اگر همه مردم این آیه را به کار گیرند، برایشان بس است ، آنجا که خداوندمى فرماید:
هر کس از خدا پروا کند، خداوند برایش گشایش و روزى بى حساب مى بخشد، و هر کس بر خدا توکل کند، خداوند، او را بس است . آرى …
تقوا و توکّل ، هر دو روى آوردن به سوى خداست . در یکى ، زمینه سازى براى ترک گناه است ،در دیگرى ، استمداد از پشتوانه عظیم الهى .
آنکه این دوعامل را دارد، نه در دام گناه و وسوسه هاى ابلیس مى افتد، ونه در شداید و مشکلات و مواجهه با دشمن ، احساس ضعف وبى پناهى مى کند.
معامله با خدا
اى ابوذر!…
خداى متعال مى فرماید: به عزت و جلالم سوگند! هیچ بنده اى خواسته مرا بر خواسته خود برنمى گزیند و ترجیح نمى دهد، مگر آنکه بى نیازى او را در جانش قرار مى دهم ، وغم وغصه هایش را براى آخرتش مى گردانم و آسمانها و زمین را عهده دار روزى او مى سازم ، در تنگناها، به کفاف و امدادش مى پردازم و در پى هر تجارت پیشه اى ، به نفع او مى کوشم .
اى ابوذر!..
. اگر آدمیزاد، از روزیش فرار کند، آن گونه که از مرگ مى گریزد، رزق او به او خواهد رسید، آن چنان که مرگ ، به او فرا مى رسد…
چه بزرگ توصیه اى ! و چه شگفت نتیجه و دستاوردى !…
بسیارند آنان که با یک دنیا ثروت ، باز هم گدا و حریص و محتاجند. بى نیازى ، آن بهتر که در دل و جان انسان باشد؛ وگرنه چشم ، سیرى پذیر نیست !
چشم تنگ مرد دنیا دوست را
یا قناعت پر کند، یا خاک گور!
همّ و غم و فکر و اندیشه ، آن بهتر که درباره آخرت و آن سراى جاوید باشد!
چه بسیارند کسانى که تمام اندیشه و غصه هایشان به امور این دنیاى گذران مى گذرد و از آخرت غافلند. و چه نعمتى که انسان اگر فکرى هم مى کند، براى آن مرحله و نشئه جاوید بکند! و بسیارند آنان که شب و روز مى دوند؛ ولى همیشه هشت آنان ، گرو نه است ! و با آن همه تلاش و دوندگى ، همچنان در تارهاى عنکبوتى مشکلات زندگى دست و پا مى زنند.
مشکل گشا، خداست . روزى هم به دست اوست ، با توکل بر او و تلاش در زندگى ، معاش انسان تأمین مى شود؛ وگرنه … زندگى دور از خدا و معنویات ، مجموعه اى از دردسرها و گرفتاریهاست ، هرچند بظاهر، رفاه و استراحت و آسایش جلوه کند!.
چند پند سودمند
در ادامه ، حضرت رسول به جناب ابوذر مى فرماید:
اى ابوذر!…
آیا چند کلام حکمت آمیز به تو بیاموزم ، که خدا به وسیله آنها به تو نفع برساند؟
گفتم : آرى ، اى رسول خدا! فرمود:
خدا را نگهدار، تا خدا هم تو را نگهدارد، خدا را نگهدار، او را همواه پیش روى خودخواهى یافت ،
در دوران خوشى و رفاه ، خدا را بشناس ، تا در سختیها، تو را بشناسد!
هرگاه چیزی خواستى ، از خدا بخواه ،
هرگاه کمک طلبیدى ، از خدا بطلب ،
اگر همه خلایق بکوشند تا خیرى به تو رسانند که (مقدّر) نیست ، نمى توانند، و اگر همه عالمیان در فکر آسیب تو باشند؛ ولى خدا تقدیر نکرده باشد، زیان نمى بینى .
اگر مى توانى ، با (رضایت ) و (یقین ) براى خدا کار کن و اگر نمى توانى ، در صبر و شکیبایى هم پاداش و خیر فراوان است .
پیروزى ، با صبر است ، و فَرَجْ، با شدت ، و … آسانى با سختى
اى ابوذر!…
هرکس به رزق الهى قانع باشد، از بى نیازترین مردم است
وه .. که چه مصیبتها از تکاثر و افزون طلبى و حرص ، گریبانگیر اولاد آدم مى شود!. و چه راحت و آسوده خاطرند، آنان که از این بیمارى ، مصون و دورند.
ما درون را بنگریم و…
حساب ما با خدا، جداست .
ما در رفتار روزانه ، بیشتر روى اظهارات و ادعا ها حساب باز مى کنیم . اما خداوند دانا، به نیتها وانگیزه ها واقف است و بر مبناى آن رفتار مى کند، نه گفته مدعیان ! این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله چنین مى فرماید:
اى ابوذر!…
خداى متعال مى فرماید: من هرگز (سخن ) خردمند و حکیم را نمى پذیرم ، بلکه به همت و نیت درونى او مى نگرم .
اگر حال و هواى درونى و نیت باطنى وى مورد پسند و رضایم باشد، سکوت او راهم (حمد) و (ذکر) به حساب مى آورم هرچند سخنى بر زبان نیاورد!
اى ابوذر!…
خداوند، به صورتها و ظاهرهاى شما نمى نگرد،
و به اموال واقوال شما نگاه نمى کند. بلکه به دلها و اعمالتان مى نگرد. (آنگاه پیامبر به سینه خود اشاره نموده فرمود(
اى ابوذر!…
تقوا، در اینجاست ، تقوا در اینجاست
در گفتگوى موساى کلیم با خداى کریم ، درباره چوپانى که با زبان ساده و عوامانه خود با خدا مناجات مى کرد، خداى متعال در پاسخ به سؤ ال حضرت موسى علیه السلام فرمود:
ما، درون را بنگریم و حال را
نى برون را بنگریم و قال را
حساب و کتاب خدا، با صداقت درونى و نیات باطنى ماست ، نه آنچه به زبان مى آوریم و مدعى هستیم ! در ادامه مى فرماید:
اى ابوذر!…
تصمیم به کار نیک بگیر، هرچند موفق به عمل نشوى ،
تا از غافلان محسوب نگردى ..
اى ابوذر!…
مؤ من از چهار چیز بى نصیب نیست :
سکوت ، که آغاز عبادت است
تواضع براى خدا
به یاد خدا بودن در همه حال
کمى مال و ثروت …
راستى که چنین است ، هر سخنى ، حسابى و مؤ اخذه اى دارد، پس مؤ من با سکوتش ، پرونده عملش را سبکتر مى کند. هر عصیان و طغیانى ، معلول تکبر در برابر خدا و دستورهاى اوست ، و مؤ من ، فروتن است . گناه هم ، زاییده لحظات غفلت است . و مؤ من در همه حال و همه جا، خدا را فراموش نمى کند.
و… کمى دارایى هم از جهاتى مایه سعادت است ، چرا که مال دنیا گرفتارى دارد، هم در آوردنش و هم در خرج کردنش ، در حلالش حسابرسى است و در حرامش عقاب و مؤ اخذه !
دوزخیان زبان !
گناهان بسیارى از زبان سرچشمه مى گیرد.
و کم نیستند کسانى که بخاطر زبانشان ، راهى جهنم مى شوند و شدیدترین عقوبتها را بخاطر ره آورد تلخ و شوم گفته هایشان مى چشند.
بسیارى هم ، دوزخى شهوت وعدم کنترل بر غرائز جنسى اند و راه جهنمشان ، از بیراهه شهوت گشوده مى شود.
حضرت رسول صلی الله علیه واله درهشدار به این دو وادى خطرناک ، به ابوذر غفارى مى فرماید:
اى ابوذر!…
هرکس مالک و اختیاردار میان دو پا و میان دو فکِّ خویش باشد (یعنى غریزه جنسى و زبان )، وارد بهشت مى گردد.
ابوذر، گویا برایش شگفت بود باور این نکته که کسى با کنترل زبان ، بهشتى شود، پرسید: اى پیامبر خدا! آیا مگر ما به گفته هایمان هم مؤ اخذه مى شویم ؟
پاسخ رسول اللّه ، چنین بود:
اى ابوذر!…
مگر مردم را، چیزى جز دستاورد زبانهایشان ، به رو به آتش دوزخ مى افکند؟
تا سخن نگفته اى در سلامت و امانى ، امّا همین که لب به سخن گشودى ، خداوند یا به سود تو ثواب مى نویسد، یا به زیان تو عقاب !
اى ابوذر!…
گاهى کسى در مجلسى براى نصیحت شما ممکن است چیزى بگوید، امّا با همان سخن ، به اندازه فاصله آسمان تا زمین ، به ژرفاى دوزخ درمى افتد!
اى ابوذر!…
واى بر آنکه سخن دروغ مى بافد تا دیگران را بخنداند، واى بر او، واى بر او، واى بر او،
اى ابوذر!…
هر که سکوت کند، نجات مى یابد، پس راست بگو و از دهانت هرگز دروغ در نیاید.
پرسیدم : اى رسول خدا (صلی الله علیه واله )! توبه آنکه به عمد، دروغ بگوید چیست ؟ فرمود:
استغفار و نمازهاى پنجگانه ، آن را مى شوید
غیبت یا تهمت ؟
گناهان زبان ، هم بزرگ و ویرانگر است ، هم راحت و کم خرج ! و چه زشت ، اینکه انسان از طریق زبان ، مفت و ارزان جهنمى شود و مهارى بر گفته هاى دوزخ آفرین خویش نتواند بزند. (غیبت )، یکى از این گناهان است ، و (تهمت )، سیّئه اى دیگر. رسول خدا (صلی الله علیه واله ) هشدار مى دهد:
اى ابوذر!…
از غیبت بپرهیز، همانا غیبت ، شدیدتر از (زنا) ست
ابوذر (با تعجب پرسید) چرا بدتر، اى رسول خدا؟
حضرت فرمود: چونکه زناکار، از معصیت خویش توبه مى کند و روى به درگاه خدا مى آورد، خداى بخشنده هم توّاب و آمرزنده است ؛ ولى … غیبت ، آمرزیده نمى شود، مگر آن که فرد غیبت شده ببخشاید
اى ابوذر!…
دشنام دادن به مؤ من ، فسق است ؛ جنگیدن با مومن ، کفر است ، خوردن گوشت او یعنى غیبت کردن از گناهان بزرگ ، مال مؤ من نیز، همچون خون و جانش محترم است
ابوذر مى پرسد: غیبت چیست ، یا رسول اللّه ؟
حضرت پاسخ مى دهد:
اینکه برادر دینى خود را بگونه اى یاد کنى که خوش نمى دارد
مى پرسد: اگر آنچه مى گوید در او باشد، چه ؟
پیامبر مى فرماید:
اگر آنچه مى گویى ، در وى باشد، غیبت است و حرام . و اگر در او نباشد، تهمت است
دریغا… که غیبت و تهمت ، گناهى به این عظمت ، این گونه میان امّت محمّدى رواج داشته باشد و از آن پروا نکنند و مهمش نشمارند. نصایح حضرت رسالت ، بیش از ابوذر، خطاب به ماست که خویشتن را منتسب به آن والا تبار مى دانیم .
دفاع زبانى
زبان ، تیغى است دو دم ، مى تواند به گناه و تهمت و غیبت بچرخد، که محصول آن شعله هاى جهنم است ، و مى تواند به حق و دفاع از مظلوم گشوده شود، که فرآورده اش نعمتهاى الهى و اجر کریم است . حضرت از غیبت و تهمت برحذر مى دارد، راه روشن را هم نشان مى دهد. مى فرماید:
اى ابوذر!…
هرکس که در برابر غیبتى که از یک برادر مؤ من مى شود، از او دفاع کند، بر خداوند سزاوار است که او را از آتش جهنم آزاد کند
اى ابوذر!…
هرکس که نزد او برادر مسلمانش را غیبت کنند و او توانایى دفاع و یارى او راداشته باشد و یاریش کند، خداوند هم در دنیا و آخرت ، به یارى او مى شتابد؛ امّا اگر او را خوار دارد و دفاع زبانى نکند در حالى که قدرت دفاع داشته باشد خداوند هم او را خوار مى سازد، در دنیا و در آخرت
آیا این چیزى جز نهى از منکر در قالبى خاص است ؟ غیبت از بدترین منکرات است که به تحقیر و رسوایى یک مؤ من مى انجامد، آنکه مى تواند جلوگیرى کند، ولى کوتاهى کند، آگاهانه حقّى را زیر پا نهاده ، که مى توانسته آن را روشن سازد. زبان ، اگر نتواند (یا نخواهد) گویاى حق و مدافع مظلوم و مبیّن راستیها باشد، پس به چه کار مى آید؟!…
هیزم کش دوزخ
خصومت میان مؤ منان ، به نفاق و نیرنگ و خیانت مى انجامد.
زبان ناسالم ، نقش تباهى آفرینى دارد و گفته هاى غرض آلود، فضا را مسموم و رابطه ها را تیره تر مى سازد.
بى شک ، سخن چینى ) رشته هاى دوستى را خاکستر مى کند و دوچهره هاى منافق ، ریشه صداقتها را قطع مى کنند و شاخه هاى صفا و دوستى را مى برند.
باز گردیم به کلام پاک نبوى ، که به ابوذر چنین توصیه مى فرماید:
اى ابوذر!…
هرگز (قتّات ) به بهشت نمى رود. ابوذر مى پرسد: قتّات کیست ؟ مى فرماید
سخن چین ! آرى ، سخن چین در آخرت از عذاب الهى آسوده نیست .
اى ابوذر!…
هرکس در دنیا دو چهره و دو زبانه باشد، در آخرت نیز، دو زبان از آتش خواهد داشت .
اى ابوذر!…
مجلسها و حرفها (امانت ) است و افشاى راز برادرانت خیانت
آرى … آنکه راز خویش را پیش تو مى گوید و سفره رازش را برایت مى گشاید، تو را امین و جوانمرد مى داند؛ وگرنه اسرار خود را بر تو نمى گفت . اگر نتوانى اسرار دیگران را نگهدارى ، چه امید و توقعى دارى که دیگران رازدار تو باشند؟
باز مى بینیم که ماییم و این زبان خطرناک که اگر رهایش گذاریم ، شعله ها مى فروزد و هستیها مى سوزاند، پس آن بهتر که مهارى از تقوا بر آن بزنیم ، تا هم خویش مصون بمانیم و هم دیگران ، زیان نبینند.
رازدارى ، نشان مردانگى است و پرده درى ، نامردى است ،
گفتن هر سخنى در هر جا
نبود شیوه مردان خدا
هر سخن جا ومقامى دارد
مرد حق ، حفظ کلامى دارد.
قهر و آشتى
بذر تفرقه و خصومت ، در سرزمین جدایى ها پاشیده مى شود و بهره را شیطان مى برد، نه کس دیگر!
نبى مکرّم اسلام ، مظهر محبت و مودّت و صفا بود، و امّت خویش را نیز به این وادى نورانى سوق مى داد. هنوز کلام آن حضرت را در زشتى غیبت و تهمت و سخن چینى و دورویى و بدزبانى به پایان نرسانده ایم ، باز هم گوش جان به نصایح آن اسوه صدق و صفا مى سپاریم ، که مى فرماید:
اى ابوذر!…
کارهاى هفتگى مردم دنیا، همواره روزهاى (دوشنبه ) و (پنجشنبه ) بر خدا عرضه مى شود، خدا براى هر بنده مؤ منى مغفرت و رحمت مى آورد؛ مگر براى آن که میان او و برادرش دشمنى باشد. که آنگاه گفته مى شود: کارهاى این دو را واگذارید، تا وقتى با هم آشتى کنند یعنى عملشان به حساب نمى آید
اى ابوذر!…
هرگز مبادا که از برادر دینى ات جدایى کنى ، چرا که اعمال با این گونه مفارقتها و جداییها پذیرفته نیست .
اى ابوذر!…
تو را از قهر و مفارقت نهى مى کنم . اگر هم ناچارى ، بیش از سه روز طول مده ، کسى که در حال قهر با برادر دینى اش از دنیا برود، آتش برایش سزاوارتر است
جان به فداى رسول رحمت ، که همواره با کلام و رفتارش ، سایه اى از محبت و صفا و روحى از اخوت و وفا بر سر امت و پیروان مى گسترد.
کبر، بیمارى روح
متکبران ، براى جبران کمبود شخصیت ، براى دیگران (قیافه ) مى گیرند و خود را مهمتر از آنچه هستند، جلوه مى دهند.
بانى تکبر، ابلیس است و اهل کبر و خودبزرگ بینى اصحاب شیطانند.
حضرت رسول صلی الله علیه و اله با اشاره به مظاهرى از کبر، در نکوهش آن مى فرماید:
اى ابوذر!…
هرکس دوست بدارد که دیگران ، در مقابل او به احترام بایستند، جایگاهش را در آتش دوزخ آماده سازد!
اى ابوذر!…
هرکس بمیرد، درحالى که در دلش هموزن یک دانه ارزن (کبر) باشد، هرگز بوى بهشت را نخواهد شنید، مگر آنکه پیش از مرگ ، توبه کند…
اى ابوذر!…
بیشتر دوزخیان ، (مستکبران ) اند
در اینجا، مردى پرسید:
اى پیامبر! آیا کسى هست که از (کبر)، رهایى یافته باشد؟ فرمود: (آرى ، هرکس لباس پشمینه بپوشد، سوار بر الاغ شود، گوسفند بدوشد وبا بینوایان نشست و برخاست کند، از تکبّر نجات مى یابد
اى ابوذر!…
هرکس که کالاها و اجناس خویش را، خود به دست گیرد و به خانه آورد، از کبر (مبرّا) مى شود
اینها فقط نمونه است و اشاره دارد به اینکه تکبر انسان ، یا در لباس جلوه مى کند، یا در مرکب و ماشین نمود مى یابد، یا در پرهیز انسان از کارهاى دستى و انجام امور شخصى خود، یا در رفت و آمد با سرمایه داران و مرفّهان بى درد و اشراف مستکبر حضرت موارد دیگرى را بر مى شمارد:
اى ابوذر!…
هرکس از روى تکبّر، لباس بلند (که روى زمین کشیده شود) بپوشد، خداوند در قیامت به او نظر رحمت نمى افکند.
اى ابوذر!…
هرکس دامان لباسش را کوتاه بگیرد (که روى زمین کشیده نشود) و با دست خود، کفش خود را بدوزد و چهره بر خاک نهد، از (تکبّر) ایمن مى شود.
اى ابوذر!…
هرکس دو جامه دارد، یکى را خود بپوشد، دیگرى را به برادر دینى اش بپوشاند
مرفّهین بى درد
رفاه ، غفلت مى آورد و غفلت ، بى دردى در پى دارد. مرفّهین بى درد و برخورداران بى تعهد، به تعبیر حضرت امام (قدس سره ) پایبند به اسلام آمریکایى اند، و اینها ریشه در وضع معیشتى انسان دارد.
حضرت رسول صلی الله علیه و اله مى فرماید:
اى ابوذر!…
بزودى کسانى از امّت من خواهند بود، که در دامن نعمتها به دنیا مى آلایند و رشد مى کنند. همتشان ، غذاهاى رنگارنگ و نوشابه هاى مختلف است و اینها را با سخن ، تمجید و ستایش مى کنند. اینان ، بدترین امت منند.
اى ابوذر!…
کسى که زیباپوشى را واگذارد، با آنکه مى تواند برخوردار شود، خود را بى آنکه به بینوایى گرفتار شود، فروتن سازد، مال را، بى آنکه در راه معصیت باشد، خرج کند و محرومان را رسیدگى کند و با اهل فهم و حکمت معاشرت کند، از شایستگان است
اى ابوذر!…
لباس خشن بپوش ، تا فخر و مباهات ، راه به تو نیابد.
اى ابوذر!…
در آخرالزمان کسانى خواهند بود، که در زمستان و تابستان ، جامه پشمین مى پوشند و خود را برتر از دیگران مى شمارند؛ اینان ، مورد لعنت فرشتگان آسمان و زمین اند
اى ابوذر!…
خوشا به حال آنکه باطن او شایسته باشد و آشکارش نیکو گردد و شرّ خویش را از مردم دور دارد،… خوشا به حال آنکه به دانسته اش عمل کند، مال اضافى خود را انفاق کند و حرف اضافه خود را نگه دارد (و دم فرو بندد
راز رستگارى
در این بخش ، کلام نبوى صلی الله علیه و اله با ابوذر حالت گفتگو مى یابد و اینگونه ادامه دارد:
ابوذر مى گوید: روزى به رسول خدا (ص ) وارد شدم ، در مسجد بود و تنها. این خلوت را غنیمت شمردم ، و در حضورش زانو زدم . فرمود:
اى ابوذر!
مسجد، تحیّت دارد.
گفتم : تحیّت مسجد چیست ؟ یا رسول الله ؟
فرمود : دو رکعت نماز مى خوانى .
آنگاه ابوذر، رو به حضرت رسالت کرده ، مى پرسد:
اى رسول خدا! مرا به نماز فرمان دادى ، نماز چیست ؟!
پیامبر : نماز بهترین موضوع و نهاد است ، هرکس بخواهد، کم مى خواند، و هر که بخواهد بسیار!
ابوذر : اى رسول خدا!، چه کارى نزد خدا محبوبتر است ؟
پیامبر : ایمان به خدا و جهاد در راه خدا.
ابوذر : اى پیامبر ! ایمان چه کسى از مؤ منان بیشتر و کاملتر است ؟
پیامبر : آنکه اخلاقش نیکوتر باشد.
ابوذر : از خود مؤ منان ، چه کسى برتر است ؟
پیامبر : آنکه مسلمانان ، از دست و زبان او در امان باشند.
ابوذر : کدام هجرت برتر است ؟
پیامبر : آنکه از (بدى ) هجرت کند!.
ابوذر : چه وقتى از شب با فضیلت تر است ؟
پیامبر : دل شب تار.
ابوذر : کجاى نماز برتر است ؟
پیامبر : قنوت طولانى .
ابوذر : چه روزه اى با فضیلت تر است ؟
پیامبر : روزه واجب ، که خدا هم پاداشى مضاعف مى دهد.
ابوذر : کدام صدقه بهتر است ؟
پیامبر : تلاش و انفاق مخفیانه انسانى تهیدست به یک نیازمند!
ابوذر : کدام جهاد برتر است ؟
پیامبر : آنکه مرکب در آن آسیب ببیند و خون رزمنده ریخته شود.
ابوذر : بزرگترین آیه اى که خدا نازل کرده چیست ؟
پیامبر : آیه الکرسى .
فرهنگ ابراهیمى
ابوذر، که از این سؤ ال و جواب لذّت و بهره مى بُرد و بینش و ایمان خود را مى افزود، فرصت را مغتنم شمرده ، از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسید:
اى پیامبر، در (صُحُف ابراهیم ) چه بوده است ؟ فرمود:
تمامش مَثَل و حکمت بود. از جمله چنین بود: من تو را نفرستادم که دنیا بیندوزى ، بلکه تو را فرستادم ، تا دعاى مظلوم را از سوى من پاسخ دهى ، و خواسته اش را برآورى
و نیز در (صحف ابراهیم ) چنین بود:
عاقل ، تا خِرد خود را مغلوب نفس نساخته ، سزاوار است اوقات خود را چنین تقسیم کند: ساعتى براى مناجات با پروردگار، ساعتى براى اندیشه درباره آفریده ها و صنایع بدیع خدا در خلقت ، ساعتى ، اندیشه به اینکه چه کرده و چه پیش فرستاده است (محاسبه نفس ) و ساعتى نیز به کارهاى حلال و نیازهاى مباح خود، از خوردن و نوشیدن بپردازد.
و… عاقل باید در یکى از این سه راه بکوشد:
توشه گیرى براى آخرت
تأمین معاش و زندگى
لذتهاى غیرحرام .
و… عاقل باید به زمان خود بصیر و بینا باشد، به کار خویش بپردازد، زبان خود را نگه دارد، هرکس که (حرف زدن ) خود را از (اعمال خویش ) به حساب آورد، سخنش کاسته خواهد شد، مگر آنچه که به کارش مربوط شود
حکمت هاى موسوى
راه جویى و آشنایى ابوذر با تعالیمى از صحف ابراهیم ، به تعالیم موسى ، کلیم الله ، راه یافت .
ابوذر از پیامبر اسلام پرسید:
اى فرستاده خدا! در (صُحف موسى ) چه بود؟
فرمود: همه آن ، عبرت و پند بود. از جمله اینها:
شگفت از کسى که به آتش دوزخ ، یقین دارد، و… مى خندد!
شگفت از کسى که مرگ را باور دارد، چگونه شادمانى مى کند!
شگفت از کسى که به حال دنیا و دگرگونیهایش بیناست ، و مى بیند که چگونه دنیا نسبت به اشخاص ، در تغییر و تبدیل است (و به کسى وفا نمى کند) چگونه به دنیا اطمینان مى کند.
شگفت از کسى که به حساب فرداى قیامت یقین دارد، لیکن براى آن ، کار نمى کند
ابوذر پرسید:
یا رسول الله ! آیا از آنچه بر تو نازل شده و از تعالیم قرآن ، چیزى هست که در صحف ابراهیم و موسى علیهماالسلام هم آمده باشد?
پاسخ حضرت چنین بود:
اى ابوذر!… بخوان این آیات را (قَدْ اَفلحَ من تَزکّى … به تحقیق ، رستگار شد، کسى که خود را پاک ساخت و خدایش را یاد کرد و نماز خواند، بلکه شما زندگى دنیا را مى گزینید، در حالى که آخرت ، بهتر و پایدارتر است اینها در کتابهاى آسمانى پیشینیان آمده است ، در صحف ابراهیم و موسى (
گفتگو، اندکى ادامه دارد. امّا… یک لحظه توقف در برابر این تابلوهاى سراسر حکمت و پند، مفید است .
راستى …ابوذر در پى چیست و از رسول خدا صلی الله علیه و اله چه مى پرسد و چه مى جوید؟ و پیامبر چه سخاوتمندانه دهان پرگوهر خویش را به آغوش گهریاب ابوذر مى گشاید و دل این صحابه عارف و آگاه و بینا را از مرواریدهاى حکمت و عرفان ، لبریز مى سازد.
این گفتگو، مرورى است بر فلسفه خلقت و بعثت ، گذرى است بر وادیهاى نورانى و برکت خیز مواعظ و حکمتهاى الهى و فهرستى است از آنچه باید آموخت و باید به کار بست
اگر سؤ ال ابوذر نبود، امروز پاسخ پیامبر را نداشتیم و از این گنجینه همیشه گهرخیز و حکمت ریز، محروم بودیم . سؤ الهاى ابوذر، سبب ساز تراوش این حکمتهاى متعالى از زبان عصاره خلقت براى ما امت آن آخرین رسول شد. رسول حق نیز سخنان عرشى خود را به ما فرشیان خاک نشین ارزانى داشت ،…
سؤ الهاى ابوذر را خواندیم ، و جوابهاى هادى امّت و پیامبر رحمت را.
فصلى خوش و با صفا و روحانى داشتیم ، به برکت کلام وحى گونه خاتم رسولان و اینک ، بخشهاى پایانى این گفتگو:
وصایاى پیامبرانه
ابوذر : اى رسول خدا (صلی الله علیه و اله )! مرا توصیه اى کن .
پیامبر : تو را به (تقوا) سفارش مى کنم ، چرا که تقوا در رأس همه کارهاى توست .
ابوذر : باز هم بفرمایید، بیشتر.
پیامبر : بر تو باد قرآن خواندن و یاد خداى متعال ، چرا که تلاوت قرآن براى تو در آسمانها (یاد) است و در زمین ، نور تقوا عنوان کلى است ، پرواى از خدا در همه کارها. قرآن خواندن هم ، انس مستمر با آفریدگار و کلام اوست ، که تلاوت هر روزه ، برنامه گرفتن از این منشور بى نظیر و جاویدان است . ابوذر قانع نیست ، بیشتر مى خواهد و بیشتر، از این رو، از حضرت مطالب بیشتر و مواعظ بلیغ تر مى طلبد. این گفتگو ادامه مى یابد:
ابوذر : باز هم بیفزاى ، اى رسول خدا (صلی الله علیه و اله (
پیامبر : بر تو باد به (جهاد) . چرا که رهبانیت آیین من ، جهاد است .
ابوذر : با زهم بیشتر، یا رسول اللّه (صلی الله علیه واله (
پیامبر : بر تو باد (سکوت ) ، مگر آنجا که حرف نیک بگویى ، چرا که سکوت و خموشى شیطان را از تو طرد مى کند و در امور دینى هم یاور توست
این هم جهاد است ، لیکن در جبهه درونى و در جهاد با نفس . گاهى کنترل زبان و مهار کردن سخنان ، از یک جنگ بیرونى دشوارتر است و قوّتى بیشتر مى طلبد. چه بسیار حرفها که بى پایه و بى مایه است و خاستگاه نفسانى دارد و وسوسه هاى ابلیسى انگیزه آن گفتار است ، پس خموشى گزیدن و رعایت سکوت و کم حرفى ، بستن راه شیطان است .
ابوذر : اى پیامبر، باز هم موعظه ام کن ، و بیشتر!
پیامبر : از خنده زیاد بپرهیز، چرا که دل را مى میراند و نور چهره را از بین مى برد.
ابوذر : باز هم ، یا رسول اللّه (صلی الله علیه و اله (
پیامبر : به پایین تر از خودت نگاه کن ، نه به بالاتر از خویش ، چرا که این سبب مى شود نعمتهاى خدا را درباره خودت ، کم مشمارى
در احادیث دیگر، این نکته با تفصیل بیشترى آمده است . در امور دنیایى و برخورداریها و مال و معیشت و زندگى ، باید به پایین تر از خود نگریست نه بالاتر. چون نظر به پایین تر، سبب مى شود انسان آنچه را هم که دارد قدر بشناسد و شکرگزار باشد. اما اگر به بالاتر از خود بنگرد و تمتعات و امکانات و رفاه و خانه و حقوق و… دیگران را ببیند، همیشه احساس کمبود مى کند و به دنیاطلبى و تکاثر مى گراید.
اما در امور اخروى و معنوى ، انسان باید به بالاتر از خود بنگرد (این در احادیث آمده است ). به آنکه علم بیشتر، تقواى افزونتر، خلوص و صداقت برتر دارد، و معرفتش بیشتر، اخلاقش نیکوتر و روحیاتش والاتر است . اینها قله هاى کمالند. توجه به این گونه افراد بالاتر از خود، سبب مى شود که انسان به ضعفهاى اخلاقى و معنوى خود واقف گردد و تلاش بیشتر کند تا به آن قله برسد و به آنچه دارد، قانع نگردد. چرا که مراتب کمال و معنویت انسان ، تا بى نهایت قابل رشد و فزایندگى است . برگردیم به کلمات نورانى حضرت رسالت :
ابوذر : اى رسول خدا (صلی الله علیه و اله ) باز هم بر موعظه هاى خود بیفزاى .
پیامبر : با خویشاوندانت رفت و آمد داشته باش ، هرچند آنها از تو قطع رابطه کنند. بینوایان محروم را دوست داشته باش و با آنان مجالست و همنشینى کن . (قبلاً هم گذشت که این کار، سبب زدودن تکبر مى شود و گُل تواضع را بر شاخه زندگیمان مى شکوفاند(
ابوذر : یا رسول الله ، باز هم !
پیامبر : حق را بگو، هر چند تلخ باشد!
ابوذر : باز هم ، اى پیامبر!
پیامبر : در راه خدا، از ملامت و نکوهش ملامتگران نترس
راستى ، در تعارض راه خدا و پسند مردم ، کدام یک را باید برگزید؟ کسانى از سرزنش و حرفهاى مردم مى هراسند و به همین خاطر، حرف حق را نمى گویند، به وظیفه عمل نمى کنند و از گرفتن یک موضع مکتبى مى هراسند. اما مرد حق ، در راه خدا از هیچ ملامتى نمى ترسد. دیگران هرچه مى خواهند بگویند، اگر کارشان طبق رضاى خدا باشد، دیگران و حرفهایشان مهم نیست
ابوذر : (آخرین سؤ ال ) یا رسول الله ، بیشتر موعظه ام کن !
اى ابوذر!…
آنچه از عیب و مسائل خویش مى دانى ، باید تو را از پرداختن به دیگران باز دارد و آنچه خود انجام مى دهى ، بر دیگران ستم مکن . در عیب انسان ، همین بس که از عیوب دیگران آن را بشناسد که از خودش نمى شناسد
در امثال فارسى ما نیز این گونه سخن زیاد است . سیر، یک روز به پیاز طعنه مى زند که چه قدر بدبویى !… پیاز مى گوید: تو از عیب خود بى خبرى ، از این رو به عیبجویى دیگران پرداخته اى . و به تعبیر دیگر: یک سوزن به خودت بزن ، یک جوالدوز به دیگرى . سبب پرداختن به ضعفها و عیوب دیگران ، آن است که از عیوب خود بى خبریم و یا فراموش مى کنیم و چیزى را بر دیگران ناروا و زشت مى شماریم که در خودمان نیز، همانها یافت مى شود. این خود، عیبى است بزرگ .
ابوذر مى گوید: پیامبر آنگاه دست بر سینه ام نهاد و فرمود:
اى ابوذر!…
هیچ عقلى ، همچون تدبیر و آینده نگرى نیست ،
هیچ تقوا و وَرَعى ، همچون پرهیز از حرامهاى خدا نیست .
و… هیچ افتخار و شرافتى ، همچون (حسن خلق ) و خوش اخلاقى نیست
در اینجا، این سلسله نور و این آبشار حکمت ، پایان مى پذیرد. اساسى ترین حکمتها و اندرزهایى که براى دین و دنیایمان سودبخش است ، توجه به آنها، ما را به فلسفه بلند و ناب هستى و حیات ، نزدیکتر مى سازد.
در این نوشتار، در آستان روایت شریفى بودیم که نصایح حضرت رسالت را صحابى گرانقدر ابوذر غفارى برایمان نقل مى کرد.
امید است روشنى بخش دل و جانمان بوده باشد و چراغ راه و راهگشاى زندگیمان ،
که ما حیات طیبه خویش را، مدیون ارشادهاى اولیاء خداییم .