Doa Salamati

گفتاری در سیره سیاسی امام رضا علیه السلام

به این مطلب رای دهید
(0 رای)

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»

السلام علیک یا اباالحسن علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنا فداک

۱ زندگینامه  مختصر امام رضا علیه‌السلام

امام هشتم شیعیان حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام روز یازدهم ذیقعده سال  148 قمری در مدینه دیده به جهان گشودند. کنیه آن حضرت «ابوالحسن» و القاب آن حضرت عبارت است از رضا، صابر، رضى و وفى و مشهورترین لقب ایشان «‌رضا‌» است. پدر بزرگوار آن حضرت امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام و مادر ایشان جناب «نجمه خاتون» سلام‌الله‌علیها می‌باشد. 

۱.۱ شرایط سیاسی در دوران امامت امام رضا علیه‌السلام و سیره ایشان در این عرصه

امام کاظم علیه‌السلام در سال ۱۸۳ قمری به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و پس از ایشان، فرزندگرامی‌شان امام رضا علیه‌السلام در سن ۳۵ سالگی امامت شیعیان را برعهده گرفتند. مدت امامت امام رضا علیه‌السلام نزدیک به ۲۰ سال طول کشید.

دوره امامت امام رضا با دوران خلافت سه خلیفه عباسی، یعنی هارون، محمد امین و مأمون همزمان بود. ۱۰ سال اول امامت ایشان معاصر با دوران خلافت «هارون الرشید»، پنجمین خلیفه عباسی و قاتل پدر بزرگوارشان امام کاظم علیه‌ا‌لسلام بود. امام رضا علیه‌السلام در این ۱۰ سال در مدینه می‌زیستند و همواره تحت نظر و مورد مزاحمت هارون و حاکمان منصوب از جانب او به سر می‌بردند.

۵ سال بعدی امامت امام رضا علیه‌ا‌لسلام با دوران خلافت «محمد امین» معاصر است. امین در نیمه جمادی‌الاولی سال ۱۹۳ قمری در پی مرگ پدرش به خلافت رسید. وی فردی نالایق و خوش‌گذران و سبک‌سر بود و دوران پنج ساله خلافت او با هزینه کردن گنجینه پدرش در عیاشی‌ها و مجالس خوشگذرانی سپری شد. همچنین رقابت و درگیری میان او و برادرش «مامون» بر سر قدرت، زمینه‌های گسترش ناآرامی در سرزمین‌های اسلامی را فراهم کرده بود و این دو امر موجب گردید تا امین بر خلاف پیشینیان خود، با امام رضا علیه‌السّلام و دیگر علویان رودررو نشود.[1]

اختلاف مأمون با امین بر سر جانشینی هارون سرانجام به قتل امین توسط مأمون منجر گردید و مأمون در سال ۱۹۸ قمری بر مسند خلافت تکیه زد و به این ترتیب، 5 سال آخر امامت امام رضا علیه‌السّلام مصادف با دوران زمامداری مأمون گردید. مأمون بر خلاف برادرش امین شخصی سیاست‌مدار و زیرک و به دور از سبک‌سری بود. از طرفی به شدت از سوی امام رضا علیه‌السلام و شیعیان آن حضرت و دیگر علویان احساس خطر می‌کرد و قیام‌های متعدد علویان در گوشه و کنار قلمرو وسیع اسلامی ـ که بیشتر توسط شاخه زیدی علویان و بدون اذن و تأیید امام صورت می‌گرفت ـ دردسرهایی را برای حکومت عباسی ایجاد کرده بود. مأمون برای مقابله با خطری که از سوی امام علیه‌السلام و علویان احساس می‌کرد، بر خلاف اکثر خلفای عباسی به جای سیاست سرکوب و فشار از در مکر و حیله درآمد و تلاش کرد خود را دوست‌دار اهل بیت علیهم‌السلام نشان بدهد و این امر باعث گردید تا برای امام علیه‌السلام در دوران خلافت مأمون شرایط بسیار سختی پدید آید.

مأمون به واسطه این که از عظمت و نفوذ سیاسی و اجتماعی امام علیه‌السلام در جامعه اسلامی بیم داشت، برای اینکه بتواند کنترل و نظارت بیشتری بر آن حضرت داشته باشد ایشان را به خراسان فرا خواند؛ اما با حیله و نیرنگ و برای حفظ ظاهر ولایت‌عهدی خویش را به امام علیه‌السلام پیشنهاد کرد. مأمون علاوه بر کنترل و نظارت مستقیم بر امام علیه‌السلام از این کار چند هدف دیگر را نیز پی می‌جست:

  • از یک سو در صدد بود تا به این وسیله به خلافتش نزد شیعیان و بلکه همه علویان مشروعیت ببخشد تا از این طریق هم از نارضایتی علویان و آتش قیام‌های متعدد آنان بکاهد و هم به نحوی فعالیت‌های شیعیان و علویان را تحت نظر داشته باشد و هم با بهره‌گیری از ولایتعهدی امام علیه‌السلام پایه‌های حکومتش را از رهگذر ربط آن به امام رضا علیه‌السلام تحکیم ببخشد؛
  • از سوی دیگر در صدد بود تا به این واسطه این عمل عبّاسیان متمرّد را تنبیه کرده و ایشان را از عدم استمرار حاکمیت عباسی بترساند.
  • و از جهت سوم در صدد لکه‌دار کردن شخصیت معنوی امام (علیه السلام) در انظار پیروان ایشان به واسطه آلودگی آن حضرت به حکومتی بود که پیوسته آن را پلید و ناپاک و به دور از ساحت قدس پیشوایان خود می‌دیدند تا به این وسیله از مقام و عظمت اجتماعی امام در نظر امت بکاهد.[2]

به عبارت دیگر مأمون می‌خواست با یک نقشه بسیار زیرکانه و حساب‌شده، در قالب طرح ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام خطرناک‌ترین و قدرتمندترین رقیب و دشمن خویش در جهان اسلام را هم کنترل و تضعیف کند و هم از او به عنوان وسیله‌ای برای تثبیت حکومتش و کنترل هسته مرکزی مخالفان و دشمنانش و حل و فصل بخش مهمی از مشکلاتش بهره ببرد.

حقیقت آن است که طرح مأمون بسیار زیرکانه و حساب‌شده و با در نظر گرفتن همه جوانب و به ظاهر کاملاً بی‌نقص بود و بایستی به او به خاطر این طراحی آفرین گفت و اگر چه معاویه و عمرو عاص در تاریخ صدر اسلام به سیاست‌ورزی شیطانی مشهور و معروف‌اند، اما مأمون نیز اگر در این عرصه برتر از این دو تن نباشد، کمتر از آنها نیست. اما نکته اساسی در این زمینه آن است که مأمون طرف مقابل خود را به خوبی نشناخته بود و این حقیقت اساسی را درک نکرده بود که اساساً نه او و نه هیچ شخصیت دیگری در عالم در حدّ و اندازه این نیست که بتواند خود را حریف و هم‌عرض امام و حجت خدا بداند و چنان چه در ادامه خواهیم گفت، امام رضا علیه‌السلام با یک رویکرد حساب‌شده‌تر فضایی را ایجاد کردند که مأمون نتواند از آن امام همام در راستای اهداف شوم خود سوءاستفاده کند و بلکه نقشه‌هایش نتیجه عکس داد و کار به جایی رسید که نهایتا مجبور به حذف فیزیکی و قتل امام علیه‌السلام شد.

در هر حال امام رضا علیه‌السلام پس از گذشت ۱۷ سال از دوران امامت‌شان، مجبور شدند با نقشه و حیله مأمون عباسی راهی خراسان شوند. به دستور مأمون امام رضا علیه‌السلام در آخر سال ۲۰۰ قمری از مدینه به خراسان حرکت داده شدند و در ۲۰۱ قمری به مقام ولایت‌عهدی مأمون منصوب گردیدند و بدین ترتیب 3 سال آخر امامت خویش را تحت نظر مأمون در خراسان سپری کردند.

مأمون پس از پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا علیه‌السلام دستور داد نامه‌ای رسمی از سوی حکومت مبنی بر اعلانِ این انتصاب تنظیم شود و در مساجد سراسر سرزمین‌های اسلامی خوانده شود؛ علاوه بر این فرمان داد تا نام ولیعهد در همه جا در خطبه‌ها ذکر شود. همچنین به یمن این انتصاب خجسته هدایای متعددی را به تعداد کثیری از عباسیان و علویان عطا کرد و حقوق یک سال آینده سپاهیان را نیز پیشاپیش پرداخت نمود. نیز، دستور ضرب سکه‌هایی را داد که نام مأمون و ولیعهدش علی بن موسی علیهماالسلام بر روی آنها حک شده بود. همچنین دستور داد رنگ پوشش و لباس‌های فرم و پوشش‌های رسمی و پرچم‌ها از سیاه که رنگِ رسمیِ عباسیان بود به سبز ـ که منتسب به شیعیان یا علویان بود ـ تغییر کند. در نهایت هم دختر یا خواهرش، «اُمِّ حَبیبه» را به ازدواج امام رضا علیه‌السلام و دخترش «اُمِّ فَضل» را نیز به عقد امام جواد علیه‌السلام درآورد.[3]

۱.۱.۱ عکس‌العمل امام رضا علیه‌السلام

یک طرف این قضیه مأمون است که به صورت مختصر نقشه و طراحی‌اش و اهدافش از این طراحی را بیان کردیم. اما امام رضا علیه‌السلام به عنوان طرف دیگر قضیه برای مبارزه با طراحی مأمون و بی‌اثر کردن نقشه او چه کردند؟ در ادامه به عملکرد امام رضا علیه‌السلام در مقابل دسیسه مأمون می‌پردازیم:

۱.۱.۱.۱ ممانعت از هجرت به خراسان

اولین اقدامی که امام رضا علیه‌السلام در مقام مبارزه با مأمون انجام دادند، ممانعت از خروج از مدینه و هجرت به خراسان بود. مأمون نامه‌ای به امام علیه‌السلام نوشت و به صورتی محترمانه از آن حضرت درخواست کرد که به خراسان نقل مکان کنند. اما امام علیه‌السلام به درخواست او جواب مساعد ندادند. مأمون از خواسته خود صرف‌نظر نکرد و نامه‌ها و مراسلات متعددی میان او و امام علیه‌السلام رد و بدل شد و آن قدر اصرار کرد تا در نهایت آن حضرت مجبور شدند، به همراه عده‌ای از آل ابوطالب به سوی مرو حرکت کنند.‌[4]

اما امام آشکارا از این سفر ابراز ناخشنودی کردند و هنگامی که می‌خواستند از مدینه خارج شوند وداعی جانسوز با پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و مرقد مطهر ایشان نمودند و چندین بار با قبر پیامبر وداع کردند و دوباره بازگشتند؛ در حالی که بلندبلند گریه می‌کردند. همچنین تمام خاندان خود را جمع کردند و دستور فرمودند که برای ایشان به گونه‌ای گریه کنند که صدای گریه آنها را بشنوند و به آنها فرمودند: «من دیگر از این سفر بر نمی‌گردم»[5]

و بدین وسیله به رساترین شکل ممکن به حاضرین اعلام کردند که این هجرت از سر اکراه و اجبار و اضطرار و ناشی از کید و نیرنگ مأمون است و خاتمه ناخوشآیندی برای ایشان دارد.

افزون بر این امام علیه‌السلام هیچ یک از افراد خانواده را با خود به خراسان نبردند تا با این رفتار نشان دهند که این سفر از نظر ایشان آینده روشنی ندارد.

۱.۱.۱.۲ عدم پذیرش ولایتعهدی

اقدام دوم امام رضا علیه‌السلام در مقام مبارزه با سیاست تزویر مأمون، عدم پذیرش ولایتعهدی و در نهایت هم پذیرش آن با شروطی خاص بود که باعث گردید سیاست مأمون کم اثر و بلکه خنثی شود.

البته مأمون بر اساس همان نقشه حساب‌شده و دقیق خویش ابتدا اصل خلافت را به امام علیه‌السلام پیشنهاد کرد. ولی امام رضا علیه‌السلام علاوه بر رد این پیشنهاد، مشروعیت خلافت مأمون را نیز زیر سؤال بردند.[6] با نپذیرفتن این پیشنهاد، امام علیه‌السلام خود را در برابر نقشه سیاسی دیگری یافتند و مأمون مقام وليعهدى را به ایشان پيشنهاد كرد. در اينجا نيز امام علیه‌السلام که مى‌دانستند منظور مأمون از این کار تأمين هدف‌هاى شخصى و شیطانی خودش است؛ دوباره امتناع ورزيدند. مأمون بر اصرار و تهديدهاى خود افزود و به تصريح يا كنايه امام را به قتل تهديد كرد؛[7] اما امام علیه‌السلام باز هم نپذیرفتند. سرانجام شرایط به گونه‌ای برای آن حضرت رقم خورد که ایشان خود را بر سر یک دو راهی یافتند و مشاهده کردند كه در صورت امتناع، بهايى را كه بايد بپردازند تنها جان مبارک خودشان نمى‌باشد؛ بلكه شیعیان و دوست‌داران ایشان و سایر علویان نیز، همگی در معرض خطر قرار خواهند گرفت.

اگر بر امام علیه‌السلام جايز بود كه در آن شرايط جان خويشتن را به خطر بيفكنند، ولى در مورد دوست‌داران و شيعيان خود و يا ساير علويان هرگز به خود حق نمى‌دادند كه جان آنان را نيز به مخاطره بیاندازند. در چنین شرایطی با نهايت اكراه مقام ولایتعهدى را پذيرفتند؛ اما باز هم مشروط بر اين كه در هيچ يك از امور حكومت همچون عزل و نصب و قضا و فتوا دخالتی نکنند و مسئوليتی به حضرت‌شان محول نگردد و در شهر ـ و نه کاخ مأمون یا کاخ دیگری ـ اقامت گزينند[8] که این شروط به روشنی بیانگر این بودند که امام علیه‌السلام هیچ گونه رغبتی به منصب ندارند و فایده‌ای را بر آن مترتب نمی‌دانند[9] و پذیرش آن صرفاً از سر اکراه و اجبار است و امام علیه‌السلام قلباً به این امر راضی نیستند.

۱.۱.۱.۳ بسط معارف امامت و ولایت

مسیری که مأمون تأکید داشت حضرت رضا(ع) را از آن عبور دهد یکی از راههای متداول آن زمان بود که از مدینه به بصره و از طریق سوق الاهواز (اهواز) به فارس و سپس از راه کویر و بیابان میان فارس و خراسان می گذشت و به مرو ختم می شد .

اقدام دیگری که امام رضا علیه‌السلام در مبارزه با سیاست عباسیان و از جمله مأمون در پیش گرفتند، بسط معارف امامت و ولایت بود. امام رضا علیه‌السلام آشکارا و به گونه‌ای وسیع به تبیین معارف ناظر به امر امامت و جایگاه ویژه ولایت در نظام دین پرداختند و بسطی بی‌سابقه را در معارف و آموزه‌های ناظر به این امر ایجاد فرمودند. به گونه‌ای که بعد از امام صادق علیه‌السلام از هیچ یک از اهل بیت علیهم‌السلام به اندازه ایشان روایت در این باره نقل نشده است.[10]

ممکن است کسی چنین اشکال کند که این اقدام امام علیه‌السلام یک اقدام علمی و فرهنگی است و نمی‌توان آن را اقدامی سیاسی در راستای مبارزه با عباسیان به حساب آورد. در پاسخ باید گفت: علت آن که ما این اقدام امام علیه‌السلام را اقدامی سیاسی و مبارزاتی به حساب آوردیم آن است که این روایات در عین آن که بیانگر جایگاه ویژه امامت و ولایت در نظام دین بودند، از جهت دیگری نقد بر دستگاه خلافت و ناظر به عدم مشروعیت خلفای زمان هم به حساب می‌آمدند و بر این اساس، امام رضا علیه‌السلام با این نوع بیانات گویا شمشیر مبارزه با دستگاه خلافت عباسی را آشکارا از نیام بیرون کشیده و پی در پی بر پیکر خلافت زخم می‌انداختند.

البته امام رضا علیه‌السلام این رفتار را صرفاً در مقابل سیاست و نیرنگ مأمون انجام ندادند. بلکه این یک سیره کلی بود که امام علیه‌السلام از همان ابتدای امامت خویش و در مقابله با کل دستگاه خلافت عباسی در پیش گرفتند و البته در دوران مأمون به این نوع از مبارزه شدت بخشیدند.

نکته‌ای که در این زمینه حائز اهمیت ویژه می‌باشد آن است که علی‌رغم آن که دوران امامت آن امام همام ـ به جز 5 سال دوران خلافت مهدی ـ دورانی بس خطیر و مملو از اختناق و فشار و نیرنگ بر علیه آن حضرت بود، اما امام علیه‌السلام آشکارا و بی‌مهابا به تبیین امر امامت و ابطال دستگاه خلافت می‌پرداختند. در شرایطی که حکومت وقت، پدر ایشان را علی‌رغم جایگاه ویژه‌ای که در جامعه اسلامی و در میان بزرگان زمانه و بسیاری از مسلمانان دارا بودند، به شهادت رساند و به ظاهر نباید ترسی از مقابله با فرزند جوان ایشان داشته باشد و در وضعیتی که بنی‌عباس هیچ ابایی از لشکرکشی به مدینه و هجوم به خانه و کاشانه مسلمانان نداشتند، امام آشکارا و در اوج شهامت و رشادت خود را جانشین پدر فقیدشان معرفی کردند و برای تبیین و معرفی مقام امامت تلاش نمودند.

نتیجه طبیعی این نوع عملکرد آن بود که دستگاه حاکمه در مدت کوتاهی به امامت ایشان پی ‌‌برد و توجهات و فشارها به صورت جدی متوجه ایشان شد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم علیه‌السلام شرکت داشتند، سعی در تحریک هارون برای قتل امام رضا علیه‌السلام نیز داشتند. به عنوان نمونه شیخ صدوق نقل می‌کند که یحیی بن خالد که زمینه قتل امام کاظم علیه‌السلام توسط هارون را فراهم ساخت، روزی به هارون گفت: «این علیّ فرزند موسی بن جعفر جانشین پدر شده و مدّعی امامت است.» هارون گفت: «آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست؟! تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟!»[11]

بنابر روایات وارده شرایط چنان خوف‌ناک بود که افراد متعددی ـ که برخی از خواص از اصحاب و یاران امام نیز در بین ایشان بودند ـ نسبت به ایشان از جانب هارون واهمه داشته و در مورد جان مبارک ایشان ابراز نگرانی می‌کردند.

از جمله آن که محمد بن سنان خطاب به امام علیه‌السّلام عرضه می‌دارد: «إنّک قد شَهَّرْتَ نَفْسَکَ بهذا الأمرِ و جَلَسْتَ مَجلِسَ أبیکَ و سیفُ هارونَ یَقطرُ الدمَ؛ همانا شما خود را به اين امر (امامت شيعيان) مشهور كرده‏اید و به جاى پدرتان نشسته‏اید؛ در صورتى كه از شمشير هارون خون مي‌چكد!»[12] و نگران است که امام علیه‌السلام چطور در برابر این خلیفه خون‌ریز، آشکارا خودشان را قائم مقام پدرشان و امام شیعیان می‌خوانند.

همچنین صفوان بن یحیی به امام عرض می‌کند: «إنّک قد أَظْهَرْتَ أمراً عظیماً و إنّا نَخافُ علیک من هذا الطاغی؛ همانا شما امر بزرگی (امامت و جانشینی‌تان) را آشکار کرده‌اید و ما از این ستمگر (هارون‌الرشید) نسبت به شما می‌ترسیم»[13]

با این حال امام رضا علیه‌السّلام با شجاعت و صراحت تمام نه تنها از این اقدام صرف‌نظر ننمودند، بلکه این امر را دلیلی بر امامت و حقانیت خویش معرفی کردند و چنین بیان فرمودند که: «آن چه مرا بر این کار بی‌پروا ساخته، سخن پیامبر است که فرمود: «اگر ابوجهل یک مو از سر من بگیرد، گواه باشید که من پیامبر نیستم.» من هم به شما می‌گویم که اگر هارون مویی از سر من کم کرد، گواه باشید که من امام نیستم»[14] و جالب آن که این سخن را تنها در مجالس خصوصی و به اصحاب ویژه بیان نمی‌فرمودند؛ بلکه همین پاسخ را حتی به برخی از واقفیه و کسانی که امامت ایشان را قبول نداشتند بیان می‌کردند و این مسأله را به عنوان دلیلی آشکار بر حقانیت و امامت خویش می‌شمردند.[15]

بلکه این نوع عملکرد امام علیه‌السلام در زمان مأمون که شرایط برای آن حضرت به مراتب سخت‌تر از زمان هارون بود، شدت یافت و امام علیه‌السلام به شدت و در آشکار و نهان به تبیین معارف امامت و مبارزه با دستگاه خلافت اقدام فرمودند و عجیب آن که نقشه‌ها و تلاش‌های مأمون برای تخریب چهره امام علیه‌السلام و بی‌اعتبار کردن ایشان در جامعه نیز نه تنها مثمر ثمر نبود، بلکه بستر بیشتری را برای تجلّی مجد و عظمت آن حضرت فراهم می‌آورد و مکر الهی تمام تلاش‌های آن ستمگر ملعون را به ابزاری بر علیه خودش تبدیل می‌کرد.

در گفتگویی که میان مأمون با حميد بن مهران ـ که حاجب و پرده‌دار مامون بود ـ از امام جواد علیه‌السلام نقل شده، آمده است که حمید بن مهران به مأمون می‌گوید: «يا اميرالمؤمنين! مبادا اين شرافت و عظمت را از خاندان بنى عباس خارج كنى كه كارى بى‌سابقه در ميان خلفا خواهد شد و خلافت منتقل به اولاد علي [علیه‌السلام] شود كه خود و خانواده‏ات را نابود كرده‏اى. اين جادوگر جادوگرزاده را كه در گوشه‏اى افتاده بود و كسى او را نمي‌شناخت، ‏آوردى و به اين مقام رساندى و مشهورش كردى! از ياد رفته بود؛ او را به مردم معرفى كردى! راجع به بارانى كه در موقع دعاى او آمد، دنيا را از دروغ و به خود باليدنش پر كرده![16] من مي ترسم خلافت را از خاندان عباسى خارج كند و به اولاد علي [علیه‌السلام] منتقل شود. من مي ترسم كه تو را كنار بزند و تكيه بر مقامت كند؛ اگر چنین شود، آن گاه كسى مثل تو بر خودش و مملكت خودش خيانت نكرده است!

و مأمون در پاسخ می‌گوید: «او با فاصله‌‏اى كه از ما داشت، مردم را به جانب خود دعوت مي‌كرد. او را وليعهد خود كردیم تا مردم را به طرف ما دعوت كند و اعتراف به خلافت و زمام‌دارى ما بكند. در ضمن كسانى كه فريفته او شده‌‏اند، متوجه شوند كه غیر از آن چه آنها معتقد بوده‌‏اند نيست و خلافت حق ما است. ترسيدم که اگر او را به همان حال واگذارم، شكافى بر ضرر ما به وجود آورد كه امكان جلوگيرى از آن نباشد و وقتى متوجه شويم كه قدرت دفاع نداشته باشيم. اكنون كه او را به اين مقام رسانده‏ايم و اشتباهى كه در موردش کرده‏ايم و با اين بزرگ كردن او خود را به خطر انداخته‏ايم، صحيح نيست به او بى‏احترامى كنيم. بايد كم كم از قدر و مقامش بكاهيم تا مردم چنين بفهمند كه او لياقت اين مقام را ندارد. سپس چاره‏اى بينديشيم كه به طور كلى خطر او را رفع کند.»

آن گاه حميد بن مهران از مأمون می‌خواهد که این مسأله را به او واگذار کند و به خیال خام خویش نقشه‌ای طراحی می‌کند که به وسیله آن امام را مغلوب ساخته و قدر و قيمت ایشان را پایين بیاورد. مأمون نیز مجلسی ترتیب داده و تمام بزرگان و اشراف را دعوت می‌کند. اما سرانجام این مجلس به واسطه اعجاز امام رضا علیه‌السلام تبدیل به افتضاح خفت‌بار دیگری برای مأمون و دستگاه خلافتش می‌گردد و خواری و حقارت او در برابر عظمت امام علیه‌السلام را بیش از پیش آشکار می‌سازد و حمید بن مهران نیز در همان مجلس به هلاکت می‌رسد.[17]

در هر حال مجموع این اقدامات از سوی امام رضا علیه‌السلام باعث گردید تا سیاست نیرنگ مأمون نه تنها اهداف و اغراض او را محقق سازد، بلکه شرایط را برای او پیچیده‌تر کند و هر چه زمان جلوتر می‌رفت، عظمت وجودی امام رضا علیه‌السلام برای مسلمانان آشکارتر می‌شد و گرایش و تمایل جامعه به آن حضرت افزایش می‌یافت و در مقابل مأمون خوارتر و بیچاره‌تر می‌گردید. استمرار این وضعیت در نهایت باعث شد تا مأمون نتواند عواقب اقدام ریاکارانه خود مبنی بر انتصاب امام علیه‌السلام به مقام ولایت‌عهدی را بیش از یک سال و نیم تحمل کند و سرانجام تصمیم به قتل امام بگیرد. در نهایت آن امام همام در 29 صفر سال 203 قمری و در سن 55 سالگی، در سناباد نوقان که امروزه یکی از محلات مشهد مقدس محسوب می‌شود، با توطئه مأمون و به وسیله زهر به شهادت رسیدند و در محل مرقد فعلی به خاک سپرده شدند.

۲  منابع

فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصيرة المتعظين‏، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۶ق.

راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، مؤسسه امام مهدى (عج) قم، ۱۴۰۹ق.

ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، تبریز، بنی‌هاشمی، ۱۳۸۱ق.

طباطبائی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، قم، موسسه بوستان كتاب، چاپ پنجم، ۱۳۸۸ش.

فضل الله، محمد جواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه‌السلام، مشهد، بنياد پژوهشهای اسلامى، ۱۳۸۳ش.

عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الصادق، ابی عبدالله جعفر بن محمد علیهما السلام، تهران، عطارد، ۱۳۸۴ش.

عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الرضا أبي الحسن علي إبن موسی علیهما السلام، بیروت، دارالصفوه، ۱۴۱۳ق.

جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه،

صدیقین، زهرا و دیگران، «گونه‌شناسی روایات امام صادق علیه‌السلام با تکیه بر مسند ایشان»، سراج منیر، شماره ۳۸، ۱۳۹۹ ش.

ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، تهران، نشر جهان، ۱۳۷۸ق.

ابن بابويه، محمد بن على‏، علل الشرایع، قم، مؤسسه دارالحجه للشقافه، ۱۴۱۶ق.

ابن بابويه، محمد بن على‏، من لا يحضره الفقيه‏، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.

ابن صباغ مالكي، علی بن محمد، الفصول المهمه، تهران، انتشارات اعلمي،

اربلى، على بن عيسى‏، كشف الغمة في معرفة الأئمة، تبریز، بنی‌هاشمی، ۱۳۸۱ق.

بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله‏، عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، قم، مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏، ۱۴۱۳ق.

تنوخي، محسن بن علی، الفرج بعد الشده، بيروت، دار صادر، ۱۳۹۸ق.

حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، موسسه المحمودی، ۱۳۹۸ق.

شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السؤول، مؤسسه البلاغ، بيروت، ۱۴۱۹ق.

شبلنجی شافعی، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، بيروت، دارالكتب العلميه، ۱۴۱۸ق.

شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ۱۴۰۹ق.

طبرسی، فضل بن حسن‏، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، ۱۴۱۷ق،

القرشی، باقر، حیاة الامام علی بن موسی الرضاعلیه السلام، قم، سعید بن جبیر، ۱۳۷۲ش.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۹ق.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحار الأنوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

مرعشي، سيدمحمود، شرح احقاق الحق، قم، منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي، ۱۴۱۸ق.

مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.

معروف الحسینی، حسنی هاشم، سیرة الائمة الاثنی عشر، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۶ق.

مقدادی اصفهانی، علی، نشان از بی نشانها، تهران، جمهوری، چاپ هجدهم، ۱۳۸۰ش.

هيثمي، ابن حجر، الصواعق المحرقه، بيروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۷ق.

 

[1]- معروف الحسینی، حسنی هاشم، سیرة الائمة الاثنی عشر، ج۲، ص۳۷۱؛ القرشی، باقر، حیاة الامام الرضا، ج۲، ص۲۳۸.   

[2]- طباطبائی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، ص ۱۸۷– ۱۸۸؛ فضل الله، محمد جواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه‌السلام، ص ۱۰۶– ۱۲۴؛ جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص ۵۲۷– ۵۳۰.

[3]- ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۴۷؛

[4]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۵۷۳؛ ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۴۱؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۷۵.

[5]- ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۲۱۷- ۲۱۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۱۷.

[6]- ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج ۳، ص ۶۶.

[7]- ابن بابويه، محمد بن على‏، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳۸؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصيرة المتعظين‏، ص۲۲۵.

[8]- طبرسی، فضل بن حسن‏، اعلام الوری، ج ۲، ص ۷۲؛ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه.، ج ۲، ص ۲۷۵.

[9]- چون اگر امام علیه‌السلام احساس می‌کردند که می‌توانند از این جایگاه برای هدایت جامعه و احقاق حق استفاده کنند، بر اساس مسئولیتی که از جانب خداوند بر عهده ایشان بود، هر آینه بر ایشان واجب بود که چنین کنند. اما آن حضرت شروطی را مطرح کردند که باعث می‌شد این منصب برای ایشان تنها یک عنوان پوچ و توخالی باشد که هیچ ثمری بر آن مترتب نیست.

[10]- به نقل از برخی از اهل تحقیق در این عرصه: «بیش از ۴۹۰ روایت از حضرت در خصوص امامت و تبیین عقلانی آن داریم که تا پیش از ایشان چنین چیزی مطرح نبوده است» (ن.ک:

https://B2n.ir/m87363

اما قول حق همان است که در متن آمده و امام رضا علیه‌السلام بعد از امام صادق علیه‌السلام بیشترین روایت را در زمینه امامت دارند. زیرا تنها در کتاب «مسند الامام الصادق، ابی عبدالله جعفر بن محمد (علیهما السلام)» نوشته آقای عزیزالله عطاردی ۱۳۱۷ روایت از آن امام همام در موضوع امامت نقل شده است؛ (ن.ک: صدیقین، زهرا و دیگران، «گونه‌شناسی روایات امام صادق علیه‌السلام با تکیه بر مسند ایشان»، سراج منیر، شماره ۳۸، ۱۳۹۹ش، ص ۱۶۲) در حالی که طبق احصاء این محقق روایات امام رضا علیه‌السلام در باب امامت ۴۹۰مورد است و اصلا بعید نیست که روایات دیگری هم از امام صادق علیه‌السلام در باب امامت باشد که آقای عطاردی در این مسندشان نیاورده باشند. البته ظاهرا استناد محقق مذکور به کتاب «مسند الامام الرضا علیه‌السلام» اثر جناب عطاردی باشد که در آن بیش از ۴۹۰روایت از امام رضا علیه‌السلام در باب امامت نقل شده است.

[11]- ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۲۲۶.

[12]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱۵، ص ۵۸۴.

[13]- ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج ۴، ص ۳۴۰.

[14]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱۵، ص ۵۸۴.

[15]- ن.ک: ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۲۱۳و ۲۲۶.

[16]- این گفتگو بعد از جریان عجیب نماز باران امام رضا علیه‌السلام و بارش باران به صورت معجره‌آسا و به دعای آن امام صورت گرفته است که باعث گردید تا مقام و عظمت امام علیه‌السلام برای مردم بیش از پیش آشکار شود.

[17]- ن.ک: ابن بابويه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۶۷ ۱۷۲.

مشاهده 582 زمان

پیام بگذارید

از وارد کردن تمامی اطلاعات ضروری که با علامت (*) مشخص شده اند اطمینان حاصل کنید. وارد کردن کدهای اِچ‌تی‌اِم‌اِل مجاز نیست.

موسسه قرآن و عترت فدک سبز طوس