چه روزها که یک به یک غروب شد ، نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد ، نیامدی
دل بسته ام مرا ز سر خویش وا مکن
از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن
.
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر
گویم گرفته ای ز عنایت رها مکن
.
من با تو پیش از آمدنم آشنا شذم
ای آشنا مفارقت از آشنا مکن
.
تنها بود به دست تو طومار جرم من
این مشت بسته را به بر خلق وا مکن
.
درمان درد من نبود غیر درد عشق
این درد را ز لطف بیفزا دوا مکن
.
در من اگر سعادت ترک خطا نبود
در تو کرامت است تو ترک عطا مکن
.
خواهی اگر ز لطف به من اعتنا کنی
دیگر به کثرت گنهم اعتنا مکن
.
نزد کریم فرق ندارند خوب و بد
یکجا قبول کن همگان را سوا مکن
.
عمری به زخم تیر بلا سینه ام بسوز
آنی به هجر خویش مرا مبتلا مکن
.
” میثم ” اگر ترک تن و ترک جان کنی
ترک محبت علی مرتضی مکن
.
.
.
استاد حاج غلامرضا سازگار
برای شعله کشیدن شراره لازم نیست
برای روی تو دیدن نظاره لازم نیست
.
بیا به بال دعا پر کشیم تا کویش
که بهر دیدن او راه چاره لازم نیست
.
اگرچه راه به شب می خورد ولی سوگند
برای طی طریقش ستاره لازم نیست
.
فقط به گوشه ی قلبم بیا و منزل کن
برای صاحبِ خانه ، اجاره لازم نیست
.
دلم شنید که گفتی گناه کمتر کن
نمک برای دل پاره پاره لازم نیست
.
ولی اگر تو بخواهی بدون شک آقا !
برای پاک شدن هم اشاره لازم نیست
.
تو آن همیشه ترین امر خیر دنیایی
برای آمدنت استخاره لازم نیست
.
.
.
مجید لشکری
دلتنگ روی ماه تو هستیم ، ماه ما
چشمان خیس وقت سحرها گواه ما
.
معلوم می شود که دلت را شکسته ایم
از بس که بی اثر شده این سوز آه ما
.
نگذشته ایم محض رضای تو از گناه
بگذر عزیز فاطمه از اشتباه ما
.
یارانتان که سیصد و اندی نشد ، ببخش
محبوس شد میان معاصی سپاه ما
.
در زیر نور ماه ، کجا خیمه می زنی ؟
تنها پناه عالمیان … تکیه گاه ما
.
بیچاره آن که مثل شما اهل گریه نیست
حال بکا و روضه و غم شد سلاح ما
.
یک قطره اشک در غم جدّ تو کوه ساخت
از این عبادت کم و هم قدِّ کاه ما
.
دلخوش به روضه های عموییم تا مگر
بر روی دلربای تو افتد نگاه ما
.
می گفت دختری که شرر داشت دامنش
نا امن شد پس از تو عمو خیمه گاه ما
.
.
.
مرضیه نعیم امینی
مژده بیدار دلان پیک سحر در راه است
شب دلواپسی منتظران کوتاه است
.
همه جا صحبت درمان تب سختی هاست
همه جا حرف سر نسخه ی خوشبختی هاست
.
گوش کن زمزمه ی خاطره ی تاریکی ست
خیمه ی حضرت خورشید همین نزدیکی ست
.
گوش کن لایحه ی دولت خوش عهدی را
بر دماوند بزن پرچم یا مهدی را
.
شوق دیدار رسانده است به لب جان ها را
بوی اسپند قرق کرده خیابان ها را
.
خبر این بار دقیق است می آید منجی
وعده ی عهد عتیق است می آید منجی
.
لوح محفوظ بشارت به ظهورش داده
دل به آن لهجه ی آرام و صبورش داده
.
می رسد بت شکنی چون بت و نمرودی هست
قول قرآن و زبور است که موعودی هست
.
گفته انجیل که فریادرسی می آید
صبح آدینه مسیحا نفسی می آید
.
ذوالفقار خِردش مصلح کژ تابی ها
برسد کاش به گوش کر وهابی ها
.
کعبه آماده ی اثبات مسلمانی هاست
نوبت بستن پرونده سفیانی هاست
.
.
.
وحید قاسمی
ای جمعه ی نیامده ی روزگارها
الغوث و الامان خزان و بهارها
آیینه ی شریف ترینِ تبارها
خال لب تو کعبه ی دلبر مدارها
خوش به سعادت پسر مهزیارها
.
حالا که غصه وصله ی ناجور می شود
گیسوی تو بهانه ی منصور می شود
چشمت شعاع مستی انگور می شود
دارد بساط ، شکر خدا جور می شود
نامت شراب کهنه ی بزم خمارها
.
نام تو خواب از سر پیمانه می برد
هوش و هواس از سر میخانه می برد
آتش به شرط بندی پروانه می برد
دل قرعه را به صرف تماشا نمی برد
آتش بزن به هستی ما تازه کارها
.
حالا که مِی به دلبریِ ساغر آمده
عطر گل محمدی از قمصر آمده
آقا بیا که کاسه ی صبرم سر آمده
حتی دعای ندبه صدایش در آمده
برگرد ای قرار دل بی قرارها
.
قدری محل دهید به این های و هوی ما
ابروت گشته تیغ به زیر گلوی ما
زخم فراق علت دردِ مگوی ما
مُستأصَلیم ته نکشیده سبوی ما
یاد تو برکت قدحِ مِی گسارها
.
از باده ی ولای تو بس نوش می کنیم
عالم به مدحِ زلف تو مدهوش می کنیم
اما چه سود ریسه که خاموش می کنیم
آقا تو را دوباره فراموش می کنیم
ای خسته از شلوغی شعر و شعارها
.
آن قدر گفته ایم که ضرب المثل شده
دنیا بدون تو به جهنم بدل شده
کعبه شکست خورده ی لات و هبل شده
شیطان دوباره معرکه گیر جمل شده
تیغت کجاست ذرّیه ی ذوالفقارها
.
چشمم به جاده های ظهورت سپید شد
ایمان فریب خورده ی ریش یزید شد
طفلی نماز ، با لب تشنه شهید شد
آقا بیا امید دلم نا امید شد
سر رفته است حوصله ی انتظارها
.
تردید و شُبهه از سفرت حرف می زند
با شک از آخرین خبرت حرف می زند
از شایعات دور و برت حرف می زند
آقا بیا که پشت سرت حرف می زند
ای حرمت تمامی قول و قرارها
.
.
.
وحید قاسمی
چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را
چه علتی بیاورم ندیدن مدام را
.
شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی
ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را
.
منم که از تو دورم و صدای تو نمی رسد
وگرنه که تو می دهی جواب هر سلام را
.
نشانه های آخر الزمان رسیده پشت هم
و کرده است جا به جا حلال را حرام را
.
جهاد اکبر است انتظار تو در این زمان
نه ساده نیست ، هرکسی ندارد این مقام را
.
به این یقین رسیده ام که دیدنت ملاک نیست
جهان مگر ندیده بود یازده امام را ؟
.
تو روزی عدل و داد را اقامه می کنی و من
ز نام قائمت فقط بلد شدم قیام را
.
بعید نیست عاقبت فقط به خاطر حسین
تو زودتر بیایی و بگیری انتقام را
.
ز داغ عمه ات و یا ز حال زین العابدین
خودت بگو ز روضه ها بخوانمش کدام را
.
ز دیر راهب و تنور کوفه روضه خوان شوم
و یا که بازگو کنیم شام شام شام را
.
تمام اختیار هر دو تا جهان به دست اوست
اگرچه بسته ریسمان دو دست این امام را
.
شکست قلب عمه زینبت شبیه قامتش
در آن دمی که خیزران شکست احترام را
.
.
.
محمد رسولی
یاد روی تو چراغ شب ظلمانی ماست
نامت آرامش بحر دل طوفانی ماست
.
زخم تیغ تو به تن ، داغ تو بر لاله ی دل
خوش تر از صد اثر سجده به پیشانی ماست
.
بی تو هر لحظه از این عمر که بر ما گذرد
یک جهان حسرت و یک عمر پریشانی ماست
.
گر نداریم سرایی که بود لایق تو
دل بشکسته ی ما محفل مهمانی ماست
.
نسرودیم به پای گل رویت غزلی
بی تو فریاد غزل ، ناله غزلخوانی ماست
.
تا نخندی ، گل لبخند نروید ز لبی
بی گل خنده ی تو گریه گل افشانی ماست
.
زهر هجر تو چشیدیم و نمردیم عجب
آسمان غرق تحیّر ز گران جانی ماست
.
شب پاییز به یاد تو شود صبح بهار
صبح عید اَر تو نباشی ، شب ظلمانی ماست
.
به ظهورت قسم ! این غیبت طولانی تو
ثمرش خون دل و گریه ی طولانی ماست
.
بی تو چشم همه چون دیده ی ” میثم ” گرید
سیل خون حاصل این گریه ی بارانی ماست
.
.
.
استاد حاج غلامرضا سازگار
چه روزها که یک به یک غروب شد ، نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد ، نیامدی
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
بی تو هر جا می روم احساس غربت می کنم
راه بر جایی ندارد هر چه همّت می کنم