به نفس خویش بگوید: با از دست رفتن این سرمایه، من گرفتار خسران عظیم میشوم، مگر این که کالایی از آن گرانبهاتر به دست آورم، کالایی که در همان سوره در ادامه آیات آمده است: «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر؛ [۷۶]
مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبائی و استقامت توصیه نمودهاند!
باید به خود بگوید: «فکر کن عمر تو پایان یافته، و از مشاهده حوادث بعد از مرگ و دیدن حقایق تلخ و ناگواری که با کنار رفتن حجابها آشکار میشود سخت پشیمان شدهای و فریاد بر آوردهای «رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت؛ ای (فرشتگان) پروردگار، شما را به خدا مرا باز گردانید تا عمل صالح انجام دهم در برابر کوتاهیهایی که کردم!» [۷۷]
باز فرض کن پاسخ منفی «کلا» را از آنها نشنیدی و به درخواست تو عمل کردند و امروز به جهان بازگشتهای، بگو چه کاری برای جبران کوتاهیها و تقصیرات گذشته میخواهی انجام دهی؟!
سپس به نفس خویش در مورد اعضاء هفتگانه، یعنی چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و فرج (فرج» اشاره به شهوت جنسی است.) نیز سفارش کن و بگو اینها خدمتگزاران تو، و سر بر فرمان تو دارند، آیا میدانی جهنم هفت در دارد، و از هر دری گروه خاصی از مردم وارد میشوند؟ و آیا میدانی که این درهای هفتگانه احتمالا برای کسانی است که با این اعضای هفتگانه عصیان کنند، بیا و با کنترل دقیق این اعضاء درهای دوزخ را به روی خود ببند، و درهای بهشت را به روی خود بگشا!
و نیز سفارش مراقبت از اعضای خود را به نفس بنما، که این نعمتهای بزرگ الهی را در طریق معصیت او به کار نگیرد و این مواهب عظیم را تنها وسیله طاعت او قرار دهد. از بعضی از دعاهای امام سجاد (علیهالسّلام ) در صحیفه سجادیه بر میآید که آن بزرگوار نیز عنایت خاصی به مساله «مشارطه» داشتهاند.
در دعای سی و یکم، دعای معروف توبه، در پیشگاه خداوند عرض میکند: «ولک یا رب شرطی الا اعود فی مکروهک، و ضمانی ان لا ارجع فی مذمومک و عهدی ان اهجر جمیع معاصیک؛ [۷۸]
پروردگارا! شرطی در پیشگاه تو کردهام که به آنچه دوست نداری، باز نگردم، و تضمین میکنم به سراغ آنچه را تو مذمت کردهای نروم و عهد میکنم که از جمیع گناهانت دوری گزینم.»
از آیات قرآن نیز استفاده میشود که یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره مسائل مهم با خدا عهد و پیمان داشتند که آن نیز نوعی مشارطه است، در آیه ۲۳ سوره احزاب میخوانیم: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا؛ [۷۹]
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستهاند صادقانه ایستادهاند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تبدیل و تغییری در عهد و پیمان خود ندادند!» [۸۰]
این در حالی بود که بعضی دیگر با خدا عهد میبستند و شرط میکردند و آن را میشکستند. در همان سوره احزاب، در آیه ۱۵، چنین میخوانیم: «ولقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولون الادبار و کان عهد الله مسئولا؛ [۸۱]
)گروهی که در جنگ احزاب مردم را به بازگشت از میدان تشویق میکردند) پیش از آن با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند، و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و همگی در برابر آن مسؤولند(.
در حدیثی از امام امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) میخوانیم: «من لم یتعاهد النقص من نفسه غلب علیه الهوی، و من کان فی نقص فالموت خیر له؛ [۸۲]
کسی که بررسی نقصان نفس خویش نکند، هوای نفس بر او چیره میشود؛ و کسی که پیوسته در حال سقوط و نقصان است، مرگ برای او بهتر است!»
کوتاه سخن این که: «مشارطه» از گامهای مهمی است که برای تهذیب اخلاق برداشته میشود؛ و بدون آن، ابرهای تیره و تار غفلت و غرور، سایه تاریک و شوم خود را بر دل و جان آدمی میافکند، و نجات او بسیار مشکل است.
3 - مراقبه
«مراقبه» از ماده «رقبه» به معنی «گردن»، گرفته شده و از آنجا که انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چیزی گردن میکشد، و اوضاع را زیر نظر میگیرد، این واژه بر معنی نظارت و مواظبت و تحقیق و زیر نظر گرفتن چیزی، اطلاق شده است.
این واژه در تعبیرات علمای اخلاق در مورد «مراقبت از خویشتن» به کار میرود، و مرحلهای است بعد از «مشارطه» یعنی انسان بعد از عهد و پیمان با خویش برای طاعت فرمان الهی و پرهیز از گناه باید مراقب پاکی خویش باشد، چرا که اگر غفلت کند، ممکن است تمام شرط و پیمانها به هم بریزد.
البته پیش از آن که انسان مراقب خویش باشد، فرشتگان الهی مراقب اعمال او هستند؛ قرآن مجید میفرماید: : «و ان علیکم لحافظین؛ [۸۳]
بی شک حافظان و مراقبانی بر شما گمارده شده است (که اعمال شما را به دقت زیر نظر دارند(.
در اینجا منظور از «حافظین» همان حافظان و مراقبان اعمال است به قرینه آیات بعد که میفرماید: «یعلمون ما تفعلون؛ [۸۴]
آنها میدانند شما چه میکنید.»
و در آیه ۱۸ سوره ق میفرماید: «مایلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید؛ [۸۵]
انسان هیچ سخنی را تلفظ نمیکند مگر این که نزد آن فرشتهای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است.»
و از آن بالاتر، خداوند عالم و قادر، همیشه و در همه جا مراقب اعمال ما است.
در آیه ۱ سوره نساء می خوانیم: «ان الله کان علیکم رقیبا؛ [۸۶]
به یقین خداوند مراقب شماست!»
همین معنی در آیه ۵۲ سوره احزاب نیز آمده است؛ میفرماید: «و کان الله علی کل شی ء رقیبا؛ [۸۷]
و خداوند ناظر و مراقب هر چیزی است!»
و در آیه ۱۴ سوره علق میخوانیم: «الم یعلم بان الله یری؛ [۸۸]
آیا انسان نمیداند که خداوند (همه اعمالش را) میبیند؟!»
و در آیه ۲۱ سوره سبا آمده است: «و ربک علی کل شی ء حفیظ؛ [۸۹]
پروردگار تو نگهبان و مراقب هر چیز است.»
ولی سالکان راه خدا، و رهروان راه دوست که پیوسته در طریق تقوا و تهذیب نفوس گام بر میدارند، پیش از آن که فرشتگان خداوند مراقب اعمال آنها باشند خودشان مراقب اعمالشان هستند.
و به تعبیر دیگر، این مراقبت از درون میجوشد، نه از برون؛ و به همین دلیل، تاثیر آن، بسیار زیاد، و نقش آن فوقالعاده مهم است. البته توجه به «مراقبت از برون» سبب میشود که پایههای «مراقبت از درون» محکم گردد.
در حقیقت انسان در این دنیا به کسی میماند که دارای گوهرهای گرانبهایی است و از یک بازار آشفته میگذرد، و میخواهد با آن بهترین متاعها را برای خود تهیه کند در حالی که اطرافش را دزدان و شیادان گرفتهاند، چنین کسی اگر لحظهای از سرمایه نفیس خویش غافل گردد، آن را به غارت میبرند، و او میماند و یک عالم اندوه و افسوس.
دقیقا همینگونه است، شیاطین جن و انس در این جهان انسان را احاطه کردهاند و هوا و هوسهای درون او را به سوی خود میخوانند، اگر خویش را به خدا نسپارد و مراقب اعمال خویش نباشد سرمایه ایمان و تقوای او به غارت میرود و دست خالی از این جهان به سرای دیگر منتقل خواهد شد.
- مراقبه در آیات و روایات
در آیات قرآن و روایات اسلامی اشارات فراوانی نسبت به این مرحله آمده است؛ از جمله:
۱- در آیه ۱۴ سوره علق میخوانیم: «الم یعلم بان الله یری؛ [۹۰]
آیا انسان نمیداند که خدا او و اعمالش را میبیند» که هم اشاره به مراقبت پروردگار نسبت به اعمال انسان است، و هم این که او باید مراقب خویش باشد.
و در جای دیگر خطاب به مؤمنان میفرماید:«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.» [۹۱]
جمله و لتنظر نفس ما قدمت لغد در واقع همان مفهوم مراقبه را میرساند.
همین معنی در جای دیگر قرآن، در شکل محدودتری بیان گردیده، میفرماید: «فلینظر الانسان الی طعامه؛ انسان باید به طعام خویش بنگرد (و مراقب باشد که آیا از طریق حلال آنها را فراهم ساخته یا از طریق حرام)!» [۹۲]
آنچه در بالا آمد یکی از تفاسیر آیه است، تفسیر دیگری که در آیات سوره عبس نیز شواهدی بر آن وجود دارد این است که معنی آیه نظر کردن به طعام برای کشف نکات توحیدی و آیات عظمت خلقت است، در عین حال دو تفسیر با هم منافاتی ندارد.
۲- در حدیثی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم که در تفسیر احسان (در آیه شریفه ان الله یامر بالعدل و الاحسان) فرمود: «الاحسان ان تعبدالله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک؛ [۹۳] [۹۴]
نیکوکاری به این است که آن چنان خدا را پرستش کنی که گویی او را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند.»
بدیهی است که توجه به این حقیقت که خداوند در همه جا و در هر حال و در هر زمان، ناظر و شاهد و مراقب اعمال ما است، روح مراقبت را در ما زنده میکند، تا پیوسته مراقب اعمال خویش باشیم.
۳- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) آمده است که فرمود: «ینبغی ان یکون الرجل مهیمنا علی نفسه، مراقبا قلبه، حافظا لسانه؛ [۹۵]
سزاوار است انسان بر خویشتن مسلط و همیشه مراقب قلب خود و نگاهدار زبان خویش باشد!»
۴- در حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) چنین نقل شده است: «من رعی قلبه عن الغفلة و نفسه عن الشهوة و عقله عن الجهل، فقد دخل فی دیوان المتنبهین، ثم من رعی عمله عن الهوی، و دینه عن البدعة، و ماله عن الحرام فهو من جملة الصالحین؛ [۹۶]
کسی که مراقب قلبش در برابر غفلت، و نفسش در برابر شهوت، و عقلش در مقابل جهل باشد، نام او در دفتر بیداران و آگاهان ثبت میشود، و آن کسی که مراقب عملش از نفوذ هوا پرستی و دینش از نفوذ بدعت، و مالش از آلودگی به حرام بوده باشد در زمره صالحان است.»
۵- در حدیث قدسی میخوانیم خداوند میفرماید: «یا بؤسا للقانطین من رحمتی، و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی؛ [۹۷]
بدا به حال کسانی که از رحمت من مایوس شوند، و بدا با حال کسی که نافرمانی من کند، و مراقب (حضور) من نباشد.»
۶- در یکی از خطب امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) آمده است: «فرحم الله امرء راقب ربه وتنکب ذنبه، وکابر هواه، وکذب مناه؛ [۹۸]
خدا رحمت کند کسی را که (در اعمال خویش) مراقب پروردگارش باشد، و از گناه بپرهیزد و با هوای نفس خویش مبارزه کند و آرزوهای واهی را تکذیب نماید.»
۷- در نهج البلاغه نیز آمده است: «فاتقوا الله عباد الله تقیة ذی لب شغل التفکر قلبه... و راقب فی یومه غده؛ [۹۹]
پس تقوای الهی پیشه کنید ای بندگان خدا، تقوای اندیشمندی که تفکر قلب او را به خود مشغول داشته... و امروز مراقب فردا (قیامت) خویش است.»
آری! «مراقبت» از خویشتن یا پروردگار یا قیامت که در این روایات آمده همه به یک معنی است؛ یعنی، مراقب اعمال و اخلاق خویش بودن، و نظارت دقیق بر آن داشتن، و همه روز و در همه حال و در هر جا به کارهایی که از وی سر میزند، توجه کند.
کوتاه سخن این که: رهروان راه حق و سالکان طریق الیالله باید بعد از «مشارطه»، یعنی عهد و پیمان بستن با خود و خدای خویش جهت اطاعت و بندگی حق و تهذیب نفس، بطور مداوم مراقب خود باشند که این پیمان الهی شکسته نشود، و درست همانند طلبکاری که از هم پیمانانش مطالبه پرداخت دیون میکند، از نفس خویش مطالبه وفای به این عهد الهی را بنماید؛ بدیهی است هرگونه غفلت سبب عقبماندگی و ضرر و زیان فاحش است، همانگونه که اگر انسان در مطالبات مادیاش کوتاهی کند، به آسانی سرمایههای خود را از دست میدهد، بخصوص این که در برابر افرادی فریبکار و فرصتطلب قرار گیرد.
4 - محاسبه
چهارمین گامی که علمای اخلاق برای رهروان این راه ذکر کردهاند، محاسبه است؛ و منظور این است که هر کس در پایان هر سال یا ماه و هفته و یا در پایان هر روز به محاسبه کارهای خویشتن بپردازد، و عملکرد خود را در زمینه خوبیها و بدیها، اطاعت و عصیان، خداپرستی و هواپرستی دقیقا مورد محاسبه قرار دهد، و درست مانند تاجر موشکاف و دقیقی که همه روز یا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسی تجارتخانه خود میپردازد و سود و زیان خویش را از دفاتر تجاری بیرون میکشد و ترازنامه و بیلان تنظیم میکند، به یک محاسبه الهی و معنوی دست زند و همین کار را در مورد اعمال و اخلاق خویش انجام دهد.
روشن است محاسبه چه در امر دین باشد یا دنیا یکی از دو فایده مهم را دارد: اگر صورتحساب، سود کلانی را نشان دهد، دلیل بر صحت عمل و درستی راه و لزوم تعقیب آن است؛ و هر گاه زیان مهمی را نشان دهد دلیل بر وجود بحران و خطر و احتمالا افراد مغرض و دزد و خائن و یا خطا کار و ناآگاه در تجارتخانه اوست که باید هر چه زودتر برای اصلاح آن وضع کوشید.
در این زمینه نیز در منابع اسلامی اعم از آیات و روایات اشارات پر معنایی دیده میشود.
آیات زیادی از قرآن خبر از وجود نظم و حساب در مجموعه جهان آفرینش میدهد، و انسانها را به دقت و اندیشه در این نظم و حساب دعوت میکند؛ از جمله، میفرماید: «و السماء رفعها و وضع المیزان- ان لاتطغوا فی المیزان؛ [۱۰۰]
آسمان را برافراشت و میزان و قانون در آن گذاشت، تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت و حساب منحرف نشوید(.
در جای دیگر میخوانیم: «و کل شی ء عنده بمقدار؛ [۱۰۱]
و هر چیز نزد او (خدا) مقدار معینی (حساب روشنی) دارد..»
و نیز میفرماید: «و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ [۱۰۲]
و خزائن همه چیز فقط نزد ما است و ما جز به اندازه معین آن را نازل نمیکنیم.»
از سوی دیگر قرآن مجید در آیات متعددی از حساب دقیق روز قیامت خبر داده است؛ از جمله، از زبان لقمان حکیم خطاب به فرزندش چنین نقل میکند: «یا بنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السموات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر؛ [۱۰۳]
پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشهای) از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) میآورد؛ خداوند دقیق و آگاه است!»
و نیز میفرماید: «و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله؛ [۱۰۴]
اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا پنهان نمایید، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه میکند.»
این مساله بقدری مهم است که یکی از نامهای روز قیامت، «یوم الحساب» است: «ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب؛ [۱۰۵]
کسانی که از راه خدا منحرف میشوند، به خاطر فراموش کردن روز حساب عذاب شدیدی دارند!»
مساله حساب در قیامت بقدری روشن و آشکار است که انسان را در آنجا حسابرس خودش میسازند، و به او گفته میشود: «اقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا؛ [۱۰۶]
)در آن روز به انسان گفته میشود) نامه اعمالت را بخوان، کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی!»
با این حال و با توجه به این شرایط که همه چیز در دنیا و آخرت دارای حساب است، چگونه انسان میتواند از حساب خویش در این جهان غافل بماند؛ او که باید فردا به حساب خود برسد چه بهتر که در این دنیا ناظر بر حساب خویش باشد؛ او که میداند همه چیز در این جهان حساب و کتابی دارد چرا خود را از حساب و کتاب دور دارد؟!
بنابراین، مجموعه آیات فوق و مانند آن این پیام مهم را برای همه انسانها دارد که هرگز محاسبه را فراموش نکنید، و اگر میخواهید بار شما فردا سبک باشد، در این جهان به حساب خویش برسید، پیش از آن که در آن جهان به حساب شما برسند.
- محاسبه در روایات
در روایات اسلامی، مساله از این هم گستردهتر است؛ از جمله:
۱- درحدیث معروف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا و تجهزوا للعرض الاکبر؛ [۱۰۷]
خویشتن را محاسبه کنید پیش از آن که به حساب شما برسند و خویش را وزن کنید قبل از آن که شما را وزن کنند! (و ارزش خود را تعیین کنید پیش از آن که ارزش شما را تعیین نمایند) و آماده شوید برای عرضه بزرگ (روز قیامت(
۲- در حدیث دیگر از همان حضرت خطاب به ابوذر میخوانیم: «یا اباذر حاسب نفسک قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابک غدا وزن نفسک قبل ان توزن...؛ [۱۰۸] [۱۰۹]
ای ابوذر! به حساب خویش برس، پیش از آن که به حساب تو برسند، چرا که این کار برای حساب فردای قیامت تو آسانتر است، و خود را وزن کن پیش از آن که تو را وزن کنند!»
۳- در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) میخوانیم که فرمود: «ما احق للانسان ان تکون له ساعة لایشغله شاغل یحاسب فیها نفسه، فینظر فیما اکتسب لها و علیها فی لیلها و نهارها؛ [۱۱۰]
چقدر شایسته است که انسان ساعتی برای خود داشته باشد، که هیچ چیز او را به خود مشغول نسازد و در این ساعت، محاسبه خویش کند و بنگرد چه کاری به سود خود انجام داده و چه کاری به زیان خود، در آن شب و در آن روز.»
در این حدیث به وضوح مساله محاسبه در هر روز، آن هم در ساعتی که فراغت بطور کامل حاصل باشد، آمده است؛ و این امر از شایستهترین امور برای انسان شمرده شده است.
۴- همین معنی در حدیث امام صادق (علیهالسّلام) به شکل دیگری آمده است، میفرماید: «حق علی کل مسلم یعرفنا، ان یعرض عمله فی کل یوم و لیلة علی نفسه، فیکون محاسب نفسه، فان رای حسنة استزاد منها و ان رای سیئة استغفر منها لئلا یخزی یوم القیامة؛ [۱۱۱]
بر هر مسلمانی که معرفت ما را دارد لازم است که اعمال خود را در هر روز و شب، بر خویشتن عرضه بدارد، و حسابگر نفس خود باشد؛ اگر حسنهای مشاهده کرد برای افزودن آن کوشش کند، و اگر سیئهای ملاحظه نمود از آن استغفار نماید، مبادا روز قیامت رسوا گردد!»
۵- همین معنی از امام کاظم (علیهالسّلام) به گونه دیگری روایت شده است؛ فرمود: «یا هشام لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنة استزاد منه و ان عمل سیئا استغفر الله منه و تاب؛ [۱۱۲]
کسی که هر روز به حساب خویش نرسد از ما نیست، اگر کار خوبی انجام داده از خدا توفیق فزونی طلبد (و خدا را بر آن سپاس گوید) و اگر عمل بدی انجام داده استغفار کند و به سوی خدا برگردد و توبه کند!»
روایات در این زمینه فراوان است، علاقمندان میتوانند برای توضیح بیشتر به کتاب مستدرک الوسائل کتاب الجهاد، ابواب جهادالنفس) میرزا حسین نوری مراجعه نمایند. [۱۱۳]
همین معنی در اصول کافی کلینی ) جلد۲، باب محاسبة العمل، صفحه ۴۵۳، حدیث ۲) آمده است. [۱۱۴]
این روایات بخوبی نشان میدهد که مساله محاسبه نفس در اسلام از اهمیت والائی برخوردار است، و کسانی که اهل محاسبه نفس نیستند، از پیروان راستین ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) محسوب نمیشوند!
در این روایات به فلسفه و حکمت این کار نیز به روشنی اشاره شده است که این کار میتواند مایه فزونی حسنات، و جلوگیری از سیئات و جبران آنها گردد، و از سقوط انسان در گرداب هلاکت و غرق شدن در دریای غفلت و بیخبری جلوگیری کند.
راستی چرا ما با امور مادی و معنوی حداقل یکسان برخورد نکنیم؟! امور مادی ما حساب و کتاب و دفتر روزنامه و دفتر انبار و دفتر کل و دفاتر دیگر دارد، ولی برای امور معنوی حتی حاضر به یک حساب به اصطلاح سرانگشتی نیز نباشیم، در حالیکه امور معنوی به درجات بالاتر و والاتر است و اصولا قابل مقایسه با امور مادی نیست! به همین دلیل، در حدیث پر معنایی از پیغمبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم: «لایکون العبد مؤمنا حتی یحاسب نفسه اشد من محاسبة الشریک شریکه، و السید عبده؛ انسان هرگز اهل ایمان نخواهد شد مگر این که در حسابرسی خویش سختگیر باشد؛ حتی سختگیرتر از حساب شریک نسبت به شریکش و مولی نسبت به غلامش!» [۱۱۵] [۱۱۶]
این موضوع به اندازهای مهم است که حتی جمعی از بزرگان کتابهائی در موضوع «محاسبة النفس» نوشتهاند، از جمله محاسبة النفس مرحوم سید بن طاووس حلی )متوفای سنه ۶۶۴ ه. ق) و محاسبةالنفس مرحوم کفعمی )از علمای قرن نهم هجری) و محاسبة النفس فی اصلاح عمل الیوم و الاعتذار من الامس مرحوم حاج میرزا علی حائری مرعشی )متوفای ۱۳۴۴ ه. ق) و محاسبة النفس سید علی مرعشی )متوفای ۱۰۸۰ ه. ق) است. [۱۱۷]
- ذکر چند نکته
در اینجا اشاره به چند نکته لازم به نظر میرسد:
۱- در این که چگونه باید نفس را «محاسبه» کرد و خویشتن را پای حساب حاضر نمود و مورد باز خواست قرار داد؛ بهترین طریق همان است که در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) نقل شده که بعد از نقل حدیث پیغمبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: «اکیس الکیسین من حاسب نفسه؛ عاقلترین مردم کسی است که به محاسبه خویش پردازد» مردی از آن حضرت پرسید «یا امیرالمؤمنین و کیف یحاسب الرجل نفسه؛ ای امیرمؤمنان! انسان چگونه نفس خویش را محاسبه کند؟»
امام ضمن بیان مشروحی چنین فرمود:
«هنگامی که صبح را به شام میرساند، نفس خویش را مخاطب ساخته چنین گوید: ای نفس! امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمیگردد، و خداوند از تو درباره آن سؤال میکند که در چه راه آن را سپری کردی؟ چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خدا بودی، و حمد او را به جا آوردی؟ آیا حق برادر مؤمن را ادا کردی؟ آیا غم و اندوهی از دل او زدودی؟ و در غیاب او زن و فرزندش را حفظ کردی؟ آیا حق بازماندگانش را بعد از مرگ او ادا کردی؟ آیا با استفاده از آبروی خویش، جلو غیبت برادر مؤمن را گرفتی؟ آیا مسلمانی را یاری نمودی؟ راستی چه کار (مثبتی) امروز انجام دادی؟!
سپس آنچه را که انجام داده به یاد میآورد، اگر به خاطرش آمد که عمل خیری از او سر زده، حمد خداوند متعال و تکبیر او را به خاطر توفیقی که به او عنایت کرده به جا میآورد، و اگر معصیت و تقصیری به خاطرش آمد، از خداوند متعال آمرزش میطلبد و تصمیم بر ترک آن در آینده میگیرد، و آثار آن را از نفس خویش با تجدید صلوات بر محمد و آل پاکش، و عرضه بیعت با امیرمؤمنان (علیهالسّلام) برخویشتن و قبول آن و اعاده لعن بر دشمنان و مانعان از حقوقش، محو میکند؛ هنگامی که این محاسبه (جامع و کامل) را انجام داد، خداوند میفرماید: «من به خاطر دوستی تو با دوستانم و دشمنیت با دشمنانم (و محاسبه جامعی که با نفس خویش داشتی) در مورد گناهانت به تو سختگیری نمیکنم و تو را مشمول عفو خود خواهم ساخت!» [۱۱۸]
آری این است بهترین طرز محاسبه نفس!
- آثار محاسبه نفس
از آنچه در بحثهای گذشته آمد، پاسخ این سؤال روشن میشود، ولی بسیار بجاست، از تعبیراتی که در احادیث اسلامی آمده است در اینجا بهرهگیری کنیم:
در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) میخوانیم: «من حاسب نفسه وقف علی عیوبه و احاط بذنوبه، و استقال الذنوب و اصلح العیوب؛ [۱۱۹]
کسی که محاسبه نفس خویشتن کند، بر عیوب خویش واقف میشود، و از گناهانش با خبر میگردد (و به دنبال آن) از گناه توبه میکند، و عیوب را اصلاح مینماید»
و نیز از همان امام (علیهالسّلام) میخوانیم: «من حاسب نفسه سعد؛ [۱۲۰]
کسی که به محاسبه خویشتن پردازد، سعادتمند میشود.»
و باز در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: «ثمرة المحاسبة صلاح النفس؛ [۱۲۱]
میوه درخت محاسبه اصلاح نفس است.»
بعضی از بزرگان علم اخلاق در توضیح حقیقت محاسبه، چنین گفتهاند که مانند محاسبه با شریک است که درباره سرمایه و سود و زیان بیندیشد، اگر سودی حاصل شده، سهم خود را از شریک بگیرد و تشکر کند و اگر خسرانی حاصل گشته او را ضامن بشمرد و وادار به جبران در آینده کند.
سرمایه مهم انسان یعنی عمر که در اختیار نفس اوست نیز همین گونه است؛ سود آن کارهای خیر، و خسران آن گناهان است؛ و موسم تجارت تمام طول روز، و شریک او در معامله، نفس اماره است.
نخست درباره فرائض مطالبه کند، اگر انجام یافته خدا را شکر گوید، و خویشتن را به ادامه این راه ترغیب کند، و اگر فریضهای از دست رفته، قضای آن را مطالبه کند، و اگر انجام یافته ولی بطوری ناقص بوده، وادار به جبران از طریق نوافل کند، و اگر معصیتی مرتکب شده، او را باز خواست کند و جبران آن را بطلبد؛ درست همانگونه که تاجر با شریکش محاسبه میکند، که حتی جزئیترین امور، و کمترین مبلغ را در حساب فرو گذاری نمیکند، تا در معامله مغبون نگردد؛ بخصوص که انسان در برابر نفس اماره قرار گرفته که خدعهگر است و نیرنگ باز، و مکار و افسونگر...!
در واقع کاری را که فرشتگان الهی در قیامت با او انجام میدهند او در دنیا با خویشتن انجام دهد؛ و حتی به هنگام محاسبه، افکاری که در مغز او خطور کرده، و قیام و قعود و خوردن آشامیدن و خواب و سکوت را مورد محاسبه قرار دهد، و مثلا سؤال کند چرا فلان جا ساکت شدی؟ و چرا در فلان مورد تکلم نمودی... (و سزاوار است انسان محاسبه نفس خویشتن را روز به روز، و ساعت به ساعت انجام دهد وگرنه رشته کار از دست او بیرون میرود)؛ هرگاه انسان برای هر معصیتی که در طول عمر انجام میدهد، سنگی در حیاط خانه خود بیندازد، بزودی حیاط خانه او پر میشود؛ عیب کار اینجاست که انسان در حفظ و حساب معاصی سهل انگاری میکند ولی دو فرشتهای که مامور حفظ اعمال او هستند همه را ثبت و ضبط میکنند؛ و بالاتر از همه، خداوند همه را احصاء میفرماید؛ همانگونه که قرآن میگوید: «احصاه الله و نسوه؛ [۱۲۲] [۱۲۳]
خداوند حساب آنها را نگه داشته و آنان فراموشش کردهاند!»
به عنوان حسن ختام، این بحث را با حدیثی درباره چگونگی حساب روز قیامت که از آن میتوان روش محاسبه دنیا را فرا گرفت پایان میدهیم:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسئل عن اربع: عن عمره فی ما افناه و عن شبابه فی ما ابلاه، و عن ماله من این اکتسبه و فی ما انفقه وعن حبنا اهل البیت؛ [۱۲۴]
در روز قیامت هیچ انسانی قدم از قدم بر نمیدارد تا از چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه راهی آن را سپری نموده، و از جوانیاش که در چه راهی آن را کهنه کرده، و از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده، و از محبت ما اهل بیت: (که آیا حق آن را ادا کرده یا نه(
5 - معاتبه و معاقبه
پنجمین گام که بعد از «محاسبه» انجام میگیرد، مساله معاتبه و معاقبه یعنی سرزنش و مجازات نفس است در برابر خطاها و خلافهایی که از او سرزده است؛ زیرا اگر انسان حساب کند، و در مقابل کارهای خلاف، هیچ واکنشی نشان ندهد، نتیجه معکوس خواهد شد؛ و به تعبیر دیگر، باعث جرات و جسارت نفس است.
همانگونه که وقتی انسان کارمندان و کارگران و شرکای خود را پای حساب حاضر میکند و از آنها تخلفها و نادرستیهایی در حساب میبیند، در برابر آن واکنش نشان میدهد و به نوعی آنها را کیفر میدهد - از مرحله خفیف و ملایم مانند سرزنش گرفته تا مرحله کیفرهای مختلف - کسانی که در مسیر قرب خدا گام برمی دارند و به سیر و سلوک مشغولند، نیز در برابر نفس سرکش باید چنین باشند؛ در غیر این صورت، محاسبه نتیجه معکوس میدهد؛ یعنی، موجب جرات و جسارت بیشتر میشود.
قرآن مجید تا آن حد به این مساله اهمیت داده که به نفس «لوامه» سوگند یاد میکند و میفرماید: «و لا اقسم بالنفس اللوامة [۱۲۵]
)معروف در میان مفسران اسلام این است که «لا» در جمله بالا زائده و برای تاکید است. این نکته نیز قابل توجه است که برای «نفس لوامه» تفسیرهای مختلفی ذکر شده بعضی آن را اشاره به افراد کافر و عاصی دانستهاند که در روز قیامت خود را ملامت میکنند، و بعضی اشاره به آنها در دنیا میدانند که شایسته ملامتند هر چند خود را ملامت نکنند.) (ولی معنی بالا (وجدان بیدار ملامتکننده) از همه مناسبتر است، چرا که قرآن به آن قسم یاد کرده، قسمی که نشانه اهمیت فوقالعاده آن است. (دقت کنید) و میدانیم نفس لوامه همان وجدان بیداری است که صاحبش را به هنگام ارتکاب کار خلاف ملامت و سرزنش میکند، که این خود نوعی معاقبه و مجازات خویشتن است.
روشن است که معاقبه و مجازات خویشتن در برابر کارهای خلافی که از انسان سرزده سلسله مراتبی دارد که از ملامت شروع میشود، سپس به مراحل شدیدتر مانند محروم کردن خویشتن از بعضی لذائذ زندگی در یک مدت معین منتهی میشود.
در قرآن مجید به نمونه جالبی از این موضوع در مورد سه نفر از متخلفان جنگ تبوک اشاره شده است که پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از بازگشت از جنگ، به مسلمانان دستور داد که با آنها ترک رابطه کنند تا آنجا که زمین با آن همه وسعتش بر آنها تنگ شده آنها در مقام توبه بر آمدند، و به مجازات خویش پرداختند، به این صورت که خودشان نیز یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای کامل به ادامه توبه مشغول شدند؛ پس از مدتی خداوند توبه آنها را پذیرفت، و این آیه را نازل فرمود: «و علی الثلاثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوا ان لاملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم؛ [۱۲۶]
)همچنین) آن سه نفر را که (در مدینه( باز ماندند (و از شرکت در تبوک خود داری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و (حتی) جایی در وجود خویش برای خود نمییافتند، و دانستند که پناهگاهی از خدا، جز به سوی او نیست، در این هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند (و خداوند توبه آنها را پذیرفت) که خداوند توبهپذیر و مهربان است.»
جمله «و ضاقت علیهم انفسهم؛ نفس آنها بر آنها (نیز) تنگ شد» ممکن است اشاره به همان مساله «معاقبه نفس» باشد که آنان برای مجازات خویشتن یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای مطلق فرو رفتند، و اینجا بود که خداوند توبه آنان را پذیرفت.
- شأن نزول آیه
در شان نزول آیه ۱۰۲ سوره توبه: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم؛ [۱۲۷]
و گروه دیگری به گناهان خود اعتراف کردند، و اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند، امید میرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند غفور و رحیم است.» داستانی درباره «ابولبابه انصاری» نقل شده، که از یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، ولی بر اثر سستی، از شرکت در جنگ تبوک خود داری کرد، بعدا سخت پشیمان و ناراحت گشت؛ به مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و خود را به یکی از ستونها که امروز به «ستون ابولبابه»، یا «ستون توبه» معروف است بست، و سوگند یاد کرد که خود را باز نکند، مگر این که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیاید و گره را بگشاید؛ یا به تعبیر دیگر، خداوند اعلام قبولی توبه او را بنماید. مدتی بر این حال ماند، سپس آیه فوق نازل شد و قبولی توبه او را اعلام کرد.
روشن است که اقدام ابولبابه، نوعی «معاقبه» و مجازات خویشتن در برابر کار خلاف بود، و نشان میدهد که این مرحله از سیر و سلوک در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در میان یاران او نیز وجود داشته است.
جمله خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا (اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند) نیز میتواند اشاره به این معنی باشد.
- معاقبه در احادیث
در احادیث اسلامی نیز اشاراتی به مساله معاقبه دیده میشود؛ از جمله:
۱- امیر مؤمنان علی (علیهالسّلام) در اوصاف برجسته متقین و پرهیزکاران که در نهجالبلاغه آمده است، در شرح یکی از اوصاف آنها میفرماید: ان استصعبت علیه نفسه فی ما تکره لم یعطها سؤلها فی ما تحب؛ [۱۲۸]
هرگاه نفس او در انجام وظایفی که خوش ندارد، سرکشی کند (و به راه گناه برود) او هم از آنچه دوست دارد محرومش میسازد (و از این طریق نفس سرکش را مجازات میکند(
منظور این است که در برابر سرکشی نفس، گاه آنچه مورد علاقه او از خواب و خوراک و استراحت است، از او دریغ میدارد، تا از این طریق مجازات شود و دیگر به راه عصیان و نافرمانی حق نرود.
۲- در حدیث دیگری که در «غررالحکم» از آن حضرت آمده است، چنین میخوانیم: «اذا صعبت علیک نفسک فاصعب لها تذل لک؛ [۱۲۹]
هنگامی که نفس بر تو سخت گیرد (و در برابر طاعت فرمان حق به آسانی تسلیم نگردد) تو هم بر او سخت بگیر (و خواستههایش را از او دریغ دار) تا در برابر تو تسلیم گردد!»
۳- و نیز از آن حضرت آمده است: «من ذم نفسه اصلحها، من مدح نفسه ذبحها؛ [۱۳۰]
آن کس که نفس خویشتن را مذمت (و سرزنش( کند سبب اصلاح آن را فراهم کرده، و آن کس که خویشتن را مدح و ثنا گوید، گویی خود را ذبح کرده است.»
۴- باز در حدیثی از همان امام همام، امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) آمده است که فرمود: دواءالنفس الصوم عن الهوی، و الحمیة عن لذات الدنیا؛ [۱۳۱]
داروی نفس (سرکش) روزه گرفتن از هوی و هوسها و پرهیز از لذات دنیا است.»
- شرح بعضی صحابه
در حالات صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علمای بزرگ و مؤمنان پاکدل، نمونههای فراوانی از این مطلب دیده میشود که آنها به هنگام ارتکاب گناهی، خویشتن را در معرض معاقبه و مجازات قرار میدادند، و هر کدام به نوعی برای عدم تکرار گناه در آینده اقدام مینمودند؛ از جمله:
۱- در حالات یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است که یکی از اصحاب به نام به «ثعلبه» )در میان یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) افراد زیادی بودند که نام ثعلبه داشتند، و این ثعلبه غیر از ثعلبة بن حاطب انصاری است که از پرداخت زکات خودداری کرد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان او را از جامعه اسلامی طرد کردند.) که از طایفه انصار بود؛ با «سعید بن عبدالرحمن )که از مهاجران بود) پیمان برادری داشت؛ در یکی از غزوات «سعید» به همراهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به میدان جهاد شتافت، و «ثعلبه» در مدینه ماند و به دوست خود اطمینان داد که مشکلات خانواده او را حل میکند، و از همین رو هر روز برای آنها آب و هیزم میآورد و در حل مشکلاتشان میکوشید.
روزی زن «سعید» درباره مطلبی از پشت پرده با ثعلبه سخن میگفت، هوای نفس بر او چیره شد، پرده را کنار زد، همین که چشمش به همسر زیبای سعید افتاد دل از دست بداد و گام پیش نهاد و دست دراز کرد که زن را در آغوش گیرد، ولی همسر سعید فریاد زد، ثعلبه چه میکنی؟ آیا روا است برادر مجاهدت در راه خدا مشغول جهاد باشد و تو در خانه او نسبت به همسرش قصد خلاف داشته باشی؟!
این سخن، ثعلبه را تکان داد، گوئی از خوابی عمیق برخاسته بود، فریادی کشید و از خانه بیرون رفت و سر به کوه و صحرا گذاشت، و به گریه زاری مشغول شد و میگفت: «الهی انت المعروف بالغفران و انا الموصوف بالعصیان؛ خدایا تو معروف به آمرزش و من موصوف به گناهم!»
به این ترتیب او خود را در محرومیت و تنگنا برای مجازات خویشتن نسبت به خطایی که از او سرزده بود قرار داد؛ سرانجام طی داستان مفصل خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و به پیشگاه آن حضرت توبه خویش را عرضه نمود، و آیه ۱۳۵ سوره آل عمران در حق او نازل شد، و توبهاش مقبول درگاه الهی افتاد و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون؛ [۱۳۲]
و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا میافتند و برای گناهان خود طلب آمرزش میکنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمیورزند، با این که میدانند!» (این داستان را بطور مشروح در کتب مختلفی از کتاب خزینة الجواهر صفحه ۳۲۰ نقل کردهاند [۱۳۳]
و فخر رازی در تفسیر در ذیل آیه آن را به صورت بسیار فشرده آورده است.) [۱۳۴]
۲- در حالات فقیه بزرگ عالم شیعه، مرحوم آیتالله بروجردی ) قدس سره الشریف) نقل شده که هرگاه عصبانی میشد، و احیانا به بعضی طلاب درس خود پرخاش میکرد، با اینکه این پرخاش همانند پرخاش پدر نسبت به فرزندش بود، بلافاصله از همین پرخاش مختصر، پشیمان شده و در مقام عذرخواهی و جبران بر میآمد، و طبق نذری که داشت، فردای آن روز را برای جبران این کار روزه میگرفت؛ و به این ترتیب، خود را در برابر این کار کوچک معاقبه میفرمود.
۳- یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل میکرد که یکی از آقایان اهل منبر میگفت: من در آغاز منبرم سلام بر امام حسین (علیهالسّلام( میکنم و جواب میشنوم، اگر جواب نشنوم منبر نمیروم! این حالت روحانی از آنجا برای من پیدا شد که روزی وارد مجلس مهمی شدم و واعظ معروفی را بر منبر دیدم، این خیال در دل من پیدا شد که بعد از او سخنرانی جالبی کنم و او را بشکنم! به خاطر این خیال غلط تصمیم گرفتم چهل روز به منبر نروم به دنبال این کار (معاقبه خویشتن در مقابل یک فکر خطا و خیال باطل) این نورانیت در قلب من پیدا شد که پاسخ سلامم را به حضرت، میشنوم. (داستان معروف علی بن یقطین و ابراهیم جمال نیز نمونه دیگری است(.
کوتاه سخن این که: مراقبه و سپس محاسبه در صورتی اثر قاطع دارد، که مساله «معاقبه» و کیفرهای مناسب، نسبت به نفس اماره و هوی و هوسهای سرکش را در پی داشته باشد وگرنه تاثیر آن بسیار ضعیف خواهد بود.
ولی این به آن معنی نیست که اعمال مرتاضان و بعضی از صوفیان منحرف را امضا کنیم، و بر داستانهایی که نمونه آن در پارهای از کلمات «غزالی» در «احیاءالعلوم» آمده است صحه بگذاریم که مثلا انسان برای ریاضت نفس یا جبران خطاهایی که از او سرزده، دست به اعمال خشونتبار نسبت به خویشتن بزند و مجازاتهای خطرناک و ابلهانهای نسبت به خود انجام دهد، بلکه منظور از «معاقبه» کارهایی شبیه آنچه در بالا آمد میباشد، مانند روزه گرفتن، تعطیل کردن برنامههایی که در معرض هوی و هوس است، و محروم ساختن خویشتن از پارهای لذات مادی و امثال آنها.
به گفته مرحوم نراقی در معراج السعاده: «اگر کار خلافی از او سرزد در مقام تنبیه خود بر آید؛ مثلا، تن به عبادات سنگین و انفاق اموالی که مورد علاقه اوست بدهد، اگر لقمه حرام یا مشتبهی خورده خویشتن را مقداری گرسنگی دهد، و اگر زبان به غیبت مسلمانی گشوده، مدح او کند یا با سکوت، خود را تنبیه، یا با ذکر خدا آن را جبران نماید؛ اگر شخص فقیر و تنگدستی را کوچک شمرده و نسبت به او توهین کرده، مال فراوانی را به او ببخشد، و همچنین نسبت به سایر معاصی و تقصیرات در مقام جبران برآید.» [۱۳۵]
۸ - پانویس
۷۵.
↑ عصر/سوره۱۰۳، آیه۱-۲.
۷۶.
↑ عصر/سوره۱۰۳، آیه۳.
۷۷.
↑ مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۰۰.
۷۸.
↑ امام سجاد (علیهالسّلام)، صحیفه سجادیه، ص۱۶۸.
۷۹.
↑ احزاب/سوره۳۳، آیه۲۳.
۸۰.
↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۷، ص ۶۴.
۸۱.
↑ احزاب/سوره۳۳، آیه۱۵.
۸۲.
↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص ۶۴.
۸۳.
↑ انفطار/سوره۸۲، آیه۱۰.
۸۴.
↑ انفطار/سوره۸۲، آیه۱۲.
۸۵.
↑ ق/سوره۵۰، آیه۱۸.
۸۶.
↑ نسا/سوره۴، آیه۱.
۸۷.
↑ احزاب/سوره۳۳، آیه۵۲.
۸۸.
↑ علق/سوره۹۶، آیه۱۴.
۸۹.
↑ سبا/سوره۳۴، آیه۲۱.
۹۰.
↑ علق/سوره۹۶، آیه۱۴.
۹۱.
↑ حشر/سوره۵۹، آیه۱۸.
۹۲.
↑ عبس/سوره۸۰، آیه۲۴.
۹۳.
↑ متقی هندی، کنز العمال، حدیث ۵۲۵۴، ج۳، ص ۲۱.
۹۴.
↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۹۶.
۹۵.
↑ آمدی، ابوالفتح، غرر الحکم، ص۷۹۷.
۹۶.
↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۶۸.
۹۷.
↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۲، ص ۶۷.
۹۸.
↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۳۵۵.
۹۹.
↑ امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۸۳ (خطبه غراء)، ص۶۳.
۱۰۰.
↑ رحمن/سوره۵۵، آیه۷ -۸.
۱۰۱.
↑ رعد/سوره۱۳، آیه۸.
۱۰۲.
↑ حجر/سوره۱۵، آیه۲۱.
۱۰۳.
↑ لقمان/سوره۳۱، آیه۱۶.
۱۰۴.
↑ بقره/سوره۲، آیه۲۸۴.
۱۰۵.
↑ ص/سوره۳۸، آیه۲۶.
۱۰۶.
↑ اسراء/سوره۱۷، آیه۱۴.
۱۰۷.
↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص ۷۳.
۱۰۸.
↑ طوسی، محمد بن حسن، امالی طوسی، ص۵۳۴.
۱۰۹.
↑ ری شهری، محمد، میزان الحکمه، طبق نقل امالی، ج ۱، ص ۶۱۹.
۱۱۰.
↑ نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۵۴.
۱۱۱.
↑ ابنشعبه، حسن بن علی، تحف العقول، ص ۳۰۱.
۱۱۲.
↑ نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۵۳.
۱۱۳.
↑ نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۵۲ تا۱۵۶.
۱۱۴.
↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص۴۵۳، حدیث ۲.
۱۱۵.
↑ طاووس حلی، سید علی، محاسبة النفس، ص ۱۴ .
۱۱۶.
↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص ۷۲، حدیث ۲۲.
۱۱۷.
↑ آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج۲۰، ص۱۲۱.
۱۱۸.
↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۸۹، ص ۲۵۰.
۱۱۹.
↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم، ص۶۴۸.
۱۲۰.
↑ نوری، حسین، مستدرک، ج ۱۲، ص ۱۵۴.
۱۲۱.
↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم، ص۳۲۹.
۱۲۲.
↑ مجادله/سوره۵۸، آیه۶.
۱۲۳.
↑ فیض کاشانی، ملامحسن، محجة البیضاء، ج ۸، ص ۱۶۷ (باتلخیص).
۱۲۴.
↑ صدوق، محمد بن علی، خصال، ص ۲۵۳.
۱۲۵.
↑ قیامت/سوره۷۵، آیه۲.
۱۲۶.
↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸.
۱۲۷.
↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲.
۱۲۸.
↑ امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳، ص۲۰۵.
۱۲۹.
↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم، ص۲۸۸.
۱۳۰.
↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم، ص۶۶۱.
۱۳۱.
↑ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم، ص۸۱۹.
۱۳۲.
↑ آل عمران/سوره۳، آیه۱۳۵.
۱۳۳.
↑ نهاوندی، علیاکبر، خزینة الجواهر، صفحه ۳۲۰
۱۳۴.
↑ فخر رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج۹، ص۳۶۸.
۱۳۵.
↑ نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، چاپ جدید، ص ۷۰۳ (با کمی تلخیص).