بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابامحمد یا حسن بن علی العسکری علیکالسلام
السلام علیک یا صاحب الزمان اروحنا فداک
برگی از حیات زرین امام حسن عسکری علیهالسلام
زندگینامه امام عسکری علیهالسلام
حسن بن علی بن محمد علیهمالسلام مشهور به «امام حسن عسکری علیهالسلام»، یازدهمین امام شیعیان اثناعشری است که به مدت شش سال امامت را بر عهده داشتند. بنا بر قول مشهور، آن حضرت در هشتم ربیع الثانی سال ۲۳۲ قمری در مدینه، دیده به جهان گشودند.[1]
پدر گرامیشان امام علی النقی الهادی (علیهالسلام) و مادرش کنیزی شایسته و پارسا به نام «حدیثه» بود[2] که برخی منابع از او با نام «سوسن» یاد کردهاند.[3]
کنیه و القاب امام علیهالسلام
کنیه امام حسن عسکری علیهالسلام «ابو محمد» است.[4] از مشهورترین القاب آن حضرت، «نقی»، «زکی»، «فاضل» و «امین» است. «ابن الرضا» نیز لقبی است که امام جواد علیهالسلام و امام هادی علیهالسلام و امام حسن عسکری علیهالسلام به آن شهرت یافتهاند.[5] لقب «عسکری» نیز مشترک میان آن حضرت و پدر گرامیشان علیهماالسلام است؛ زیرا هر دو به دستور خلفای عباسی در شهر سامرا در محلۀ «عسکر» اقامت اجباری داشتند.[6]
دوران قبل از امامت
طول عمر مبارک امام حسن عسکری کمتر از ۲۹سال است که حدود ۲۳سال آن مربوط به قبل از امامت ایشان است. آن حضرت هنوز در سنین کودکی به سر میبردند که پدر گرامیشان امام هادی علیهالسلام به اجبار به عراق فراخوانده شدند و در سامرا، پایتخت آن روز عباسیان تحتنظر قرار گرفتند. در این سفر امام حسن عسکری علیهالسلام نیز همراه پدر بودند. امام حسن عسکری بیشتر عمر خود را در سامرا گذراندند و مشهور است که آن حضرت تنها امامی است که به حج نرفتند؛ ولی در عیون اخبار الرضا و کشف الغمه روایتی نقل شده که راوی، آن را در مکه از امام حسن عسکری(ع) شنیده است.[7] دوران حیات آن حضرت قبل از امامت به سه بخش کلی قابل تقسیم است:
- دوره استقرار آن حضرت در مدینه که ۱۳سال اول حیات مبارکشان را شامل میشود.
- دوره انتقال به سامرا تا قبل از امامت که ۱۰ سال بعدی حیات مبارک امام علیهالسلام را شامل میشود.
- دوران امامت که ۶ سال از عمر ایشان را شامل می گردد.
در مورد فعالیتهای امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از امامت گزارش چندانی در دسترس نیست. شاید نخستین موضع سیاسی ثبت شده در زندگی امام حسن عسکری علیهالسلام مربوط به زمانی باشد که امام حدود بیست سال داشتتد و پدرشان هنوز زنده بودند. ایشان در نامهای به عبدالله بن عبدالله بن طاهر از امیران صاحب نفوذ در دستگاه عباسی، که از دشمنان مستعین خلیفه وقت به شمار میآمد، خلیفه را فردی طغیانگر خواند و ساقط شدن او را از خدا خواست.[8]
دوران امامت
مدت امامت امام عسکری علیهالسلام شش سال (از ۲۵۴ تا ۲۶۰ق) به طول انجامید که امام در این دوران با سختیهای بسیاری مواجه گشتند. زیرا از یک سو امامت ایشان از سوی برخی گروههای شیعی با تردید و تکذیب مواجه شد و اگر چه اکثر شیعیان و یاران امام هادی علیهالسلام پس از شهادت ایشان به امام حسن عسکری علیهالسلام به عنوان امام رجوع کردند،[9] اما عده اندکی «جعفر بن علی»، معروف به «جعفر کذاب» پسر دیگر امام هادی علیهالسلام را امام خود خواندند و عدهای نیز به امامت «سید محمد» فرزند دیگر امام هادی علیهالسلام که در زمان حیات آن حضرت از دنیا رفته بود، معتقد شدند.[10] همچنین در موارد متعددی بیماردلان و افراد سست ایمان به امام حسن عسکری علیهالسلام اشکالاتی را وارد میکردند[11] و یا دستورات امام و فرستاده ایشان را نمیپذیرفتند.[12] از همین رو بود که امام عسکری علیهالسلام میفرمود هیچ یک از پدرانشان به اندازه ایشان مورد شک و تردید شیعیان قرار نگرفته است.[13]
از سوی دیگر امام حسن عسکری علیهالسلام به شدت از سوی دستگاه خلافت عباسی تحت نظارت و اعمال فشار و محدودیت بودند و با آن که ایشان کاملا تحت نظارت بود و جز با خواص شیعیان خود رفت و آمد نمیفرمود، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خود بیشتر اوقات آن حضرت را زندانی میکرد؛ به گونهای که آن حضرت سه سال از مدت شش ساله امامت خویش را در زندان گذرانیدند. دوران امامت امام عسکری علیهالسلام با سه خلیفه عباسی همزمان بود: معتز عباسی (۲۵۲-۲۵۵ق)، مهتدی (۲۵۵-۲۵۶ق) و معتمد (۲۵۶-۲۷۹ق).
در آغاز حکومت معتز، رفتار خصومتآمیزی از او نسبت به امام هادی علیهالسلام و امام عسکری علیهالسلام گزارش نشده است. پس از شهادت امام هادی علیهالسلام نیز شواهد حکایت از آن دارد که با وجود محدودیتهایی که برای فعالیتهای امام عسکری علیهالسلام اعمال میشده، امام از آزادی نسبی برخوردار بوده است. برخی از ملاقاتهای حضرت با شیعیان در اوائل امامت خود این مسئله را تأیید میکند. اما پس از گذشت یک سال خلیفه به امام بدگمان شد و در سال ۲۵۵ قمری ایشان را زندانی کرد. امام در دوره یکساله خلیفه بعدی (مهتدی) نیز همچنان در زندان بودند.
با آغاز خلافت معتمد در سال ۲۵۶ قمری که با قیامهای شیعی روبهرو بود، امام از زندان آزاد شده و به سازماندهی اجتماعی و مالی امامیه اهتمام ورزیدند. اما در صفر سال ۲۶۰ قمری امام علیهالسلام دوباره به دستور معتمد به زندان افتادند و خلیفه روزانه اخبار مربوط به آن حضرت را پیگیری میکردند. یک ماه بعد امام علیهالسلام از زندان آزاد شدند؛ ولی تحتالحفظ به خانه «حسن بن سهل» وزیر مأمون در نزدیکی شهر واسط منتقل شدند. [14]
یکی از جهات سختی شرایط برای امام حسن عسکری علیهالسلام این بود که دستگاه خلافت عباسی مدیریت اموال و موقوفات شیعه را تعمداً به دست کسانی میسپرد که دشمنی جدی با آل محمد صلیاللهعلیهوآله و جریانهای شیعی داشتند، تا بدین گونه بنیه مالی شیعه تضعیف شود و فشار بر شیعیان افزایش یابد و دستان امام علیهالسلام نیز برای حمایت از علویان و پیروان خویش و مبارزه با دستگاه خلافت عباسی بستهتر گردد. به عنوان مثال، حکومت «احمد بن خاقان» را که از ناصبیان و مخالفان سرسخت اهل بیت علیهمالسلام بود،[15] متصدی امور املاک و مالیات شهر قم ـ که یکی از مهمترین مراکز شیعه بود ـ گمارده بود.
یکی دیگر از عواملی که شرایط را برای امام عسکری علیهالسلام و شیعیان سختتر میکرد، شهرت یافتنِ قیام امام دوازدهم عجلاللهتعالیفرجهالشریف بود. در آن دوران در مذهب امامیه آمدن امام منتظَر عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشهور شده بود و خلیفه که میدانست شیعیان انتظار آمدن او را میکشند، در جستجوی فرزند امام عسکری علیهالسلام بود و تلاش و کوشش بسیاری برای اطلاع یافتن از آن حضرت میکرد و این امر باعث شده بود که فشارها و نظارتها بر امام و شیعیان بیشتر شود.[16]
فعالیتهای امام حسن عسکری در دوران امامت
با همۀ فشارها و محدودیتهای پیوستۀ حکومت عباسی، امام حسن عسکری علیهالسلام در دوران امامت خویش یک سلسله فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و علمی در راستای حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام دادند که در ادامه به اختصار به مهمترین آنها میپردازیم.
تلاش علمی و تبیین معارف شیعی
امام عسکری علیهالسّلام به دلیل شرایط نامساعد و تنگناهای شدیدی که از سوی حکومت عباسی برای ایشان ایجاد میشد، در انتقال دانش بیکران خود به بدنه جامعه اسلامی با موانع جدی روبرو بود؛ اما شاگردانی تربیت کردند که هر کدام در گسترش معارف اسلام و رفع شبهات نقش مؤثر و ارزندهای داشتند. شیخ طوسی شمار شاگردان آن حضرت را افزون بر یک صد نفر ثبت کرده است که در میان آنان چهرهها و شخصیتهای برجستهای مانند احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، ابوعمرو عثمان بن سعید عمری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفار به چشم میخورند. [17]
همچنین امام علیهالسلام با وجود تمام دشمنیها و محدودیتها کتابها و نامههایی را برای آگاهیبخشی و هدایت جامعه برجای گذاشتند که شامل همه زمینههای معارف توحیدی خصوصا مسائل فقهی و کلامی و قرآنی است. در زمان امام حسن عسکری علیهالسلام برخی اختلافات و شبهات کلامی در جامعه شیعه پدید آمد که امام علیهالسلام در برخی مکتوبات خویش به آنها پرداخته و حق مطلب را برای پیروانشان بیان میفرمودند. همچنین امام با وجود تمام محدودیتها برخی مناظرات علمی را ترتیب دادند و قدرت بیان علمی ایشان باعث شد تا فصل جدیدی در مناظرات گشوده شود.
همچنین در زمان امام حسن عسکری علیهالسلام توجه به تعالیم قرآنی رشد قابل توجهی پیدا کرده بود و امام علیهالسلام نیز اهتمام ویژهای به این مسأله داشتند؛ به گونهای که یک متن قابل توجه در تفسیر قرآن به آن حضرت منسوب شده که در زمره کهنترین آثار تفسیری امامیه است. همچنین یکی از القاب ایشان در کتب رجالی شیعه و اهل سنت لقب «فقیه» است که در کنار احادیث متعدد ایشان در حوزه فقه، نشان از آن دارد که آن حضرت در جامعه علمی آن روز به طور خاص به این وجه شناخته میشده است.
هدایت و مدیریت جامعه شیعه از طریق شبکه ارتباطی وکالت
یکی از فعالیتها و وظایف الهی امام حسن عسکری علیهالسلام مانند همه پدران گرامیشان، هدایت جامعه شیعی و مدیریت و تدبیر امور مختلف شیعیان بود. در پی تلاشهای فراوان امامان پیشین علیهمالسلام، در زمان امام حسن عسکری علیهالسّلام تشیع در مناطق و شهرهای مختلف گسترده شده و شیعیان در گسترۀ جغرافیایی وسیعی زندگی میکردند. این گستردگی و پراکندگی مراکز شیعی وجود شبکۀ ارتباطی منظمی را ایجاب میکرد که پیوند شیعیان با حوزۀ امامت و نیز ارتباط آنان با یکدیگر را سامان ببخشد و از این رهگذر آنان را از نظر دینی و سیاسی، رهبری و سازماندهی کند. چرا که ارتباط مستقیم تمام شیعیان و تمام مناطق شیعهنشین با امام علیهالسلام ممکن نبود.
این نیاز از زمان امام نهم (علیهالسّلام) احساس میشد و منجر به تشکیل سازمان وکالت گردید. چنانکه در روش آن حضرت و امام دهم (علیهالسّلام) آمده، شبکۀ ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون از آن زمان وجود داشته است. این برنامه زمان امام عسکری (علیهالسّلام) نیز پیگیری شد. بنا بر شواهد تاریخی آن حضرت نمایندگانی از میان شخصیتهای برجستۀ شیعه در مناطق مختلف نصب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق جامعه شیعیان را در همۀ مناطق مدیریت میفرمود.[18] در راس وکیلهای امام «محمد بن عثمان عمری» قرار داشت و وکلای دیگر به وسیلۀ او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعا اموال و وجوهات جمعآوری شده را به وی تحویل میدادند و او آنها را به امام (علیهالسّلام) میرساند.[19]
از طرفی به دلیل محدودیت و نظارت شدیدی که از سوی دستگاه خلافت نسبت به امام حسن عسکری علیهالسلام اعمال میشد، شیعیان به راحتی امکان ارتباط مستقیم با آن حضرت را نداشتند و این امر با خطراتی هم برای امام و هم شیعیان همراه بود. بلکه در برهههایی از حیات مبارک امام علیهالسلام به دلیل حبس یا تشدید نظارتها امکان ارتباط مستقیم تقریبا به طور کلی از میان میرفت و حتی خواص هم ارتباطشان با ایشان کاملاً قطع یا بسیار محدود میشد.
بنا بر برخی گزارشها حضرت در مقطعی از دوران امامت خویش ناگزیر بود هفتهای دو بار در دارالحکومه حاضر شود و حضور مستمر خود در سامرا را به آگاهی حکومت برساند.[20] خفقان وشدت نظارت در این دوره به حدی بوده که شیعیان و یاران حضرت برای دیدار امام علیهالسلام فرصتی جز این زمان نداشتند و در بین راه به دیدار و زیارت امام نائل میآمدند. در کتاب الغیبه آمده است که در یوم النوبه (روز مراجعه امام به مرکز حکومت که ظاهرا دوشنبهها و پنجشنبهها بوده) شور و شعفی در میان مردم پدید میآمد و خیابانها مملو از جمعیت میشد. آن گاه که امام علیهالسلام در خیابان حضور مییافت، هیاهو خاموش میشد و امام علیهالسلام از میان مردم عبور میکرد.[21]
علی بن جعفر از حلبی نقل می کند: در یکی از روزها که قرار بود امام به دار الخلافه برود، ما در عسکر به انتظار دیدار وی جمع شدیم؛ در این حال از طرف آن حضرت توقیعی بدین مضمون به ما رسید: «أَلَا لَا يُسَلِّمَنَّ عَلَيَّ أَحَدٌ وَ لَا يُشِيرُ إِلَيَّ بِيَدِهِ وَ لَا يُومِئُ أَحَدُكُمْ فَإِنَّكُمْ لَا تَأْمَنُونَ عَلَى أَنْفُسِكُم؛ مراقب باشید کسی بر من سلام و حتی اشاره هم به طرف من نکند؛ زیرا که در امان نیستید!»[22]
با توجه به این شرایط، امام علیهالسلام افزون بر شبکه ارتباطی وکالت، از طریق فرستادن پیک نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار میساخت و مشکلات آنان را برطرف میکرد. همچنین گاهی از طریق توقیع و نامهنگاری با شیعیان ارتباط داشت و آنان را در موقعیتهای حساس راهنمایی میکرد. بدین ترتیب امام حسن عسکری علیهالسلام حتی در سختترین شرایط و حتی در زمانی که در حبس به سر میبرد، از درون زندان با جامعه شیعی در ارتباط بود و به مشکلات پیروانش رسیدگی میکرد و به سوالات ایشان پاسخ میداد و مسائل مالی و امور اجتماعی آنان را مدیریت میفرمود.
آمادهسازی شیعیان برای عصر غیبت
مخفی بودن رهبر و پیشوای یک امت و عدم دسترسی آنان به امامشان پدیدهای غیرطبیعی و نامانوس است که مشکلات و سختیهای متعددی را به دنبال دارد و حتی به لحاظ فکری نیز اعتقاد به وجود رهبر و در عین حال پذیرش غیبت و عدم دسترسی به او امری دشوار است. در روایتی داوود بن قاسم از امام هادی علیهالسلام نقل میکند که شنیدم آن حضرت فرمود:
«الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ؛ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ؟! فَقُلْتُ: وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ. فَقَالَ: لِأَنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ. فَقُلْتُ: فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ؟! فَقَالَ: قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّد علیهمالسلام؛ جانشين بعد از من حسن است؛ چگونه خواهد بود حال شما نسبت به جانشين بعد از اين جانشين؟! عرض كردم: فدای شما بشوم؛ براى چه؟! فرمود: زيرا شما خودش را نمىبينيد و براى شما روا نيست نامش را ببريد! عرض كردم: پس چگونه از او ياد كنيم؟! فرمود: بگوئيد: حجت از آل محمد عليهم السلام»[23]
بر همین اساس پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلم) و ائمه معصومین (علیهمالسلام) از همان ابتدا به تدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته و افکار مؤمنین را برای پذیرش این مسأله آماده میکردند.
این تلاش در عصر امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام به صورت جدیتری به چشم میخورد؛ چنانکه امام هادی (علیهالسّلام) بعضی از کارها را به وسیلۀ نمایندگان انجام میداد و خود کمتر با افراد تماس میگرفت تا بدین وسیله مردم را برای شرایط غیبت و عدم دسترسی به امام آماده سازد.
این امر در زمان امام حسن عسکری (علیهالسّلام) جلوۀ بیشتری یافت. امام علیهالسلام در مجالس مختلف درباره حجت الهی پس از خود سخن میگفت؛ اما با وجود تاکید بر تولد حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف آن حضرت را فقط به شیعیان خاص و بسیار نزدیک نشان میداد.[24] از سوی دیگر تماس مستقیم شیعیان با خود امام نیز روز به روز محدودتر و کمتر میشد؛ به گونهای که حتی در شهر سامرا از طریق نامه یا به وسیلۀ نمایندگان خویش به مردم پاسخ میداد و در برخی از ملاقاتهای حضوری از پشت پرده با اصحاب سخن میگفت و بدینترتیب آنان را برای پذیرش اوضاع و شرایط سخت عصر غیبت و ارتباط غیرمستقیم با امام آماده میساخت.[25]
از جمله اقدامات دیگر امام حسن عسکری علیهالسلام در این زمینه تغییر در شیوه پاسخگویی به سوالات فقهی و تلاش برای آموزش نحوه حل مسائل علمی با استفاده از منابع معرفتی موجود بود. در این راستا امام از یک سو مردم عادی جامعه را برای دریافت مسائل دینی به فقهای پارسا و دیندار ارجاع میداد و ایشان را به تقلید از فقیهان تربیت یافته در مکتب اهل بیت علیهمالسلام امر میفرمود[26] و از سوی دیگر در ارتباط با شاگردان و اصحاب ویژه خویش گاه پاسخ سؤالهای فقهی را به صورت کامل بیان نمیکرد[27] و گاه نیز به بیان قاعدهای کلی میپرداختند تا فقها بتوانند به کمک آن به پاسخ برسند و با اینگونه اقدامات، جامعه شیعه را در راستای توانمندسازی برای حل مشکلات و مسائل فقهی و عقیدتی در حال عدم امکان مراجعه به امام حاضر آموزش میدادند.
خاموش کردن فتنههای عقیدتی
از جمله فعالیتهای مهم امام حسن عسکری علیهالسلام در دوران امامت خویش، دفع فتنههای اعتقادی متعدد و جلوگیری از بروز انحرافات جدید در میان امت اسلامی بود. از زمان هارون عباسی نهضت ترجمه در جامعۀ اسلامی آغاز شد و باعث گردید که در عرصههای گوناگون علمی، کتابهای متعددی از زبانها و تمدنهای بیگانه ترجمه و میان مسلمانها منتشر شود. برخی از مسلمانها که خود را از نعمت ولایت اهلبیت علیهمالسلام محروم کرده بودند، چون درونمایۀ غنی و تکیهگاه استواری نداشتند، تحت تأثیر این علوم قرار گرفته و نسبت به مقدسات اسلامی سست یا بیاعتقاد شده بودند و این امر بهویژه با ورود فلسفۀ یونان، بروز بیشتری یافت. امام حسن عسکری علیهالسلام در دوران کوتاه امامت خود و با وجود فشارهای بسیار عباسیان، تا آنجا که امکان داشت، دست از روشنگری اعتقادی و حراست از کیان فکری امت اسلامی برنداشتند.
یکی از مهمترین مصادیق این امر مهم جریان یعقوب بن اسحق کندی و کتابی است که بنا داشت در رد قرآن کریم بنویسد. یعقوب بن اسحق یکی از شخصیتهای برجسته علمی در زمان امام عسکری علیهالسلام و نخستین فیلسوف عرب بود. او مدتی را به مطالعه قرآن کریم پرداخت و بر اساس برداشت غلط خودش تناقضاتی را در کتاب الهی یافت و تصمیم گرفت کتابی در این زمینه بنویسد و تناقضات قرآن کریم را در آن جمعآوری نماید. امام حسن عسکری به واسطه یکی از شاگردان کندی او را متوجه برداشت غلط و شیوه ناصحیحش در تفسیر قرآن کریم ساخت و به این ترتیب کندی که مردی آزادمنش و حقطلب بود، با اگاهی از اشتباه خود نوشتههایش را سوزاند و از میان برد.
از مصادیق دیگر این امر مبارزه امام حسن عسکری با فرقههای انحرافی از جمله متصوفه دروغین،[28] واقفیه[29] و غلات بود. خصوصا اندیشههای افراطی و انحرافی غالیان از معضلات فکری و اجتماعی مهم آن دوره بود. امام حسن عسکری علیهالسلام در مواضع مختلفی تلاش نمود تا با روشنگری، دیدگاه صحیح نسبت به جایگاه ائمه علیهمالسلام را برای همگان از جمله افراد غالی و پیروان ایشان تشریح نمایند[30] و در مواردی که غالیان اصرار بر خطا و فتنهگری خود میکردند با آنان بهشدت برخورد میکردند و به شیعیان توصیه می نمودند با لعن و تبری، زمینه طرد افراد منحرف را از جامعه اسلامی و شیعی فراهم کنند.[31]
یکی دیگر از وقایعی که اعتقادات مسلمانان را در معرض تهدید قرار داد و امام حسن عسکری علیهالسلام آن را خنثی کرد، مربوط به ماجرای خشکسالی در آن دوران است. مدتها بود که بارانی نمیبارید و مردم گرفتار سختی شده بودند. هرچه عوامل حکومتی نماز استسقاء خواندند خبری نشد تا اینکه گروهی از مسیحیان جمع شدند و به سوی صحرا رفتند. در میان آنان پیرمردی راهب بود که وقتی دست به دعا برداشت، آسمان شروع به باریدن کرد. این مسئله در روز بعد نیز تکرار شد و وقتی آن راهب دست به دعا برداشت، دو مرتبه باران شروع شد. کار به جایی رسید که بسیاری از مسلمانان در حقانیت اسلام شک کردند و به مسیحیت گرایش یافتند.
در این هنگام، امام علیهالسلام در زندان خلیفۀ عباسی بود. او امام حسن عسکری علیهالسلام را از حبس بیرون آورد و به آن حضرت عرض کرد که امت جدت را دریاب که هلاک شدند. در سومین روزی که مسیحیان برای دعا بیرون آمدند، امام عسکری علیهالسلام نیز به همراه برخی یاران خود به آن مکان آمد. آن حضرت همین که نگاهش به راهب افتاد که دستش را برای دعا بالا برده، به یکی از غلامان خود فرمود که دست راست او را بگیرد و آنچه در میان انگشتانش است بیرون آورد.
آن غلام یک استخوان از دست او در آورد. امام علیهالسلام آن تکه استخوان را گرفت و به آن راهب فرمود: «اکنون طلب باران کن!». اما این بار کار بهگونهای دیگر پیش رفت و مردم دیدند که آسمان پر از ابر، ناگهان صاف و آفتابی شد.
خلیفه از امام علیهالسلام پرسید: «این استخوان چیست؟». حضرت فرمود: «این مرد از کنار قبر یکی از پیامبران عبور کرده و این استخوان را از آنجا بهدست آورده و [قانون الهی بر این است که] هیچگاه استخوان پیامبری ظاهر نشود، مگر آن که بارندگی میشود». بدین ترتیب با هدایت امام حسن عسکری (علیه السلام) فتنهای که میتوانست مسلمانان را از دین خارج کند و بهسوی مسیحیت سوق دهد، از بین رفت.[32]
شهادت امام علیهالسلام
بنا بر مشهور امام حسن عسکری علیهالسلام در تاریخ هشتم ربیع الاول ۲۶۰ قمری به دستور معتمد عباسی لعنتاللهعلیه مسموم و به شهادت رسید.[33] در برخی منابع به نقل از «أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ خَاقَان» که عامل عباسیان در قم و از دشمنان سرسخت اهل بیت علیهمالسلام و شیعیان بود، این گونه روایت شده است که امام علیهالسلام در سال 260 قمری بیمار شد و وقتی معتمد از این مسأله خبردار شد، به چند نفر از معتمدانش دستور داد که خانه آن حضرت را تحت نظر داشته باشند و طبیبی را هم مقرر کرد که هر روز دو بار آن حضرت را معاینه کند. اما بعد از دو روز بیماری حضرت شدت یافت و خلیفه دستور داد که پزشکان از آنجا دور نشوند و از قاضی القضات نیز خواست که ده نفر از دانشمندان سرشناس را پیوسته نزد امام علیهالسّلام)نگهدارد. سرانجام امام علیهالسلام در اثر همین بیماری از دنیا رفتند و برخی از این افراد در تشییع جنازه امام شهادت دادند که آن حضرت به واسطه همین بیماری و به اجل طبیعی از دنیا رفته است.[34] اما شیعیان در این مسأله اختلافی ندارند که آن امام همام به واسطه سمّ و به دستور معتمد به شهادت رسیدند و اینها همه صحنهسازیهایی بود که آن ملعون برای پنهان ساختن نقش خودش در شهادت امام علیهالسلام و طبیعی جلوه دادن مرگ امام علیهالسلام ترتیب داده بود.
از آنجا که امام علیهالسلام چهرهای کاملا شناخته شده در سامرا بود، هنگام رحلتش هالهاى از غم و بهتزدگى فضاى سامرا را فرا گرفت. بازار تعطیل شد و صدای شیون و فریاد تمام شهر را فرا گرفت و تمام مردم و شخصیتهای نظامی و قضایی و درباریان در تشییع جنازه آن امام همام شرکت کردند.[35] بدن مطهر امام پس از غسل و تکفین در همان شهر و در کنار مزار پدر گرامیاش به خاک سپرده شد.[36] بعدها در این مکان زیارتگاهی ساخته شد که به حرم عسکریین مشهور است و تا به امروز کعبه عشاق و محل زیارت و عبادت زائران است.
[1]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص۳۱۳؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹2؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۳؛ طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص ۱۰۵؛ ابن رستم طبری صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۴۲۳.
[2]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج۲، ص۳۱۳
[3]- ابن طلحه، محمد، مطالب السؤول، ج۲، ص۷۸؛ سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص ۳۶۲.
[4]- ابن رستم طبری صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص ۴۲۴.
[5]- ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۳
[6]- شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج۱، باب ۱۷۶، ص۲۴۱؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ۱۹۷۱-۱۹۷۲م، ج۲، ص۹۵.
[7]- شيخ صدوق، محمد بن علی، عيون أخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۵؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۹۸.
[8]- ابن اثیر، علی بن ابی الکریم، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۵۱.
[9]- جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص۵۳۷
[10]- اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ۱۰۱.
[11]- شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۲۰۰؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۱۸و ۲۴۶ - ۲۴۷؛ مسعودی، علی بن حسین، إثبات الوصیة، ۱۴۲۶ق، ص۲۵۲؛.
[12]- کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، ص۵۴۱.
[13]- شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج۱، ص۲۲۲.
[14]- مسعودی، علی بن حسین، إثبات الوصیة، ۱۴۰۹ق، ص۲۶۸ - ۲۶۹.
[15]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۲۱.
[16]- مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۳۶؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص ۱۰۷– ۱۰۸.
[17]- شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، ص۳۹۷ به بعد.
[18]- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۵۰، ص ۳۰۹و ۳۱۰ و ۳۲۲؛ خامنهای، سیدعلی، انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۹۴.
[19]- شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، ص۴۰۱؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۵۰، ص۳۲۳
[20]- شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص ۲۱۵.
[21]- شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص ۲۱۵ – ۲۱۶.
[22]- قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۴۳۹؛
[23]- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۸.
[24]- ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۳۲؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص ۲۳۳؛ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۰.
[25]- ن.ک: پورسید آقایی، مسعود و دیگران، تاریخ عصر غیبت، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۹.
[26]- «لإمامُ العسكريُّ عليه السلام ـ بَعدَ تَقبِيحِ تَقلِيدِ عَوامِ اليَهودِ لِعُلَماءِ الفَسَقَةِ ـ : فَمَن قَلَّدَ مِن عَوامِّنا مِثلَ هؤلاءِ الفُقَهاءِ فَهُم مِثلُ اليَهودِ الذينَ ذَمَّهُمُ اللّه ُ بالتَّقليدِ لِفَسَقَةِ فُقَهائهِم ... فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُم ...؛ ... امام عسكرى عليه السلام بعد از تقبيح تقليدِ عوامِ يهود از علماى فاسقشان: اگر (مسلمانان) از چنين فقهايى تقليد كنند، مانند همان يهوديانى هستند كه خداوند آنان را به سبب تقليد و پيروى از فقهاى فاسق و بدكارشان نكوهش كرده است ... اما هر فقيهى كه خويشتندار و نگاهبان دين خود باشد و با هواى نفْسش مبارزه کند و مطيع فرمان مولايش باشد، بر عوام است كه از او تقليد كنند و البته اين ويژگيها را تنها برخى فقهاى شيعه دارا هستند؛ نه همه آنها.» (طبرسی، احمد بن على، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج ۲، ص ۴۵۸)
[27]- ن.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۶، ص ۳۵.
[28]- ن.ک: بحارالانوار،ج ۵۰، ص ۳۱۸و ج ۵۱، ص ۳۲۸؛ نوری، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۱، ص ۳۸۰؛ قمی، عباس، سفينة البحار، ج ۵، ص ۱۹۸.
[29]- اربلی، علی بن عیسی، کشفالغمّه، ج ۳، ص ۲۲۶.
[30]- به عنوان نمونه ن.ک: ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج ۴، ص ۴۲۸.
[31]- ن.ک: کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، ج ۲، ص ۸۰۲به بعد.
[32]- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۵۰– ۲۵۱.
[33]- كلينى، محمد بن يعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۳؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۱۳؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ۲، ص ۱۳۱؛ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص ۴۲۳– ۴۲۴؛ ابنصباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرِفة الأئمَّه، ج ۲، ص ۱۰۹۳.
[34]- كلينى، محمد بن يعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۴- ۵۰۵؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص ۳۲۳– ۳۲۴.
[35]- كلينى، محمد بن يعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۴- ۵۰۵؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص ۳۲۳- ۳۲۴
[36]- كلينى، محمد بن يعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۳؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۱۳؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ۲، ص ۱۳۱؛ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص ۴۲۳– ۴۲۴؛ ابنصباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرِفة الأئمَّه، ج ۲، ص ۱۰۹۳.