در این مقاله از ترجمه و شرح آقای جواد محدثی استفاده کرده ایم
الگو گرفتن از الگوها
ابوذر غفارى ، شاگردى است ممتاز، در مکتب اسلام .
استادش محمد است صلوات الله علیه و اله
کتابش ، قرآن
دوره آموزش ، طول عمر
رشته آموزشى ، بندگی خدا
ابوذر، انسان نمونه و الگوى والایى است ، براى همه آنان که مى خواهند در مکتب اسلام و در تربیت دینى ، چگونه بودن را بیاموزند.
بى شک ، آنچه ابوذر از پیامبر مى آموزد، درسهایى است متعالى تر از آنچه دیگران در فکر فرا گرفتن آنند.
خوبست که ما هم این درس را بیاموزیم و به کار گیریم .
تا زندگى مان معنى پیدا کند،
و حیاتمان هدفدار شود،
و حرکتمان جهت دار گردد،
و جهت حرکتمان به سوى خدا گردد، که … الى اللّه المصیر
سرآغاز
ابوالاسود دوئلى ، یکى از یاران خالص على علیه السلام و شیعیان پاک و مدافعان سرسخت و وفادار ولایت ، مى گوید:
در ایامى که ابوذر غفارى این یار محبوب پیامبر و صحابى انقلابى و شورگستر آن حضرت در ربذه تبعید بود، پیش او رفتم .
ابوذر گفت :
روزى در مسجد، خدمت رسول گرامى رسیدم .در مسجد، جز پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و على علیه السلام کسى دیگر نبود.خلوت مسجد را مغتنم شمردم
و پیش رسول اللّه رفته ، گفتم : اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت … مرا وصیت و سفارشى کن ، تا خداوند مرا به خاطر آن سود دهد.
فرمود: چه خوب ، اى ابوذر!
تو از مایى . تو از خانواده مایى ، و تو را سفارش مى کنم که آن را خوب فراگیرى ، وصیت و توصیه اى که در بردارنده تمام راهها و روشهاى خیر و خوبى است . اگر آن را بیاموزى و پاسدارش باشى ؛ به منزله دو بالى خواهد بود که تو را در پرواز مدد کند.
محمد(صلی الله علیه و اله )، معلم توحید
از اینجا، سخنان پیامبر به ابوذر شروع مى شود.رسول خدا، شاگردى ممتاز و گوشى پندنیوش و قلبى آگاه را در پیش و رو به رو دارد و مى داند که پیام و سخنش بر دل خداشناس خواهد نشست .مى داند که نصیحت و توصیه هایش ، تباه نخواهد شد و هدر نخواهد رفت .
محمد صلی الله علیه و اله و ابوذر، رو به روى هم اند. رسول خدا سخن مى گوید ابوذر گوش جان را به این چشمه سار زلال معرفت و تعلیم گشوده است .
پیامبر، سخن را از خدا آغاز مى کند:
اى ابوذر!…
خدا را آنگونه عبادت کن که گویا او را مى بینى .
اگر تو او را نمى بینى ، او تو را مى بیند.
بدان که سرآغاز عبادت و خداپرستى ، (معرفت ) و (شناخت ) است . او قبل از هرچیز، (اوّل ) است و چیزى پیش از او نبوده است .
او یکتایى است که دوّمى ندارد.
پاینده اى است که نهایت ندارد.
آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست ، پدید آمده از قدرت اوست .
او. (آگاه ) و (توانا) است…
رسالت جهانى پیامبر
پس از این درس نخست توحیدى ، پیامبر به درس دوم مى پردازد. از دعوت جهانى خویش مى گوید. و… از فلسفه بعثت مى فرماید:
پس از توحید مرحله دوم بندگى خدا ،
ایمان آوردن به من است و اعتراف و اقرار به این که خداوند مرا به سوى تمامى بشریت ، به عنوان (بشیر) و (نذیر) فرستاده است ،
تا اینکه خلایق را به فرمان خدا به سوى حق (که خداوند است ) دعوت کنم...
آنگاه به نقش جهت دهنده و نظام بخشى و وحدت آفرینى اهل بیت اشاره مى کند و در مقام برقرارى پیوند استوار و محبت عمل آفرین با این خانواده مى فرماید پس از توحید و اعتراف به رسالت من ، دوستى کردن با (اهل بیت من ) است ، این خانه و خانواده اى که به خواست خدا و اراده او رجس و پلیدى از آن رفته و به طهارت رسیده است
اى ابوذر!…
بدان که خداوند، اهل بیت مرا در میان امتم ، همچون کشتى نجات بخش نوح قرار داده است که هر که بر این سفینه برآید، نجات مى یابد و هر که از آن روى بگرداند، غرق خواهد شد...
درسى براى زندگى
مشغله ها، همیشه باز دارنده انسان از تلاشهاى پیش برنده است . آفتهاى جسمى و بیماریها، سرعت پرواز انسان را مى کاهد. خوشبخت کسى است که تنى سالم و فرصتى آزاد و فراغتى داشته باشد تا بتواند به آنچه که باید برسد و دست یابد.
پیامبر، در ادامه سخنانش با ابوذر، با یادآورى این مطلب ، این درس بزرگ را مى دهد که باید از فرصتها، تندرستیها، تواناییها، فراغتها و جوانیها، حداکثر استفاده را برد. پس از بیان این نکته که بیشتر مردم در دو نعمت صحت و فراغت مغبون و زیان زده اند، مى فرماید:
اى ابوذر!
پنج چیز را قبل از پنج چیز، قدر بشناس و غنیمت بدان :
جوانى ات را، قبل از پیرى ،
تندرسى ات را، قبل از بیمارى ،
دارایى ات را، قبل از تنگدستى ،
فراغت خود را، قبل از گرفتارى ،
و… زندگیت را، قبل از مرگ …
راستى ، چه درس شگفت و بزرگ و حکیمانه اى !مگر نه اینکه سرمایه هاى سودآور انسان در بازار زندگى ، عبارت است از:
جوانى سلامتى امکانات مادى فراغت و سرمایه عمر؟ و مگر نه اینکه آفت هر یک از اینها، در کنارش بیان شده است ؟
اگر بتوانیم در جوانى ، کارى براى پیرى بکنیم ،
اگر بتوانیم از تندرستى ، بهره کامل ببریم ،
اگر موفق شویم مال را در جاى درست خود، مصرف و خرج کنیم ،
اگر از فرصتهاى گرانبها، حداکثر استفاده را بگیریم ،
و اگر از عمر گرانمایه ، براى خانه ابدى و سراى آخرت ، رهتوشه اى برداریم ،دیگر چه غم و اندوهى ؟
بیشتر زیان زدگان ، کسانى اند که گهر وقت را، رایگان از دست مى دهند. مگر مى توان وقت رفته را باز آورد؟… هرگز!
از رسول خدا بشنویم :
اى ابوذر!
از این که کارى را به آینده موکول کنى و کار امروز را به فردا بیفکنى تسویف بپرهیز.
تو امروز، در مقابل امروزت هستى ، از آینده چه خبر دارى ؟
اگر فردایى داشتى ، براى فردایت چنان باش که براى امروز ت بودى .و اگر به (فردا) نرسیدى ، بر کوتاهى و قصور امروز، اندوه نخواهى داشت .
اى ابوذر!…
چه بسا کسانى که به استقبال روزى مى شتابند و در انتظار فردایى هستند ولى هرگز به آن نمى رسند. اگر به (اجل ) و سرنوشت آن بیندیشى ، آرزوهاى دور و دراز، و مغرور شدن به آنها را دشمن خواهى دانست …)
اى ابوذر!
در دنیا چنان باش که گویى غریبى هستى ، یا یک رهگذر، و خود را از اهل گور به حساب آور...
دنیا همچون پلى است که باید از آن عبور کرد تا به سراى جاودان (آخرت ) رسید. دنیا، یک مسافرخانه است . دنیا، یک منزلگاه سر راه است و ما، مسافرى رهگذر…
ما، آخرتى هستیم ، نه دنیایى . باید از این فرودگاه براى آن قرارگاه رهتوشه برگیریم . وطن ما خانه ابدى آخرت است . باید فکر کنیم که ما را در گور گذاشته اند و فرصت از دست رفته ، و باید حساب عملکرد خود را پس بدهیم . بیا ره توشه برداریم ..
رسول خدا (صلی الله علیه و اله ) در ادامه صحبتهایش مى فرماید:
اى ابوذر!
قبل از بیمار شدن ، از سلامتى ات بهره بردارى کن و قبل از مرگ ، از حیات خود، چرا که ، نمى دانى نام و نشان تو در فردا چیست .
اى ابوذر!
بپرهیز از این که مرگ ، در حال لغزش و خطا تو را دریابد، که دیگر نه امکان بازگشتى هست و نه پوزش ، پذیرفته مى شود و نه تو را براى آنچه به جا نهاده اى مى ستایند و نه اشتغالات ، عذرى به حساب مى آید...
تعهد در برابر فرصتها
حساسیت پیامبر را نسبت به وقت و گذران عمر و سپرى شدن فرصتها و استفاده شایسته نکردن از آن مى بینیم . پیامبر در ادامه سخنانش با ابوذر، روى این مسأله تأکید فراوان دارد.
سرمایه داشتن و تجارت نکردن ،
فرصت داشتن و زیان بردن ،
زنده بودن و عمر را به بطالت گذراندن ،
کیمیاى عمر را ارزان فروختن ،
اینها چیزهایى است که پیامبر اسلام ، بشدت نسبت به آنها حساسیت نشان مى دهد و در هدفدارى حیات انسان ، براى پرداختن به آن ، جایى خاص قرار داده است . باز بشنویم از زبان آن حضرت :
اى ابوذر!
بر عمر خویش ، بیش از درهم و دینارت حریص باش !…(
عقل حسابگر، به محاسبه امور مالى ، دخلها و خرجها، موارد مصرف ، سودها و زیانها، به طور جدى مى پردازد، ولى … آیا عمر و وقت ، ارزش درهم و دینار را هم ندارد؟! آیا به حساب مصرف عمر هم مى پردازیم ؟!
در رابطه با اعمالمان ، آینده اى پرخوف و خطر در پیش داریم ،
گردنه هایى صعب العبور، ایستگاههایى براى بازرسى و تفتیش دقیق ، توقفگاههایى براى حساب !
پیامبر دلسوز، و تربیت دهنده جانها، اینها را به ابوذر یادآورى مى کند:
اى ابوذر!…
هر یک از شما منتظر چیست ؟
ثروتى که طغیان آور است ؟ فقرى که نسیان آور است ؟ مرضى که به فساد مى کشد؟ پیرى و کهولتى که زمین گیر مى کند؟ یا… مرگى که شتابان به سراغ مى آید؟ یا دجّالى که بدترین غایب مورد انتظار است ؟ یا فرا رسیدن قیامت را؟و… ساعت قیامت ، وحشتبارتر و تلختر است …
تعهد علم و دانش
دانش ، نور و روشنایى است .
اما آنگاه که همراه با تقوا و خدابینى باشد. وگرنه ، دانش بدون دین و علم بدون عمل ، جزوبال بر گردن دانشمند، چیزى نیست .
علم ، باید نافع باشد و دانش باید به حال جامعه مفید افتد، وگرنه آفت جامعه خواهد بود. پیامبر مى فرماید: در قیامت ، بدترین مردم نزد خداوند، ازنظر موقعیت ، عالم و دانشمندى است که خود و دیگران از علمش نفع نمى برند.
ثمر علم اى پسر عمل است
ورنه تحصیل علم دردسر است
علم باید در خدمت مردم باشد، و وسیله آگاهى دادن ، بصیرت بخشیدن ، راهنمایى کردن ! نه مایه تفاخر… و سرمایه غرور! نه وسیله مباهات و دانش را به رخ دیگران کشیدن .
ادامه سخن رسول خدا صلی الله علیه و اله
اى ابوذر!…
هرکس دانش بطلبد، تا مردم را به طرف خود جلب کند، هرگز بوى بهشت را نخواهد یافت .
هرکس دانش بجوید، تا به کمک آن ، مردم را بهتر بفریبد، هرگز بوى بهشت را نخواهدیافت (۱۱)جنگِ تخصّص و تعّهد و نزاع تکنیک و تقوا ریشه در همین مساءله دارد.
چو دزدى با چراغ آید گزیده تر برد کالا!
پیامبر اسلام ، برحذر مى دارد که علم ، در جهتِ فریب مردم به کار رود.
تیغ دادن در کف زندگى مست
به که افتد علم ، نا کس را به دست
غرور علمى
یکى از بزرگترین شهامتها، اعتراف به جهل است . اگر چیزى را نمى دانیم ، بدون توجیه و تأویل ، و شیره مالیدن سر خلق اللّه ، بدون چرب زبانى و سالوس بازى و پشت هم اندازى ، صریح و باشجاعت ، بگوئیم : نمى دانم
این ، مشکلتر از به خاک رساندن پشت حریف در کشتى است و بیش از شکست دادن دشمن در میدان رزم ، نیرو مى طلبد؛ زیرا اینجا ما با دشمنى ، نیرومند، به نام نفس دست به گریبانیم که در خانه دلمان جا دارد. هرچیزى آفتى دارد، و آفتِ علم ، غرور است . غرور علمى ، انسان را از اعتراف به جهل و نادانى باز مى دارد.
از رسول خدا بشنویم :
اى ابوذر!
وقتى از چیزى سؤ ال شد که نمى دانى ، بگو: نمى دانم .
که هم از پیامدهاى ناجور آنچه نمى دانى نجات یابى ،
و هم از عذاب خداوند در قیامت …
آرى … این ، شجاعت و قهرمانى مى خواهد. دلیرى فقط در تیغ کشیدن و تیر انداختن نیست . میدان رزم ، فقط جبهه بیرونى جنگ با دشمن رویاروى ، نیست . نفس نیز حریفى است که براى مبارزه ، حریف مى طلبد.
پیامبر اسلام ، عبور مى کرد. به جمعیتى که پیرامون یک قهرمان جمع شده و به تماشاى وزنه برداى و زورآزمایى او ایستاده بودند، برخورد. فرمود:
قهرمان کسى است که بر نفس خود غالب شود
اعتراف به جهل ، یکى از این میدانهاست که قدرت و غلبه و شجاعت انسان ، آزموده مى شود.
خسارت علم بدون عمل
در اسلام ، آنچه تکلیف آور است . دانایى و توانایى است . هرچه انسان بیشتر بداند و بتواند مسؤ ولیتش سنگینتر است . علم و قدرت زمینه مسؤ ولیت انسان مسلمان است . اگر دانش دست انسان را نگیرد و به نجات نرساند، وبال گردن است و مایه بدفرجامى .
خسارت ، از آنِ کسى است که چیزى نمى داند. خسران زده تر، کسى است که مى داند ولى عمل نمى کند.
حکیمى را پرسیدند: عالم بى عمل به چه ماند؟
گفت : به درخت بى ثمر. (گلستان سعدى )
آنچه بیشتر مایه رسوایى و خسران است ، مربوط به آخرت است . از زبان پیامبر بزرگ بشنویم :
اى ابوذر!.
در قیامت ، گروهى از بهشتیان به اهل دوزخ رو کرده ، مى پرسند:
ما به کمک تعلیمها و آموزشهاى شما و در سایه تأدیب و تربیت شما به بهشت وارد شدیم . شما خودتان چرا به دوزخ افتادید؟
مى گویند:ما به خیر دعوت مى کردیم . ولى خودمان عمل نمى کردیم ...
آیا این خسارت نیست که انسان ، دارویى براى درمان بیماران یا مشعلى براى هدایت دیگران تهیه کند، ولى خود در کام مرض بمیرد یا در دام ظلمت بماند؟!
هم ندانستن عیب است ، هم به دانسته عمل نکردن .
رسول خدا صلی الله علیه و اله ادامه مى دهد:
اى ابوذر!…
حقوق پروردگار، بیش از آن است که بندگانش بتوانند ادا کنند.
نعمتهاى خدا، افزونتر از آن است که بندگان ، قدرت شمارش آن را داشته باشند.
اى ابوذر!..
تو، در گذشت شب و روز، در حالى به سر مى برى که اَجَلها کم مى شود، کارها دقیقاً محفوظ است ، مرگ هم ناگهان مى رسد.هر زارع و کشتکارى ، آنچه را کاشته درو مى کند (گندم از گندم بروید، جو ز جو)
هرکس به هر چیزى برسد، خداوند عطا کرده ، و هرکه از گزند و شرّى محفوظ مانده ، خداوند نگهبانش بوده است...
سیماى پرهیزکاران
اى ابوذر!…
پرهیزکاران ، سرورانند. و فقها، رهبران .
همنشینى با اهل تقوا و فقه ، سبب فزونى دانش و دین است .
مؤ من ، گناهش را همچون صخره اى سنگین مى بیند که مى ترسد بر سرش بیفتد و… کافر، گناه خود را همچون مگسى مى بیند که بر بینى اش مى گذرد.
اى ابوذر!…
هرگاه خداوند، اراده نیکى به بنده اى بکند، گناهانش را همیشه پیش چشمش قرار مى دهد و هرگاه ، خوبى کسى را نخواهد، گناهانش را از یادش مى برد. (که موفق به توبه نشود(
یکى از بزرگترین گناهان ، کوچک شمردن گناه است . این ، نشانه غرور انسان است . اگر انسان نسبت به معصیتها، بى توجه باشد، موفق به توبه هم نخواهد شد. کسى که بى توبه بمیرد، در قیامت باید پاسخگوى خطاها و نافرمانیهایش باشد.
حیف است که وجود، در باتلاق گناه ، خفه شود.
ظلم است که هستى ، به گناه آلوده گردد.
ستم بر انسان است و ناسپاسى از خدا، که انسان گنهکار شود.
انسان براى طاعت آفریده شده …. نه معصیت ! و براى عبادت ، … نه سرکشى ! و براى رحمت ، … نه عذاب و براى وصال … نه هجران ! و براى صعود، … نه هبوط و سقوط!
گرچه گناهان را به صغیره و کبیره تقسیم کرده اند و کبائر را زشت تر و عذاب آن را دردناکتر از صغائر دانسته اند ولى … گناه ، گناه است . از این جهت که نافرمانى است ، کوچک و بزرگ ندارد. وقتى درک کنیم که سرپیچى از فرمان چه کس شده است ، آنگاه از گناه کوچک هم هراس خواهیم داشت و گناهان صغیره را هم ترک خواهیم کرد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه واله در سفارش به ابوذر، ملاک را اینگونه روشن مى کند:
اى ابوذر!…
به کوچکى گناه نگاه مکن .
نگاه به عظمت کسى بنگر که نافرمانى اش کرده اى …
اى ابوذر!…
یک انسان ، حتى به خاطر گناه ، از رزق محروم مى شود.
بهره مند، کسى است که سخنش با عملش یکى باشد. و گرفتار آنکه قول و فعلش با هم ناسازگار باشد.
اى ابوذر!
آنچه به تو مربوط نمى شود و در قبال آن مسؤ ولیتى ندارى رهایش کن . آنچه را به تو مربوط نیست مگو و زبانت را در زندان اختیار خویش قرار بده…
زبان سرخ ، سر سبز مى دهد برباد و مگر کم گناهى است که از طریق زبان انجام مى گیرد؟
دهان چون قفلى است که اژدهاى زبان را به بند کشیده است . کلید این قفل و درب باید در اختیار تو باشد. هروقت خواستى سخن بگویى ، آنچه را با عقل و ایمان و با شرع و خرد منطبق است بر زبان آورى .
در حدیث است :
شایسته ترین چیزى که مستحق محبوس ساختن است زبان است . اگر زبان آزاد باشد هر چه بخواهد بگوید، روزى سر از غفلت برخواهیم داشت که بارى سنگین بر دوشمان است ، بارى سنگین از:
تهمت و افترا، دروغ و شایعه پراکنى ، استهزاء و سخن چینى ، لغویات و یاوه گویى ، غیبت و اهانت ، فحش و ناسزا…
آن وقت ، این جان پاک باید زیر این همه بار ناپاکى خُرد شود و روزى پاسخگوى آن گفته ها و اظهارات باشد. آرى … از گفته هم سؤ ال خواهد بود. آیا بهتر نیست که بر زبان ، مهر بزنیم و با مهار تقوا، آن را کنترل کنیم ؟
مزن بى تأمل به گفتار، دم
نکو گو، اگر دیر گویى ، چه غم ؟!
راز برترى
خداوند، عادل است ؛ لیکن به آنکه بیشتر کار و عبارت کند، پاداش بیشتر مى دهد. و این نه تبعیض که عین عدالت است . در درجات آخرت نیز همین گونه است .
رتبه هاى مختلف بندگان ، نزد خدا و در بهشت ، در گرو برترى و پیشگامى و استمرار هرکس در عبادت و تقوا و جهاد و خدمت است . کلام نبوى را در این باره بشنویم :
اى اباذر!…
خداى سبحان در قیامت ، گروهى را به بهشت مى برد و به آنان آن قدر نعمت و مرتبت عطا مى کند که خسته مى شوند. درحالى که برتر و بالاتر از آنان ، گروهى در درجات رفیعترى قرار دارند.
وقتى چشمشان به آن والاتران مى افتد، آنان را مى شناسند، و مى گویند: خدایا! این برادران ، در دنیا با ما و همراه ما بودند. چه شد که آنان را برما برترى بخشیدى ؟
گفته مى شود:
هیهات ! هیهات ! وقتى شما سیر بودید، آنان گرسنگى مى کشیدند.
وقتى سیراب مى شدید، آنان تشنه بودند.
وقتى در خواب بودید، چشم آنان به عبادت و گریه بیدار بود.
اى ابوذر!…
خداى بزرگوار، نور چشم و فروغ دیدگانم را در نماز قرار داده است . و همانگونه که براى گرسنه ، (طعام ) و براى تشنه ، (آب ) را محبوب ساخته ، نماز را نیز محبوب من قرار داده است .
گرسنه هرگاه غذا بخورد، سیر مى شود.
امّا من … هرگز از (نماز) سیر نمى شوم !...
این است راز برترى انسانهایى بر انسانهاى دیگر. قرب جستن به خدا از راه عبادت ، سحرخیزى ، شب بیدارى ، تهجّد.
چگونه مدعى عشق خداست ، آنکه شب را، همه شب ، تا سحر مى خوابد و درِ خانه خدا را نمى زند و با حلاوت مناجات و شیرینى ذکر خدا بیگانه است ؟ چگونه ادعاى مسلمانى دارد، آنکه از درد و نیاز همسایه و برادر دینى اش بى خبر است ؟
اى ابوذر!…
تا وقتى در حال نمازى ، پیوسته در خانه خدا را مى زنى .
و هرکس ، درِ هر خانه اى را زیاد بکوبد، بالا خره باز خواهد شد…
هم نجوا شدن با صدّیقان متهجّد و نماز شب خوانان پرسوز، انسان را به رتبه آنان نیز مى کشد و مى رساند… امروز روز عمل است . نتیجه و نمره و پاداش در قیامت معلوم مى شود. دریغ و حسرت ، بر آنان که از مزرعه امروز، براى فرداى نیازمندى ، برگ و بار و رهتوشه اى برندارند…
اى اباذر!
اگر هر نمازگزار، خبر داشت از نیکیهایى که میان آسمان و زمین بر او فرو مى ریزد و مى دانست که در نماز، با چه کسى به سخن ایستاده است ، هرگز دست از نماز نمى کشید…
آرى … نماز، حضور در بزم دیدار الهى است و نشستن برمائده رزق معنوى پروردگار. از این سفره رزق و مائده معنوى ، بى بهره نمانیم …
دو مرز بى نهایت
فاصله اى که میان خداجویان و خودخواهان است ، از خاک تا خداست . خاکیان با افلاکیان ، قابل مقایسه نیستند و دو مرز تا بى نهایت ، میان آنان که تا حد و مرز فرشته اوج مى گیرند، یا تا پستى حیوانیت سقوط مى کنند، وجود دارد.
رسول خدا صلی الله علیه و اله نماز را، عاملى در این قلمرو، براى تعالى و رشد مى داند و به ابوذر مى فرماید:
اى اباذر!…
هر که غیر از نمازهاى واجب ، در شبانه روز دوازده رکعت نافله بخواند، بر خداست که او را به بهشت ببرد… نماز ستون دین است…
تفاوت بندگان خدا، از خاک تا خدا، در همین پیوند با خدا نهفته است .
یکى از عبادت خدا لذّت مى برد، دیگرى حال و حوصله نماز و قرآن و دعا ندارد. آیا رواست که نتیجه یکسان ببرند؟…
تو و چشمهایت ، که همیشه خواب است
من و قلب پاکم ، که زلال آب است
من و چشم بیدار، تو و دیده برهم
من امید فردا، تو فسرده غم
تو زظلمت شب ، من از آفتابم
تو به خویش پابند، من از آن رهایم
تو و ناله هایت ، من و نغمه هایم
تو و رنج پستى ، من و گنج هستى
تو و دردِ ماندن من و… شوقِ رفتن
آرى … چگونه بودن است که رتبه ها را مشخص مى سازد.
وقتى نماز، پیوند عاشقانه خالق و مخلوق باشد و نیایش بنده با خدا و گفتگوى دو دوست ، نجواى دو حبیب و راز و نیاز دلبر و دلداده ، مگر کسى از این گونه نماز، خسته مى شود؟
قلبى به عظمت قلب محمد صلی الله علیه واله در نماز وقتى پیش روى خداست و معرفتى به ژرفاى شناخت و عمق معرفت نبوى ، در برابر اقیانوس کران ناپیداى عظمتِ اللّه قرار مى گیرد، خستگى و ملالت یعنى چه ؟ و اصلاً سخنى جز شوق نمى توان گفت .
مسجد، خانه خداست و سنگر مردم ، و محل آموزش مسلمانان و سکوى عروج مؤ منین . و انسان را از مفاسد و منکرات باز مى دارد و موجب قرب به خداست . دلها را آرامش مى بخشد و روح را صفا مى دهد.
گذرگاه جاودانگى آخرت
اى ابوذر!
دنیا، زندان مؤ من است و بهشت کافر.
مؤ من در دنیا، به حزن و اندوه ، روزگار مى گذراند، و چرا نه ؟ در صورتى که در آخرت ، به جهنّمى که انسانها واردش مى شوند، وعده داده شده ، به علاوه در دنیا، مؤ من با گرفتاریها و ابتلائات رو به روست . و در مقابل ، چشم داشت پاداش از پروردگار دارد.از این رو، اندوه دائمى اش ، تا رسیدن به راحت و کرامت ادامه دارد.
اى ابوذر!…
خداوند به چیزى همچون اندوه طولانى عبادت نشده است ...
قبلاً هم رسول ، از دنیا گفته بود.
و از فرصتهایى که مى گذرد و ما در برابرش متعهدیم
و از عمرى که نسبت به مصرف آن مسؤ ولیم
اینک ، بار دیگر: دنیا به منزله زندانى براى مؤ من . زندانى که باید از آن آزاد شد. محبسى که باید از آن پرگشود و به سوى آفاق ابدیت پرواز کرد.
مؤ من ، متعلّق به این دنیا نیست . مرغ باغ ملکوت است ، و دنیا، تنگنایى است که انسان مؤ من ، به حالت تکلیف در آن بسر مى برد.
در دنیا هم براى عمل خودآزمایى و امتحان آمده ایم ، نه براى خوشگذرانى ، لذّت جویى ، کامروایى و عیش و عشرت !…
خوشى و عشرت مؤ من ، براى آخرت است و در این دنیا، باید عمل کند، بکوشد بر خواسته هاى نفس ، مهار بزند، از هوسها و تمنّاها دل برکند، خود را محدود کند، قانون و شرع را بپذیرد، پاى بند مقررات باشد، عبد باشد…
مى بینیم که در این صورت ، دنیا براى مؤ من ، محدود است زندان است . ولى کافر، که بى تعهد و بى حساب ، بى تکلیف و بى مؤ اخذه ، عمل مى کند و شهوت مى راند و هوسبازى مى کند، دنیا برایش بهشت است ، بهشت بى خیالى و بى دردى و بى تعهدى .
مؤ من ، در این محبس اندوهگین ، متفکر و اندیشناک است ، مى داند که چه راه سخت و دشوارى در پیش دارد و چه محاسبه هاى دقیق و توقفگاههاى طولانى در انتظار اوست . آیا این گونه اندوهگین بودن که به فکر آینده بودن است عبادت نیست ؟
اندوه ، نه بر خسارت مالى و زیانهاى جزئى و بدهکاریها و مرگ و میرها و غربت و دورى از عزیزان ، بلکه بر تباه شدن فرصتها و نزدیک شدن اجل ، بر سپرى شدن عمر و حساب دقیق قیامت و وعده و وعیدهاى الهى ، بر خسرانهاى بزرگ حیاتى !…
دل ، باید به حزن سرنوشت شوم ، محزون شود.
اندوه سازنده
آنچه گفته شد، غمى سازنده و اندوهى کارساز بود.
به فکر سوخت و سازهاى انسانى بودن و در اندیشه ضایعات جبران ناپذیر، دلى غمبار داشتن ، گریه بر حبط اعمال غصه بر تباهى عمر اندوه بر هدر رفتن نشاط و نیروى جوانى …
ترسم از زلزله و طوفان نیست
آنچه مى افزاید،
ترس و اندوه مرا،
ریزش کنگره ارزش هاست .
لرزش پایگه انسان است .
غربت روح خداگونه انسان ، در عصر
ظلمت زاویه این دلهاست .
باز، ادامه کلام نبوى صلی الله علیه و اله
اى ابوذر!…
هر که بتواند بگرید، پس بگرید.
و اگر نتواند، قلبش را اندوهناک سازد و خود را به گریه بزند.
دلهاى سنگى ، از خداوند دورند ولى نمى دانند.
اى ابوذر!…
خداوند مى گوید :من بر بنده ام دو (ترس ) را با هم جمع نمى کنم و نیز دو (امنیت ) را.
اگر کسى در دنیا از من ایمن باشد، در آخرت هراسناک خواهد بود.
و اگر در دنیا خوف و خشیت داشت ، در آن دنیا، در قیامت ، او را ایمن خواهم کرد.
وقتى در آخرت ، گناهان افراد بر آنان عرضه شود، بعضى مى گویند: ما خائف و هراسناک بودیم . آنگاه بخشوده شوند؟…