Doa Salamati

ولایت (بخش دوم)

به این مطلب رای دهید
(0 رای)

انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون.(55- مائده)
ولی امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مومنانی خواهند بود که نماز به پا داشته و به فقرا درحال رکوع زکات می دهند.

ولیّ در زبان عربی به این معانی آمده است:
سرپرست، اداره کننده و صاحب اختیار؛ یاری کننده و ناصر؛ قرب و نزدیکی؛ دوستدار؛ داماد.
هرکس مسئولیت کاری را به عهده بگیرد و آن را اداره نماید ولیّ آن است[۱]. مثلا کسی که سرپرستی یتیمی را به عهده می گیرد به او ولیّ یتیم گویند و اگر امر و نهی را به عهده گیرد ولیّ امر نامند و اگر مسئول گرفتن دیه یا قصاص او باشد ولیّ دم گویند و هم چنین است در مورد ولیّ عهد، ولیّ امرأه، ولیّ نعمت و... .
اکنون معنای آیه چنین خواهد شد: همانا فقط سرپرست و اداره کننده امور شما، خدای تعالی و رسول او و مومنانی هستند که هنگام به پا داشتن نماز در رکوع، زکات می دهند. (مائده ۵۵)
تحقیقی درمعنای ولایت
ولایت (با کسره واو) به معنای نصرت و یاری و (با فتح واو) به معنای متولّی شدن امور است. وَلایت و وِلایت همچنان به معنای خطّه، اَمارت و سلطان استعمال شده است.
مَولا در کتب لغت به این معانی آمده است:
1- سرپرست و صاحب اختیار
7- پرورش دهنده (ربّ)
13- همسایه (جار)
2- یاری کننده (ناصر)
8- دوستدار(محبّ)
14- آزاد کننده (معتِق)
3- رفیق و همراه (صدیق و صاحب)
9- هم سوگند (حلیف)
15- آزاد شده (معتَق)
4- آقا و بزرگوار (سید)
10- داماد (صهر)
16- نعمت بخش (منعِم)
5- نزدیکی (قرب)
11- هم پیمان (عقید)
17- نعمت داده شده (منعَم علیه)
6- صاحب ملک (مالک)
12- پسر عمو (ابن عم)
18- پیروی کننده (تابع)
تمام معانی مختلفی که برای «ولایت» و «ولیّ» و «مولی» بیان شده (که در تاج العروس گوید معانی آن به بیست ویک می رسد) همه به یک معنای واحد رجوع می کند، که آن معنا اصل و ریشه معنای ولایت است و بقیه معانی با استعاره از آن معنا آورده شده است و یا آنکه معنای اصل را با ضمیمه خصوصیتی که در مورد استعمال آن در نظر گرفته اند ملاحظه نموده اند.
حال آن معنای اصل که درهمه معانی لحاظ شده چیست؟ آن همان معنایی است که راغب در کتاب خود مفردات بیان نموده:
الولایه ان یحصل شیئان فصاعداً حصولاً لیس بینهماما لیس منهما.
یعنی ولایت به این معنا است که دو چیز طوری قرار گیرند (وچنان به هم نزدیک شوند) که بین آنها، چیز دیگری غیر از خودشان واقع نباشد.
پس معنای اصلی: نزدیکی بدون فاصله است. قرب و اتّصال.
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می فرماید: گرچه برای ولایت معانی بسیاری ذکر کرده اند، لکن اصل در معنای آن، برداشته شدن واسطه ای است که بین دو چیز حایل شده باشد، بطوری که بین آن دو، چیزی غیر از آن ها باقی نماند.
سپس این کلمه برای قربِ چیزی به چیز دیگر به نحوه های مختلف استعاره آورده شده. مثل قرب نسبی و سببی (پسرعمو، داماد) و قرب مکانی (همسایه) و قرب منزلتی (سرپرست، منعم، معتق و ...) و قرب دوستی (صدیق، محب و ...) و قرب یاری (ناصر) و ...
چیزی که در تمام این معانی مشترک است نزدیکی است. حال این نزدیکی یا به واسطه قوم و خویشی حاصل شده یا به واسطه دوستی یا به واسطه کمک و یاری یا به واسطه همسایگی و یا به خاطر سرپرستی و اداره نمودن و یا... . چنانچه ملاحظه می شود این کلمه گاهی در امور معنوی به کار گرفته شده و گاهی در امور مادی و جسمانی. مثلا به همسایه اگر مولا یا ولیّ می گویند به خاطر نزدیکی جسمی اوست اما به سرپرست اگر ولیّ گویند به واسطه نزدیکی معنوی او می باشد.
دو امری که پس از یکدیگر واقع می شوند در زبان عربی می گویند بین آنها «توالی» است و یا دو چیز که پشت سر هم اتفاق می افتد گویند بینشان «موالات» است. هم چنین امور «متوالی» اموری هستند که با هم ارتباط دارند و چیزی بین آنها فاصله نینداخته است. اگر چند نفر به ترتیب کنار هم نشسته باشند نفر دوم ولیّ نفر اول است چون بین آنها کسی فاصله نیست و نفر سوم ولیّ نفر دوم.[۲]
اگر بین دو شئ قرب و ارتباط نباشد، رابطه ولایی بین آن دو بی معناست. به عبارت دیگر «ولاء» یعنی نزدیکی بین دو شئ به طوری که هیچ گونه مانع، فاصله، جدایی، حجاب و غیریت بینشان نباشد، به گونه ای که اگر فرض شود چیزی بین آنهاست از خودشان باشد نه از غیرشان[۳].
ولایت و ارتباط بر دو نوع است:
الف) یا هر دو طرف در یک تراز و مرتبه اند، مثل دوستی و همسایگی و هم پیمانی و هم سوگندی و رفاقت که هرکدام ولیّ دیگری است. مثلا اگر حسن و حسین با هم دوست باشند، حسن ولیّ حسین و از همان جهت حسین هم ولیّ حسن است.
ب) و یا اینکه دو طرف در یک مرتبه و تراز نیستند بلکه یک طرف جنبه فاعلیت و اعطا دارد و یکی جنبه مغعولیت و پذیرش. مثل منعِم و منعَم علیه، معتِق و معتَق، سید و غلام، سرپرست و تابع، که در این موارد به اولی ولیّ (به معنای فاعلی) یا والی می گویند و به دومی ولیّ (به معنای مفعولی) یا مولی علیه گویند. اطلاق لفظ ولیّ و مولی به همه اینها صحیح است.
لحاظ معنای قرب، در دوستی و محبت و همسایگی و هم پیمانی و هم سوگندی و خویشاوندی واضح است؛ هم چنین لحاظ معنای «نزدیکی» در ولیّ به معنای فاعلی هم روشن است، چراکه نعمت دهنده به واسطه بخشش به نعمت گیرنده نزدیک شده و آزاد کننده به خاطر آزاد نمودنش به آزاد شونده و سید به واسطه مالکیتش و سرپرست به واسطه اداره و دردست داشتن امور مولی علیه به او نزدیک گردیده، اما در ولیّ به معنای مفعولی چه نوع قربی منظور شده است؟
ولیّ به معنای مفعولی پذیرفتن عنایت و لطف است، این پذیرش موجب می شود که او آیت و نشانه ای برای آن اعطا و عنایت باشد وآن را ظاهر و آشکار نماید و به واسطه ظاهر نمودن آن لطیف، خود نیز به طرف مقابل نزدیک شود و مولا و ولیّ گردد و از این موضوع معلوم است که زمانی به آن «ولیّ» گویند که آشکار کننده عنایت و اعطا باشد. نعمت گیرنده (منعم علیه) وقتی که ظاهر کننده نعمت باشد و نعمت گرفتن در او ظاهر شود «ولیّ» می گردد.
آزداد شونده وقتی آشکار کننده آزادی باشد ولیّ است و غلام ظاهر کننده مالکیت و هم چنین تابع و مطیع زمانی که اطاعت کند و پیروی نماید، نشان دهنده سرپرستی طرف مقابل است و در این صورت است که به او ولیّ می گویند.
چنانچه اگر فرد، نعمت را نپذیرد نعمت گیرنده نیست و درنتیجه مولا و ولیّ نخواهد بود و اگر بنده آزاد نشود ولی نخواهد شد و اگر غلام مملوک نبود مولی هم نیست، پس اگر فرد از سرپرست خود اطاعت نکند و پیروی ننماید ولیّ او نخواهد بود، بنابر این ولیّ بودن به تبعیت و پیروی احتیاج دارد.
انواع ولایت: ارتباط ولایی بین موجودات این عالم بر دو نوع است. یا تکوینی و حقیقی که طبق نظام آفرینش است ویا تشریعی و وضعی .
مثال برای ارتباط حقیقی ربط خورشید و نورش است . بین خورشید و نورآن وابستگی حقیقی وجود دارد . بین خورشید و نورش وابستگی حقیقی وجود دارد . خورشید بر نور خود استیلا و احاطه دارد و ایجاد کننده و سرپرست آن است نور از همه حیث فقیر و نیازمند خورشید است و از خود هیچ استقلال و جدایی ندارد در این مثال می توان گفت که خورشید ولیّ (به معنای فاعلی) نور است و از آن طرف هم نور ولیّ (به معنای مفعولی) خورشید است.
این نوع ولایت قابل وضع نیست و نمی توان به آن امر و یا از آن نهی کرد. نمی توان به نور بگوییم تابع خورشید نباش و از او پیروی نکن و ولایت خورشید را نداشته باش. نور خواهی نخواهی درتحت ولایت تکوینی خورشید است اما نوع دیگر ولایت وجود دارد که قابل وضع و رفع است. مثلا همسایگی، رفاقت، دوستی، نعمت بخشی، آزاد نمودن، هم سوگندی و یاری کردن و ... همگی قابل امر و نهی هستند مثلا خدای تعالی در بسیاری از آیات قرآن به ولایت مومنان امر فرموده و از ولایت کافران نهی نموده است. می توان این ولاء ها را ایجاد نمود ویا دست از آنها برداشت به این ولایت ها که قابلیت ایجاد و اعدام دارند ولایت تشریعی گوییم.
ولایت خدای متعال
خداوند متعال ولایت تکوینی بر عالم دارد تمام موجودات مخلوق اویند و او بر همه هستی احاطه علمی و استیلای قدرتی دارد هیچ موجودی از او پنهان نیست و همه عالم در تحت قدرت او قرار دارد و در هستی و ادامه بقا نیازمند اویند.
ولایت و قرب خدای تعالی به انسان از نوع ولایت حقیقی است از این رو قرب از ناحیه خداوند همواره حاصل است و به مومن و کافر یکسان نزدیک است. ...ونحن اقرب الیه من حبل الورید...(ق-16) ما از رگ گردن به انسان نیزدیک تریم.
این همان ولایت تکوینی است خداوند متعال سرپرست است و موجودات و مخلوقات تحت ولایت و سرپرستی او قرار دارند. از این رو قرآن فرموده: هنالک الولایه لله الحق...(کهف-44) آن جا (قیامت) آشکار می شود که ولایت و حکم فرمایی مطلق از آن خداوند تعالی است.
اما پروردگار تعالی غیر از این ولایت عام و تکوینی که بر تمام موجودات دارد یک ولایت خاص هم دارد که فقط مخصوص مومنین راستین است. درست به مانند رحمت که خدای تعالی یک رحمت عام دارد که نسبت به همه موجودات است که به آن رحمت رحمانیه گویند و یک رحمت خاص که مخصوص مومنین است و آن را رحمت رحیمیه نامند.
هم چنین یک ولایت عام دارد که سرپرستی و اداره همه مخلوقات است و یک ولایت خاص دارد که مخصوص مومنین است. او با این ولایت خاص امور بنده مومن را زیر نظر می گیرد و شئون او را تدبیر می نماید و او را در صراط مستقیم هدایت نموده و در اموری که سزاوار اوست امر و از اموری که شایسته نیست نهی می فرماید و او را در دنیا و آخرت نصرت و یاری نموده و بهترین تقدیرات را برایش نازل می نماید و این گونه خداوند تعالی ولی مومن است. «ذلک بان الله مولی الذین امنو و ان الکافرین لا مولی لهم».(11- محمد): این بدان سبب است که البته خدا یار و مولای مومنان است و کافران هیچ مولا و یاوری ندارند.
از آن طرف مومن حقیقی هم ولیّ خداست زیرا خود را در اوامر و نواهی تحت ولایت او در می آورد، خود را مطیع و منقاد وی نموده تسلیم او می شود و به او توکل می کند و امور خود را به او می سپارد، به آن چه او برایش مقدر می فرماید خشنود و راضی می شود و تمام اختیار و انتخاب خود را کنار می زند تا فقط خواست او را در خود ظاهر نماید، به گونه ای که در وی تمام آثار و خصوصیات محبوبش مشهود می شود و مانند آینه بدون خود نمایی چهره صاحب خود را منعکس می کند.
نتیجه: بر همین اساس خدای تعالی در عالم تکوین ولیّ همه موجودات بطور مطلق است و همه موجودات نیز بدون استثنا تکوینا ولیّ خدا هستند، زیرا هیچ حجابی بین آنان و خداوند تعالی نیست مگر آنکه از خود آنهاست. و درعالم تشریع اختصاص به کسانی دارد که از مراحل شرک خفی عبور کرده و از همه حجابهای نفسانی گذشته و در نقطه اصلی و حقیقت عبودیت قرار گرفته اند.
به همین دلیل علامه طباطبائی در رساله ولایت فرموده:
الولایه هی الکمال الخیر الحقیقی الانسان و انهاالغرض الاخیر من تشریع الشریعه الحقه الالهیه.
یعنی ولایت آخرین درجه کمال انسان است و آخرین مقصود از تشریع شریعت بحق خداوند است.

 


 

[۱] - نهایه ابن اثیر، مقاییس اللغه، صحاح اللغه، مغردات راغب، مجمع البحرین.
[۲] - آیه الله جوادی آملی.
[۳] - علامه تهرانی، امام شناسی، جلد۵.

مشاهده 1161 زمان
مطالب بیشتر از این مجموعه: « ولایت (بخش اول) ولایت (بخش سوم) »

پیام بگذارید

از وارد کردن تمامی اطلاعات ضروری که با علامت (*) مشخص شده اند اطمینان حاصل کنید. وارد کردن کدهای اِچ‌تی‌اِم‌اِل مجاز نیست.

موسسه قرآن و عترت فدک سبز طوس