاظمین مشهور است.

گفته شده است دلیل عباسیان برای این‌که بدن امام را در این مقبره دفن کردند، ترس از آن بود که مبادا مکان دفن او محل تجمع و حضور شیعیان شود.

منابعی برای مطالعه بیشتر

اباذر نصر اصفهانی، کتاب‌شناسی کاظمین، تهران، نشر مشعر، ۱۳۹۳.

باقر شریف قرشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر علیهما‌السّلام، تحقیق: مهدی باقر القرشی، ۱۴۲۹ق.

جمعی از نویسندگان، فرهنگ شیعه، قم، زمزم هدایت، ۱۳۸۵.

حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۴ق.

رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم‌السّلام، قم، انصاریان، ۱۳۸۱.

رضا محمدی، امام‌شناسی، قم، زمزم هدایت، ۱۳۹۶.

عزیزالله عطاردی، مسندالامام الکاظم ابی الحسن موسی بن جعفر علیهما‌السّلام، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۴۰۹ق.

محمدرضا جباری، سازمان وکالت، قم، مؤسسه امام خمینی(قدس‌سره)، ۱۳۸۲.

مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق علیه‌السّلام، ۱۳۷۲.

موسسه قرآن و عترت فدک سبز طوس