ما معتقدیم خط اصیل اسلام، خط تشیّع است که از همان آغاز، همواره تحت فشار بوده است. کسانی که در برابر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایستاده بودند پس از این که کار آن حضرت بالا گرفت و پیشرفت های زیادی حاصل شد بعضی ایمان آوردند و برخی دیگر از اسلام به عنوان یک نقاب استفاده کردند و چهره واقعی شان با آنچه که در عصر جاهلیت بود تفاوتی نکرد.
مطالعه دقیق تاریخ سیاسی تشیع نشان می دهد که در حقیقت شیعه و تشیع حامل آن خط راستین اسلام است و طبیعی است که در مقابلِ چهره منافقین بیشترین بارِ این رسالتِ پایداری را شیعه به دوش می کشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم در اواخر عمرشان با مقاومت هایی از سوی منافقان مواجه شده بودند و لذا شما در سوره های مدنی قرآن کریم، ملاحظه می کنید که بیش از این که به کفّار بپردازد، به منافقین پرداخته است.
حوادثی که در اواخر عمر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله رخ داد، بعضی حوادث برجسته آن را که مورّخان صرف نظر از این که متعلق به چه محور فکری بودند ذکر کرده اند، نشان می دهد که چه فعالیت هایی برای تغییر مسیر اسلام در جریان بوده است؛ مثلاً در ماجرای بیماری شدید پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که آن حضرت، قلم و دواتی خواستند تا مطلبی مرقوم فرمایند که امت گمراه نشوند، یا در قضیه ای که از راه کوهستانی عبور می کردند عده ای در شب سنگ و یا سنگ هایی را غلتاندند تا مرکب رَم کند و از قبل جبرئیل خبر داده بود که یکی جلوی مرکب را و دیگری پشتش را محکم نگه داشته بود تا این اتفاق نیفتد، یا اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله اواخر عمرشان به قبرستان مدینه می آمدند و می فرمودند: گوارا باد بر شما مرگ، که رفتید و این وضعیت را ندیدید و یا سرپیچی کنندگان از جیش اسامه. همه اینها، نمونه هایی است از آنچه که در اواخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله اتفاق افتاد و برای اهل بصیرت معلوم بود که بعد از آن ممکن است چه پیش بیاید که آنچه بعد پیش آمد برای خیلی ها غیرمنتظره نبود. تأکید حضرت در حجة الوداع برای این که همه افراد حضور یابند تا ابلاغ پیام غدیر را بفرماید همه حکایت از آن نگرانی ها می کرد.
به هر حال می بینیم که شیعه از آغاز کارش، بنابر این طبیعت تاریخی و سیاسیِ حاکم بر اواخر دوره پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله و آنچه که در مدینه، پنهانی می گذشت همانند کوه یخی بود که بخش مرئی آن، کوچک و قسمت نامرئی اش بزرگ بود و آثارش را در تاریخ اسلام گذاشت.
بخش مهمی از قریش در حقیقت به لحاظ رفتار و سلوک به جاهلیت قریش بازگشتند، نه اینکه کلمه توحید و شهادتین را پس بگیرند، بلکه رفتارشان همانند قبل شده بود. بنی اُمیّه در برخوردشان با ملل دیگر خود را برتر می دانستند و دیگران را موالی می خواندند و اگر یک اُموی یا فردی عرب، پیاده بود و یک غیر عرب، سوار بر اسب بود، باید پیاده می شد و آن عرب را سوار اسب می کرد، تا به خانه اش برسد. یعنی، همان تبعیض های جاهلی و همان تفاخرهای اشرافی گذشته.
اما مؤمنان واقعی مثل عمار یاسر، ابوذر و دیگران ایستادند و مشکلات فراوان را تحمل کردند. در مناطقی که دور از حجاز و جزیرة العرب بود و در میان مردمانی که از اقوام غیرقریش و انصار بودند، تشیّع بیش تر رشد کرد؛ مثلاً در ایران، یمن و یا شام بعد از اینکه سایه اموی ها برچیده شد می بینیم که ما حکومت بنی حمدان را داریم، در ایران آل بویه، در شمال آن، زیدیه و علوی ها را داریم، در شمال آفریقا، ادرسی ها را داریم. این ها همه شیعه بودند و بعد هم که فاطمی ها آمدند. در هند سلاطین بهمنی و دیگران در جنوب هند، شیعه بودند. اینکه در هند جاهایی به نام حیدرآباد هست و مکان هایی به نام علی ابن ابی طالب علیه السلام نام گذاری شده است، همه این ها حکایت از این می کند که تشیع، بیش تر در خارج از سرزمین اولیه اسلام رشد داشته است. در همین قُهستان بیرجند فعلی یا در الموت، اسم های دیگر را دارید، در بخارا و در بخشی از حکومت سامانیان شاید از نصر بن احمد به بعد این ها اسماعیلی بودند، پدر ابن سینا که خودش از دیوانیان سامانیان بود از اسماعیلیان بوده است.
این ایرانی ها بودند که بنی امیه را از تخت به زیر کشیدند. بی تردید، راهنمایی خواجه نصیرالدین برای هلاکوخان در سرنگونی آخرین خلیفه عباسی مؤثر بود. و متقابلاً آن ها هر جا که فرصت یافتند، شیعه را سرکوب کردند. بنی امیّه مَثَل اعلای کسانی است که احساسات ضد شیعی را از ابتدای اسلام هدایت کردند، در هر جایی که توانستند ادامه دادند و درصدد تخریب نمادهای شیعی و مراسم آن برآمدند؛ آیة الله تسخیری نقل می کنند که در شمال آفریقا و در مراکش درست روز عاشورا، عیدی را درست کردند تا مردم لباس نو بپوشند؛ می گویند امروز مثلاً روز به زمین نشستن کشتی نوح است و لذا جشن می گیرند. همزمان اموی های آندلس هم چنین رسمی را معمول کردند. محمود غزنوی در ری صدها دار بر پا کرد و بزرگان از علما و سادات شیعه را به دار کشید که اغلب این سادات و علما، مازندرانی بودند و فرخی سیستانی هم قصیده ای در مدح او سروده است.
هر گاه، شیعه در حال نُضج گرفتن بوده، مجموعه نیروهایی متحد شدند و شیعه را به بدترین و سخت ترین شکل ممکن، سرکوب کردند؛ مثلاً در شهر «حَلَب» صخره ای است به نام صخرة الدم که در همان جا چند هزار نفر از شیعیان و علمای برجسته شیعه منطقه حلب، به دستور صلاح الدین ایوبی سر بریده شدند. و در زمان صفویه، همه متحد شدند برای این که این حکومت را ساقط کنند. شما می بینید که میان خان ازبک و سلطان عثمانی، اتحاد محکمی علیه حکومت شیعی صفویه بسته می شود. شورش افغان های ابدالی علیه حکومت صفویه، قابل تأمل است؛ موقعی که این ها به اصفهان می رسند، محمود افغان به سلطان عثمانی نامه می نویسد و اعلام می کند که ما با شما بیعت می کنیم، نیمه غربی ایران را به سلطان عثمانی می بخشد، متقابلاً سلطان عثمانی هم مشروعیت حکومت افغان ها را بر نیمه شرقی ایران امضا می کند.
موقعی که در تاریخ معاصر، مرحوم میرزای شیرازی، فتوای تحریم تنباکو را می دهد، استعمار انگلیس در اوج اقتدار بود؛ آن ها می گفتند آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب نمی کند و هر جا بر کره زمین بتابد بر امپراتوری بریتانیا تابیده است. در تاریخ آن زمان، این کار، بی سابقه بود که یک روحانی با فتوایی، اقتدار انگلیس را خُرد کند، برای انگلیس ها داشتن و یا نداشتنِ توتونِ ایران مهم نبود، چون ثروت آن ها حد و حصری نداشت، اما برای آن ها، این مهم بود که صولت و منزلت آن ها شکسته نشود و میرزا، منزلت آن ها را شکست. آن ها همه تلاششان را برای شکستن سطوت روحانیت به کار بستند، لذا به دست یپروم خان مهاجر ارمنی قفقاز مرحوم شیخ فضل اللّه نوری را به دار آویختند. بسیاری از مورخان گفتند به دار کشیدن شیخ فضل اللّه، انتقام آن اقدامی بود که مرحومِ میرزای شیرازی، علیه انگلیس ها کرد، آن ها حتی جسد مرحوم شیخ فضل اللّه را به خانواده اش بازنگرداندند، خانواده اش نزد عضدالملک نایب السلطنه و پیر سلسله ی قاجار رفتند. و او به یپرم خان گفت: جسد را بده، گفت نمی دهم، می خواهم بسوزانم، گفت: اگر چنین کنی، چون شیخ، از علمای شیعه است علیه تو شورش می شود، بالاخره جَسد را برگرداندند. جسد را بردند در خانه مرحوم شیخ و در طاق نمایی گذاشتند و رویش را گچ گرفتند، برای این که به جسد آن مرحوم بی احترامی نکنند چند تا سنگ در تابوتی گذاشتند و فرستادند در منطقه ای از تهران دفن شود بعد از مدتی، جسدی که در دیوار امانت گذاشته بودند، درآوردند و در قم دفن کردند.
مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی معروف به میرزای دوم، علیه انگلیس ها، فتوای جهاد داد. پس از شکست عثمانی، هیچ عالم و مصلحی در کشورهای اسلامی که زیر سلطه عثمانی بود و از متفقین شکست خورده بود جرأت نکرد این کار را بکند. با همه مشکلاتی که علمای شیعه با عثمانی داشتند، تنها مجموعه ای که علیه انگلیس ها فتوای جهاد دادند میرزا محمدتقی شیرازی، مرحوم سیدمصطفی کاشانی پدر آیة اللّه کاشانی بودند. طلبه ها، تفنگ به دوش گرفتند و با انگلیس ها جنگیدند. آن ها هم بالاخره، انتقام این را از مرحوم آقای کاشانی گرفتند و دستور تبعید ایشان را دادند. بعدا در قضیه نفت هم باز همین طور شد؛ یعنی هر جا که علمای شیعه و شیعیان حکومتی بر پا کردند و اقتداری نشان دادند، همه مخالفان، دست به دست هم داده و با شیعه، مقابله کردند، چون حضور شیعه در عرصه سیاست، کارآمد می باشد.
بازتاب انقلاب اسلامی ایران بر تحولات بین الملل
شک نیست، که این انقلاب چند کار بزرگ صورت داد:
- احیای مطلق فکر دینی در جهان
یعنی زنده کردن نام دین و معنویت، اعم از اسلام و مسیحیت، چند نمونه می آورم تا مطلب روشن تر شود: زمانی، بنده به لهستان سفر کردم، آقای لخ والسا، رئیس جمهور وقت لهستان، در ملاقاتی که با او داشتم، به من گفت: کاری که در کشور شما اتفاق افتاد باعث احیای دین و دین داری و اعتقاد به دین در دنیا شد و در کشور ما هم این اثر را داشته است، خود او از کاتولیک های معتقد بود و گفت «این جا اگر کسی نخست وزیر شود قبل از این که کار خودش را شروع بکند به واتیکان می رود و با پاپ بیعت می کند.»
در آمریکای لاتین، تحوّلی در کلیسا اتفاق افتاد، چون آن ها نوعا کاتولیک هستند، اما به لحاظ سیاسی، حسابشان را تا حدود زیادی از واتیکان جدا کردند، چون واتیکان را مدافع دین اشراف می دانند و معتقدند که واتیکان کاری به خوب و بد و زشت و زیبایی که در دنیا می گذرد و نیز آنچه بر سر مردم دنیا می آید، ندارد. گاهی پاپ سخنرانی می کند و از برخی وقایع اظهار تأسفی می کند، اما به همین حد، بسنده می کند. بحث این نیست که پاپ برای مسلمان ها دلسوزی کند، بلکه اگر تنها برای همان مسیحیان دلسوزی کند، عالی است. پرسش این است که موضع واتیکان در برابر هشتصد هزار آدمی که در منطقه دریاچه های بزرگ در آفریقا کشته شدند چه بود؟ توتسی ها و هوتوها نوعا یا بت پرست بودند یا مسیحی، به ندرت مسلمان در میان آن ها بوده، واتیکان در قبال جنگ میان آن ها هیچ کار و هیچ اعتراضی نکرد. یا موضع واتیکان در قضیه جنگ بین حامیان معدن دارهای زئیر کنگوی امروز جنگی بین طرفدارهای فرانسه و طرفداران آمریکا و سوسیالیست های مسیحی طرفدار آقای نایرره (جنگ بین سه طرف یک مثلث) که در آن جا قریب به یک میلیون نفر آدم که بیشترشان هم مسیحی بودند کشته شدند، هیچ صدای اثر بخشی از واتیکان برنخاست.
در کشورهای اسلامی، از ابتدا اولین کاری که انقلاب اسلامی کرد احیای فکر دینی بود؛ هم بنا به قرائنی که وجود دارد و هم به اقرار کسانی که پرچم دار این کار بودند.
- احیای فکر اسلامی در جهان اسلام
با این پیام که اسلام، کارآیی دارد و داروی شفابخش برای درد انسان عصر حاضر است، در بعد سیاسی، احزاب پرشماری با شعار اسلامی ظهور یافتند. از حزب پاس مالزی تا جماعت اسلامی پاکستان. برای نمونه، بعد از انقلاب اسلامی ایران هر چه حزب در افغانستان تأسیس شد، همه اسلامی بودند و همه چپ ها و مائوئیست ها به طاق نسیان سپرده شدند. در ترکیه، حزب رفاه (سابقا سلامت ملی) و در الجزایر، جبهه نجات اسلامی ظهور یافتند، در سودان، حزب جنبش قومی اسلامی سودان به رهبری حسن ترابی و در مصر، اخوان المسلمین نشاط سیاسی فزاینده ای یافت؛ بعد از اعدام سید قطب، اخوان المسلمین ضعف شدیدی پیدا کرده بود و نمودی نداشت، اما بعد از انقلاب اسلامی ایران احیا شد. احزاب اسلامی در جاهای مختلف با اقبال عمومی مردم مواجه شدند و در عرصه مبارزه انتخاباتی آراء زیادی کسب کردند؛ جبهه نجات اسلامی، حزب پاس مالزی، جماعت اسلامی پاکستان و جمعیت اسلامی افغانستان، نمونه ای از احزاب موفق بودند.
- احیای اسلام سیاسی
پیش از انقلاب اسلامی، بسیاری از خارجی ها و نیز داخلی های شبه خارجی می گفتند که دین اسلام، جواب گوی نیازهای امروز ما نیست و این دین، متعلق به قرن های گذشته است و با دنیای صنعتی و مدرن سازگاری ندارد، در ایران افرادی مثل میرزا آقا خان کرمانی و میرزا فتحعلی آخوندزاده، این طرز تفکر را داشتند. عدّه ای هم می گفتند، به درد می خورد اما باید اصلاحاتی در آن صورت بگیرد؛ مثل میرزا زین العابدین مراغه ای. مشابه همین طرز فکر را در مصر و پاکستان و جاهای دیگری داشتیم. مثلاً فرض کنید کسی مثل پسر سید احمد خان معتقد بود اگر اصلاحاتی در اسلام بشود خوب است. کسی هم مثل شیخ محمد عبده، اصلاح طلبی بود، که معتقد بود اسلام، پاسخگوی مقتضیات عصر حاضر است، اما فردی همانند رفاعه طمطاوی بر این باور بود، که باید لیبرالیسم را در چارچوب اسلام ببینیم.
پس انقلاب اسلامی در عمل، موجب تقویت این فکر شد که اسلام، با دنیای روز، سازگار است و دارویِ امروز ماست. خاصیت دیگرش این بود که اسلام کارآیی سیاسی و توان تشکیل حکومت دارد.
برای نشان دادن تأثیر انقلاب اسلامی از بُعد «احیای اسلام سیاسی و حکومتی» می توان:
الف: به تشکیل احزاب سیاسی در جهان اسلام که طالب تشکیل حکومت اسلامی بودند اشاره کرد. مثلاً در اندونزی احزاب بزرگ اسلامی تشکیل می شود؛ برای نمونه در همین «آچه سوماترا» کسانی که در حقیقت محور اصلی فعالیت های سیاسی هستند؛ معتقدین به کارآیی اسلام و تشکیل حکومت اند. همین طور در مالزی و افغانستان. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، احزاب سیاسی که در افغانستان تشکیل می شد؛ احزاب خلق، پرچم و تنظیم نسل نو هزاره بودند، دو حزب اوّلی، مارکسیسم روسی و تنظیم نسل نو هزاره، مائویسم بودند. یعنی، احزابی که آن جا تشکیل می شد، انگیزه اسلامی نداشند. آقای ظاهر شاه، آن زمان در رأس سکولارهای آن جا بود، داوود خان هم، سوسیال دموکرات بود. اما بعد از انقلاب اسلامی هر چه حزب در افغانستان تشکیل شده، همه اسلامی بودند؛ چه شیعه و چه سنی نوعا پسوند اسلامی داشتند. اگر اهل سنت حزب درست می کنند آقایان ربّانی و حکمت یار، «جمعیت اسلامی» را تأسیس می کنند، آقای حکمت یار از او انشعاب کرد و حزب اسلامی را بنا نهاد. آقای یونس خالص حزب اسلامی تشکیل می دهد، آقای مولوی محمد نبی محمدی حزب «حرکت انقلاب اسلامی» را درست می کند. بعضی که مقداری ملی گراتر بودند مثل آقای پیر سیداحمد گیلانی حزب «محاذ ملی» را تأسیس کردند. در میان شیعیان افغانستان نیز احزابی هست که همه با پسوند «اسلامی» شناخته می شوند.
در ترکیه که نماز خواندن در محل کار جرم به حساب می آمد آقای اربکان حکومت را به دست گرفت و در محل کار نخست وزیری، نماز جماعت برگزار می کند. در الجزایر که اسم حکومتش، جمهوری دموکراتیک خلق الجزایر بود بعد از استقلال، در آن جا آقای عباس مدنی و آقای علی بِلحاج، جبهه نجات اسلامی را به وجود آوردند و در تمام انتخابات شهرداری های سراسر الجزایر پیروز شدند. در سودان علیه آقای جعفر نُمیری که سکولار بود کودتا شد و آقای عمر البشیر امور را به دست گرفت، وی به لحاظ آرمانی از آقای حسن ترابی که خودش یک اخوانی با تأثیر سودانی است، کمک می گیرد و حکومت اسلامی را بنا می نهد.
ب: تأثیر دیگر انقلاب اسلامی، احیای اسلام جهادی و مبارزه جو به سیاق ایرانی بود. کاری که الان در فلسطین به «انتفاضه» معروف است، الگویی از شکل مبارزه شیعیان ایرانی است. انتفاضه اوّل به پیروزی رسید. اما انتفاضه دوم چیست؟ این انتفاضه همراه اسلحه است و مبارزان فلسطینی، سلاح به دست گرفتند؛ این سلاح از سنگ شروع شد و زن، مرد، کوچک و بزرگ به سوی اسرائیلی ها سنگ پرتاب می کنند، زمانی آقای ادوارد سعید، از متفکران مسیحی فلسطینی و استاد دانشگاه نیویورک، به جنوب لبنان که تازه آزاد شده بود، آمد و از باب فاطمه، آن نقطه ای که طرفین (فلسطینی و یهودی) به هم خیلی نزدیک هستند، سنگی به آن سوی مرز و به طرف اسرائیلی ها پرتاب کرد. اگر ادوارد سعیدِ پیرمرد یک سنگ به طرف اسرائیلی ها پرتاب کند، خیلی مؤثر نیست، اما این اکنون، نماد مبارزه همگانی شده است.
این توده ای شدن مبارزه، روشی است که امام خمینی رحمه الله به مسلمانان آموزش داد. در بحبوحه انقلاب، بعضی از منصب داران نیروهای مسلح، به امام پیشنهاد کردند که کودتا کنیم، آقا فرمود: نه، شما اگر می خواهید کمک کنید ارتش را رها کنید و به مردم بپیوندید، که همین گونه نیز شد و خیلی از ارتشی ها فرار کردند.
آری، این فرمول و روش مبارزه، کارآیی خود را در دنیا نشان داده و امروز هم می بینید که بالاخره آمریکایی ها و اسرائیلی ها در مقابل انتفاضه، عقب نشستند و امتیازاتی هم به فلسطینی ها می دهند تا به نحوی آن را مهار کنند. این هم، تسرّی روشِ مبارزات خاص جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران به دنیا است.
چگونگی مبارزه مخالفان با فکر دینی
اگر بخواهیم چالش ها و موقعیت شیعه را در دنیا مطرح کنیم و مشکلات را شناسایی کنیم، از روی همین عناوین می توانیم پی ببریم. همان طور که در گذشته با علمای اسلام و پیشتازان شیعه که توانستند علیه ظالمان و حاکمان ستم پیشه مبارزه کنند مقابله شد و نوع مقابله ها هم متناسب با شیوه مبارزه و تاکتیکی بود که آن ها داشتند، در این جا در مورد احیای فکر دینی هم، که اولین اثر انقلاب اسلامی بود نیز چاره ای اندیشیدند و در واقع ضد حمله این کار را به ما زدند؛ به این ترتیب که در اُم القرای احیای فکر دینی ایران عده ای با خودِ فکر دینی، در حال مقابله اند، تا فکر دینی را زیر سؤال ببرند. این حرکت به صورت مرئی و نامرئی توسط بیگانگان حمایت می شود. می بینید که اگر کسی در یک روزنامه مهجور، مقاله ای علیه دین و دین داری بنویسد، شب رادیو بی بی سی آن مقاله را می خواند. اگر فرضا از گردانندگان رادیو بی بی سی سؤال شود که چرا این مقاله را خواندید؟ حتما بعد از یک دو سه بار رد و بدل شدن صحبت به این نتیجه می رسیم که غرض این است که این تفکر را حمایت بکند. اگر شمارگان این روزنامه مثلاً، پنج هزار تا است بی بی سی ممکن است، صدهزار شنونده مستقیم و چند صد هزار هم شنونده غیرمستقیم داشته باشد، که همه برای هم نقل می کنند.
این حرکتی که ظرف این سال ها در داخل کشور ما، به خصوص به عنوان ام القرای احیاء فکر دینی، علیه دین و دین داری ایجاد شده در حقیقت یک کار متقابلی است از سوی کسانی که از احیای فکر دینی صدمه می بینند. بر همین قیاس علیه اسلام و مبانی فکری و اعتقادی آن سخن می گویند و یک جانبه به میدان می روند و کلمات دیگران را علیه دین و اسلام ترجمه می کنند و به نام اندیشه های تولیدی و بکر خودشان، ارائه می کنند. امروز خدمت آیت اللّه سبحانی بودیم، ایشان دو نسخه از شماره های جدید مجله کلام شیعه را آوردند. در یکی از مقاله های آن، یکی از محققان، کار ارزشمندی کرده بود، به این صورت که جمله ها و عبارت های دو نفر از پیشتازان مقابله با فکر دینی و فکر اسلامی را که مقالاتشان در داخل کشور، به وفور یافت می شود و علیه تفکر حاکم دینی و اسلامی قلم می زنند، از کتاب هایشان آورده و بعد نشان داده، که این ها از کجا و چه کسانی اقتباس شده است جملات آن شخص غربی را به طور مستند از کتابش آورده و کنار جمله دو نفر از دگراندیشانِ داخلی ما گذاشته است، کسی که آن را مطالعه کند فورا درمی یابد، که این جمله ها و عبارت های متفکران داخلیِ ما، عینا از فلان متفکر غربی که چندین سال پیش گفته، گرفته شده است.
این رفتارها به روشنی نشان می دهد، که ریشه این کارها قطعا سیاسی است. با کمی تأمل پی می بریم که بسیاری از چالش های کنونیِ فکری و کلامیِ فرا روی شیعه، ریشه در چالش های سیاسی دارد.
مخالفانِ احیای اسلام سیاسی که نمادش تشکیل حکومت است با همه توان و با هر نوع ابزار و وسیله حتی با کودتا و یا دخالت مستقیم نظامی به جنگ این اندیشه آمدند؛ برای نمونه به الجزایر نگاهی بیفکنید، زمانی که انقلاب الجزایر پیروز شد اولین رئیس کشورش آقای احمد بن بلا بود، همان یکی دو سال اول آقای بومدین که ژنرال ارتش بود علیه او کودتا کرد. آقای بومدین سر کار بود تا فوت کرد. بعد آقای شاذلی بن جدید به ریاست جمهوری رسید که او هم ارتشی بود. آمریکایی ها در ترویج دموکراسی هدایت شده شان به همه جا فشار آوردند از جمله به الجزایر که شما باید دموکراسی را برقرار کنید، امریکایی ها آقای شاذلی بن جدید را به آمریکا دعوت کردند و او با آقای ریگان در کاخ سفید، مصاحبه مطبوعاتی مشترک انجام داد، ایشان اندکی به مردم آزادی داد و انتخابات شهرداری ها برگزار شد و در همه شهرها «جبهه نجات اسلامی» برنده انتخابات شد. ناگهان آمریکایی ها به خود آمدند و به صراحت گفتند که ما از رواج دموکراسی، این نتیجه را نمی خواستیم. بعضی از نظریه پردازان آمریکایی به صراحت گفتند، که هدف ما از برقراری دموکراسی، شکل گرفتن حکومت سکولار است و اگر حاصل این دموکراسی، یک حکومت دینی و اسلامی باشد، نتیجه را قبول نداریم. لذا مستقیم، حمایت کردند تا کودتا شد و آقای عباس مدنی و آقای بلحاج و سران جبهه نجات اسلامی را دستگیر و به زندان انداختند. از آن زمان تاکنون، هم قتل عام عجیبی علیه مردم به راه انداخته اند چون جُرمشان این بود که به اسلام گرایان رأی دادند. بر اساس آخرین آماری که ما داریم از آن زمان تاکنون، حدود یکصد هزار نفر الجزایری کشته شده اند. آری، آن مردم مظلوم، غرامت این را دادند که حکومت اسلامی می خواستند.
همان اتفاقی که در شیلی، علیه آلنده و در ونزوئلا، علیه چاوز صورت گرفت در الجزایر هم علیه جهبه نجات اسلامی و آقای عباس مدنی رخ داد این ها نشان می دهد که غربی ها آمریکایی ها و فرانسوی ها مثل هم هستند و فرقی ندارند، چون هر دو نمی خواستند که حکومت اسلامی در آن جا روی کار بیاید.
مشابه همین، در ترکیه اتفاق افتاد، منتهی یک کودتای سفید بود؛ یعنی آقای «اربکان» پیش رفت بالاخره در ترکیه لائیکی که آقای آتاتورک درست کرده بود او به عنوان رئیس حکومت در ساختمان نخست وزیری ایستاد و عرق چینی بر سر گذاشت و جلو ایستاد و کارمندان نخست وزیری و وزرا، پشت سرش نماز جماعت خواندند، این صحنه در یکی از روزنامه های آن جا چاپ شد و نوشتند که: آتاتورک کجایی که ببینی در آن جایی که تو بودی، نماز برگزار می شود! بالاخره ژنرال ها به میدان آمدند و او را برکنار و بعدها محاکمه و سپس محکوم به زندانش کردند و حزب رفاه را منحل نمودند. یکی از نظریه پردازان آمریکایی اخیرا گفت: همه کشورهای اسلامی تروریست هستند، فقط یک کشور در بین آن ها خوب است و آن هم ترکیه است. چرا؟ چون ترکیه ژنرال های مطیع و فرمانبری دارد و هرگاه آمریکاییان بخواهند، حکومت های مردمی را ساقط می کنند.
نگاهی به سودان بیفکنید و ببینید که با این حکومت که نمی خواهد مطیع آمریکا باشد چه می کنند: محاصره اقتصادی، بمباران کارخانه تولید دارو، تحریک شورشیان جنوب، تحریک اریتره برای صف آرایی در کنار مرز سودان، تحریک مصر برای اشغال منطقه شمال سودان و ده ها و صدها مشکل آفرینی دیگر، چرا؟ زیرا سودان کشوری اسلامی است که می خواهد شریعت را به اندازه فهم و توان خود پیاده کند.
همین بلا را بر سر افغانستان آوردند. البته افغانستان خیلی سناریوی پیچیده ای دارد، تا زمانی که کمونیست ها بودند هر دو طرف راحت بودند یعنی غربی ها، نجیب اللّه را حتما به آقای ربانی ترجیح می دادند. بالاخره خارج از محاسبات این ها، آقای ربانی آمد، حکومت نجیب اللّه را ساقط کرد و حاکم شد. جرمشان این بود که اعلام کردند دولت اسلامی افغانستان و پرچمشان آرم خدا و اسلام داشت. در این جا غربی ها، شگرد تازه ای پیاده کردند و طالبان را به وجود آوردند، طالبان حکومت ربانی را عقب زدند و گفتند آن ها، اسلام را پیاده نمی کنند و ما می خواهیم پیاده کنیم، بعد غربی ها که دیدند بالاخره این غولی که از داخل شیشه درآوردند، بلای جان خودشان شده، به شدت سرکوبش کردند و اکنون می کوشند در افغانستان، حکومتی روی کار بیاید که نمونه حکومت زمان ظاهرخان باشد. البته این که چقدر موفق می شوند حرف دیگری است. ولی سخن بنده این است که مقابله با حکومت های اسلامی و حکومت هایی که تحت نام اسلام و در چارچوب احیای اسلام سیاسی تأسیس می شود به روش های گوناگون صورت می گیرد از تهاجم فرهنگی گرفته تا حد مداخله نظامی و بمباران با بمب های هفت تنی و یا کودتای نظامی.
راه دیگر مقابله مخالفان تشکیل حکومت اسلامی این است که گروه های افراطی را تقویت کنند، مثل آنچه که در مورد بعضی از این سلفی ها در افغانستان و با حمایت از حکومت طالبان کردند. و شگفت این جاست که طالبان با تحصیل و شغل و حضور اجتماعی زنان مخالف بودند اما خانم بی نظیر بوتو نخست وزیر آن زمان پاکستان که خود یک زنِ تحصیل کرده، سیاسی و اجتماعی است از طالبان حمایت می کند! هنگامی که خبرنگاران از او انتقاد می کردند گفت: چرا به من انتقاد می کنید؟ ما با آمریکا، عربستان سعودی و انگلیس شریک بودیم که طالبان را روی کار بیاوریم.
مخالفان تشکیل حکومت اسلامی از روی کار آوردن طیف افراطی، دو هدف داشتند. 1. بدنام کردن اسلام تا هر کس که می خواهد به اسلام روی بیاورد و حکومت اسلامی تشکیل دهد، بگویند که نمونه و نتیجه آن، این خشن ها هستند.2. مبارزه با اندیشه شیعی و فشار بر حکومت جمهوری اسلامی است.
سؤال: آینده کارآیی سیاسی و تأثیرگذاری حکومت شیعی در ایران در حکومت ها و حرکت های سیاسی جهان را با توجه به حرکت های سیاسی و جناح های داخلی چگونه ارزیابی می کنید، آیا افول دارد یا خیر؟
جواب: اتفاقا این نشان حیات سیاسی کشور و جامعه ما است. امروز خدمت یکی از آقایان عرض می کردم که تا مخالفین، ایجاد شبهه نکنند ما به حرکت نمی آییم. بعد ایشان یک کلمه ای را از امام نقل کردند که امام فرمودند بعد از نوشتن کتاب کشف الاسرار، نویسنده کتاب اسرار هزار ساله به من پیغام داده بود که من خودم عقیده ام این نیست که در کتاب آورده ام بلکه دیدم شما تکان نمی خورید لذا این را نوشتم که شما همین جواب ها را بدهید. شما می بینید شبهه هایی را داخل کشور مطرح کردند در مورد درگیری های جناح های سیاسی، بالاخره دموکراسی همین است و اولین تجربه دموکراسی دینی در تاریخ جهان، همین حکومت ما است، چون در جای دیگر سابقه ای ندارد و ما از تجربه دیگران هیچ بهره ای نداریم و همه چیز را باید بر اساس آزمون و خطا پیش ببریم. اما بنده گمان نمی کنم این موجب افول ما بشود، شاید علتش خوش بینی بنده است ولی تجربه این ربع قرنی هم که بر ما گذشته به ما می گوید که ما اگر هوشیار باشیم و به وظیفه خود عمل کنیم و پشتکار داشته باشیم نباید خوفی داشته باشیم.
- سخنرانی فوق مورخ 26/2/81 در مؤسسه شیعه شناسی قم ایراد گردید.